eitaa logo
💚آرشیو خاطرات💚
32 دنبال‌کننده
5 عکس
3 ویدیو
0 فایل
سلام به کانال دختران زهرایی و پسران حسینی خوش آمدید کانال اصلی👇 @dokhtaran_zahrai313 پیچ اینستا👇 https://www.instagram.com/dokhtaran_zahrai/
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️ خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌺کنیز حضرت زینب🌺 سلام ✋ کنیز حضرت زینب (س)هستم از هشت سالگی چادر سر کردم 😊 اولین چادرم از اون توری ها بود موقع رفتن به پارک و سرسره بازی و تاب بازی🎠 کنار میذاشتمش🙈 از یازده سالگی به صورت کامال سر کردم و دیگه هیچ وقت کنارش نذاشتم 😌 تا به امروز که 22 سالمه همه فکر میکردن بابام گفته که حتما چادر سر کنم ولی من خودم انتخابش کردم حتی اون موقع خانوادم میگفتن زوده و نمیتونی جمع و جورش کنی 😔 ولی من میخواستم خانوووم بشم😍 و کلی از فامیل و که اون زمان چادری بودن و برا خودم الگو قرار دادم ولی الان اونا چادر و کنار گذاشتن😔 من عاشق چادرم هستم 😍 عاشق رقصش تو باد 😍 چند باری تو دوره ی راهنمایی از طرف مدرسه به خاطرحجاب و چادری بودنم لوح تقدیر گرفتم و کلی ی ی پزش و دادم 😜 دوسال پیش که دانشگاه آزاد رشته ی شیمی قبول شدم همه گفتن با رفتن به دانشگاه چادرم و کنار میزارم😳 ولی من کنار نذاشتم و حجابم و بیشتر رعایت کردم و حساس ترم شدم 😏 من عاشق چادرم هستم و حتی امریکا هم برم چادر و کنار نمیذارم دانشگاه که دیگه جای خود دارد😉 و الان برای ترویج حجاب کار های فرهنگی انجام میدم 📚 دعام کنید تو این کار پیشرفت کنم و کار هام مفید واقع بشن☺️ و دعا کنید اخرین پله ی زندگیم شهادت باشه اخه عاشق شهادتم 🌷 این گلا برا شما دختران زهرایی و پسران حسینی 🌹🌹🌺🌺 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️ خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌹کنیز حضرت زینب🌹 بسم الله الرحمن الرحیم سلام دوستان واسه معرفی بهتره اینجوری شروع کنم تو اواخر پاییز چند سال پیش تو یه خانواده کاملا مذهبی که مرد خونواده روحانی👳 بود و زن خونواده هم استاد حوزه علمیه یه دختر خوشگل👧 به دنیا اومد به اسم زینب . باباش بعدها میگفت اسمشو گذاشتم زینب که رهرو حضرت زینب(س) باشه گذشت و گذشت تا این زینب کوچولو به راهنمایی رسید تا اونموقع همه چی عالی بود زینب عاشق خداش بود و اونو همه جا حس میکرد زینب تو این سال ها دعای عهد بعد از نماز صبحش و زیارت عاشورای روزانش و قرآن خوندن روزانش رو خیلی بهش مقید بود انگار یه زندگی رویایی داشت وقتی نماز میخوند دیگه هیچی نمیفهمید انگارخیلی سبک بال شده بود حس میکرد خدا رو به روش ایستاده و داره به حرفاش گوش میده خلاصه وقتی وارد راهنمایی شد متوجه شد چندتا همکلاسی هاش خیلی مضطربن اصلا مثل اون آروم نیستن اون با چیزایی که از پدر ،مادرش،یاد گرفته بود و صحبت هایی که از همکلاسی هاش شنیده بود حالا دیگه میدونست دلیل این اضطراب ها دوری از خداست زینب قصه ما از اونجا که خیلی دل رحم و مهربون بود و از یه طرف دیگه میخواست اون شیرینی که خودش حس میکنه رو دیگران هم بچشن تصمیم گرفت دست بکار شه و همکلاسی هاش رو عوض کنه وبا کلی فکر کردن فهمید بهترین راهش اینه که دوستیش رو با اونا بیشتر کنه از رابطه ای که با همکلاسی هاش برقرار کرد و اثرات مخرب و زیادی که روی زینب داستان ماگذاشتن چیزی نمیگم از اینکه ۷سال تموم نماز و روزه رو گذاشت کنار چیزی نمیگم از موهایی که حالا بیرون میذاشت و سعی در خوش رنگ و خوش حالت بودنشون داشت چیزی نمیگم از رنگ و لعابی که برای جلب توجه عابرای پیاده هر روز بیشتر و بیشتر ازش استفاده میکرد چیزی نمیگم از اشک های پدر و مادرش وقتی دخترشون رو تو اون وضع میدیدن چیزی نمیگم😞 اما… اما از یه چیز میخوام واستون حرف بزنم محرم بود…دوستاش اصلا اعتقادی به این چیزا نداشتن هرسال شب عاشورا با هم میرفتن مهمونی خونه یکی از