eitaa logo
💚آرشیو خاطرات💚
31 دنبال‌کننده
5 عکس
3 ویدیو
0 فایل
سلام به کانال دختران زهرایی و پسران حسینی خوش آمدید کانال اصلی👇 @dokhtaran_zahrai313 پیچ اینستا👇 https://www.instagram.com/dokhtaran_zahrai/
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️ خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال،بنام👇👇 🌸ناردین🌸 سلام✋ ناردین هستم☺️ 19 سالمه متولد تبریز به قول داداشم تو یه خونواده ی اروپایی به دنیا اومدم...از بدو تولد هم😔 متاسفانه با ماهواره بزرگ شدم هرچقدرم بزرگتر میشدم بیشتر با این زندگی و آداب و رسومش خو میگرفتم یه منجلابی که شاید در ظاهر طوری باشه که فک کنی کسی که غرقش میشه نتونه دیگه نجات پیدا کنه😓 از همون بچگی عاشق کشورای خارجی بودم همیشه غر میزدم که چرا ایرانی شدم چرا خارجی نیستم و نمیتونم آزاد زندگی کنم😔 ای دل غافل مگه آزادی تو بد حجابی خلاصه میشه؟؟ هر چی بزرگتر میشدم بیشتر تو این افکار و اعتقادات پوچ و خالی فرو میرفتم بیشتر مرتکب گناه میشدم بیشتر رو طرز پوششم و رفتارم تاثیر میزاشت😣 هیچ اعتقادی به مسجد نداشتم هیچ اعتقادی به نماز خوندن و حجاب هم نداشتم همیشه با چشم بد به خانومای چادری نگاه میکردم و رفته رفته هم بدتر میشدم😔 تا تابستون سال 92 که به اتفاق فامیلامون رفتیم مشهد هنوز همون دختر شلوغ بودم حتی چادر سر کردنمم آمریکایی بود(اسلام آمریکایی) طوریکه مامانمم که با اعتقادات من بزرگ شده بود دیگه از رفتارا و لج بازیام خسته شده بود همونجا با امام رضا نذر کرده بود و خواسته بود دخترم خوب شه🙏 چند ماهی از این اتفاق گذشته بود من هنوزم همون دختر سابق بودم خودمم که خسته از اینهمه استرس و عصاب خورد کنی و دعوا با خونواده سره چیزای بیخود رسما تو منجلاب گناه به طرز فجیعی داشتم غرق میشدم😰 یه روز داشتیم با پدربزرگم حرف میزدیم راجع به شغلشون از بچگی عاشق پلیسی بودم پدربزرگم شرایطشو توضیح میداد ولی من هنوز رو کلمه ی حجاب و چادر قفل بودم چطور میتونستم از زندگیم بگذرم غیرممکن بود ولی پلیس شدن چی منتظر بودم بزرگ شدم الان که بزرگ شدم و میتونم برم دنبال آرزوهام ولی آرزویی که داشتم بها داشت بهایی به سنگینیه یه زندگی همیشه به این باور بودم یا واقعا محجبه با تمام آداب و رسوم و اعتقاداتش یا بی حجاب آخرای فروردین سال93 بود تو خونه تنها نشسته بودم به مشکلی که شب و روز ذهنمو درگیر کرده بود فکر میکردم چطور میتونستم از این زندگی که دارم دست بردارم اصلا اراده ی این کار رو داشتم؟؟؟پاشدم و چادره مامانمو که فقط تو مراسم عزاداری سر میکرد😐😔 برداشتم و انداختم رو سرم چقدر عوض شده بودم چقدر چادر بهم میومد چقدر به دلم نشسته بود اولین جرقه همون موقع زده شد💥 راجع بهش با مامانم صحبت کردم باهاشون مشورت کردم مادرم کسی بود که به اعتقادات همه احترام میزاشت هیچ وقت مسخرشون نمیکرد تو این صحبتمون خیلی چیزارو برام روشن کرد که اگه چادر سرت کنی چه حرفایی ممکنه زده بشه و چقدر میتونم اذیت شم یه چند روزی گذشت داشتیم با مامانم میرفتیم بیرون دقیق یادمه 9 اردیبهشت بود☺️☺️☺️ چادرمو سر کردم و از اتاق اومدم بیرون مامانم با تعجب نگام میکرد ولی هیچی نگفت بیرون حتی بلد نبودم چجوری چادر رو نگه دارم هی دست و پامو میگرفت و کفری میشدم ولی وقتی میدیدم مثله قبل چشم ها دنبالم نیست و خیلیا با یه نگاه تحسین آمیزی نگام میکنن بهم قوت قلب میشد❣ انگار که داشتم بیرون از دنیا به آدما نگاه میکردم متلک هایی که پسرا به دخترا میزدن و چقدر عذاب آور بود حس خیلی خوبی داشتم و من فکر میکردم زهرایی شدن به همین راحتیاس 😔😔 بعد از اونروز مهمونیایی که دعوت میشدیم جشن های مختلط و چقدر دیده من نسبت به این جور چیزا عوض شده بود چقدر در عذاب بودم.همیشه یه گوشه با لباسا و حجابی که الان کاملا متفاوت از چند مدت قبلم بود مینشستم و نظاره گر نگاهای تحقیر آمیز وتمسخر آمیز دوروبرم بودم چقدر سره چادر من شرط بندی کردن که تا یه ماهم نشده چادرمو میزارم زمین چقدد پشت سرم حرف بود این شاید چیزای خیلی جزئی از موانع راهم بود که گفتم...ولی میدونین که زهرایی شدن بها داره😊☝️ که باید پرداخت بشه هنوزم که هنوز شرایط همونه ولی من ایمان و اعتقاد و اراده ام خیلی قوی تر از این شرایطه...خداروصدبار شکر میکنم که تو هرشرایطی هوا داشته و داره وقتی میبینه تو دلم غصه دارم چقدر زود با یه خبر یا اتفاقایی حاله دلمو دگرگون میکنه...😍☺️ الان یک سال و نه ماهه که از اونروز میگذره و من هرروز بیشتر از دیروز عاشق راهی میشم که انتخاب کردم...خدایا بی نهایت ازت ممنونم🙏🌹☺️😍 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
1⃣ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ۱۱۰ ۵ ۶ ۱۰ ۱۱ 🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 ۲۸ ۱۳۷۰ ۸ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @dokhtaran_zahrai313