eitaa logo
💚آرشیو خاطرات💚
31 دنبال‌کننده
5 عکس
3 ویدیو
0 فایل
سلام به کانال دختران زهرایی و پسران حسینی خوش آمدید کانال اصلی👇 @dokhtaran_zahrai313 پیچ اینستا👇 https://www.instagram.com/dokhtaran_zahrai/
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌸خادم الزهرا🌸 بسم الله رب شهدا داستان من از اونجایی شروع شد که رفتم جایی که با همه جا فرق داشت اونجا ❤️شلمچه❤️بود الان 16 سالمه یک ساله که چادری شدم یعنی وقتی که 15سالم بود خانوادم در حد معمولی اند نه زیاد مذهبی اند نه زیاد بی حجاب خودم از اول حجابمو رعایت میکردم ولی نه به طور کامل وقتی دبیرستانی شدم رفته رفته با دوستانی آشنا شدم که اخلاقشون روی رفتارم طرز لباس پوشیدنم اثر گذاشت از رژ جیغ گرفته💄 تا مانتو های کوتاه و شلوار 90 رقص توی عروسی های مختلط حتی دیگه نمازمم نمیخوندم😔 کاملاً بی اعتقاد شده بودم غرق گناه شده بودم😓 به چادریا دیدگاه خوبی نداشتم حتی شهدا .... ولی وقتی رفتم شلمچه😔.... 👇 وقتی خواهرم داشت می رفت شلمچه بهش گفتم داری کجا می ری؟ چند سال از جنگ گذشته به جای اینکه جوونا رو جایی ببرن که شاد باشه مثلا وردارنتون ببرن ترکیه برید روحیه بگیرید شلمچه چیه می برنتون افسرده میشین حتی گفتم من خودم هیچ وقت شلمچه نمیرم و از چادریا خوشم نمیومد غافل از اینکه اونجا بهترینارو داره😔 وقتی خواهرم از شلمچه برگشت بهم گفت اونجا حال و هواش با همه جا فرق داره اونجا از شهدا هر چی بخوای بهت میدن ولی من هنوزم اعتقادی نداشتم....😔 چند سال بعد وقتی از طرف مدرسه گفتن میبرنمون شلمچه به اصرار مدیر رفتم شلمچه وقتی رسیدم اروند کنار وقتی حرفای راوی رو شنیدم وقتی اون حال و هوا رو که دیدم برام باور نکردنی بود. .. اونجا از شهدا خواستم کمکم کنن به راه راست برم😞 بعد اروند کنار رفتم شلمچه وقتی اونجا 8 شهید گمنامو دیدم دنیا روی سرم آوار شد😭 من کجا و شهدا کجا... منی که همه ی مرحله هارو گذرونده بودم خودمم دیگه خسته شده بودم تا آخرش رفته بودم اونجا 8 شهید گمنام شفاعتم کردن 😊 براستی که شلمچه قطعه ای از بهشت است🌹 94/11/6 روز چادری شدنم بود بهترین روز عمرم❤️ 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 1⃣ قسمت اول خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌺خادم الزهرا🌺 سلام😊عذرخواهی میکنم بخاطرطولانی بودن حرفام وامیدوارم ان شاالله حتی شده حداقل1نفر باحرفام راهشو پیداکنه واسم یه دنیاست💐 خانواده ی من یک خانواده ی معمولی هستن، یعنی مهم نیست واسشون که چادر بپوشی یا چادر نپوشی ولی به پوشش جلوی نامحرم اعتقاد دارن خب ماجرای محجبه شدن من برمیگرده به دوران دبستانم، من آدمی بودم که روسری یاشال میپوشیدم ولی موهای جلوی سرم رو نمیپوشوندم یعنی بهش توجه نمیکردم خب بچه بودم و زیاد اطلاعاتی نداشتم و خانوادم هم نمیگفتن که موهات روکامل بپوشون، تااینکه یه روز مدیرمدرسمون یه حرفی زد سرصف که یادم نیست چی بود ولی تحول من از اون حرف شروع شد، دیگه شال که میپوشیدم یه سنجاق مخصوص روسری میزدم زیرشالم که شالم نره عقب وموهام پیدابشه و موهام رو میپوشوندم تااینکه یه روزمدیرمون منوتوی خیابون دید و چندروزبعدش توی مدرسه کلاس فرزانگان داشتیم و جلوی بچه ها تحسینم کرد بخاطر حجابم و اون حرفش باعث شد خداروشکر تا به امروز حجاب مو داشته باشم(وازهمه ی معلمان وخونواده ها که کارشون با بچه ها رابطه مستقیم داره سفارش میکنم از همون بچگی حجاب رو واسه بچه ها توضیح بدین و کمکشون کنین چون دوران کودکی دورانی هست که دوران حساس و سرنوشت سازی هست توی آینده ی بچه) ماجرای تحول دومم: من از بچگی عاشق چادر بودم ودوست داشتم چادرمشکی بپوشم ولی چون میدونستم خونوادم میگن که توبچه ای هیچوقت بهشون نگفتم که چادرمشکی میخوام، تااینکه وارد دوره ی راهنمایی شدم و چادر پوشیدن توی راه مدرسه اجباری شد و منم خوشحال بودم تااینکه زمستان سال دوم راهنمایی که بودم تصمیم گرفتم که ازاین به بعدبیرون از خونه چادر بپوشم، اولین بارکه چادر پوشیدم میخواستیم باخانوادم بریم بیرون خونوادم باهام مخالفت کردن و گفتن چادرتو دربیار و بیا و من در نیاوردم ولجباز بودم توی این مورد، خیلی کمکم کرد خداروشکر، من چادری شده بودم و بامخالفت و حرفایی که فامیل ودوست پشت سرم و روبروم میزدن مواجه بودم وهنوزم حرفاشون یادم هست وحتی از خانومی که مسن هستن و مکه وکربلاو...رفتن و اهل نمازن هم حرف پشت سرم زدن واین منو خیییییلی اذیت کرد که همچین آدمی به ظاهر مذهبی وچادری این حرف روبهم زده، حرفش زشت نبود ولی دلم رو سوزوند و تصمیم گرفتم که در کنار چادری بودنم کاری کنم که اخلاقمم خدایی باشه حتی توی راه مدرسه تاخونه که پیاده میرفتم دوستام چادرشونو درمیاوردن و میگفتن تو باهامون هماهنگ نیستی و چادرتودربیارو... ولی من همچنان به علاقم ادامه دادم تا اینکه هی ازبقیه میشنیدم که فلانی (دخترای توی خیابون) چادریه ولی هزارتا کارمیکنه و حرمت چادر رو نگه نمیدارن و... البته خودمم خیلی خانومای چادری دیدم که مشخص بود به اجبار چادر پوشیدن ولی حیا و عفت نداشتن واین منو از چادر دلسرد میکرد تااینکه من اول دبیرستان توی اردیبهشت کم کم چادرم رو برداشتم ولی محجبه بودم و لباسای تنگ نمیپوشیدم و همه تعجب کرده بودن وحتی تهمتایی هم بهم زدن😔ولی همچنان عاشق چادر بودم و همش احساس میکردم توی خیابون همه نگاهای نامحرم به من هست و اون امنیتی که با چادر داشتم رو حس میکردم دیگه ندارم... البته توی چت روم ها و گروه های مختلط مجازی میرفتم یا دوستام میبردنم ادامه خاطره نیم ساعت دیگه👇 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 2⃣ قسمت دوم خاطره چادری شدنِ خادم الزهرا👇👇 وچندماه بعد توی بحثی یه پسری گفت که اگه بخوام ازدواج کنم با یه دخترچادری ازدواج میکنم واین منو به فکر فرو برد و باعث شد دوباره برگردم وچادری بشم و وقتی که بعد از ماه ها چادرم رو پوشیدم یه حس آرامش و امنیت، یه حس ناب ،یه حسی که نمیتونم به زبون بیارم بهم دست داد سال دوم دبیرستان تصمیم گرفتم توی هرگروه مختلطی که هستم لفت بدم و دیلیت اکانت کردم و خطم رو عوض کردم که دوستام دوباره منو به اون سمت نبرن. 