20.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
♻️ #مستند کوتاهی به یاد #شهید_لشکری
امروز #سالروز_آزادی اسرای #جنگ_تحمیلی است. در میان اسرا داستان سرلشکر #آزاده_شهید #لشکری از همه شنیدنیتر است. این شهید خلبان چند ماه قبل از شروع جنگ تحمیلی اسیر شد. سالها بدون اطلاع #صلیب_سرخ در زندان انفرادی عراق بود. سال ۷۷ هشت سال بعد از همه اسرا آزاد شد و ده سال بعد به #شهادت رسید. خودش درباره زندگیاش میگوید: وقتی اسیر شدم فرزندم دندان نداشت، ولی وقتی آزاد شدم، #دانشجوی_داندانپزشکی بود.
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
@khaterate_azadegan
پاسخ #رهبر_انقلاب به نامه جالب و رمزی یکی از اسرای در بند #صدام به ایشان.
بهمناسبت سالروز آغاز بازگشت #آزادگان_دوران_دفاع_مقدس به میهن اسلامی، رسانه KHAMENEI.IR# متن پاسخ حضرت #آیتالله_خامنهای به نامهی یکی از #رزمندگان_دربند #رژیم_صدام را بازنشر میکند. این آزادهی سرافراز از داخل زندانهای بعث نامهای را خطاب به #رهبر_انقلاب_اسلامی به #زبان_رمز نوشته و ارسال میکند که به دست حضرت آیتالله خامنهای میرسد؛ رهبر انقلاب نیز در سال ۱۳۶۸ پاسخ این نامه را در قالب نامههای خانوادگی و خصوصی صلیب سرخ برای وی ارسال میکنند.
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
@khaterate_azadegan
#متفرقه
🔹قسم به عکس صدام
بعد از #فرار_دو_نفر از بچه ها از #اردوگاه_موصل_یک قدیم، و لو رفتن دستبرد به #انبار_مهمات، بنده اولین نفری بودم که #عراقیها بعنوان متهم به دستبرد انبار مهمات گرفتند.
در یکی از روزها که ما را به #اطاق_شکنجه بردند، چشمم به #عکس_صدام روی دیوار افتاد (ناگهان یادم به #خاطرات #زندانیان_سیاسی دوران شاه افتاد .که میگفتند اگر برای #شکنجه_گران #ساواک به عکس شاه قسم میخوردیم که ما از موضوعی اطلاع نداریم آنها قبول میکردند)
به همین علت من بلافاصله با دست اشاره به عکس صدام کردم و گفتم به همین #سید_الرئیس من اطلاعی از #نارنجکها ندارم.
چشمتان روز بد نبیند، آنرروز چند برابر روزهای دیگر کتک خوردم و عراقیها آنقدر مرا زدند که از نفس افتادند.😆😎
راوی #صفر_پیرمرادیان
👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروههای ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید..
❓سوالات و پیشنهادات
@Ganjineh_Esarat
✍روایت خاطرات
@Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
@khaterate_azadegan
12.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
@khaterate_azadegan
#آزادی
🔹 خداحافظی با اردوگاه
بعد از طی تشریفات اداری از طرف #صلیب_سرخ برای سوال از هر اسیر برای #پناهندگی_به_عراق، یا کشور ثالث، و یا #بازگشت_به_ایران با ابطال #کارت_اسارت، تعداد هزار نفر (اولین گروه) را از اردوگاه ما انتخاب کردند.
حالا جمعیت ۱۸۰۰ نفری اردوگاه دو دسته شده بودند. تعدادی پشت #درهای_بسته آسایشگاهها نظارهگر محوطه اردوگاه و هزار نفر، آزاد در محوطه اردوگاه. ولی همه مضطرب و نگران از چگونگی و واقعیت ماجرا.
بعضاً بین #دو_برادر یا دو دوست سالهای متمادی #اسارت جدایی افتاده بود و هر کدام نگران سرنوشت آن دیگری.
خیلی طول نکشید، با آمدن اتوبوسها ما را برای اولین بار با چشمها و دستانی باز، از اردوگاه خارج و سوار بر اتوبوسها کردند.
