eitaa logo
ناگفته هایی از اسارت
256 دنبال‌کننده
36 عکس
49 ویدیو
0 فایل
بیان خاطرات اسارت آزادگان ۸ سال دفاع مقدس، با هدف آموزش و بازخوانی فرهنگ ایثار و مقاومت و اشاعه این فرهنگ بین افراد غیر آزاده و نسل‌های بعد از جنگ ارتباط با ادمین: @Ganjineh_Esarat بیان خاطرات: @Khaterat_Revaiat
مشاهده در ایتا
دانلود
20.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ♻️ کوتاهی به یاد امروز اسرای است. در میان اسرا داستان سرلشکر از همه شنیدنی‌تر است. این شهید خلبان چند ماه قبل از شروع جنگ تحمیلی اسیر شد. سالها بدون اطلاع در زندان انفرادی عراق بود. سال ۷۷ هشت سال بعد از همه اسرا آزاد شد و ده سال بعد به رسید. خودش درباره زندگی‌اش می‌گوید: وقتی اسیر شدم فرزندم دندان نداشت، ولی وقتی آزاد شدم، بود. 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan
پاسخ به نامه جالب و رمزی یکی از اسرای در بند به ایشان. به‌مناسبت سالروز آغاز بازگشت به میهن اسلامی، رسانه KHAMENEI.IR# متن پاسخ حضرت به نامه‌ی یکی از را بازنشر می‌کند. این آزاده‌ی سرافراز از داخل زندانهای بعث نامه‌ای را خطاب به به نوشته و ارسال میکند که به دست حضرت آیت‌الله خامنه‌ای می‌رسد؛ رهبر انقلاب نیز در سال ۱۳۶۸ پاسخ این نامه را در قالب نامه‌های خانوادگی و خصوصی صلیب سرخ برای وی ارسال میکنند. 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan
🔹قسم به عکس صدام بعد از از بچه ها از قدیم، و لو رفتن دستبرد به ، بنده اولین نفری بودم که بعنوان متهم به دستبرد انبار مهمات گرفتند. در یکی از روزها که ما را به بردند، چشمم به روی دیوار افتاد (ناگهان یادم به دوران شاه افتاد .که میگفتند اگر برای به عکس شاه قسم می‌خوردیم که ما از موضوعی اطلاع نداریم آنها قبول میکردند) به همین علت من بلافاصله با دست اشاره به عکس صدام کردم و گفتم به همین من اطلاعی از ندارم. چشمتان روز بد نبیند، آنرروز چند برابر روزهای دیگر کتک خوردم و عراقیها آنقدر مرا زدند که از نفس افتادند.😆😎 راوی 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات @Ganjineh_Esarat ✍روایت خاطرات @Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan
🔹 خداحافظی با اردوگاه بعد از طی تشریفات اداری از طرف برای سوال از هر اسیر برای ، یا کشور ثالث، و یا با ابطال ، تعداد هزار نفر (اولین گروه) را از اردوگاه ما انتخاب کردند. حالا جمعیت ۱۸۰۰ نفری اردوگاه دو دسته شده بودند. تعدادی پشت آسایشگاه‌ها نظاره‌گر محوطه اردوگاه و هزار نفر، آزاد در محوطه اردوگاه. ولی همه مضطرب و نگران از چگونگی و واقعیت ماجرا. بعضاً بین یا دو دوست سال‌های متمادی جدایی افتاده بود و هر کدام نگران سرنوشت آن دیگری. خیلی طول نکشید، با آمدن اتوبوس‌ها ما را برای اولین بار با چشم‌ها و دستانی باز، از اردوگاه خارج و سوار بر اتوبوس‌ها کردند. برای اولین و آخرین مرتبه، می‌توانستیم فضای خارجی اردوگاه و و انبوه کلاف‌های را به خوبی مشاهده کنیم. صبح روز بعد پس از طی مسیر از بین شهرها و روستاهای عراقی به رسیدیم. از قبل چادرهایی برای اسکان موقت ما تدارک دیده بودند، ولی همه چیز برای ما و بود. وسعت دید ما به طرف ایران با یک محدود شده بود ولی همچنان شاهد رفت و آمد خودروهای صلیب سرخ و خودروهایی با نوشته UN بر روی آنها، از بریدگی خاکریز به طرف ایران بودیم. بالاخره ساعات انتظار به پایان رسید. مسئولین و سربازان عراقی بدرقه کنان، حرکت ستون اسرا که به طرف در حرکت بود، را مشایعت می‌کردند. راوی 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات @Ganjineh_Esarat ✍روایت خاطرات @Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan
🔹 خداحافظی با اسارت اتوبوس‌ها یکی پس از دیگری به پارکینگ مرزی می‌رسیدند و در محل خود توقف می‌کردند. شیشه جلوی همه اتوبوس‌ها مزین به عکس‌های و بود. ما در یک ستون، پس از گذشتن از ، از بین دو ستون استقبال کننده و پس از طی سالها اسارت، بداخل کشور در حرکت بودیم. با آغوشی باز از خوشحال و گریان، دست در گردن یکدیگر و می‌کردند. صحنه‌های عجیبی از و احساس خلق شد که قلم یارای نوشتن و به تصویر کشیدن آن را ندارد. بعضی اسرا با رسیدن به به افتاده و بر خاک بوسه می‌زدند. حال و هوای عجیبی از آمیختگی خنده و گریه و بغض و شادی در همه اوج می‌زد. ما را سوار بر اتوبوس‌های ایرانی و به طرف در شهر حرکت دادند. مسیر مملو بود از استقبال کنندگان زن، مرد، کوچک و بزرگ که با خودرو و یا موتور سیکلت خود را به مسیر حرکت کاروان آزادگان رسانیده بودند. شور و شوق وصف ناشدنی در بین اسرای داخل اتوبوس‌ها و مردم استقبال کننده وجود داشت. افرادی با پخش شربت و شیرینی و شکلات خوشحالی خود را ابراز و دیگرانی با در دست داشتن عکس یا و نزدیکان، از دوستان ما جویای اطلاعاتی از او می‌شدند. هر کس می‌خواست با تکان دادن دست، جلب توجه و با اسرای داخل اتوبوس ارتباط بگیرد. از کدام شهری؟ فلانی را می‌شناسی؟ اگر شماره تلفن داری بگو تا به خانواده‌ات اطلاع بدهم و ... سوالاتی بود که موتور سواران و مردم بیرون از اتوبوس‌ با صدای بلند می‌گفتند. جالب اینکه اینقدر کارها با سرعت پیش رفته بود که حتی فرصتی برای برای اطلاع رسانی به خانواده‌های اسرای آزاد شده نبود. من که از همه ماجرا بهت زده و متحیر بودم، در جواب یک موتور سوار برای شماره تماس خانواده، شماره‌ای را که قبل از ۸ سال پیش در ذهن داشتم به او دادم و او همان شب از شهر قصر شیرین به خانواده‌ام زنگ زده و من را به آنها اطلاع داده بود. جالب اینکه گرچه من میدانستم این شماره تماس مربوط به خانه قبلی ما بود ولی خوشبختانه بعد از اسارت من و پیگیری خانواده، در زمان اسارت، به خانه جدید انتقال داده شده بود!😳 در پادگان الله اکبر مدت ۳ روز برای طی و اطلاعاتی ما را نگهداری و آماده مواجهه با خانواده‌ها نمودند. راوی 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات @Ganjineh_Esarat ✍روایت خاطرات @Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan
🔹نامه از همسر بعد از در یکی از آسایشگاههای قدیم، بین و عراقیها و به دنبال آن دو نفر از رفقای همبندمان، اردوگاه دیگری در موصل افتتاح کردند و برای کاهش نفرات آسایشگاهها، عده زیادی را از اردوگاه ما به اردوگاه تازه تاسیس بردند. در نتیجه جابجایی ها، جمعیت هر آسایشگاه به صد نفر رسید. و آمار آسایشگاه ما، تقریبا ۹۰ نفر شده بود. عراقیها به خیال خودشان برای اذیت کردن ما، از اطاقهای دیگر هر چه کهن سال و بیماران و خسته از اسارت بود، جمع کردند و به اطاق ما آوردند. ولی بچه ها با گشاده رویی تمام از پیرمردها که باعث برکت و روشنایی اطاق ما بودند و همچنین آن چند نفر (در نتیجه آزار و ) و شیرین عقل مراقبت و نگهداری میکردند. با جمع شدن تعدادی از دوستان پر شیطنت و شیرین عقل ها، پایه و در اطاق ما جور شده بود. یکی از این هم اطاقی های شیرین عقل بنام(ص)، اهل بود، که گویا قبل از اسارت همسرش حامله شده ولی این دوست ما اطلاعی نداشته و میشود. طبعا در ابتدای اسارت تا بعد از معرفی به ، هیچگونه ارتباطی بین او و خانواده اش برقرار نبود. بعد از حدود دوسال نامه ای توسط صلیب سرخ برای ایشان آمده بود که همسرش نوشته بود که خدا به شما فرزندی داده است. مرتضی (یکی از بچه های آسایشگاه) که خیلی بذله گو و شوخ بود، از آقای (ص) میپرسد که شما اینجا هستید و خانم شما در ایران .چطور ممکن است بچه دار شده باشد. (ص) جواب میدهد. عزیزم چطور؟ ما همگی گفتیم .خوب. گفت. این هم همانطور.😂😂 راوی 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات @Ganjineh_Esarat ✍روایت خاطرات @Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan
دوستان همبند و آزاده عضو کانال ضمن تشکر از انتشار خاطرات و پست‌های این کانال در گروه‌ها و کانال‌های دیگر، به منظور ترویج خاطرات و تجربیات اسارت در بین اقشار جامعه، لطفاً ناگفته های خود را از زوایای مختلف سرگرمی، هنری، آموزشی، ورزشی، و ... ، در قالب کلیپ‌های صوتی تصویری و متنی جهت بارگذاری در کانال برای ما ارسال نمایید. ✍روایت خاطرات @Khaterat_Revaiat
🔹آموزش زبان بین اسرا افرادی با مهارت‌ و توانمندی‌های متفاوت حضور داشتند. هر کس بدون چشم داشت و انتظار مادی، سعی در ارائه و انتقال توانائیهای خود به دیگران را داشت. فعالیت‌های ، ، ، و و بسیاری از فعالیت‌های دیگر، از آن جمله بود. اسرا، بسته به سلیقه و علاقمندی‌های خود به یک یا چند زمینه از این موارد مشغول و سرگرم بودند. افرادی مثل و ، از فعال‌ترین افرادی بودند که تمام فرصت و توان خود را همراه با مهارت بیان و انتقال مطالب در و به کار گرفته بودند. هر صبح قبل از ساعت کلاس‌های ۵ نفره ایشان در آسایشگاه برای افراد داخل آسایشگاه شروع و بعد از آزاد باش و فرصتی برای انجام امور شخصی، مجدداً طی تمام روز گروه‌های پنج نفره خارج از آسایشگاه منتظر نوبت حلقه زدن دور و آموزش جدید بودند. اردوگاه ما حدوداً ۱۸۰۰ نفر را در خود جای داده بود. بسیاری از افراد یا مستقیماً و یا غیر مستقیم (از طریق شاگردان این اساتید) آموزش‌های ایشان را بهره‌مند شده و به یک یا چند زبان انگلیسی، عربی، ، ، ، ، و ... مهارت یافته و مسلط بر و خواندن نوشتن شدند، طوری که خیلی اوقات آنها بدون نیاز به ، با یکی از زبان‌های فرا گرفته با نمایندگان ، ارتباط برقرار می‌کردند. نکته مهم اینکه با فقدان امکانات و حداقل امکانات آموزشی، سطح آموزش آنها به گونه‌ای بوده است که عمدتاً بر یک یا چند زبان به صورت کاربردی مسلط و در موارد مختلف بعد از اسارت ایفای نقش داشته‌اند. راوی 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات @Ganjineh_Esarat ✍روایت خاطرات @Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan
🔹تونل وحشت به مرور زمان و به دلیل طولانی شدن مدت ، یا به دلایلی دیگر از جمله نشت اطلاعاتی حاصل از بی دقتی بعضی افراد یا ، افراد شاخص و نوع ارتباطات بین اسرا، را شناسایی و به صورت نامحسوس، از آنان تهیه می کردند و حسب شرایط و فرصت مناسب این افراد را (به قول خودشان و ) از یک اردوگاه به اردوگاه دیگر انتقال می دادند. این جابجایی عموما با در اردوگاه، ، پشت گردنی و همراه و بدرقه آنها برای سوار شدن به اتوبوس بود. وقتی افراد وارد اردوگاه بعدی میشدند، چون از قبل گزارش و اسامی این افراد به عنوان عناصر مخل و به اردوگاه جدید رد شده بود، تازه اول کار بود و سربازان این اردوگاه، باید از آنها می گرفتند . ضرب و شتم ها بیشتر با (گاها سر کابل لخت شده و به اطراف خم شده بود تا پس از برخورد با اسیر، بدن او را پاره پاره کند). چوب و تخته، گاها میخ کوبی شده، نیز دیده میشد. اسراء پس از خارج شدن از اتوبوس می باید از وسط یک توسط که در فواصل حدود دو متری ایستاده بودند، عبور کنند. هر کدام از سربازان با روش و ابزار خود، بعضی با و بعضی با و چوب و تخته، وحشیانه ترین ضربات را به اسرا وارد و بچه ها تحت آسیب های متعدد قرار می گرفتند. راوی 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات @Ganjineh_Esarat ✍روایت خاطرات @Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan