eitaa logo
💚آرشیو خاطرات💚
32 دنبال‌کننده
5 عکس
3 ویدیو
0 فایل
سلام به کانال دختران زهرایی و پسران حسینی خوش آمدید کانال اصلی👇 @dokhtaran_zahrai313 پیچ اینستا👇 https://www.instagram.com/dokhtaran_zahrai/
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️خاطره چادری شدن یکی از اعضای کانال،بنام👇👇 🌺کیمیا🌺 سلام من متولد 1375ام هیچوقت خیلی شیطون و پر سروصدا نبودم از بچگی عاشق حجاب بودم چون پدرم دوس داشت و هرچیزی که پدرم دوس داشت و میدونستم خوشحالش میکنه من عاشقش میشدم همیشه حجاب میکردم ولی هیچوقت چادر نمیذاشتم جز مکان های مقدس زیارتی با اینکه حجابم مناسب و خوب بود ولی خب آرایش کردنو خیلی دوس داشتم هیچوقت حاضرنبودم ازش بگذرم هروقت ماه رمضون میشد من عزا میگرفتم ک حالا چطور آرایش نکنم؟؟؟😔 یا میخواستیم مکان های زیارتی بریم و یا ختم و مراسم عزا خلاصه تا جایی ک میتونستم سعی میکردم نرم چندنفری ک حجابمو دوس داشتن و میدیدنم میگفتن: دختر تو که انقدر قشنگ حجاب میکنی چرا چادر سرت نمیذاری تا زیباتر و کاملتر بشی چرا آرایش میکنی وقتی خدا صورتی ب این قشنگی بهت داده💞 اینارو ک میگفتن من عصبی میشدم و دیگه تا جایی ک امکان داشت سعی میکردم نبینمشون یا باهاشون ارتباط برقرار کنم من همه جور دوست و رفیق داشتم جز دوسته چادری راستش خیلی از چادری ها خوشم نمیومد چون با چندموردی ک برخورد کرده بودم میدیدم چادرشون واسه رضای خدا نیست و تو کار بقیه سرک میکشن و ادعای برتری دارن عصبیم میکردن تا اینکه سال95 تو دانشگاه با دوسه دختر چادری ب صورت اتفاقی و جهت همکاری برای تهیه ایستگاه صلواتی آشنا شدم ☺️خیلی از رفتاراشون خوشم اومد کلا عقیدم نسبت ب چادریها عوض شد دیگه چادر و دوس داشتم ولی باز 2دل بودم بهمن ماه بود ک تصمیم گرفتم عوض بشم و دیگه حجاب نکنم مانتو کوتاه تر بپوشم کلا چیزی بشم ک تاحالا نبودم برای این تصمیم خیلی جدی بودم که یکی از همون دوستای چادریم بهم زنگ زد که دانشگاه میخاد ببره راهیان نور و حتما برم اصلا دلم نبود ک برم هر روز ب ی طریقی میپیچوندم و به تاخیر مینداختم ۲روز مونده بود ب رفتنشون ک دلم پرکشید😔 برای جایی که تاحالا نرفته بودم به هرطریقی بود مادرمو راضی کردم و رفتم ثبت نام کردم برای رفتن دل تو دلم نبودم خلاصه ک رفتیم و چندتا منطقه جنگی رفتیم من دلم آروم و قرار نداشت تا اینکه رسیدیم ب طلاییه وقتی از اتوبوس پیاده شدم باد شدیدی بود و این باد همراهش ی بودی آشنا میاورد بوی عطر پدرم بود احساس میکردم اونجاست و داره صدام میکنه پاهام بدون اینکه خودم بخام حرکت میکرد وقتی ب جایی ک گفتن نشستیم راوی صحبت کرد و از کسایی ک اونجا موجی شدن و شیمیایی شدن گفت دلم ریخت وقتی گفت چجور میشدن قلبم تیکه تیکه میشد اخرش ک داشتیم میرفتیم از راوی پرسیدم عملیات بدر کجا بود و گفت همین جایی ک هستیم دیگه حالم دسته خودم نبود پدرم همونجا مجروح شد همونجا شیمیایی و موجی شد همونطور ک راوی میگفت و بخاطره منو ما جونشو داد اونوقت میخواستم طوری تغییری کنم ک اون دوس داشت همونجا بهش قول دادم همون دختری بشم ک همیشه میخواست بهم افتخار کنه ازش خواستم خودشو دوستای شهیدش کمکم کنن دستمو بگیرن و رهام نکنن تو همون سفر چادر خریدم و متبرکش کردم و قول دادم دیگه از سرم برش ندارم و حالا شدم دختری که هم خدا ازش راضیه هم پدرش و بخاطره این تغییر خدا کلی هدیه های قشنگ بهم داده و از همه مهمتر حالا تو مردم خیلی احترامم بیشتر شده و نگاها بهم دوخته نمیشه و خیلی احساس آرامش و امنیت میکنم و همه اینارو مدیون شهدام❤️ ببخشید که طولانی شد🙏 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️خاطره چادری شدن یکی از اعضای کانال،بنام👇👇 🌺کیمیا🌺 سلام من متولد 1375ام هیچوقت خیلی شیطون و پر سروصدا نبودم از بچگی عاشق حجاب بودم چون پدرم دوس داشت و هرچیزی که پدرم دوس داشت و میدونستم خوشحالش میکنه من عاشقش میشدم همیشه حجاب میکردم ولی هیچوقت چادر نمیذاشتم جز مکان های مقدس زیارتی با اینکه حجابم مناسب و خوب بود ولی خب آرایش کردنو خیلی دوس داشتم هیچوقت حاضرنبودم ازش بگذرم هروقت ماه رمضون میشد من عزا میگرفتم ک حالا چطور آرایش نکنم؟؟؟😔 یا میخواستیم مکان های زیارتی بریم و یا ختم و مراسم عزا خلاصه تا جایی ک میتونستم سعی میکردم نرم چندنفری ک حجابمو دوس داشتن و میدیدنم میگفتن: دختر تو که انقدر قشنگ حجاب میکنی چرا چادر سرت نمیذاری تا زیباتر و کاملتر بشی چرا آرایش میکنی وقتی خدا صورتی ب این قشنگی بهت داده💞 اینارو ک میگفتن من عصبی میشدم و دیگه تا جایی ک امکان داشت سعی میکردم نبینمشون یا باهاشون ارتباط برقرار کنم من همه جور دوست و رفیق داشتم جز دوسته چادری راستش خیلی از چادری ها خوشم نمیومد چون با چندموردی ک برخورد کرده بودم میدیدم چادرشون واسه رضای خدا نیست و تو کار بقیه سرک میکشن و ادعای برتری دارن عصبیم میکردن تا اینکه سال95 تو دانشگاه با دوسه دختر چادری ب صورت اتفاقی و جهت همکاری برای تهیه ایستگاه صلواتی آشنا شدم ☺️خیلی از رفتاراشون خوشم اومد کلا عقیدم نسبت ب چادریها عوض شد دیگه چادر و دوس داشتم ولی باز 2دل بودم بهمن ماه بود ک تصمیم گرفتم عوض بشم و دیگه حجاب نکنم مانتو کوتاه تر بپوشم کلا چیزی بشم ک تاحالا نبودم برای این تصمیم خیلی جدی بودم که یکی از همون دوستای چادریم بهم زنگ زد که دانشگاه میخاد ببره راهیان نور و حتما برم اصلا دلم نبود ک برم هر روز ب ی طریقی میپیچوندم و به تاخیر مینداختم ۲روز مونده بود ب رفتنشون ک دلم پرکشید😔 برای جایی که تاحالا نرفته بودم به هرطریقی بود مادرمو راضی کردم و رفتم ثبت نام کردم برای رفتن دل تو دلم نبودم خلاصه ک رفتیم و چندتا منطقه جنگی رفتیم من دلم آروم و قرار نداشت تا اینکه رسیدیم ب طلاییه وقتی از اتوبوس پیاده شدم باد شدیدی بود و این باد همراهش ی بودی آشنا میاورد بوی عطر پدرم بود احساس میکردم اونجاست و داره صدام میکنه پاهام بدون اینکه خودم بخام حرکت میکرد وقتی ب جایی ک گفتن نشستیم راوی صحبت کرد و از کسایی ک اونجا موجی شدن و شیمیایی شدن گفت دلم ریخت وقتی گفت چجور میشدن قلبم تیکه تیکه میشد اخرش ک داشتیم میرفتیم از راوی پرسیدم عملیات بدر کجا بود و گفت همین جایی ک هستیم دیگه حالم دسته خودم نبود پدرم همونجا مجروح شد همونجا شیمیایی و موجی شد همونطور ک راوی میگفت و بخاطره منو ما جونشو داد اونوقت میخواستم طوری تغییری کنم ک اون دوس داشت همونجا بهش قول دادم همون دختری بشم ک همیشه میخواست بهم افتخار کنه ازش خواستم خودشو دوستای شهیدش کمکم کنن دستمو بگیرن و رهام نکنن تو همون سفر چادر خریدم و متبرکش کردم و قول دادم دیگه از سرم برش ندارم و حالا شدم دختری که هم خدا ازش راضیه هم پدرش و بخاطره این تغییر خدا کلی هدیه های قشنگ بهم داده و از همه مهمتر حالا تو مردم خیلی احترامم بیشتر شده و نگاها بهم دوخته نمیشه و خیلی احساس آرامش و امنیت میکنم و همه اینارو مدیون شهدام❤️ ببخشید که طولانی شد🙏 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
2⃣ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @dokhtaran_zahrai313