eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
748 دنبال‌کننده
602 عکس
286 ویدیو
2 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: @m_sepehri
مشاهده در ایتا
دانلود
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
حسن از زبان حسن #شهید_حسن_طهرانی_مقدم #شهید_حسن_شفیع‌زاده https://eitaa.com/lashkarekhoban
یکی از مصادیق رشد و بالندگی و اخلاص در فرماندهان دوران جنگ، همین روحیه بود که می‌بینید.... حسن مقدم وقتی به ادوات رسید، حسن شفیع‌زاده فرماندهش بود. بعد با تاسیس توپخانه، حسن مقدم، فرمانده شفیع‌زاده شد...‌ مردان بزرگ هرگز به هم حسادتی نداشتند. بد هم را نمی‌گفتند. زیرآب هم را نمی‌زدند. اخلاق برایشان اصل بود. آنها مایه رشد و تعالی هم بودند. آنها از موفقیت هم لذت می‌بردند. 😊 اگر توانستیم در روابط اکنون خودمان، (علاوه بر برخی اصول مهم و واضح دیگر) چنین روابطی ایجاد کنیم، حق داریم بگوییم دوستدار شهدا و حتی ادامه دهنده راه نورانی آنها هستیم. https://eitaa.com/lashkarekhoban
سلام دوستان، الان گفت‌گو با خانواده شهدای مدرس ( شهدایی که همراه شهید حسن طهرانی مقدم شهید شدند) در شبکه خبر پخش میشود
فکر میکنم در چند قسمت کوتاه پخش خواهد شد. این ادای دینی‌ست در قبال زحمات تعدادی از خانواده شهدای موشکی که به خواست و همت سرکار خانم الهام حیدری، همسر معزز شهید مقدم انجام شد. تا همه بدانند چه جوانانی، چه خانواده‌هایی، درین مسیر ، عاشقانه فدا شدند.... درود خدا بر شهیدان⚘️
در روزهای گذشته، بیش از ۴۰ ساعت ، پشت کامپیوتر و فقط در حال نوشتن مقدمه و نهایی کردن آن بودم. کاری که بارها و بارها آغازش کرده بودم و هر بار ناتمام مانده بود. بسیار بسیار سخت بود مرور ۱۲ سال گذشته... سخت و بسیار خواستنی، چرا که در راه محبوب‌ترین چیزها بود؛ سرودن راستین انسان! شنیده‌اید الماس‌ در سختی‌ها شکل می‌گیرد؟ آن الماس، قریب ۱۸۰۰ صفحه کتاب مرد ابدی‌ست که روایتگر انسان‌هاست و مردی که آنقدر بزرگ شد که قهرمان این وطن اشد. کتاب، روایتگر شهداست و روایتگر منتظران شهادت. کاش، نام ما هم در صف منتظران واقعی باشد و وجودمان پاکیزه و مهیای وصل گردد. https://eitaa.com/lashkarekhoban
بخشی از مقدمۀ کتاب مرد ابدی .... مرور یک راه طولانی، بسیار سخت و بسیار ارزشمند ..... (انتشار فقط با لینک و مرجع) یک روز، در پایان دو روز کار سخت (مصاحبه)، قرار بود با کسی که سابقۀ دوستی 36 ساله و فامیلی نزدیک با حاج حسن داشت دیدار کنم. روند گفت‌وگو با آقای سید مرتضی طالبیان، به سوی دیگری رفت. ایشان ضمن تحسین آثار قبلی‌ام،شروع کرد به گفتن کلیاتی از بزرگی حاج حسن، تنهایی او، اخلاص او، مشکلات او و مسائلی که فوق تصور من بود. او می‌خواست من بدانم قرارست دربارۀ کسی بنویسم که یکی مثل صدها تنِ دیگر نیست! صحبت‌های او ناگهان دلم را خالی کرد. او راست می‌گفت، حاج حسن، بزرگ بود و نوشتن از چنین انسانی، علاوه بر تجربه و تخصص‌های ظاهری، روح و جانی منزه می‌خواست... . آن شب، از دل ترافیک تهران، خسته و تنها، با حال بسیار شکسته‌ای به فرودگاه مهرآباد رسیدم. در ترافیک، همیشه دلهرۀ جاماندن از پرواز داشتم و ماجراهای عجیبی درین‌باره بر سرم آمد. آن شب وقتی در سالن انتظار نشستم، قرآن کوچکی را که همیشه همراه داشتم درآوردم. واقعا به مرحله‌ای رسیده بودم که فکر می‌کردم بهتر است زودتر بگویم که انجام کامل این کار، در توان من نیست و باید کنار بروم! احساس ناتوانی، گاه خُلقم را تنگ می‌کرد و گاه در لاک تنهایی‌ام می‌بُرد. نمی‌خواستم به شرایط دشوار خانوادۀ عزیزم، سختی دیگری بیفزایم! آن شب، در فرودگاه، با همۀ وجود به خدا پناه بردم، خواستم با من حرف بزند و راهی نشانم دهد. حتی شاید عذری یادم بدهد که از زیر این بار سنگین دربروم! قرآن را گشودم و از آنچه ‌خواندم همۀ وجودم یک‌پارچه اشک و حیرت شد. آیات 61 تا 63 سورۀ مبارکۀ شعرا را می‌خواندم: «یاران موسی گفتند: «ما قطعا گرفتار خواهیم شد.» موسی گفت: «چنین نیست، زیرا پروردگارم با من است و به زودی مرا راهنمایی خواهدکرد.» پس به موسی وحی کردیم: «با عصای خود بر این دریا بزن» تا از هم شکافت و هر پاره‌ای همچون کوهی سترگ بود... » بی‌اختیار اشک ‌ریختم و با آیۀ «اِنَّ مَعیَ ربّی سَیَهدین» آرام گرفتم. تردیدی نداشتم که ربِّ شهید، خودش کمک خواهد کرد و دریای سختی‌ها بر من گشوده خواهد شد. باید به خدا توکل می‌کردم و با همۀ وجود، محکم و امیدوار می‌ایستادم پای کار حاج حسن!...... ؟ https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
بخشی از مقدمۀ کتاب مرد ابدی .... مرور یک راه طولانی، بسیار سخت و بسیار ارزشمند ..... (انتشار
این را خواندید؟ خاطره‌ای که دوازده سال، در ابری‌ترین ایام، خورشید شد و مطمئن شدم، این دریا گشوده خواهد شد... حالا لطفا این کلیپ را هم ببینید. من چه حالی داشتم با شنیدن این شعر: تو راست معجزه در کف... عصا بیفکن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه معلم خوبی برایم بودید و خواهید بود... حاج آقا🌳 همیشه رضایت معلم‌ها در حس خوب موفقیت شاگردانشان، شرط است. امیدوارم از من راضی باشید🌷🌿 https://eitaa.com/lashkarekhoban
من در پیمانی نانوشته، در این مسیر طولانی، همۀ شهیدان موشکی را به مدد طلبیده بودم. بهانه‌های من، همیشه با عنایت آنها به آرامش می‌رسید. کاش می‌شد شرح بدهم شهدا، چه سختی‌هایی را بر من آسان کردند تا مطمئن شوم برای نوشتن از زندگی فرمانده محبوبشان تنها نیستم! ...... بخشی از مقدۀ کتاب که بسیار سخت گذشت تا تمامش کنم ..... https://eitaa.com/lashkarekhoban
دوش وقتِ سَحَر از غُصّه نجاتم دادند واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند بیخود از شَعْشَعِهٔ پرتوِ ذاتم کردند باده از جامِ تَجَلّیِّ صفاتم دادند چه مبارک‌سَحَری بود و چه فرخنده‌شبی آن شبِ قدر که این تازه‌براتم دادند بعد از این رویِ من و آینهٔ وصفِ جمال که در آن‌جا خبر از جلوهٔ ذاتم دادند من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب؟ مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند هاتف آن روز به من مژدهٔ این دولت داد که بِدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند این همه شهد و شِکر کز سخنم می‌ریزد اجرِ صبریست کز آن شاخِ نباتم دادند همّتِ حافظ و انفاسِ سحرخیزان بود که ز بندِ غمِ ایّام نجاتم دادند الهی شکرت https://eitaa.com/lashkarekhoban