eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
89 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌دمد صبح و کِلِّه بست سحاب الصَبوح الصَبوح یا اصحاب المُدام المُدام یا احباب می‌وزد از چمن نسیمِ بهشت هان، بنوشید دَم به دَم مِیِ ناب تخت زُمْرُد زده است به چمن راحِ چون لعلِ آتشین دریاب درِ میخانه بسته‌اند دگر اِفتَتِح یا مُفَتِّح الاَبواب هست بر جان و سینه‌هایِ کباب این چنین موسمی عجب باشد که ببندند میکده به شتاب بر رخِ ساقی پری پیکر همچو بنوش بادهٔ ناب ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1117 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سحر بلبل حکایت با صبا کرد که رویِ با ما چه‌ها کرد ،_خون_در_دل_افتاد وز آن ، به خارم مبتلا کرد غلامِ همتِ آن نازنینم که کار خیر بی روی و ریا کرد من از بیگانگان دیگر ننالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد گر از سلطان طمع کردم، خطا بود ور از وفا جُستَم، جفا کرد که دردِ شب نشینان را دوا کرد نقابِ کَشید و زلفِ سُنبل گره بندِ قبای غنچه وا کرد به هر سو بلبلِ عاشق در افغان تَنَعُّم از میان، بادِ صبا کرد بشارت بَر به کویِ می فروشان که توبه از زهدِ ریا کرد وفا از خواجگانِ شهر با من کمالِ دولت و دین بوالوفا کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1116 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صوفی نهاد دام و سَرِ حُقِّه، باز کرد بنیادِ مکر با فلکِ حُقِّه‌باز کرد زیرا که عَرضِ شعبده با اهلِ راز کرد ساقی بیا که شاهدِ رعنایِ صوفیان دیگر به جلوه آمد و آغازِ ناز کرد این مطرب از کجاست که سازِ عراق ساخت؟ و آهنگ بازگشت به راهِ حجاز کرد ای بیا که ما به پناهِ خدا رویم زآنچ آستینِ کوته و دستِ دراز کرد عشقش به روی درِ معنی فراز کرد فردا که پیشگاهِ حقیقت شود پدید شرمنده رَهرُوی، که عمل بر مجاز کرد ای کبک خوش خُرام کجا می‌روی؟ بایست غَرِّه مشو که گربهٔ زاهد نماز کرد حافظ مکن ملامتِ رندان که در ازل ما را خدا ز زهدِ ریا بی‌نیاز کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1113 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو باد، عزمِ سرِ کویِ خواهم کرد نفس به بویِ خوشش مُشکبار خواهم کرد بِطالتم بس از امروز کار خواهم کرد هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین نثارِ خاکِ رهِ آن نگار خواهم کرد چو شمعِ صبحدمم شد ز مهر او روشن که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد به یادِ چشم تو خود را خراب خواهم ساخت بنایِ عهدِ قدیم استوار خواهم کرد ؟_که_این_جانِ_خون_گرفته_چو_گُل فدای نَکهَتِ گیسویِ خواهم کرد نفاق و زَرق نبخشد صفایِ طریقِ رندی و اختیار خواهم کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1111 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بلبلی خونِ خورد و کرد بادِ غیرت به صدش خار پریشان کرد ناگَهَش سیلِ فنا نقشِ اَمَل، باطل کرد قُرَّةُ الْعینِ من آن میوهٔ یادش باد که چه آسان بشد و کارِ مرا مشکل کرد ساروان بارِ من افتاد، خدا را مددی که امیدِ کرمم همرهِ این مَحمِل کرد رویِ خاکیّ و نمِ چشمِ مرا خوار مدار چرخ فیروزه طربخانه از این کَهگِل کرد در لحد، ماهِ کمان ابرویِ من منزل کرد نزدی شاهرخ و فوت شد امکان چه کنم؟ بازی ایام مرا غافل کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1112 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دل از من بُرد و روی از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد خیالش لطف‌هایِ بی‌کران کرد چرا چون لاله خونین نباشم؟ که با ما نرگسِ او سر گران کرد که را گویم که با این دردِ جان سوز طبیبم قصدِ جانِ ناتوان کرد بدان سان سوخت چون شمعم که بر من صُراحی گریه و بَربَط فغان کرد ،_وقت_است که دردِ اشتیاقم قصدِ جان کرد میان مهربانان کی توان گفت؟ که ما چُنین گفت و چُنان کرد عدو با جانِ آن نکردی که تیرِ چشمِ آن ابروکمان کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1109 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بیا که تُرکِ فلک خوانِ روزه غارت کرد هلالِ عید به دورِ قدح اشارت کرد که خاکِ میکدهٔ را زیارت کرد مُقامِ اصلیِ ما گوشهٔ خرابات است خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد بهایِ بادهٔ چون لعل چیست؟ جوهرِ عقل بیا که سود کسی برد، کاین تجارت کرد نماز در خَمِ آن ابروانِ محرابی کسی کُنَد که به خونِ جگر طهارت کرد نظر به دُردکشان از سرِ حقارت کرد به رویِ نظر کن ز دیده مِنّت دار که کاردیده، نظر از سرِ بِصارت کرد حدیثِ ز شنو نه از واعظ اگر چه صنعتِ بسیار در عبارت کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1115 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به آبِ روشنِ می عارفی طهارت کرد عَلَی الصَّباح، که میخانه را زیارت کرد ،_نهان_گردید هِلال عید به دورِ قدح اشارت کرد خوشا نماز و نیازِ کسی که از سرِ درد به آبِ دیده و خونِ جگر طهارت کرد امام خواجه، که بودش سرِ نمازِ دراز به خونِ دخترِ رَز خرقه را قِصارت کرد دلم ز حلقهٔ زلفش به جان خرید آشوب چه سود دید ندانم که این تجارت کرد خبر دهید که به می طهارت کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1114 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دست در حلقهٔ آن زلفِ دوتا نتوان کرد تکیه بر عهدِ تو و بادِ صبا نتوان کرد ،_من_اندر_طلبت_بنمایم این قَدَر هست که تغییرِ قضا نتوان کرد دامنِ دوست به صد خونِ افتاد به دست به فُسوسی که کُنَد خصم، رها نتوان کرد عارضش را به مَثَل ماهِ فلک نتوان گفت نسبتِ دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد سروبالایِ من که درآید به سَماع چه محل جامهٔ جان را؟ که قبا نتوان کرد که در آیینه نظر جز به صفا نتوان کرد مشکلِ نه در حوصلهٔ دانشِ ماست حلِّ این نکته بدین فکرِ خطا نتوان کرد غیرتم کُشت که محبوبِ جهانی، لیکن روز و شب عربده با خلقِ خدا نتوان کرد من چه گویم؟ که تو را نازکیِ طبعِ لطیف تا به حَدّیست که آهسته دعا نتوان کرد بجز ابرویِ تو محرابِ نیست طاعتِ غیر تو در مذهبِ ما نتوان کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1110 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روشنیِ طلعتِ تو ماه ندارد پیشِ تو گُل، رونقِ گیاه ندارد خوشتر از این گوشه، پادْشاه ندارد تا چه کُنَد با رخِ تو دودِ من آینه دانی که تابِ آه ندارد شوخیِ نرگس نگر که پیشِ تو بشکفت چشمْ دریده، ادب نگاه ندارد دیدم و آن چشمِ سیه که تو داری جانبِ هیچ آشنا نگاه ندارد شادیِ که خانقاه ندارد خون خور و خامُش نشین که آن نازک طاقتِ فریاد دادخواه ندارد گو برو و آستین به خونِ جگر شوی هر که در این آستانه راه ندارد نی منِ تنها کشم تَطاولِ زلفت کیست که او داغِ آن سیاه ندارد؟ حافظ اگر سجدهٔ تو کرد مکن عیب کافرِ ای صنم گناه ندارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1120 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب گفت در دنبالِ ، رَه گُم کُنَد مسکین غریب ،_گفت_معذورم_بدار خانه پروردی، چه تاب آرد غم چندین غریب خفته بر سنجابِ شاهی نازنینی را چه غم؟ گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب ای که در زنجیرِ زلفت جایِ چندین آشناست خوش فتاد آن خالِ مشکین بر رخِ رنگین غریب می‌نماید عکسِ مِی، در رنگِ رویِ مَه وَشَت همچو برگِ ارغوان بر صفحهٔ نسرین، غریب ،_گِردِ_رُخَت گر چه نَبوَد در نگارستان، خطِ مشکین غریب گفتم ای شامِ غریبان طُرِّهٔ شبرنگِ تو در سحرگاهان حذر کن، چون بنالد این غریب گفت آشنایان در مقامِ حیرتند دور نَبوَد گر نشیند خسته و مسکین غریب ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1106 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاد باد آن که ز ما وقتِ سفر یاد نکرد به وداعی غمدیدهٔ ما شاد نکرد بندهٔ پیر ندانم ز چه آزاد نکرد کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک رهنمونیم به پایِ عَلَمِ داد نکرد دل به امّیدِ صدایی که مگر در تو رسد ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغِ سحر آشیان در شِکَنِ طُرِّهٔ شمشاد نکرد ،_از_تو_بیاموزد_کار زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد کِلْکِ مَشّاطِهٔ صُنعَش نَکِشد نقشِ مراد هر که اقرار بدین حُسنِ خداداد نکرد مطربا پرده بگردان و بزن راهِ عراق که بدین راه بشد و ز ما یاد نکرد غزلیاتِ عراقیست سرودِ که شنید این رهِ ؟ که فریاد نکرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1108 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دیدی ای که غمِ دگربار چه کرد چون بشد و با وفادار چه کرد آه از آن مست که با مردمِ هشیار چه کرد اشکِ من رنگِ شفق یافت ز بی‌مِهری طالعِ بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد برقی از منزلِ لیلی بدرخشید سحر وَه که با خرمنِ مجنونِ افگار چه کرد ساقیا جامِ مِی‌ام دِه که نگارندهٔ غیب نیست معلوم که در پردهٔ اسرار چه کرد کس ندانست که در گردشِ پرگار چه کرد فکرِ آتشِ غم در زد و سوخت یارِ دیرینه ببینید که با چه کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1104 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
رو بر رَهَش نهادم و بر من گذر نکرد صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد در سنگِ خاره قطرهٔ باران اثر نکرد یا رب تو آن جوانِ نگاه دار کز تیرِ آهِ گوشه نشینان حذر نکرد ماهی و مرغْ دوش ز افغانِ من نَخُفت وان شوخْ دیده بین که سر از خواب برنکرد می‌خواستم که میرَمَش اندر قدم چو شمع او خود گذر به ما چو نسیمِ سحر نکرد کو پیشِ زخمِ تیغِ تو جان را سپر نکرد؟ کِلکِ زبان بریدهٔ در انجمن با کس نگفت رازِ تو تا تَرکِ سر نکرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1107 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دوستان دخترِ رَز توبه ز مستوری کرد شد سویِ محتسب و کار به دستوری کرد تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد مژدگانی بده ای که دگر مطربِ راهِ مستانه زد و چارهٔ مخموری کرد نه به هفت آب، که رنگش به صد آتش نرود آن چه با خرقهٔ زاهد، مِی کرد غنچهٔ گُلبُنِ وصلم ز نسیمش بِشِکُفت مرغ خوشخوان طرب از برگِ سوری کرد عِرض و مال و و دین در سرِ مغروری کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1103 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دلبر بِرَفت و را خبر نکرد یادِ حریفِ شهر و رفیقِ سفر نکرد یا او به شاهراهِ طریقت گذر نکرد گفتم مگر به گریه مهربان کنم چون سخت بود در سنگش اثر نکرد شوخی مکن که مرغِ بی‌قرارِ من سودایِ دامِ عاشقی از سر به درنکرد هر کس که دید رویِ تو بوسید چشمِ من کاری که کرد دیدهٔ من بی نظر نکرد او خود گذر به ما چو نسیمِ سحر نکرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1105 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به سِرِّ جامِ جم نظر توانی کرد که خاکِ میکده کُحلِ بَصَر توانی کرد بدین ترانه غم از به در توانی کرد گُلِ مرادِ تو نقاب بُگْشاید که خدمتش چو نسیمِ سحر توانی کرد گدایی درِ میخانه طُرفه اِکسیریست گر این عمل بِکُنی، خاکْ زر توانی کرد به عزمِ مرحلهٔ پیش نِه قدمی که سودها کنی ار این سفر توانی کرد کجا به کویِ طریقت گذر توانی کرد جمالِ ندارد نقاب و پرده ولی غبارِ رَه بِنِشان تا نظر توانی کرد بیا که چارهٔ ذوقِ حضور و نظم امور به فیض بخشی اهلِ نظر توانی کرد ولی تو تا لبِ معشوق و جامِ مِی خواهی طمع مدار که کارِ دگر توانی کرد دلا ز نورِ هدایت گر آگهی یابی چو شمع، خنده زنان تَرکِ سر توانی کرد گر این نصیحتِ شاهانه بشنوی به شاهراهِ حقیقت گذر توانی کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1101 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه مستی است؟ ندانم که رو به ما آورد که بود ساقی و این باده از کجا آورد؟ که مرغ نغمه سُرا سازِ خوش نوا آورد دلا چو غنچه شکایت ز کارِ بسته مَکُن که بادِ صبح نسیمِ گره گشا آورد رسیدنِ و نسرین به خیر و خوبی باد بنفشه شاد و کَش آمد، سَمَن صفا آورد صبا به خوش خبری هُدهُدِ سلیمان است که مژدهٔ طرب از سبا آورد برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد مریدِ پیرِ مُغانم ز من مرنج ای چرا که وعده تو کردیّ و او به جا آورد به تنگ چشمیِ آن تُرکِ لشکری نازم که حمله بر منِ درویشِ یک قبا آورد فلک غلامی کنون به طوع کُنَد که اِلتِجا به درِ دولتِ شما آورد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1100 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صبا وقتِ سحر بویی ز زلفِ می‌آورد دل شوریدهٔ ما را به بو، در کار می‌آورد که هر گُل کز غمش بِشْکُفت مِحنت بار می‌آورد فروغِ ماه می‌دیدم ز بامِ قصر او روشن که رو از شرمِ آن خورشید در دیوار می‌آورد ز بیمِ غارتِ پُرخون رها کردم ولی می‌ریخت خون و رَه بِدان هنجار می‌آورد به قولِ مطرب و ساقی، برون رفتم گَه و بی‌گَه کز آن راهِ گرانْ قاصد، خبرْ دشوارْ می‌آورد اگر تسبیح می‌فرمود، اگر زُنّار می‌آورد عَفَاالله چینِ ابرویَش اگر چه ناتوانم کرد به هم پیامی بر سرِ بیمار می‌آورد عجب می‌داشتم دیشب ز جام و پیمانه ولی مَنعَش نمی‌کردم که صوفی وار می‌آورد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1099 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نسیمِ بادِ صبا دوشم آگهی آورد که روزِ محنت و غم رو به کوتهی آورد بدین نوید که بادِ سحرگهی آورد بیا بیا که تو حورِ بهشت را رضوان در این جهان ز برایِ رهی آورد همی‌رویم به با عنایتِ بخت زهی رفیق که بختم به همرهی آورد به جبرِ خاطرِ ما کوش کاین کلاهِ نمد بسا شکست که با افسرِ شهی آورد چو یادِ عارضِ آن ماهِ خرگهی آورد رساند رایتِ منصور بر فلک که اِلتِجا به جنابِ شهنشهی آورد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1098 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سال‌ها طلبِ جامِ جم از ما می‌کرد وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می‌کرد طلب از گمشدگانِ لبِ دریا می‌کرد مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش کو به تأییدِ نظر حلِّ معما می‌کرد دیدمش خُرَّم و خندان قدحِ باده به دست و اندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد گفتم این جامِ جهان‌بین به تو کِی داد حکیم؟ گفت آن روز که این گنبدِ مینا می‌کرد او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد این همه شعبدهٔ خویش که می‌کرد این جا سامری پیشِ عصا و یدِ بیضا می‌کرد گفت آن کز او گشت سرِ دار بلند جُرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد فیضِ روحُ القُدُس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد گفتمش سلسلهٔ زلفِ بُتان از پی چیست گفت از می‌کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1102 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یارم چو قدحْ به دست گیرد بازارِ بُتانْ شکست گیرد کو محتسبی که مست گیرد؟ در بحرْ فِتاده‌ام چو ماهی تا مرا به شَست گیرد در پاشْ فِتاده‌ام به زاری آیا بُوَد آن که دست گیرد؟ خُرَّم آن که همچو جامی ز مِیِ اَلَست گیرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1097 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دلم جز مِهرِ مَه رویان، طریقی بر نمی‌گیرد ز هر در می‌دهم پندش، ولیکن در نمی‌گیرد ،_حدیثِ_ساغر_و_مِی_گو که نقشی در خیالِ ما، از این خوشتر نمی‌گیرد بیا ای ساقی گُلرُخ، بیاور بادهٔ رنگین که فکری در درونِ ما، از این بهتر نمی‌گیرد صُراحی می‌کشم پنهان و مردم دفتر عجب! گر آتشِ این زَرْق در دفتر نمی‌گیرد من این دَلقِ مُرَقَّع را، بخواهم سوختن روزی که پیرِ مِی فروشانش، به جامی بر نمی‌گیرد ،_صفاها_با_مِی_لَعلَش که غیر از راستی نقشی، در آن جوهر نمی‌گیرد سر و چَشمی چُنین ، تو گویی چشم از او بردوز؟ برو کاین وعظ بی‌معنی، مرا در سر نمی‌گیرد نصیحتگویِ رندان را، که با حکمِ قضا جنگ است دلش بس تنگ می‌بینم، مگر ساغر نمی‌گیرد میانِ گریه می‌خندم، که چون شمع اندر این مجلس زبانِ آتشینم هست، لیکن در نمی‌گیرد چه خوش صیدِ کردی، بنازم چَشمِ مستت را که کَس مُرغانِ وحشی را، از این خوشتر نمی‌گیرد سخن در احتیاجِ ما و اِسْتِغنایِ معشوق است چه سود افسونگری ای ؟ که در نمی‌گیرد من آن آیینه را روزی، به دست آرَم سِکَنْدَروار اگر می‌گیرد این آتش، زمانی ور نمی‌گیرد خدا را رحمی ای مُنْعِم، که درویشِ سرِ کویت دری دیگر نمی‌داند، رهی دیگر نمی‌گیرد بدین شعرِ ترِ ، ز شاهنشَه عجب دارم که سر تا پایِ را، چرا در زر نمی‌گیرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1096 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد مدعی خواست که آید به تماشاگَهِ راز دست غیب آمد و بر سینهٔ نامحرم زد دیگران قرعهٔ قسمت همه بر عیش زدند دل غمدیدهٔ ما بود که هم بر غم زد دست در حلقهٔ آن زلفِ خَم اندر خَم زد حافظ آن روز طربنامهٔ تو نوشت که قلم بر سرِ اسبابِ خُرَّم زد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1092 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دَمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد به می بفروش ما کز این بهتر نمی‌ارزد زهی سجادهٔ تقوا که یک ساغر نمی‌ارزد رقیبم سرزنش‌ها کرد کز این باب رُخ برتاب چه افتاد این سر ما را که خاکِ در نمی‌ارزد؟ شکوهِ تاجِ سلطانی که بیمِ جان در او دَرج است کلاهی است اما به تَرکِ سر نمی‌ارزد چه آسان می‌نمود اول غمِ دریا به بوی سود غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی‌ارزد که شادیِّ جهانگیری، غمِ لشکر نمی‌ارزد چو در قناعت کوش و از دنیایِ دون بگذر که یک جو مِنَّتِ دونان دو صد من زر نمی‌ارزد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1093 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