eitaa logo
💚آرشیو خاطرات💚
31 دنبال‌کننده
5 عکس
3 ویدیو
0 فایل
سلام به کانال دختران زهرایی و پسران حسینی خوش آمدید کانال اصلی👇 @dokhtaran_zahrai313 پیچ اینستا👇 https://www.instagram.com/dokhtaran_zahrai/
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌹مطهره🌹 سلام 🙂 مطهره هستم😎 هیجده سالمه 😌 متولد کرج 👌 ساکن تهران ✌️ تو یه خانواده ی تقریبا مذهبی بزرگ شدم 😉 اما اعتقادی به حجاب و ... نداشتم😐 همیشه مامانم زورم میکرد چادر سرت کن لباس گشاد و بلند بپوش اما من لج میکردم و گوش نمیدادم😅 اما میدونستم مامانم راس میگه ولی خب اقتضای سنم بود 👭 همه ی دوستام مانتوهای رنگی و کوتاه با شلوارای لوله تفنگی میپوشیدن و موهاشون میریختن بیرون 💆💄👠 اما مامان من نمیذاشت خلاصه دوستای نابابم خیلی رو مخم کار کردن😶 اوایل جرئت نداشتم موهامو بریزم بیرون چون مامانم حتما باهام برخورد جدی میکرد 😡 اما پا به پاش اومدم اولا مانتوهامو تنگ کردم بعد شلوارامو اما مانتوی تقریبا بلند میپوشیدم که بهم گیر نده . موهامم میپوشوندم ،، تازه از محله ی قبلی رفته بودیم و تقریبا از دوستام جدا شده بودم و دوست جدید پیدا کردم تا اینکه خیلی اتفاقی با هیات کبوتران حرم رضوی آشنا شدم 😍 به اتفاق دوستم فاطمه یه شب رفتیم هیاتشون یه هیات کاملاااا دخترونه😘 همه شبیه هم بودن مدل روسری هاشون رو لبنانی بسته بودن با هم خیلییی رفیق بودن اونقدر صمیمی برخورد میکردن که انگار چند ساله منو میشناسن بدجوری جذبشون شدم ❤️ وارد هیات که شدم حس و حالم عوض شد روضه روضه ی حر بود😥 مگه از حر گناهکار تر بودم که خدا منو نبخشه ؟😞 اونشب به اندازه ای گریه کردم 😭 که حس میکنم تمام گناهای قبل اون شب پاک شد😭 اما بازم شیطون ولم نکرد اما این هیات اونچنان روم تاثیر گذاشت که بعد یه هفته تصمیم گرفتم چادر بزارم و برم😇 چادری شدم اما فقط در حد مدرسه و هیات 😢 مهمونی و مسافرت که میخواستیم بریم چادری در کار نبود اما مامانم خوشحال بود که حداقل با چادر آشنام تا حدودی ایام محرم تموم شد ، هیات های هفتگی شروع شد تمام هفته رو به عشق روز چهارشنبه ساعت چهار سر میکردم 😋😍 دوسال گذشت .خو گرفتم به روضه و مداحی و سینه زنی و ... اما دُرست نشدم😔 به خاطر یه اتفاقی مجبور به نقل مکان شدیم از کرج اومدیم تهران 😞 تا یکی دو ماه هر چهارشنبه میرفتم تو اتاقم درو میبستم برا خودم مداحی میذاشتم ، سخنرانی هایی که قبلا یادداشت کردمو میخوندم .... خیلی ناراحت بودم از اینکه از دستش دادم😭😭😢 یه مدت چادری نصفه و نیمه بودم اما بعدش شدم یکی بدتر از دفعه ی قبل😣 موهامو بیرون میرختم ، مانتو های تنگ و کوتاه میپوشیدم و..😔 سرتونو درد نیارم تا اینکه سال چهارم دبیرستانم رسید تو یه اکیپ چهار نفری که دو نفرشون چادری بودن و دو نفرم که یکیش من بودم مانتویی و بی بند و بار اما خیلی به هم خو گرفتیم مخصوصا من به فائزه❣❣ فائزه حافظ کل قرآن بود ، یه دختر زرنگ و مهربون و اما خــــانوم عروسی دایی من تابستون بود 😱 منم کلی تدارک لباس و .. دیدم شب عروسی خیلی نگاه ها بهم شد که حالم از خودم بهم خورد😿 چرا باید این اجازه رو میدادم که یه نامحرم از دیدن من لذت ببره 😭😰 اون شب تیر خلاص به بی حجابیم خورد مامانم تو این مدتا کاری به حجابم نداشت خودشم میدونست با اجبار کاری پیش نمیره .همون آزادی باعث شد تا من راهمو عوض کنم . با مامانم و دوستام دو سه ماه سر این قضیه بحث کردم 👣 نمیخواستم کاری رو شروع کنم که بعدا پشیمون بشم یه روز به مامانم گفتم مامان میخوام چادری بشم برا همیشه اول تعجب کرد 😳 بعدش بهم گفت نمیخواد، خودت باش😒 اما من کوتاه نیومدم فائزه با آیه های قرآن برام دلیل و مدرک آورده بود ، دیگه نمیتونستم منکر درست بودن این راه باشم ،نمیتونستم خودمو گول بزنم😔 نزدیکای عید یه چادر لبنانی خریدم با ذوق سر کردمش😍 انگار هدیه ی حضرت زهرا به من بود اولین بار که چادر سرم کردم تو دلم گفتم حضرت زهرا لای در و دیوار له شد اما چادرش از سرش نیفتاد نبینم سست بشیا☝️ از برخورد دیگران میترسیدم😣 خیلیا تیکه و متلک انداختن😣 خیلیام تشویقم کردن❣ خیلی وقتا جا خوردم اما جا نزدم❤️ یه سال و چند ماه میگذره و من هنوز چادریم😇 از دوستام جدا شدم اما هنوز چادریم خودم انتخاب کردم که برا همیشه داشته باشمش💚 یه مدت پیش مستند مدافعای حرم رو که میدیدم دلم میشکست که چرا من پسر نشدم و کارم شده بود گریه و زاری 😞😢😭 اما خیلی اتفاقی مداحی آقای نریمانی رو گوش دادم 👂 و اونجا بود که فهمیدم مطهره ای که اسمش رو از تو قرآن برداشتن و روش گذاشتن هدف خلقتش این بوده که با چادرش سرباز حضرت زینب باشه امیدوارم همیشه این تــ👑ـــاج بندگی رو سرم بمونه و ازم نگیرنش🙏 ببخشید خیلیییی حرف زدم در پناه حضرت زهرا باشید ✋ 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
1⃣ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ۱۱۰ ۵ ۶ ۱۰ ۱۱ 🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 ۲۸ ۱۳۷۰ ۸ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @dokhtaran_zahrai313