🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴
1⃣ خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇
🌺گمنام🌺
یک نگاه تا خدا
چادری بودم حجاب داشتم ولی واقعی نبود درونی نبود. بهتره بگم شناختی که از خدا داشتم خلاصه شده بود تو اون مطالبی که تو کتاب دینی بود. میدونستم خدا هست ولی درک نمی کردم.
ماه محرم بود رفته بودیم دسته عزاداری. تو حال و هوای خودم بودم که چشمم به کسی خورد. از فاصله خیلی دور حتی پشتش هم به من بود. ولی دلم یهویی یجوری شد. می دونستم کیه از آشنا های دور بود ولی تاحالا ندیده بودش. میشه گفت فقط اسمش رو شنیده بودم.
اون آقا مداح بودن صداشون هم عالی. یعنی دل رو می لرزوند و من اون شب با یک نگاه تو یه لحظه عاشق شدم. عاشق کسی که تاحالا نه من اونو دیده بودم نه اون منو ولی دلم رو باختم. برای شبیه اون هم شدن تحول رو آغاز کردم. خیلی عجیب بود حتی برای خودم که چرا من عاشق شدم چرا برای کسی که حتی روحش هم خبر نداره ولی من فقط عاشق یادشم بودم.
روز ها می گذشت و من هر روز وابسته تر می شدم هرروز کمی بیشتر. این وابستگی ها دست خودم نبود هر روز در رویای کسی گم می شدم که حتی منو تو رویا ندیده بود. هر روز هم کمی ارتباطم با خدا بیشتر می شد هر روز کمی بیشتر می فهمیدم امام کیه شهید کیه. من وقتی از معصومین اون عشقم رو از خدا می خواستم خب طبیعی بیشتر با اون ها تو ارتباط میشه.
بروز ها گذشت تا اینکه یه روز شنیدم عشقم میخواد ازدواج کنه اونم . شب اون قدر گریه کردم. از شانس اون لحظه طوری چرخید که زنگ زدیم خونه مامان بزرگم پرسیدم و گفت نه بابا حرفه در آوردن خبری نیس آخه باهم همسایه بودن. یعنی این کابوسی بود که هرلحظه کنارم بود.
دوباره چند هفته بعد بازم شنیدم که ازدواج کرد باز هم گریه البته دور از چشم مامان ولی از قرمزی چشمام شک کرده بود آخه تو محیطی کوچک هم بودیم این خبر ها زود بخش میشد. یه بار نشسته بودیم لپ تاب جلوم بود و فیلمی از حضرت مهدی باز کردم ازش خواهش کردم کاری کنه که حدود یه ساعت بعد یکی از فامیل هامون که هم محله ای عشقم بود زنگ زد و گفت مامان دختره راضی نیس. انگار دنیا رو به من دادن.
این هوا نگه داشتن ائمه و خدا از من باعث این ارتباط شده بود. هر هفته به هوای شنیدن صدای عشقم موقع تکبیر نماز جمعه می رفتم نماز که بعد ها عادت شد.
به خاطر این شکست های کاذبی که بعد می فهمیدیم درست نبود افت تحصیلی هم داشتم ولی می گفتم فدای سرم. من حتی اولین بار شروع کردم به ختم قرآن.
روزگار چرخید تا اینکه من یه بار رفتم سایت عشقم. از اونجا هم لینک اون لینک از سایت برادر ایشون سر در آوردم و با دیدن مطالبش از شخصیتش خوشم میومد طوری که در قلبم رو گاهی اوقات می بستم و می گفتم نیا تو نیا تو.
چهارشنبه سوری بود رفته بودیم خونه عمه ام که از طریقی فهمیدم عشقم فردا ازدواج می کنه ازدواج می کنه اونم با همون دنیای من. بزارید اسمشون رو بگم قاطی نکنین اسم عشقم حمید بود و اون دختره فاطمه واقعا جدی بود فردا عقد میکردن. لبخند زدم یه لبخند تلخ که پشتش اشک بود. اومدم خونه شب اون قدری گریه کردم که صبح دیدم برف باریده. تو چند روزی بهار گفتم خدایا تو هم گریه کردی؟ تو بهم عیدی دادی و عشقم رو از دستم گرفتی؟؟ و پنجشنبه بیست و هفتم اسفند سال۹۴اولین شکست رو تجربه کردم.اون شب چقدر گریه کردم
جمعه شدو رفتم نماز جمعه. هنگام تکبیر صدایی اومد که من بی اختیارگفتم خدارو شکر اون صدا مال علی بود برادر حمید عشقم. خدای من من چرا خدارو شکر گفتم. اومدیم خونه شب با دختر خاله ام رفتیم خونه عزیز. موقع خواب گفتم خدایا چی میشد می فهمیدم کی قراره همسرم باشه اون وقت دلم رو به هرکسی نمی باختم چون می دونستم من آدم احساسی هستم.
خوابیدم شب بیدار می شدم خواهش می کردم توعالم خودم اشک می ریختم. صبح که بیدار شدم هنوز دراز کشیده بودم و افسوس که نفهمیدم ولی کمی فکر کردم که فهمیدم من کیو دیدم. با اینکه امکان پذیر نیس ولی خدا لطف کرده بود . من علی رو دیده بودم و حالا من چطوره عاشق برادر کسی باشم که اونو دوست داشتم. از طرفی خوشحال شدم که علی هست کسی که از شخصیتش خوشم میومد یعنی از وقتی که ماجرای ازدواج و این چیز هارو فهمیده بودم دوست داشتم چنین شخصی باشه همسرم. مذهبی شوخ و این علی آقا یه قلم دیگه داشت که مداح بود مثل برادرش.
موقع تحویل سال ۹۵بود. حرف هام رو به خدا زدم گفتم به گفته تو به خواهش خودم قدم تو مسیر عشق کسی میزارم که کمی سخت میشه ولی جون بهترین هات هوامو داشته باش تا بیشتر علی رو دوست داشته باشم تاحمیدیادم بره.کمی بیشتر هوامو داشته
برای اینکه احساس کنم که اصلا حمید نبوده و فقط کتابی خوندم و علی طوری جایگزین بشه تو قلبم که انگار چند ساله هست.همین این ها کار خدا بود دست خودم نبود و همه می دونن
ادامه خاطره نیم ساعت دیگه درج میشه👇
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴
#خاطره_چادری_شدن_گمنام24
#چیشد_چادری_شدم214
@dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴
2⃣ خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇
🌺گمنام🌺
همه اینها کار خدا بود دست خودم نبود و همه می دونن این احساس من تو قانون عشقولانه ها یعنی خیانت ولی همه این ها دست خدا بود و من خودم رو سپرده بودم به خدایی که اون روز ها کسی همدم تنهایی ها و شادی ها وغم ها به غیر اون نبود. سیزده روز گذشت وما زده بودیم به طبیعت.
بازم هنگام خلوت با خدا بود. رفتم حرف هام رو با خدا زدم . سپردم بهش و اولین بار تو قلبم اعتراف کردم که علی رو دوست دارم
روز ها می گذشت گاهی اوقات تو شک بودم نکنه خوابم فقط یه خواب باشه که صحتی نداشته باشه و فکر شکست عشقی اشکم رو در میاورد. نمی خواستم بازم دلم بشکنه تا اینکه یه بار با پسر خاله ام که از من دوسال کوچک تره نشسته بودیم و بحث رفت سر عشق گفتم کی رو دوست داری گفت هیچ کس و سر اصرار من بلاخره گفت من نمی خواستم بگم ولی شیطون گولم زد و گفتم، پشیمون شدم نکنه من به علی نرسم و بره به همه بگه. اومدم شب اون قدری گریه کردم گریه کردم و به طور کلی حسابم رو با خدا صاف کردم. گفتم خدایا من به گفته تو پا تو عشق کسی گذاشتم که دوست نداشتم وارد قلبم بشه نمی دونم تنیجه داره یا نه ولی ازت می خوام پشتم باشی و این رو به علی بگم تویی هدیه خدام. این حرف ها و یه استخاره برای آخرین بار گرفتم و گفت بسیار خوب است و به طور کلی سپردم به خدا
شب موقع خواب بود گفتم ای کاش خدا هم جوابم رو بده. خدایا اگه علی رو تو خواب دیدم مطمئن میشم حرف هام رو قبول داری و علی مال خودمه. و شب دیدمش و یه پرنده که خون گریه می کرد و گفت نترس به آرزوت میرسی. برای خودم هم تعجب آور بود که این خواب رو دیدم اولین بارم بود از این خواب ها میدیدم. و فرداش دلیلی شد برای شروع عشقی مقاوم.
هر روز به خاطر این لطف خدا هم ایمان ظاهری و باطنی بیشتر میشد. دیگه خدا برای دعا و استجابت نبود. خدا بود برای یه آرامش واقعی. یعنی خدا اتفاق هایی رو برام برنامه ریزی کرد که خودم باور نداشتم. حالا بیام این خاطره هام رو بگم رمان میشه ولی بگم خدا خیلی خیلی هوامو داشت. درسته خدا به هیچ وجه و استفغر الله به سطح علی نیست ولی علی که باعث ارتباط واقعی با خدا شده بود خدا هم از طریق علی دلم رو شاد می کرد می تونم بگم یه زنجیره بود واسه خوبی حال من.
اتفاق بد هم داشتم ولی همین که با یاد خدا حل میشد و یه درس بود واسه زندگیم میشد یه اتفاق عالی.
خانواده با ما فامیل دور بود و عزیز باهاشون تو ارتباط بود. یه بار تو ایام فاطمیه تو مدرسه کلاس ما قرار شد برنامه اجرا کنه و ماجرا طوری شد که من نوحه خوندم چون همیشه زمزمه می کردم نوحه رو و عزیز رفت نوحه رو از علی گرفت و اولین مداحی من با نوحه های علی بود.
هیچی همین طوری حال من خوب بود . خدا کار هایی که علی از کنارم رد بشه نگا همون به هم گره بخوره و صدها اتفاق دیگه که مدیون خدام. چون علی و من تو دو تا کوچه جداگونه زندگی می کنیم و باهم تو ارتباط نیستیم و حتی عشق دوجانبه نیس ولی خدا طوری برنامه ریزی حکیمانه و دقیق کرد که هر چند گاهی ببینمش .
الان دو ساله من علی رو دوست دارم و هر لحظه شکر می کنم خدا رو که علی عشقمه و قراره همسفرم بشه. یه مرد حسینی که نصیب یه دختر زهرایی میشه.
خدارو شکر
تنها تفسیر و جمله ای که می تونم بگم از اتفاقاتم اینه که
من یه درخت بودم تو وسط زمستون.
یه بادی اومد تنم رو لرزود.
شاخه های خشکیده ام رو زمین انداخت و منو برای بهاری آماده کرد که اسمش علی بود.
ببخشید طولانی شد .فقط می خوام بگم خدا صداتون می کنه هر لحظه فقط کافیه نگاش کنیم.
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴
#خاطره_چادری_شدن_گمنام24
#چیشد_چادری_شدم214
@dokhtaran_zahrai313
2⃣ #لیست_خاطرات
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#خاطره_چادری_شدن_معصومه
#خاطره_چادری_شدن_مریم
#خاطره_چادری_شدن_مهدیه
#خاطره_چادری_شدن_مرا_عهدیست_با_جانان
#خاطره_چادری_شدن_فاطمه
#خاطره_چادری_شدن_حسبی_الله
#خاطره_چادری_شدن_کیمیا
#خاطره_چادری_شدن_رها
#خاطره_چادری_شدن_محیا
#خاطره_چادری_شدن_گمنام13
#خاطره_چادری_شدن_سرباز_شماره314
#خاطره_چادری_شدن_گمنام
#خاطره_چادری_شدن_زینب
#خاطره_چادری_شدن_فاطمه
#خاطره_چادری_شدن_فاطمه
#خاطره_چادری_شدن_ملیکا
#خاطره_چادری_شدن_زهرا
#خاطره_چادری_شدن_مریم
#خاطره_چادری_شدن_زینب
#خاطره_چادری_شدن_رقیه
#خاطره_چادری_شدن_مدافع_چادر_حضرت_زهرا
#خاطره_چادری_شدن_گمنام14
#خاطره_چادری_شدن_زهرا
#خاطره_چادری_شدن_به_اذن_پدر_مهربانم
#خاطره_چادری_شدن_مدیون_شهدا
#خاطره_چادری_شدن_زهره
#خاطره_چادری_شدن_شادی
#خاطره_چادری_شدن_فاطمه_زهرا
#خاطره_چادری_شدن_ترنم
#خاطره_چادری_شدن_باران
#خاطره_چادری_شدن_معصومه
#خاطره_چادری_شدن_فاطمه
#خاطره_چادری_شدن_دختری_از_تبار_عاشورا
#خاطره_چادری_شدن_معصومه
#خاطره_چادری_شدن_زینب
#خاطره_چادری_شدن_گمنام15
#خاطره_چادری_شدن_فاطمه
#خاطره_چادری_شدن_نرگس_ب
#خاطره_چادری_شدن_خادم_الزهرا
#خاطره_چادری_شدن_رها
#خاطره_چادری_شدن_کنیز_بانوی_بی_حرم
#خاطره_چادری_شدن_سیده_شادی_موسوی
#خاطره_چادری_شدن_فرناز
#خاطره_چادری_شدن_فاطمه
#خاطره_چادری_شدن_گمنام16
#خاطره_چادری_شدن_گمنام17
#خاطره_چادری_شدن_در_آرزوی_شهادت
