eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
725 دنبال‌کننده
519 عکس
203 ویدیو
2 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: @m_sepehri
مشاهده در ایتا
دانلود
هاشم در تاریکی شب، به‌سرعت سمت پادگان می‌رفت و افکار بدی ذهنش را آشفته بود. او به منطقه فکر می‌کرد؛ منطقه‌ای که یک دشت وسیع بود و رشته‌کوه خضرزنده مثل نگینی در وسطش با یک‌ونیم تا 2 کیلومتر طول و ارتفاع 80 تا 90 متر کشیده شده بود و پادگانی چسبیده به کوه که بمباران کردنش برای چند هواپیما، کاری نداشت! ساعت سۀ نیمه‌شب رسید پشت کاخ سفید! پادگان در سکوت بود و به‌جز نگهبان‌ها، همه خواب بودند. هاشم می‌دانست حسن قبل از اذان صبح، برای نماز شب بیدار خواهد شد. کمی صبر کرد و با روشن شدن چراغ، در زد. ـ حسن آقا! یه خبر داریم؛ به سه شماره باید از اینجا بریم! شروع کرد به نقل ماجرا. حسن با تعجب و دقتِ تمام، حرف‌های هاشم را شنید: «اطلاعات اینجا لو رفته! قطعاً برای اینجا نقشه دارن... فوری باید تخلیه بشه.» اتفاقا همان روزها حاجی‌زاده و حسن هم به این نتیجه رسیده بودند که احساس خوبی ندارند و بهترست مدتی آن پادگان را ترک کنند. صبح زود، همۀ نیروهای موشکی در پادگان فراخوانده شدند. دستور داده شد همۀ موشک‌ها، سکوها و تجهیزاتْ بارگیری و به‌سرعت از پادگان خارج شوند. همهمه‌ای در جمع افتاد. هنوز آفتاب سر نزده بود که بارگیری‌ها شروع شد. اول از همه، موشک‌ها و سکوها را از پادگان خارج کردند. دیگر برایشان مهم نبود که در طول روز، قطارِ این ماشین‌های غول‌پیکر و عجیب در جاده جلب‌توجه می‌کند! فقط باید از پادگان منتظری دور می‌شدند. به‌سمت بروجرد، و از آنجا به‌طرف خرم‌آباد و پادگان امام علی، و تعدادی به همدان رفتند. پادگانی که هنوز کامل تجهیز نشده بود و خیلی نواقص داشت، ولی در آن اضطرار بهترین پناه‌شان بود. تا ظهرِ آن روز، بچه‌های عملیات، همۀ تجهیزات را از تونل و سوله‌ها خارج کردند. هنگام غروب، چیزی از مجموعۀ موشکی در پادگان منتظری نبود. فقط چند نفر برای حفاظت یا ادامۀ کارهای سوله‌سازی ماندند. به فرماندهی پادگان آموزشی مجاور، هشدار دادند که ما به‌خاطر تهدید از اینجا رفتیم، به‌خاطر ما، شما را هم می‌زنند! اما جواب شنیدند که: «ما واسۀ آموزش بچه‌ها چاله کَندیم و سنگر زدیم، اگه بمباران هم بشه، آسیبی نمی‌بینیم!» آن شب، کلّ تجهیزات، در پادگان‌های امام علی خرم‌آباد، ابوذر و منطقهٔ تقی‌آباد همدان مستقر شدند. بچه‌های عملیات به‌همراه فرمانده‌شان در جای امن دیگری در همدان بودند. عقل حکم به احتیاط و صبر می‌کرد، اما پیام زودتر از تصورشان رسید! ـ اینجا قیامت شده! ⚘️⚘️⚘️ https://eitaa.com/lashkarekhoban
نمای پادگان شهید منتظری از فراز کوه‌ مجاور: از راست: محمد زارع، سید فخرالدین شریفی... جایی که ظهر ۲۱ آبان ۱۳۶۵ قیامت شد و پاره‌های تن و خون تعدادی از بهترین فرزندان وطن برای همیشه در این پادگان ماند.... https://eitaa.com/lashkarekhoban
روز بیست‌ویکم آبان‌ماه 1365، پادگان منتظری با حضور ده پانزده نفر از پاسداران کادر موشکی به‌همراه چند سرباز وظیفه، خلوت‌تر از همیشه بود. بخشنده، خسرویان، شاهرخی، پوربرزگر، سُلگی، جعفری و چند نفر دیگر، مشغول کارهای روزمره‌شان بودند. چیزی به اذان ظهر نمانده بود. عده‌ای مثل غلامرضا جعفری آستین بالا زده و درحال وضو بودند. اما صدای اذان ظهر، در آژیر قرمز گم شد! ناگهان صدای هواپیماها ازطرف تنگهٔ کِنِشت شنیده شد و شش فروند هواپیما در یک ردیف ظاهر شدند، پشت‌سرشان شش تای دیگر و پشت‌سرِ آنها شش تای دیگر و... . ـ خدایا! چه خبره؟! ... سی‌وشش تا هواپیما؟! همۀ سی‌وشش هواپیما ابتدا یک دور کامل به‌صورت دایره دور پادگان چرخیدند و بدون هیچ کاری رفتند! ـ حی علی خیر العمل... . اذان داشت به آخر می‌رسید که هواپیماها درست از روبه‌روی پادگان، از فراز منطقه‌ای به نام سرابله به سمت پادگان آمدند. پادگانی با ابعاد 5/1 در 2 کیلومتر برای آن تعداد هواپیما جای خیلی کوچکی بود! در دشت روبروی پادگان، بچه‌های واحد مهندسی مواضع پدافندی درست کرده و توپ ضدهوایی مستقر کرده بودند که شروع به کار کردند. هواپیماها انگار پادگان را خوب می‌شناختند و می‌دانستند کجا را باید بزنند! بمب‌افکن‌ها در ردیف شش‌تایی بالای پادگان رسیدند و راکت‌هایشان را رها کردند... صدای اذان در انفجار راکت‌هایی که به سینۀ ارتفاع می‌خورد، قطع شد. بالای ارتفاع، مقرّ توپ ضدهوایی 23 بود که از نخستین دقایقِ حملهٔ هوایی، شروع به کار کرد. ......باز دور زدند و برگشتند. در دومین بمباران، سوله‌های ترابری موشکی، سولۀ بیت‌الزهرا و آسایشگاه سربازان یگان موشکی بمباران شد. نیمی از سولۀ بیت‌الزهرا، حسینیه و نمازخانه بود، و نیم دیگرش آشپزخانه. ازدحام نیروهای باقی‌مانده در پادگان، درست در همان نقطه بود! چندین دقیقه انفجار پشت‌‌سر هم پادگان را به‌هم ریخت. غلامرضا جعفری از جایی که پناه گرفته بود صحنه‌های عجیبی می‌دید؛ سربازی که براثر ترکش، شکمش پاره شده بود، با دستش دل‌وروده‌اش را گرفته بود و می‌دوید... ترکشی به‌بزرگی کف دست در گیجگاه یک نفر فرو رفته بود و او هراسان میان دودوغبار می‌دوید، دست قطع‌شده‌ای که موج انفجار از صاحبش جدا کرده بود اما هنوز انگشتانش بازوبسته می‌شد، خون شَتَک‌زده بر دیوارهای سیمانی، زمین سوخته، تکه‌های بدن، لباس‌های دریده و سوخته، خاک، و آتش که از همه‌جا زبانه می‌کشید. پادگان منتظری کربلا شده بود... از زاغه‌ها لهیب آتش بلند بود. صدای ناله و فریاد، بوی باروت‌ و خاک ‌و خون به‌هم پیچیده بود... دیدن آن صحنه‌ها طاقت از کف مردان جنگ ربوده بود. به‌جز آن توپ ضد هوایی که از لحظۀ اول، یک سرباز شمالی به‌ نام بلال با آن درحال تیراندازی بود، بقیۀ ضدهوایی‌ها خیلی زود خاموش شدند، یا اپراتورهایشان از ترس جا‌ن‌شان فرار کردند یا مثل توپ 57 گیر کردند و خاموش شدند! اما بلال یک‌تنه بالای کوه، هم خشاب‌گذاری می‌کرد، هم تیراندازی می‌کرد، درحالی‌که کمکش از ترس فرار کرده بود! هرچند ضدهواییِ او برای آن تعداد هواپیما اثری نداشت، اما صدای رگبارش، برای کسانی که در پادگانْ بی‌دفاع مانده بودند، صدای امید بود..... https://eitaa.com/lashkarekhoban
بچه‌های موشکی، گمنام، پرکار، بی‌ادعا ..... ما به سختی تصاویر و اسامی شهدای بمباران اولین پادگان موشکی ایران در دفاع مقدس را پیدا کردیم. البته هنوز اسامی کامل نشده است و این، شاید آخرین تلاش‌ها برای ثبت اسامی و تصاویر این شهیدان است که اطلاعات آنها کامل نیست! https://eitaa.com/lashkarekhoban
نمایی از ساختمانهای ویران شده و سوخته بعد از بمباران پادگان شهید منتظری https://eitaa.com/lashkarekhoban
اولین شهیدان راه اقتدار موشکی جمهوری اسلامی ایران .... #مرد_ابدی_روایتی_مستند_از_زندگی_شهید_حسن_طهرانی_مقدم #شهیدان_موشکی https://eitaa.com/lashkarekhoban
هواپیماها باز آمدند و این بار، سمت پادگان آموزشی را به خاک‌وخون کشیدند. برخی از بمب‌ها در دریاچهٔ وسط پادگان می‌افتاد، بدون اینکه عمل کند. بعداً فهمیدند تعداد زیادی از بمب‌های عمل‌نکرده از نوع بمب‌های تأخیری یا زمان‌دار است و قرار است به‌تدریج منفجر ‌شوند تا تلفات بیشتری بگیرند! بالاخره هواپیماها دور شدند و نیروهای سالم از گوشه‌وکنار بیرون آمدند. همه بر سر می‌زدند و نمی‌دانستند با تن‌های قطعه قطعه و سوختۀ شهیدان چه کنند... پادگان زیبا و باصفای شهید منتظری شده بود محشرِ بلا! جعفری چشمش افتاد به نیکنام، سربازی که آخرین روز خدمتش بود و پایش از زیر زانو قطع شده بود. ـ یالّا برید سراغ مجروحا! ... اول مجروحا! با آمبولانسی که داشتند شروع به تخلیۀ مجروحان به بیمارستان کرمانشاه کردند. به فرمانده‌شان، حسن مقدّم هم اطلاع دادند که پادگان بمباران شده! بعد از تخلیهٔ مجروحان، نیروهای سالم باقی‌مانده، با دو مینی‌بوس از پادگان خارج شدند و به منطقه‌ای در دشت پایین ارتفاعات رفتند که به آنجا جزیره می‌گفتند. ساعت حدود چهارونیم عصر، دومین هجوم هواپیماها آغاز شد! دیگر جای چندان سالمی در پادگان نمانده بود، اما آنها باز هم بمب‌هایشان را بر سر پادگان ریختند و رفتند! این‌ بار هواپیماها در ارتفاع پایین پرواز می‌کردند. آنقدر پایین که با تیربار کالیبر، هرجا را که گمان می‌کردند آدمی هست، شخم می‌زدند! جعفری، هداوند، و افتخاری پناه گرفته بودند که گلولهٔ کالیبر از فاصلۀ ده‌سانتی سرشان بر خاک نشست. هداوند آن گلوله را از خاک درآورد تا به‌یادگار نگه دارد. توپ ضدهوایی بلال باز هم به‌تنهایی کار می‌کرد. هواپیماها این بار زیاد در منطقه نماندند. آنها برای اینکه به کوه برخورد نکنند مجبور بودند از یک نقطه اوج بگیرند و برگردند، در آن لحظه، بمب‌هایی که پرتاب می‌کردند به روستای پشت کوه می‌افتاد و مردم روستا را به‌خاک‌وخون می‌کشید! بچه‌های حفاظت وقتی به پادگان رسیدند، از دیدن آن صحنه‌های دهشتناک شوکه شدند... آنجا زمین‌‌وزمان سوخته و به خون نشسته بود... هاشم اجازه نداد حسن و سایر بچه‌های متخصص موشکی به پادگان برگردند. ـ مگه دشمن برای محو شما نیومده بود؟ این بدن‌های تکه‌پاره، بهای حفاظت از یگان موشکی ایرانه! هیچ‌کس از شما نباید اینجا برگرده چون ممکنه هواپیماها بازم سربرسن! https://eitaa.com/lashkarekhoban
آن شب، دردناک‌ترین خبر این بود که فقط چهار پیکرِ قابلِ شناسایی از شهدا پیدا شده است... . یکی از شهدایی که قابل‌شناسایی بود مجتبی بخشنده، کادر رسمی موشکی بود که در واحد پشتیبانی خدمت می‌کرد. او کنار سولهٔ بیت‌الزهرا افتاده بود. موج انفجار لباس‌هایش را دریده و چندین متر دورتر پرتش کرده بود. پایش با اصابت ترکش، قطع شده بود و ده‌ها ترکش بر سینه و بازویش نشسته بود. بچه‌ها با دیدنش خیلی گریه کردند. مجتبی مدتی پیش به دوستانش گفته بود که به زودی پدر خواهد شد. او همسرش را همراه خودش به کرمانشاه آورده بود. به‌جز آن چهار شهید، که سه نفرشان در آسایشگاه و روی تخت‌هایشان به شهادت رسیده بودند، هیچ پیکری قابل‌شناسایی نبود! حتی نمی‌دانستند تعداد شهدایشان چند نفر است! برای به دست آوردن آمارِ شهدا، باید لیست مجروحان و افراد باقی‌مانده، و آمار مرخصی‌ها را درمی‌آوردند، تا بفهمند آن تن‌های سوخته و قطعه قطعه، متعلق‌به چند شهید است! غروب سنگین روز بیست‌ویکم آبان، هواپیماهای بعثی باز هم آمدند تا به‌خیال خودشان آخرین ضربه را بر پیکرِ در هم شکستۀ موشکی ایران بزنند! باز هم بمباران شد، ولی دیگر کسی در پادگان نبود. در غروبی تلخ، بخشی از شهدا به معراج شهدا منتقل شدند. یگان موشکی آن روز پانزده شهید داده بود. خیلی زود فهمیدند که پادگان آموزشی هم هجده شهید داده است؛ جواد امیدی مسئول حفاظت پادگان آموزشی شهید منتظری در مرحلۀ دومِ بمباران، با هفده سربازْ پاسدار شهید شده بود و ده‌ها تنِ دیگر هم زخمی بودند. مجروحان را به بیمارستان‌های کرمانشاه برده بودند. در بیمارستان، غلغله بود و تعداد مجروحان خیلی زیاد بود. وقتی زنان و کودکانِ مجروح را دیدند فهمیدند روستای پشت کوه، حدود شصت نفر شهید و مجروح داده است... . آن شبِ تلخ، تنها خدا می‌داند بر حسن و یارانش چه گذشت. 🌷⚘️🌷⚘️🌷⚘️ آری، ما برای اینکه ایران خانه شیران شود؛ خون دلها خورده‌ایم🇮🇷😭 https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
پاورقی) شهید مجتبی بخشنده، اولین شهید از نیروهای رسمیِ یگان موشکی جمهوری اسلامیِ ایران، متولد 1338 در روستای کلوچان از توابع گلپایگان بود. او در خانواده‌ای مذهبی و عاشق قرآن تربیت یافت. در نوجوانی مداح مراسم محرم در روستایشان بود. خدمت سربازی‌اش را در کردستان گذرانید و در نبرد با دشمن مجروح شد. در پاییز 1363 عضو رسمی سپاه شد و به یگان تازه تأسیسِ موشکی پیوست. ابتدا در حراست و حفاظت پادگان و سپس در قسمت آماد و پشتیبانی مشغول خدمت شد. به‌خاطر اهمیت کارشان، خانواده‌اش را به کرمانشاه آورد. تنها فرزندش، چهل روز بعد از شهادت او به‌دنیا آمد. پدرش پیشاپیش اسم زینب را بر او گذاشته بود. شهید بخشنده در 21 آبان 65 به شهادت رسید و در صحن امامزاده عزیزالدین محمد به خاک سپرده شد، جایی که والدینش آنجا را مرمت کرده بودند چون مجتبی در کودکی دچار بیماری سختی شده بود و آن‌ها نذر کرده بودند تا بعد از شفای فرزندشان صحن امامزاده را مرمت کنند. زینب بخشنده، دانشجوی الکترونیک دانشگاه اصفهان، در سال 1385در سانحه رانندگی به دیار باقی شتافت و 20 سال بعد، نزد پدر شهیدش در همان امامزاده به خاک سپرده شد.
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
پاورقی) شهید مجتبی بخشنده، اولین شهید از نیروهای رسمیِ یگان موشکی جمهوری اسلامیِ ایران، متولد 1338
اهمیت پاورقی در یک کتاب چیست؟ در مرد ابدی با دقت و وسواس زیاد، هر جا که احساس می‌کردم عموم خوانندگان، اطلاعات درستی از آن واقعه یا فرد یا مکان ندارند سعی کردم به تقاضای خوانندگان علاقمند در متن‌های پاورقی پاسخ مناسبی دهم... سرنوشت اولین پاسدار عضو یگان موشکی کشورمان با شهادت به ابدیت رسید. اما سرنوشت خانواده مکرم و تنها یادگارش زینب و ماجراهای همسر بزرگوارش، از یادم‌نمی‌رود... ان‌شاءالله در حیات جاوید، شاد و مسرور و راضی باشند... https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حزب الله امروز برای اولین بار از موشک‌های نقطه زن فاتح 110 استفاده کرده است الله اکبر ... و فقط خدایا تو می‌دانی روح پاک شهید حاج حسن، اینک در چه شور و سرمستی‌ست..... فاتحی در اندیشه و دستان او جان گرفته بود که می‌دانست روزی موجودیت اسرائیل ملعون را زیرو ور وخواهد کرد.... درود خداوند بر شهیدان ... https://eitaa.com/lashkarekhoban
لذتی که از فهمیدن و نوشتن مسیر به دست آوردن اولین نمونه موشک نقطه زن از چین و سپس تلاش گروههای مختلف و تحقیق و ساخت فاتح 110 روزی‌ام شد، یادم نمی‌رود... این قسمت‌ها از فصل‌های شیرین و خاص کتاب مرد ابدی‌ست..... بخوانید و جان بگیرید برای کارهایی که فکر می‌کنید خیلی دشوارند .... https://eitaa.com/lashkarekhoban
چندی پیش با جناب آقای میثم رشیدی مهرآبادی گفتگویی داشتیم درباره روند نگارش و معرفی و شخصیت حاج حسن آقای عزیز .... دوستان علاقمند می‌توانند از این لینک مطالعه فرمایند : https://www.jamejamdaily.ir/?nid=6891&pid=15&type=0
سالروز میلاد حضرت پیام‌آور، جبل صبر و عزت، دختر قهرمان علی و زهرا و خواهر و یاور امامت حسنین علیهم‌السلام ، بر عاشقان آزادگی و شجاعت، مبارک. این روز بین همسران جانبازان هم روز ویژه‌ای است.‌ به همه همسران جانبازان عزیزمان تبریک می‌گویم این روز عزیز را که روز قدردانی از پرستاران عزیز کشورمان است. ما همسران جانبازان، خوشیم که خودخواسته نه فقط پرستار و یاور دردها و دشواریهای جانبازان سربلندمان؛ بلکه شاگرد و مساله آموز ماجرای ایثار و نثار جان به جانان شده‌ایم. ان‌شاءالله خدا ما را به گوشه چشم مادر زینب، در مقام صبر و رضا بپذیرد💐 https://eitaa.com/lashkarekhoban
این چند روز مراسم سالگرد شهدای اقتدار برگزار خواهد شد. 🌷جمعه ۱۸ آبان از ساعت ۸/۵ صبح در بهشت زهرا؛ قطعه ۲۴ مرقد شریف حاج حسن آقای عزیز از ساعت ۱۰/۵ قبل از ظهردر قطعه ۵۰ بهشت زهرا، مرقد شریف شهید مهدی دشتبان‌زاده عزیز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رونمایی از کتاب مرد ابدی در برنامه امشب سیزدهمین سالگرد عروج شهید طهرانی‌مقدم و امضای لوح یاد بود .... بماند به یادگار ۱۴۰۳/۸/۱۷ تالار ایوان شمس https://eitaa.com/lashkarekhoban
حسین آرام‌جانم حسین روح و روانم یک روز فقط تو می‌مانی ای عشق کامل و کمال عشق... یک روز فقط تو می‌مانی و قلب‌های عاشقانت... خدایا! آرزومندم آن روز، قلب مرا هم در میان عشاق حسینت، ثبت فرمایی😭 https://eitaa.com/lashkarekhoban