eitaa logo
💚آرشیو خاطرات💚
32 دنبال‌کننده
5 عکس
3 ویدیو
0 فایل
سلام به کانال دختران زهرایی و پسران حسینی خوش آمدید کانال اصلی👇 @dokhtaran_zahrai313 پیچ اینستا👇 https://www.instagram.com/dokhtaran_zahrai/
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️ خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌺مادر سبحان🌺 با سلام به دوستان عزیز زهرایی🌹 من بعد از ازدواج کم کم به سمت حجاب رفتم اما با تمسخر اطرافیانم روبرو شدم و چادرم را کنار گذاشتم ولی همیشه با مانتو بلند وشال وروسری پوشیده بودم وتنها عیب بزرگم آرایشم بود که خیلی دوست داشتم برام فرقی نمیکرد کجا وپیش کی محرم نا محرم برام مهم نبود تا در سال 1392 برادرم از دنیا رفت ومن بیش از حد به برادرم وابسته بودم مرگ برادرم یک تلنگر در زندگی من شد وبه خودم گفتم که برادرت با این همه خوبی ومهربانی از این دنیا پر کشید تو کجا موندی؟ بیشتر سعی کردم سمت قرآن وکتابهای مذهبی وزندگی نامه امامان برم، وقتی فهمیدم با این کارها آقا امام زمان از ما ناراحت میشه دیگه آرایش نکردم فقط داخل خانه برای همسرم آرایش میکردم وچادرم را دیگه از سرم بر نداشتم وقتی که فهمیدم وقتی که من بی حجاب باشم و آرایش کنم خدا هرگز از من راضی نمیشه تمام عمر فکر میکردم تا زمان پیری وقت داریم ترک گناه کنیم اما بعد مرگ برادر 24ساله ام پی بردم که مرگ اصلا به سن وسال نیست عمری که خدای مهربان برای هر کس رقم میزنه پس سعی کردم تا یه حدودی بهترین باشم تا میتونم از غیبت ودروغ فاصله بگیرم هرگز بدون چادر بیرون نرم و همیشه آرایشم برای همسرم باشه همانطور که خدا میخواد در خانواده وتمام فامیلهایمان من تنها کسی هستم که چادر سر میکنه خانواده من بی حجاب نیستند ولی چادر سر نمیکنند و بابت چادری شدن من بارها به من تیکه انداختند ولی دیگه برام مهم نیست من راهم را انتخاب کردم برای اولین بار که از حرف ها و نگاه های اطرافیانم ناراحت شدم چادرم را برداشتم و ان شب در خواب دیدم که در یک بیابان راه میروم و در هر قدم چادرم خاکی ودر جلوی پای من است و از آن شب به بعد دیگه چادرم را برنداشتم یک خاطره زیبایی که در نیمه شعبان 2سال پیش برایم اتفاق افتاد را دوست دارم برایتان بگویم ما هر سال نیمه شعبان برای ولادت آقا شیرینی وشربت پخش میکنیم چند روز مونده بود به میلاد آقا وما هیچ پولی نداشتیم خیلی ناراحت بودیم یک روز صبح وقت نماز داشتم کنار همسرم نماز میخواندم روز سه شنبه بود وقتی نمازم تموم شد ذکر تسبیحات مادرم زهرا رامیگفتم به اندازه چند ثانیه دیدم یک آقای جوانی به همراه یک پسر نوجوان در کنارم و من ام در زیارتگاه محله مان نشسته است و مبلغ 1000تومان به من داد اولش نگرفتم اما بعد اصرار گرفتم یک لحظه به خودم آمدم دیدم همسرم هنوز در حال نماز خواندن است موضوع را بریش گفتم گفت خوش به حالت آقا بوده کاش دستش را میبوسیدی همسرم خیلی با ایمان ومهربان است در دنیا بعد خدا همسرم خدای من است و جالب این جاست که همان روز پسرم به همراه مادرم برای زیارت اقا به جمکران رفتند و پول نذریمان هم از جایی که فکر نمی کردیم رسید ببخشید اگه خسته تون کردم ولی دوست داشتم شما هم دست یاری آقا در زندگی مرا ببینید 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
2⃣ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @dokhtaran_zahrai313