eitaa logo
💚آرشیو خاطرات💚
31 دنبال‌کننده
5 عکس
3 ویدیو
0 فایل
سلام به کانال دختران زهرایی و پسران حسینی خوش آمدید کانال اصلی👇 @dokhtaran_zahrai313 پیچ اینستا👇 https://www.instagram.com/dokhtaran_zahrai/
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵 ✳️ خاطره حسینی شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌷هاشم🌷 سلام اسم من هاشمه من الان بین رفقام عجیب ترین فرد شناخته میشم😉 من دو ماه پیش مشرف به عتبات عالیات شدم😍 اما چی شد و چطور شد که رفتم همه رو من جمله خودم گیج و گنگ کرده. من تا قبل مشرف شدنم به کربلا پسری عیاش و غرق در گناه بودم😰 هیچ مسکراتی نبود که نخورده باشم هیچ گناهی از نظرم رد نمیشد مگر اینکه بش عمل میکردم😰 من کسی بودم حتی در شب شهادت اربابم پای بسات لهو لعب نابابهای در پوستین رفیق بودم😓 امااا....... رسید امسال که اولین شب محرم بود. یکی از دوستانم که بچه هییتی بود جای کاری براش پیش امد و سر راه مجبور شد دوچرخه اش را خونهء ما ب امانت بزاره موقعی که برگشت دیدم یه برگه تو دستش داره. بهش گفتم:((سید این چیه تو دستت،؟)) از لای برگه های که تو دستش بود یکی ب من تعارف کرد و منم گرفتمش و با هاش خداحافظی کردم و اومدم داخل خونه. برگه ای که دستم بود رو بدون اینکه بهش نگاه کنم گذاشتم کنار گوشیم. به یاد اوردم که یکی از بچه ها شراب گیرش امده بود و به سرم زد امشب بشینیم و به عیش و نوش بپردازیم رفتم سمت گوشی که نظرم رفت به طرف اون برگه یه احساسی تو دلم بهم گفت امشبو بجای اون کار برم هییت.. ب دوستام زنگ زدمو گفتم که امشب میریم هییت. اولش بانگ از در مخالفت برداشتن ولی آخر راضی شون کردم که همراه من بیان هییت... واااااای که چه حس و حال داشت اون شب😥😥😥 هر روز ب عشق این سر میکردم که شب بشه و با بچه ها بریم بشینیم به عیش و نوش اما از اون لحظه آرزوی هییت رفتن میکردم😔😥 شب شهادت دردانهء ارباب بود(حضرت رقیه(س)) که توبه کردم لب به مسکرات نزنم دست از گناه بردارم و بشم یک انسان پاک من توبه کنندهء روضه حضرت رقیه شدم😔😭 همون شب بعد از جلسه عزاداری شدم مسئول تدارکات... چند شبی گذروندم و متوجه شدم هییت قراره واسه اربعین راهی کربلا شه💚 منم اسمم رو نوشتم اصلا نفهمیدم چطور پول سفرم جور شد چطور پاسپورت و ویزام جور شد...... انگار خواب بودم😭😥❣ به خودم که امدم دیدم تو کربلام انتهای شارع العباس دارم ب گنبد گلدسته حرم حضرت عباس نگاه میکنم زانو هام سست شد و افتادم رو زمین و زار زار گریه میکردم ......😭😭😭 حالتی داشتم توصیف نشدنی که من از کجاااااااا ب کجا رسیدم.....😭😭😭 بعد از برگشتم به ایران دیگه اون هاشم گذشته نبودم انگار که تازه متولد شده بودم....... و از اون روز زادگاهم شد❤️کربلا❤️ 🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵 @dokhtaran_zahrai313
1⃣ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ۱۱۰ ۵ ۶ ۱۰ ۱۱ 🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 ۲۸ ۱۳۷۰ ۸ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @dokhtaran_zahrai313