برای اولین و آخرین مرتبه، میتوانستیم فضای خارجی اردوگاه و #حلقههای_حفاظتی و انبوه کلافهای #سیم_خاردار را به خوبی مشاهده کنیم.
صبح روز بعد پس از طی مسیر از بین شهرها و روستاهای عراقی به #مرز_خسروی رسیدیم. از قبل چادرهایی برای اسکان موقت ما تدارک دیده بودند، ولی همه چیز برای ما #غیر_مترقبه و #غیر_قابل_اعتماد بود.
وسعت دید ما به طرف ایران با یک #خاکریز محدود شده بود ولی همچنان شاهد رفت و آمد خودروهای صلیب سرخ و خودروهایی با نوشته UN بر روی آنها، از بریدگی خاکریز به طرف ایران بودیم.
بالاخره ساعات انتظار به پایان رسید. مسئولین و سربازان عراقی بدرقه کنان، حرکت ستون اسرا که به طرف #مرز_ایران در حرکت بود، را مشایعت میکردند.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروههای ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید..
❓سوالات و پیشنهادات
@Ganjineh_Esarat
✍روایت خاطرات
@Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
@khaterate_azadegan
#آزادی
🔹 خداحافظی با اسارت
اتوبوسها یکی پس از دیگری به پارکینگ مرزی میرسیدند و در محل خود توقف میکردند. شیشه جلوی همه اتوبوسها مزین به عکسهای #امام و #آیت_الله_خامنهای بود.
ما در یک ستون، پس از گذشتن از #خط_مرزی، از بین دو ستون استقبال کننده #پاسداران و #مسئولین_ایرانی پس از طی سالها اسارت، بداخل کشور در حرکت بودیم.
#استقبال_کنندگان با آغوشی باز از #آزادگان خوشحال و گریان، دست در گردن یکدیگر #خوش_و_بش و #روبوسی میکردند.
صحنههای عجیبی از #عشق و احساس خلق شد که قلم یارای نوشتن و به تصویر کشیدن آن را ندارد.
بعضی اسرا با رسیدن به #خاک_ایران به #سجده افتاده و بر خاک بوسه میزدند. حال و هوای عجیبی از آمیختگی خنده و گریه و بغض و شادی در همه اوج میزد.
ما را سوار بر اتوبوسهای ایرانی و به طرف #پادگان_الله_اکبر در شهر #قصر_شیرین حرکت دادند.
مسیر مملو بود از استقبال کنندگان زن، مرد، کوچک و بزرگ که با خودرو و یا موتور سیکلت خود را به مسیر حرکت کاروان آزادگان رسانیده بودند.
شور و شوق وصف ناشدنی در بین اسرای داخل اتوبوسها و مردم استقبال کننده وجود داشت. افرادی با پخش شربت و شیرینی و شکلات خوشحالی خود را ابراز و دیگرانی با در دست داشتن عکس #مفقودالاثر یا #شهید_خانواده و نزدیکان، از دوستان ما جویای اطلاعاتی از او میشدند.
هر کس میخواست با تکان دادن دست، جلب توجه و با اسرای داخل اتوبوس ارتباط بگیرد.
از کدام شهری؟ فلانی را میشناسی؟ اگر شماره تلفن داری بگو تا به خانوادهات اطلاع بدهم و ...
سوالاتی بود که موتور سواران و مردم بیرون از اتوبوس با صدای بلند میگفتند.
جالب اینکه اینقدر کارها با سرعت پیش رفته بود که حتی فرصتی برای برای اطلاع رسانی به خانوادههای اسرای آزاد شده نبود.
من که از همه ماجرا بهت زده و متحیر بودم، در جواب یک موتور سوار برای شماره تماس خانواده، شمارهای را که قبل از ۸ سال پیش در ذهن داشتم به او دادم و او همان شب از شهر قصر شیرین به خانوادهام زنگ زده و #آزادی من را به آنها اطلاع داده بود.