👈 به شمایی که داری حرفامو میخونی وهنوز توی گروه های مختلطی یه نصیحت خواهرانه میکنم که لفت بده و خودتو از همه ی احساسات پوچ و مجازی و الکی رها کن و به خودت و خدا قول بده که دیگه نری توی گروه های مختلط چون علاوه برآثار زیان بارش ،گناه هم محسوب میشه و براساس حدیثی ازیکی ازامامان هرشوخی تو با نامحرم باعث میشه هزارسال ازبهشت دوربشی(البته درست یادم نیست ولی مفهومش همینه)... من مواظب بودم همیشه که آستین مانتو یالباسم جلوی نامحرم نره بالا اینا هم گذشت تااینکه یه روز به خودم اومدم دیدم که وقتی چادرمیپوشم آستینم یکم از مچم میره بالا وجلب توجه نامحرم میشه، ساق دست خریدم و... اما صبرکنید هنوز اون تحول اصلیه رو واستون نگفتم... دبستانی که بودم یادمه که توی خیابون یه سخن از رهبر با فونت بزرگ نوشته شده بود:زنده نگه داشتن یاد بهتر ازشهادت است این همیشه گوشه ی ذهنم بود ومیگفتم یعنی چی ویه معنی عمیق میخواستم واسه درک اون جمله والان فهمیدم که اخلاق و رفتار وزندگی وحیا وغیرت و...شهدارو که داشته باشی وبه وصیتاشون که حفظ و...هست عمل کنی یعنی یادشون رو زنده نگه داشتی… قسمت سوم و آخرین قسمت نیم ساعت دیگه در کانال درج میشه👇 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️ خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌹خادم الزهرا🌹 سلام دوستان ان شالله حال همتون خوب باشه من راضیه 17ساله تاچهارده سالگی محجبه بودم ولی چیزی ازحجاب نمیدونستم وفقط تقلید میکردم داداشم ماهواره خرید و ازش تاثیر گرفتم کم کم حجاب وگذاشتم کنارو بدحجاب شدم دیگه راضیه قبلی نبودم وبرایم نامحرم ومحرم مهم نبود باهمه میگفتم ومیخندیدم تااین که باپسرعمویم نامزد کردم که اهل مشروب و....بودبعدازیک سال فهمیدم که با زن های دیگر رابطه دارد نامزدی ام رابه هم زدم وازهمه ی مردها ازخودم ازهمه متنفرشدم وفقط دوستداشتم که ازمردهاانتقام بگیرم باخودم میگفتم همه مردهامثل هم هستند بد شدم وبا آرایش جیغ و زننده بیرون میرفتم به هرطریقی به مردها میپریدم ومزاحم میشدم کورشده بودم وفقط دله شکسته ام رامیدیدم یک بارمیخواستم خودکشی کنم که زنده ماندم والان خوشحالم وقتی وارد هنرستان شدم بادوستان بیشتری آشناشدم که اکثرا مثل خودم بودند ومن همچنان درحال شکستن دل مهدیه فاطمه بودم😔 فکر میکردم مردهاخیانت کارند اماوقتی توی هنرستان بودم تازه فهمیدم توی هر قشری ادم خوب داریم بدم داریم... گذشت تایکسال بعدازبه هم خوردن نامزدیم دلم گرفته بودوبه هردری زدم ونتونستم دلم وآرووم کنم💔یکی ازدوستام منوجذب کرد یه دختر باحجاب ومهربون دوسداشتم آروم بشم کم کم اومدم سمت دختره ازش درباره ی حجاب پرسیدم واونم بامهربونی جوابم ومیداد خیلی دوسداشتم دخترخوبی بشم دیگه خسته شده بودم و بع آرامش نیازداشتم شروع کردم تحقیق کردن درباره ی حجاب ودین کم کم شروع کردم نمازخوندن وروزبه روزبیشتر جذب دین میشدم درباره ی حجاب تحقیق کردم ومحجبه شدم خب خیلی سخت بودهمه مسخره ام میکردن امامن دیگه متحول شده بودم و ارامشمو پیداکردم توی ماه مبارک رمضان امسال توبه کردم وبه جمع زهرایی ها پیوستم والان خیلی خوشبخت وخوشحالم چون دیگه ❤️دل مهدیه زهرا رو نمیشکونم ومدافع چادرمادرم فاطمه زهرام وازخدامیخوام توی این راه ثابت قدم باشم ☺️ 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
1⃣ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ۱۱۰ ۵ ۶ ۱۰ ۱۱ 🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 ۲۸ ۱۳۷۰ ۸ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @dokhtaran_zahrai313
2⃣ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @dokhtaran_zahrai313