بچه ها و تا صبح خوش میگذروندن اون سال هم برنامشون همون بود همه چی آماده بود واسه یه مهمونی توپ خیلی به خودش رسیده بود تو این مهمونی باید خیلی خودشو نشون میداد اون نباید جلو بچه ها کم میاورد…با همون وضع از خونه ای که براش مایه نفرت و خجالت بود زد بیرون چون تو اون خونه هیچ چیزی نبود که بتونه خودشو سرگرم کنه هیچ چیزی نبود که بتونه دوستاش رو دعوت کنه و شب تا صبح خوش بگذرونن چیزایی که اون دنبالش بود رو پدرش قسم خورده بود نمیذاره وارد این خونه بشه سوار یه تاکسی شد راننده یه نوحه گذاشته بود زینب قبلنا عاشق این نوحه بود بی اختیار زیر لب شروع کرد به خوندن همراه اون نوحه: "یا حسین غریب مادر تویی ارباب دل من یه گوشه چشم تو بسه واسه حل مشکل من" به خودش اومد...اون داشت نوحه میخوند....از خودش لجش گرفت دوباره شده بود همون زینب قبل و اون اصلا اینو نمیخواست گفت ببخشید آقا میشه قطعش کنید…راننده گفت از قیافتون معلومه خیلی آقا رو دوس دارین…این حرف راننده رو طعنه گرفت و خیلی عصبانی شد گفت آقای محترم همین آقایی که شما میگین یه روز آقای منم بود منم کودن بودم نمیفهمیدم اینا مُردن مثل همه مرده های دیگه به هیچ دردی نمیخورن ⚡️ راه طولانی بود اون سال محرم تو زمستون بود و بدجوری بارون میومد تو راه خوابم برد… خودمو دید که دارم با دندونام یه سری پارچه مشکی رو تیکه پاره میکنم هر نخی که از این پارچه مشکی ها پاره میشد خون بیرون میومد از جاش کم کم داشت میترسید داد زدم کسی اینجا نیست؟چرا من اینجا تنهام؟ جوابی نشنید فقط یه نقطه نور دید تو اون سیاهی مطلق واسش یه امید بود دوید سمتش ولی بهش نمیرسید هرچی میدوید انگار اون نقطه دورتر میشد بالاخره رسیدم به اون نقطه نور ولی دستم بهش نمیرسید کم کم اون نقطه اومد پایین و روی زمین یه کلمه نوشت همون کلمه ای که زندگی زینب قصه ما رو تغییر داد روی زمین نوشت(یا حسین) وقتی بیدار شدم فقط اشک میریختم نمیتونستم حرف بزنم هرچی راننده میگفت انگار قدرت تکلم نداشتم آخرش هم فقط گفتم برگردیم ببخشید اینقدر طولانی شد اون زینب خوش شانس داستان ما،خودم هستم ۲۵ سالمه و قم زندگی میکنم ممنون که به حرفام توجه کردید فقط یه نکته که لازم میدونم بگم اینه که پدر مادر من اون موقع هرکاری از دستشون بر میومد انجام دادن حتی در آخرین مراحل منو تو خونه زندانی کردن اما فایده ای نداشت خدا رو شکر الان دوساله پاک پاکم😊 بعد از اون شب دیگه هیچ کدوم از دوستام یا بهتره بگم دشمنام رو ندیدم با خدا بودن سخت نیست ماها واسه خودمون سختش کردیم تویی که نیاز داری به یه تلنگر ،خودت سعی کن اون تلنگر رو بسازی تا ۷ سال از خدای 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️ خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌺کنیز حضرت زینب🌺 سلام من دختری بودم که تو بچگی هر از گاهی چادر میپوشیدم ولی هرچی بزرگتر شدم از چادر هم دور تر شدم تا اینکه وارد مسیر بدی شدم و دختری شدم که دیگه حجاب عادی رو هم رعایت نمیکردم و موهام کامل بیرون بود یا شلوار کوتاه ک کمی از پاهام معلوم بود میپوشیدم دیگه دوست پسر و این چیزا برام عادی شده بود راستش دیگ اون اواخر داشتم خیلی مسیر های بدتری رو میرفتم اما طی چند روز به طور خیلی عجیب عشق چادر اومد تو قلبم به خودم گفتم وقتی رفتم زیارت امام رضا دعا میکنم چادری شم اما حتی به زیارت نکشیده طاقت نیاوردمو چادر سر کردم کم کم نمازمو هم خوندم و الان چنان تغییری کردم که هرکس از اشناها منو با افکار جدید و ظاهرم میبینه خیلی تعجب میکنه این لطف خدا بود که شامل حال من شد ببخشید که طولانی بود دوستان ولی در کل خواستم بگم اگر در قعرم بودین از توبه پذیری و لطف خدا نا امید نشید یا زهرا😊 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
2⃣ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @dokhtaran_zahrai313