جالب اینکه گرچه من میدانستم این شماره تماس مربوط به خانه قبلی ما بود ولی خوشبختانه بعد از اسارت من و پیگیری خانواده، در زمان اسارت، به خانه جدید انتقال داده شده بود!😳
در پادگان الله اکبر مدت ۳ روز برای طی #تشریفات_اداری و اطلاعاتی ما را نگهداری و آماده مواجهه با خانوادهها نمودند.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروههای ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید..
❓سوالات و پیشنهادات
@Ganjineh_Esarat
✍روایت خاطرات
@Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
@khaterate_azadegan
#طنز
🔹نامه از همسر
بعد از #درگیری در یکی از آسایشگاههای #اردوگاه_موصل_یک قدیم، بین #اسرا و عراقیها و به دنبال آن #شهادت دو نفر از رفقای همبندمان، #عراقیها اردوگاه دیگری در موصل افتتاح کردند و برای کاهش نفرات آسایشگاهها، عده زیادی را از اردوگاه ما به اردوگاه تازه تاسیس بردند.
در نتیجه جابجایی ها، جمعیت هر آسایشگاه به صد نفر رسید. و آمار آسایشگاه ما، تقریبا ۹۰ نفر شده بود.
عراقیها به خیال خودشان برای اذیت کردن ما، از اطاقهای دیگر هر چه #پیرمرد کهن سال و بیماران #روحی_و_روانی و خسته از اسارت بود، جمع کردند و به اطاق ما آوردند.
ولی بچه ها با گشاده رویی تمام از پیرمردها که باعث برکت و روشنایی اطاق ما بودند و همچنین آن چند نفر #دیوانه (در نتیجه آزار و #شکنجه) و شیرین عقل مراقبت و نگهداری میکردند.
با جمع شدن تعدادی از دوستان پر شیطنت و شیرین عقل ها، پایه #شوخی و #خنده در اطاق ما جور شده بود.
یکی از این هم اطاقی های شیرین عقل بنام(ص)، اهل #خرمشهر بود، که گویا قبل از اسارت همسرش حامله شده ولی این دوست ما اطلاعی نداشته و #اسیر میشود.
طبعا در ابتدای اسارت تا بعد از معرفی به #صلیب_سرخ، هیچگونه ارتباطی بین او و خانواده اش برقرار نبود.
بعد از حدود دوسال نامه ای توسط صلیب سرخ برای ایشان آمده بود که همسرش نوشته بود که خدا به شما فرزندی داده است.
مرتضی (یکی از بچه های آسایشگاه) که خیلی بذله گو و شوخ بود، از آقای (ص) میپرسد که شما اینجا هستید و خانم شما در ایران .چطور ممکن است بچه دار شده باشد.
(ص) جواب میدهد.
عزیزم #مریم_مقدس چطور؟
ما همگی گفتیم .خوب.
گفت. این هم همانطور.😂😂
راوی #صفر_پیرمرادیان
👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروههای ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید..
❓سوالات و پیشنهادات
@Ganjineh_Esarat
✍روایت خاطرات
@Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
@khaterate_azadegan
دوستان همبند و آزاده عضو کانال
ضمن تشکر از انتشار خاطرات و پستهای این کانال در گروهها و کانالهای دیگر، به منظور ترویج خاطرات و تجربیات اسارت در بین اقشار جامعه، لطفاً ناگفته های خود را از زوایای مختلف سرگرمی، هنری، آموزشی، ورزشی، و ... ، در قالب کلیپهای صوتی تصویری و متنی جهت بارگذاری در کانال برای ما ارسال نمایید.
✍روایت خاطرات
@Khaterat_Revaiat
#آموزشی
🔹آموزش زبان
بین اسرا افرادی با مهارت و توانمندیهای متفاوت حضور داشتند. هر کس بدون چشم داشت و انتظار مادی، سعی در ارائه و انتقال توانائیهای خود به دیگران را داشت. فعالیتهای #هنری، #ورزشی، #زبان_آموزی، #حفظ_ادعیه و #قرآن و بسیاری از فعالیتهای دیگر، از آن جمله بود. اسرا، بسته به سلیقه و علاقمندیهای خود به یک یا چند زمینه از این موارد مشغول و سرگرم بودند.