#خاطره_چادری_شدن_سیده_هدیه
#خاطره_چادری_شدن_پریسا
#خاطره_چادری_شدن_مدافع_چادر_زهرا
#خاطره_چادری_شدن_نرگس
#خاطره_چادری_شدن_گمنام18
#خاطره_چادری_شدن_سمانه
#خاطره_چادری_شدن_یازهرا
#خاطره_چادری_شدن_مادر_سبحان
#خاطره_چادری_شدن_love_god
#خاطره_چادری_شدن_شهیده_بانو
#خاطره_چادری_شدن_فاطمه_حمیدی
#خاطره_چادری_شدن_مدافع_چادر_فاطمه_زهرا
#خاطره_چادری_شدن_فاطمه
#خاطره_چادری_شدن_گمنام19
#خاطره_چادری_شدن_کوثر
#خاطره_چادری_شدن_خادم_الرضا
#خاطره_چادری_شدن_فاطمه
#خاطره_چادری_شدن_مدافع_چادر_مادرم_زهرا
#خاطره_چادری_شدن_فرشته313
#خاطره_چادری_شدن_لیلا
#خاطره_چادری_شدن_گمنام20
#خاطره_چادری_شدن_الهه
#خاطره_چادری_شدن_دختری_که_چادر_را_عاشقانه_قبول_کرد
#خاطره_چادری_شدن_مریم
#خاطره_چادری_شدن_کنیز_حضرت_زینب
#خاطره_چادری_شدن_معصومه
#خاطره_چادری_شدن_دلی_که_زهرایی_شد
#خاطره_چادری_شدن_حلما
#خاطره_چادری_شدن_حنانه
#خاطره_چادری_شدن_یازهرا
#خاطره_چادری_شدن_سرباز_بی_بی_زینب
#خاطره_چادری_شدن_کوثر
#خاطره_چادری_شدن_شهیده_گمنام
#خاطره_چادری_شدن_فاطمه_زینب
#خاطره_چادری_شدن_بازگشتی_دوباره
#خاطره_چادری_شدن_مجنون_الرضا
#خاطره_چادری_شدن_boura
#خاطره_چادری_شدن_زهرا_عربی
#خاطره_چادری_شدن_خدایا_شهادت_را_برایم_قرار_بده
#خاطره_چادری_شدن_بانوی_بی_نشان
#خاطره_چادری_شدن_غریب_طوس
#خاطره_چادری_شدن_فردی_که_مرا_چادری_کرد
#خاطره_چادری_شدن_الهه
#خاطره_چادری_شدن_این_المنتقم
#خاطره_چادری_شدن_زهرایی_علوی
#خاطره_چادری_شدن_زهرا
#خاطره_چادری_شدن_دختری_از_تبار_عاشورا_با_آرزوی_شهادت
#خاطره_چادری_شدن_فاطمه
#خاطره_چادری_شدن_زهرا
#خاطره_چادری_شدن_غریب_طوسی
#خاطره_چادری_شدن_کنیز_حضرت_زینب
#خاطره_چادری_شدن_خوشی_زندگی
#خاطره_چادری_شدن_خادم_الزهرا
#خاطره_چادری_شدن_معصومه
#خاطره_چادری_شدن_شهیده_گمنام
#خاطره_چادری_شدن_گمنام12
#خاطره_چادری_شدن_مدافع_چادر_زینب
#خاطره_چادری_شدن_گمنام22
#خاطره_چادری_شدن_گمنام23
#خاطره_چادری_شدن_بهشت
#خاطره_چادری_شدن_نجات_یافته_شهید_بی_سر
#خاطره_چادری_شدن_مریم
#خاطره_چادری_شدن_فاطمه
#خاطره_چادری_شدن_شروعی_دوباره
#خاطره_چادری_شدن_گمنام24
#خاطره_چادری_شدن_گمنام25
#خاطره_چادری_شدن_کنیز_حضرت_زینب
#خاطره_چادری_شدن_فاطمه
#خاطره_چادری_شدن_فاطمه_سادات
#خاطره_چادری_شدن_معجزه_مادر
#خاطره_چادری_شدن_فدایی_عمه_سادات
#خاطره_چادری_شدن_ضحا_حسینی
#خاطره_چادری_شدن_سارا_شیرزاد
#خاطره_چادری_شدن_سارا
#خاطره_چادری_شدن_تولد_دوباره
#خاطره_چادری_شدن_فرشته_کوچک
#خاطره_چادری_شدن_مادرم_زهرا_س
#خاطره_چادری_شدن_غریب_طوس
#خاطره_چادری_شدن_زهرا
#خاطره_چادری_شدن_خدایا_به_امیدتو
#خاطره_چادری_شدن_ثمین_زهرا
#خاطره_چادری_شدن_گمنام26
#خاطره_چادری_شدن_نورا
#خاطره_چادری_شدن_فاطمه
#خاطره_چادری_شدن_نیاوفرمرداب
#خاطره_چادری_شدن_گمنام27
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@dokhtaran_zahrai313