eitaa logo
💚آرشیو خاطرات💚
32 دنبال‌کننده
5 عکس
3 ویدیو
0 فایل
سلام به کانال دختران زهرایی و پسران حسینی خوش آمدید کانال اصلی👇 @dokhtaran_zahrai313 پیچ اینستا👇 https://www.instagram.com/dokhtaran_zahrai/
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️ خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌹گمنام۱۱🌹 سلام علیکم... منم مثل خیلیای دیگه تو یه خانواده ی مذهبی بزرگ شدم. مادرم خیلی رو تربیت منو خواهرم دقت داشت...تمام مسائل رو رعایت میکرد. یادمه یبار تعریف میکرد تو مشهد به یه روحانی سیدی گفته بودن واسه بچه هام دعا کنید که صالح باشن و اون آقا هم جواب دادن که چرا به من میگی؟ از در که رفتی بیرون چشمت که به ضریح آقا امام رضا(ع)افتاد بسپرشون به خودش... به سن تکلیف که رسیدم خیلی به نمازهام اهمیت میدادم... یادمه یک بار بین نماز مغرب و عشاء خوابم برد اون موقع نمیدونستم اگه خوابم ببره وضوم باطل میشه. مادرم که بیدارم کرد شروع کردم عشاء رو بخونم که برام توضیح داد که باید دوباره وضو بگیری. منم شروع کردم به گریه کردن😢😭😭 آخه خیلی خوابم میومد ولی باز وضو گرفتمو نمازمو خوندم... هرچی بزرگتر میشدم توجهم به نمازام کمتر میشد.😔😔 کارم به جایی رسیده بود که نمازامو یکی در میون میخوندم و مادرم هم خیلی حرص میخورد و هرجور که میتونست منو تشویق میکرد که به نمازام اهمیت بدم... تو منجلاب گناه فرو رفته بودم...اما مثل کسی که تو یه جای تاریک یه روزنه ای از نور رو میبینه، منم امید داشتم که یه روزی بالاخره منم درست میشم...اما کی؟! هر روز کارم شده بود توبه و شکستن توبه😭 هرچی بیشتر از خدا دور میشدم بیشتر تو گناه فرو میرفتم...😰 سال دوم یا سوم راهنمایی دقیقا به خاطر نمیارم. از طرف مدرسه رفتم مشهد، همونجا چادر سرم کردم و وقتی برگشتم نتونستم مثل اینکه یه وابستگی ای بهش پیدا کرده باشم دیگه نخواستم یا شاید بهتر باشه بگم نتونستم کنارش بذارم... من چادری بودم اما هنوز از ته دل توبه نکرده بودم مدت زیادی گذشت تا اینکه ماه رمضان سال 95 من بالاخره واقعا توبه کردم، حتی نمازهام رو هم اول وقت میخوندم. یک روز از کلاس که برگشتم و خیلی خسته بودم به اصرار خواهرم رفتیم گلزار شهدا...قبلا هم اونجا رفته بودم اما این بار فرق داشت...😥 من و خواهرم برادر نداریم اما خیلی دوست داشتیم که برادر بزرگتر داشته باشیم... خواهرم قبلا برام از برادر لبنانیش گفته بود(شهید جهاد مغنیه) اونروز عکس بزرگش رو در آغوش حضرت آقا دیدم...خیلی به دلم نشست، از همون روز شد برادرم... تو گلزار شهدا کنار یادبود شهید ابراهیم هادی، مزار شهید پلارک، شهدای فانوس دار و شهدای گمنامی که در قطعه ی روبه رویی شهدای فانوس دار بودن و خیلیای دیگه رفتیم... شاید باور نکنید ولی اونروز بهترین روز زندگیم بود...❤️❤️❤️ چند روز بعد خواهرم گفت که میخواد بره تشییع جنازه ی شهید مدافع حرم(سجاد زبرجدی)مزارشون در قطعای ۵۰ گلزار شهداست...اون اولین باری بود که تابوت یه شهید رو میدیم. خیلی با شکوه بود...میگفتن کسی که میره تشییع جنازه ی شهید دعوت شده و اون شهید شفاعتش رو میکنه. خیلی خوشحال شدم همون روز شهادت شد آرزوم💚، راستش از این حرفم خجالت میکشم اخه من کجا و شهادت کجا؟😕ولی آرزو بر جوانان عیب نیست میگن همین که دلت از گناهت، از خودت بشکنه تمومه... مدتی بعد شهید هادی شد داداشم، شد بهترین دوستم، راهنمام، شهید هادی شد همه ی زندگیم...انقدر باهاش راحت شدم که مثل رفیقای خودش داش ابرام صداش میکنم😅 درواقع شهید هادی بود که کمکم کرد قبل از اینکه من حتی اسمی ازش شنیده باشم... خیلی دوست داشتم شهید هادی رو تو خواب ببینم اما هرچی خواهش و التماس میکردم هیچی به هیچی...خیلی ناراحت بودم...😔 حتی یه روز که رفته بودیم گلزار کنار یادبودش نرفتم گفتم داش ابرام قهرم باهات مگه ما دل نداریم؟اما در حقیقت دلم پر میزد واسه اینکه برم کنارش واسه همین از طریق خواهرم یه گل رز واسش فرستادم😊...کنار مزار یه شهید گمنام ایستاده بودم و از دور نگاه میکردم... حرکت کردم و رفتم کنار مزار شهید گمنام کناری...اولش اصلا به نوشته های روی سنگ توجه نکردم اما بعد پایین پام رو که نگاه کردم نوشته بود:           "یادبود شهید ابراهیم هادی" بغض کردم😔 خیلی لحظه ی قشنگی بود یه چیزی تو دلم گفت داش ابرام خودش کشوندتت اینجا...اما توجهی نکردم و همچنان قهر بودم تا اینکه چند روز بعد بالاخره داش ابرام اومد به خوابم...😭 ولی خیلی گنگ بود...گفتم این از هیچی بهتره اما قبول نیست داداش یبار خوشگل بیا به خوابم... من چادری بودم اما زهرایی نبودم...داداش ابراهیم منو به مادرش نزدیک کرد حالا که منم همونجوری شدم که مامانم میخواست همش آهنگ رفیقم حسین رو گوش میده...از قسمت اولش که میگه دعای مادرم تاثیر کرده مسیر زندگیم تغییر کرده خیلی خوشم میاد☺️ ببخشید زیاد نوشتم...🌹🌹 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
1⃣ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ۱۱۰ ۵ ۶ ۱۰ ۱۱ 🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 ۲۸ ۱۳۷۰ ۸ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @dokhtaran_zahrai313