افرادی مثل #حسین_فرهنگ و #علیرضا_اخوان، از فعالترین افرادی بودند که تمام فرصت و توان خود را همراه با مهارت بیان و انتقال مطالب در #آموزش #زبان_عربی و #انگلیسی به کار گرفته بودند.
هر صبح قبل از ساعت #آزاد_باش کلاسهای ۵ نفره ایشان در آسایشگاه برای افراد داخل آسایشگاه شروع و بعد از آزاد باش و فرصتی برای انجام امور شخصی، مجدداً طی تمام روز گروههای پنج نفره خارج از آسایشگاه منتظر نوبت حلقه زدن دور #استاد و آموزش جدید بودند.
اردوگاه ما حدوداً ۱۸۰۰ نفر #اسیر را در خود جای داده بود. بسیاری از افراد یا مستقیماً و یا غیر مستقیم (از طریق شاگردان این اساتید) آموزشهای ایشان را بهرهمند شده و به یک یا چند زبان انگلیسی، عربی، #فرانسوی، #آلمانی، #ایتالیایی، #روسی، و ... مهارت یافته و مسلط بر #مکالمه و خواندن نوشتن شدند، طوری که خیلی اوقات آنها بدون نیاز به #مترجم، با یکی از زبانهای فرا گرفته با نمایندگان #صلیب_سرخ، ارتباط برقرار میکردند.
نکته مهم اینکه با فقدان امکانات #سمعی_و_بصری و حداقل امکانات آموزشی، سطح آموزش آنها به گونهای بوده است که عمدتاً بر یک یا چند زبان به صورت کاربردی مسلط و در موارد مختلف بعد از اسارت ایفای نقش داشتهاند.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروههای ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید..
❓سوالات و پیشنهادات
@Ganjineh_Esarat
✍روایت خاطرات
@Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
@khaterate_azadegan
#ضرب_و_شتم
🔹تونل وحشت
#سربازان_عراقی به مرور زمان و به دلیل طولانی شدن مدت #اسارت، یا به دلایلی دیگر از جمله نشت اطلاعاتی حاصل از بی دقتی بعضی افراد یا #جاسوسی، افراد شاخص و نوع ارتباطات بین اسرا، را شناسایی و به صورت نامحسوس، از آنان #فایل_اطلاعاتی تهیه می کردند و حسب شرایط و فرصت مناسب این افراد را (به قول خودشان #دجالین و #مشئوذین ) از یک اردوگاه به اردوگاه دیگر انتقال می دادند.
این جابجایی عموما با #ضرب_و_شتم در اردوگاه، #چشم_بسته، پشت گردنی و #اردنگی همراه و بدرقه آنها برای سوار شدن به اتوبوس بود.
وقتی افراد وارد اردوگاه بعدی میشدند، چون از قبل گزارش و اسامی این افراد به عنوان عناصر مخل و #دجال به اردوگاه جدید رد شده بود، تازه اول کار بود و سربازان این اردوگاه، باید #زهره_چشمی از آنها می گرفتند .
ضرب و شتم ها بیشتر با #کابل_برق (گاها سر کابل لخت شده و به اطراف خم شده بود تا پس از برخورد با اسیر، بدن او را پاره پاره کند).
چوب و تخته، گاها میخ کوبی شده، نیز دیده میشد.
اسراء پس از خارج شدن از اتوبوس می باید از وسط یک #تونل_انسانی توسط #سربازان_عراقی که در فواصل حدود دو متری ایستاده بودند، عبور کنند.
هر کدام از سربازان با روش و ابزار خود، بعضی با #کابل و بعضی با #لوله و چوب و تخته، وحشیانه ترین ضربات را به اسرا وارد و بچه ها تحت آسیب های متعدد قرار می گرفتند.
راوی #علی_کاظمی_زهرانی
👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروههای ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید..
❓سوالات و پیشنهادات
@Ganjineh_Esarat
✍روایت خاطرات
@Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
@khaterate_azadegan