#مقاومتی/#فرهنگی
🔹عکس امام خمینی
در اولین ماههای #اسارت هر نفر فقط دو پتوی سیاه رنگ ارتشی و امکاناتی بسیار محدود داشت، ولی #روحیه و #مقاومت بچهها بسیار بالا بود.
چهار ردیف قاب مهتابی که با زنجیری حدود ۴۰ سانتیمتر از دو طرف، قاب را به سقف آویزان نگه داشته بود، نور #آسایشگاه را تامین میکرد.
گروهی از بچههای پرشور و انرژی از #شهرستان_آغاجاری، در گوشه آسایشگاه دور هم بودند. به یکباره دیدیم یکی از آنها روی شانههای دیگری بالا رفت و نزدیکترین قابهای مهتابی به دیوار آخر آسایشگاه را با حذف زنجیر از یک طرف، به صورت مورب به طرف دیوار قرار داد. و به دنبال آن پتوی سیاهی که تمثال #امام_خمینی روی آن با صابون #نقاشی شده بود را روی دیوار نصب کردند،
با نصب پتو ی تمثال امام (سایز ۲*۱.۵ متر) و نورافشانی مهتابیها روی آن، همه به وجد آمده و #صلوات فرستادند. صدای صلوات، نگهبان را به پشت پنجره آسایشگاه کشانید و علت صلوات را جویا شد ولی از جواب بچه ها قانع نشد.
همه جا را ورانداز کرد تا اینکه با به هم خوردن یکنواختی نور یک طرف آسایشگاه، متوجه #عکس_امام روی دیوار شد.
او پس از سر و صدا، سریعا به مقر رفته و با گروهی از سربازان و #فرمانده_اردوگاه برگشتند.
در باز شد و آنها به داخل آسایشگاه آمدند. بچه ها که فورا صف نماز جماعت تشکیل داده بودند، مانع نزدیک شدن آنها به دیوار آخر آسایشگاه شدند.
#فرمانده شروع به صحبت و تهدید و بالاخره بچهها قبول کردند که بدست خودشان #عکس را پایین بیاورند.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#اسارت
🔹حمله عراق به کویت
......ادامه از قبل
چندروزی گذشت. دیدیم سهمیه غذا نصف شد! غذایی که بخور نمیر بود نصفش کردند ، البته علتش به خاطر تحریمهایی بود که بعد از حمله #عراق به #کویت توسط #سازمان_ملل و کشورهای غربی شده بودند .
بخاطر حمله عراق به کویت اجازه ورود هیچگونه کالایی به عراق داده نمیشد ، مرزها همه بسته شده بود و عراق روزهای سختی داشت. از همه جا محدود شده بود فروش نفتی هم نداشت به همین خاطر سهمیه سرباز ها و #اسرا رو محدود کردند ، سهمیه نصف شد.
روز اول گذشت ، روز دوم دیدیم نه، مثل اینکه همین مقدار کم غذا قراره ادامه داشته باشه ، ظهر شد دست به #تحصن زدیم. همه وسط اردوگاه جمع شدیم و گفتیم که تا #فرمانده_اردوگاه نیاد از جامون تکون نمیخوریم هرچقدرم هم میخواد طول بکشه ، بکشه.
بالاخره #فرمانده_اردوگاه آمد،بچه ها گفتند ما را دزدیدید یه طرف، به #ایران هم تحویلمون نمی دید، از طرفی بخواهید غذا رو هم نصف کنید این دیگه هیچ توجیه منطقی ندارد، فرمانده شروع کرد به توجیه که به سرباز های خودمونم هم همین مقدار غذا داده میشه و همون سهمیهای که به سربازا میدیم ، به شما هم میدیم . گفتیم ما #اسیر شماییم ، #صلیب هم مارو دیده ، طبق همون قوانینی که صلیب داره عمل کنید. یکم تهدید کرد دید نه ما کسی نیستیم که با این تهدیدها زیر بار بریم و عقب نشینی کنیم.
با توجه به شناختی که از سابقه ما در اردوگاههای قبلی داشت قبول کرد و گفت سعی میکنم برگرده به همون حالت اول ، بالاخره بعد از ظهرش غذا به حالت اولیه برگشت و دیگه برنامه های عادی روزانهمون ادامه داشت.
مدتی گذشت و خبری از #آزادی نشد. دوباره داخل محوطه تحصن کردیم و از فرمانده اردوگاه خواستیم تکلیف مارو روشن کند ما تا کی قرار اینجا بمونیم یکی بیاد به ما یه توضیحی بده که بالاخره ما جرممون چیه و چرا اینجا هستیم و تا کی قرار بمونیم. اگر قرار باشه تا ابد اینجا بمونیم و به ایران برنگردیم همون بهتره که کشته بشیم.
فرمانده دید که بچهها جدی هستند و هم از طرفی همه ما را می شناخت که به آنچه می گوییم عمل می کنیم چون به او گفته بودند که ما خرابکار هستیم و به قول خودمون همه کله خراب های #اردوگاه ها هستند ، دست به کاری بخواهند بزنند خیلی راحت میتونند این کار رو انجام بدند، فرمانده قول داد که به مقامات بالا خواسته ما را اطلاع می دهد.
حدود سه ماه از #آزادی آخرین گروه اسرا میگذشت. علی رغم اینکه صلیب سرخ ما را ثبت نام کرده بود اما هنوز رژیم صدام ما را با نیت گرفتن امتیاز از ایران نگه داشته بود. ایران ما را فراموش نکرده بود و از طریق #وزیر_خارجه وقت ایران، آقای #دکتر_ولایتی پیگیر بود....
راوی #حسینعلی_قادری
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#اسارت
🔹شهادت در غربت
همانگونه که #سید_آزادگان، #حاج_آقا_ابوترابی در #اسارت و بعد از بازگشت فرمودند "زمانی خواهد رسید که غبطه حتی یک ثانیه دوران معنویت اسارت را #آزادگان عزیز درک خواهند نمود"
چند روزی یکی از دوستان ما مریض بود، تا حدی که شب آخر ایشان از درد به خودش می پیچید.
ارشد آسایشگاه آمد پشت پنجره و به #نگهبان عراقی گفت که این #اسیر دارد از دل درد بخود می پیچد. نگهبان گفت چونکه نیمه شب است اجاز بدهید به #فرمانده_اردوگاه اطلاع بدهم. نگهبان رفت و طولی نکشید که با تعدادی سرباز وارد اردوگاه شدند. وقتی فرمانده اردوگاه آمد و این اسیر را شناخت، با بی رحمی گفت "خلی ولی" یعنی ولش کنید، این هیچیش نیست و رفتنند.
این برادر عزیزمان تا صبح درد کشید و به #شهادت رسید. وقتی ساعت ۷ و نیم صبح آمدند برای امار گفتنند، یکنفرشان کم است آمدند داخل آسایشگاه و دیدند که این اسیر شهید شده است.
به روح پر فتوح این عزیز و کلیه اسرای شهید در غربت درود و #صلوات میفرستیم.😢😢😢
بارالها مارا فردای قیامت در جلو شهدای عزیزمان رو سفید قرار بده . آمین یارب العالمین
راوی #سید_جواد_حسینی
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan