eitaa logo
💚آرشیو خاطرات💚
32 دنبال‌کننده
5 عکس
3 ویدیو
0 فایل
سلام به کانال دختران زهرایی و پسران حسینی خوش آمدید کانال اصلی👇 @dokhtaran_zahrai313 پیچ اینستا👇 https://www.instagram.com/dokhtaran_zahrai/
مشاهده در ایتا
دانلود
💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟 ✳️ حرف دلِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌷زهرا🌷 من سال تحویل سال ۹۵سه شاخه گل طبیعی بردم مزار شهدای گمنام شهرمون بعدا رفتم شهدای امامزاده شهرمون اونجا سه شاخه گل مصنوعی کادو گیرم اومد🌹🌹🌹 منم یکیش دادم برام امام رضا ع یکیش برا بی بی عزیزم حضرت معصومه س یکی برا اقام حضرت مهدی عج اینها جدا گذاشته بودم هوس زیارت قم داشتم قبلش چند ماه پیش خواب دیدم رفتم قم با دوستم ولی دستم به ضریح نرسیده😔 واقعا رفته بودم قم ولی نتونستم ضریح بگیرم و شب قدر سال ۹۴خواب دیدم رفتم قم یکی گفت اینجا قمه دستم به ضریح رسید بلند شدم بی توجه به خوابم یکی گفت یکی از مشکلاتت حل میشه خلاصه تا فروردین سال ۹۵میخواستم برم قم اول قرار بود با یه خانواده برم قم ولی برادرم خجالت کشید بهشون بگه منو ببرن دلم شکسته بود😥 تو دلم گفتم زهرا یکی وسایلت میبره منظورم همون گلهاست یهو چند دقیقه بعد یه اقای اومد داخل گفت خانم فلانی من میخوام برم قم دستت درد نکنه به خاطر همه چیز گفتم میخوای بری قم؟ گفت اره گفتم چند شاخه گل دارم نذر ایشون هم مشهد میخواست بره هم قم (یه چیزی بگم من قرار بود با اون خانواده که برم یه حاج اقایی بیاد دنبالم ببرتم همه جا، ولی من گفتم بی بی اون نامحرمه راحت نیستم اگه این سفر بده کاری کن من نیام خلاصه نشد ) ولی یقین داشتم یکی وسایل میبره خلاصه ایشون رفت من دلگیر تا با یه گروه اشنا شدم درباره شهدا منم دوست داشتم شهید شفیعی مادرش ببینم یا یکی پیامم بده به مادرش ولی فقط آرزو بود برام ❣ خلاصه تو گروه یکی گفت من اهل قم هستم گفتم فلانی که شما قم هستین ای شهید که رفتین مزارش برام عکسش میفرستی گفتم مادرش میشناسید؟ گفت نه تا زمانی که غصه م از نرفتن قم بود تو مغازه نشسته بودم اردیبهشت بود بهم پیام داد گفت زهرا خانم (این خانم خودش بدون اینکه به من بگه رفته بود این کارو کرده بود )من پسر رفیقم واسطه این خانواده هستن هروقت اومدی قم میرمت اونجا خلاصه شهادت پدر حضرت معصومه س قسمت ما شد برسیم قم بریم خونه ایشون خونه ای که در عین سادگی ولی پر از زیبایی معنوی بود💚💚💚 مادرایشون با پنج بچه خودشون دواتاق زندگی میگذروندن بچه ها همه ازدواج کرده بودن برام گفت دعا میکنه اولش گفتن ازدواج کردی من هیچی نگفته بودم که مجردم گفتم نه گفت ان شاءالله سال دیگه با همسرت بیای قم یعنی اگه خدا بخواد سال ۹۶ شهید شفیعی من تو خواب نمیدیدم حتی ببینم چه برسه از استان بوشهر برم قم شاید اگه من همسفر یه نامحرم میشدم فروردین میرفتم شهید منو دعوت نمیکرد من از همه زیبایی های که دیدم تو قم محروم میشدم مادر شهید گفتن شهید شفیعی گفتن که فقط از خدا بترسین☝️ مادرشون مریض بودن از پسرشون گفتن که گفت زیارت عاشورا که میخوندن اشکهاش پاک نمیکرده بلکه به بدنش میکشید مادر شهید یه چیزی مثل نگین انگشتر داشت میگفت موقع دفن شهید یه اقای به یکی این نگین داد گفت بمالید به صورت و بدن شهید گفت ما این کارو کردیم ولی هرچه اون اقا دنبال کردیم پیداش نکردیم کی بود گفت منم تو اب میدم بقیه بخورن منم ازش خوردم ازتون میخوام برای حال مادرش هم دعا کنید🌷 ما سینه زدیم بی صدا باریدن /از هرچه که دم زدیم ٬آنها دیدن /ما مدعیان صف اول بودیم /از آخر مجلس شهدا رو چیدند 😔 شهدا دوستتون دارم خیلی خیلی ... امروز خاطره چادری شدنم تو کانال درج شده و بعدش دیدم ادمین از یه شهید پست گذاشته که این شهید دعوتم کرده بود خونشون و مادرشو بهم نشون داده اینکه این خاطره اتفاقی تو همین روز گذاشته بشه و خیلی اتفاقی ادمین از بین این همه شهید بیاد پست همین شهید و بزاره یه نشونه بوده که خواسته بهم بگه که این خاطره هم بگم و دوست شهیدام و بخوام به شما هم معرفیش کنم 💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟 @dokhtaran_zahrai313
1⃣ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ۱۱۰ ۵ ۶ ۱۰ ۱۱ 🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 ۲۸ ۱۳۷۰ ۸ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @dokhtaran_zahrai313