eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
چنین که حال من زار در خرابات است می مغانه مرا بهتر از مناجات است به میکده شدنم بهترین طاعات است درون کعبه عبادت چه سود؟ چون من میان میکده مولای عزی و لات است چه جای صومعه و زهد و وجد و حالات است؟ مرا که قبله خم ابروی بتان باشد چه جای مسجد و محراب و زهد و طاعات است ملامتم مکنید، ار به دیر درد کشم که حال بی‌خبران بهترین حالات است به نزد او سخن ناقصان خرافات است خراب کوی خرابات را از آن چه خبر که اهل صومعه را بهترین مقامات است اگر چه اهل خرابات را ز من ننگی است مرا نصیحت ایشان بسی مباهات است کسی که حالت دیوانگان میکده یافت مقام اهل خرد نزدش از خرافات است گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه سفید کردن آن نوعی از محالات است کجاست می؟ که به جان آمدم ز خسته که پر ز شیوه و سالوس و زرق و طامات است مقام دردکشانی که در خراباتند یقین بدان که ورای همه مقامات است کنون مقام مجوی در مسجد که او حریف بتان است و در خرابات است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1017 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه کنم که نسازم هدف خدنگ او من؟ به چه عذر جان نبخشم به دو چشم شنگ او من؟ ؟ به چه حیله واستانم خود ز چنگ او من؟ چو خدنگ غمزهٔ او و جان و سینه خورده پس ازین دگر چه بازم به سر خدنگ او من؟ نچشیده طعم شکر ز دهان تنگ او من دل و دین به باد دادم به امید آنکه یابم خبری ز بوی زلفش، اثری ز رنگ او من چو نهنگ بحر دو جهان بدم فرو برد به چه حیله جان برآرم ز دم نهنگ او من؟ ،_غم_عشق_او_شرنگی بخورم به بوی لعلش، چو شکر شرنگ او من به عتاب گفت: ، سر صلح تو ندارم همه عمر صلح کردم به عتاب و جنگ او من ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1014 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای رخ جان فزای تو گشته خجسته فال من باز نمای رخ، که شد بی تو تباه حال من ،_که_می‌کند_جان_من_آرزوی_تو عشوه مده، که می‌دهد هجر تو گوشمال من رفت و نمی‌رود آرزوی تو از عمر شد و نمی‌شود نقش تو از خیال من :_می‌کشد_بی_تو_مرا_فراق_تو چارهٔ من بکن، مجو بی سببی زوال من ز آرزوی تو، نیست مرا ز خود خبر طعنه مزن، که: نیستی شیفتهٔ من بر سر کوی وصل تو مرغ صفت پریدمی آه! اگر نسوختی آتش هجر بال من گر نه آمدی سد ره وصال من ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1015 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای یار، بیا و یاریی کن رنجه شو و غم‌گساریی کن یادم کن و حق‌گزاریی کن ای نیک، ز من همه بد آمد نیکی کن و بردباریی کن ای دوست بزرگواریی کن ای ، چو تو را فتاد این کار رو بر در یار زاریی کن ای بخت، بموی بر وی دیده، تو نیز یاریی کن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1016 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو ز دایرهٔ عقل بی تو شد بیرون مپرس از آخر که: چون شد آن مجنون؟ ،_که_از_سر_سودا_به_هر_دری_می‌شد چو حلقه بین که بمانده است بر در تو کنون کسی که خاک درت دوست‌تر ز جان دارد چگونه جای دگر باشدش قرار و سکون؟ ،_که_حلقه_به_گوش_در_تو_شد_مفروش که هیچ قدر ندارد بهای قطرهٔ خون چو رایگان است آب حیات در جویت چرا بود مسکین چو ریگ در جیحون؟ دل اگر چه هزار گونه بگشت ولی ز مهر تو هرگز نگشت دیگر گون ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1012 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای حسن تو بی‌پایان، آخر چه است این؟ در وصف توام حیران، آخر چه کمال است این؟ ای حسن رخت زیبا، آخر چه است این؟ حسنت چو برون تازد، عالم سپر اندازد هستی همه در بازد، آخر چه جلال است این؟ ،_خون_دل_ما_ریزد زین قطره چه برخیزد؟ آخر چه قتال است این؟ در چو کنی منزل، هم جان ببری هم از تو چه مرا حاصل؟ آخر چه وصال است این؟ وصلت بتر از هجران، درد تو مرا درمان منع تو به از احسان، آخر چه نوال است این؟ ،_قدر_تو_فراخ_آهنگ ای با دو جهان در جنگ، آخر چه محال است این؟ از عکس رخ روشن، آیینه کنی گلشن ای مردم چشم من، آخر چه مثال است این؟ عقل ار همه بنگارد، نقشت به خیال آرد، کی تاب رخت دارد؟ آخر چه خیال است این؟ جان ار چه بسی کوشد، وز تو بخروشد کی جام لبت نوشد؟ آخر چه محال است این؟ زلف تو کمند افکند، و افکند در بند در سلسله شد پابند، آخر چه عقال است این؟ آن ، که به کوی تو، می‌بود به بوی تو خون گشت ز خوی تو، آخر چه خصال است این؟ با جان من مسکین، چه ناز کنی چندین؟ حال من می‌بین، آخر چه است این؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1011 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بی‌رخت جانا، غمگین مکن رخ مگردان از من مسکین، مکن از فراقت دیده‌ام خونین مکن بر من مسکین ستم تا کی کنی؟ خستگی و عجز من می‌بین، مکن ؟ بس کن و بر من جفا چندین مکن هر چه می‌خواهی بکن، بر من رواست بی نصیبم زان لب شیرین مکن بر من خسته، که رنجور توام گر نمی‌گویی دعا، نفرین مکن دل فدای توست، قصد دین مکن خواه با من لطف کن، خواهی جفا من نیارم گفت: کان کن، این مکن با گر عتابی می‌کنی از طریق مهر کن، وز کین مکن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1018 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بپرس از آخر، چه ؟ که قطرهٔ خون که بی‌تو زار چنان شد که: من نگویم چون؟ ؟ چنان که هر که ببیند برو بگرید خون بمانده بی رخ زیبای خویش دشمن کام فتاده خوار و خجل در کف زمانه زبون نه روی آنکه ز دست بلا شود بیرون کنون چه چاره؟ که کار ز چاره گذشت گذشت آب چو از سر، چه سود چاره کنون؟ طبیب دست کشید از علاج درد چه سود درد را علاج با معجون؟ تویی که زنده کنی مرده را به کن فیکون ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1013 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای و جان عاشقان شیفتهٔ تو هوش و روان بی‌دلان سوختهٔ جلال تو راحت جان خستگان یافتن وصال تو دست تهی به درگهت آمده‌ام امیدوار روی نهاده بر درت منتظر نوال تو ورنه به خواب دیدمی، بو که شبی وصال تو من به غم تو قانعم، شاد به درد تو، از آنک چیره بود به خون من دولت اتصال تو تو به شادمان، بی‌خبر از غمم دریغ! من شده پایمال غم، از غم گوشمال تو ،_باز_نگر_که:_در_خور_است ناز تو را نیاز من، چشم مرا تو بسکه کشید ناز تو، مرد ، ای دریغ! چند کشد، تو خود بگو، خسته تو؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1010 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای آرزوی جان و ز آرزوی تو بیمار گشته به نشود جز به بوی تو ،_بپرس_حال_دل_ناتوان_من بنگر: چگونه می‌تپد از آرزوی تو؟ از آرزوی روی تو جانم به لب رسید بنمای رخ، که جان بدهم پیش روی تو ؟ گر یافتی نسیم گلستان کوی تو در راه جست و جوی تو هر جانبی دوید در ره بماند و راه نیاورد سوی تو از لطف تو سزد که کنون دست گیریش چون بازمانده، گمشده در جست و جوی تو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1008 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن مونس غمگسار جان کو؟ و آن شاهد جان انس و جان کو؟ ؟ و آن آرزوی همه جهان کو؟ حیران همه مانده‌ایم و واله کان یار لطیف مهربان کو؟ ،_زمانی آن عیش و خوشی و آن زمان کو؟ ای شده، دم مزن ز گر عاشق صادقی نشان کو؟ گر باخبری ازو نشان چیست؟ ور بی‌خبری ز جان فغان کو؟ خون و چشم خون فشان کو؟ ور همچو من از فراق زاری دل خسته و جان ناتوان کو؟ ای ، منگر سوی سرگشته مباش هم‌چنان کو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1004 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ترک من، ای من غلام روی تو جمله ترکان جهان هندوی تو زان بگو خوشتر چه باشد؟ روی تو خرم آن عاشق، که بیند آشکار بامدادان طلعت نیکوی تو ،_که_یابد_هر_سحر از گل گلزار عالم بوی تو حیف نبود ما چنین تشنه جگر؟ و آب حیوان رایگان در جوی تو دل گرفتار کمند زلف تو جان شکار غمزهٔ جادوی تو تا چه خواهد کرد با ما خوی تو؟ من چو سر در پای تو انداختم بر سر آیم عاقبت چون موی تو چون من در سر زلف تو شد هم شود گه گاه همزانوی تو هم ببیند جان تو عیان چون نهان شد در خم گیسوی تو هم زمان جایی دگر سازی مقام تا نیابد کس نشان و بوی تو هر نفس جایی دگر پی گم کنی تا ره نیابد سوی تو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1005 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ندیده‌ام رخ خوب تو، روزکی چند است بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است به یک کرشمه از غمزهٔ تو خرسند است فتور غمزهٔ تو خون من بخواهد ریخت بدین صفت که در ابرو گره درافکند است که صدهزار چو من در آن بند است مبر ز من، که رگ جان من بریده شود بیا، که با تو مرا صدهزار پیوند است مرا چو از لب شیرین تو نصیبی نیست از آن چه سود که لعل تو سر به سرقند است؟ شب فراق چه داند که تا سحر چند است؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1006 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساقی، قدحی می مغان کو؟ مطرب غزل تر روان کو؟ ؟ و آن راحت جان ناتوان کو؟ آیینهٔ سینه زنگ غم خورد آن صیقل غمزدای جان کو؟ مخمور میم، می مغان کو؟ اسباب طرب همه مهیاست آن زاهد خشک جان فشان کو؟ گر زهد تو نیست تزویر ترک بد و نیک و سوزیان کو؟ جان و و دیده در میان کو؟ با شاهد و شمع در خرابات عیش خوش و عمر جاودان کو؟ در صومعه چند زهد ورزیم؟ صحرا و گل و می مغان کو؟ چون بلبل بی‌نوا چه باشیم؟ بوی خوش باغ و بوستان کو؟ ما را چه ز باغ و بوی گلزار؟ بوی سر زلف کو؟ با گفتم: مرا نگویی کان یار لطیف مهربان کو؟ ور یافته‌ای ازو نشانی خونابهٔ چشم خون فشان کو؟ با هم بودیم روزکی چند آن عیش کجا و آن زمان کو؟ دل گفت: هر آنچه او ندانست از وی چه نشان دهیم: آن کو؟ با این همه جهد می کنم هم باشد که دمی شود چنان کو خواهد که فدا کند جان در ره او، ولیک جان کو؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1003 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای و جان عاشقان شیفتهٔ لقای تو سرمهٔ چشم خسروان خاک در سرای تو دام شکستگان طرهٔ تو در سر زلف و خال تو رفت همه جهان کیست که نیست در جهان عاشق و مبتلای تو؟ لطف کن ار چه نیستم در خور مرحبای تو آینهٔ مرا روشنیی ده از نظر بو که ببینم اندر او طلعت تو جام جهان نمای من روی طرب فزای توست گر چه حقیقت من است جام جهان نمای تو رو بنما، که سوختم از آرزوی لقای تو کام ز لب بده، وعدهٔ بیشتر مده زان که وفا نمی‌کند عمر من و وفای تو نیست عجب اگر شود زنده از لبت کاب حیات می‌چکد از لب جان فزای تو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1009 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مانا دمید بوی گلستان صبح گاه کاواز داد مرغ خوش‌الحان صبحگاه خوش نعره‌ای است نعرهٔ مستان صبحگاه وقتی خوش است و مرغ ار نغمه‌ای زند زیبد، که باز شد در بستان صبحگاه بادی که می‌وزد ز گلستان صبحگاه در خلد هرچه نسیه تو را وعده داده‌اند نقد است این دم آنهمه بر خوان صبحگاه خوش مجلسی است: درد ندیم و دریغ یار غم میزبان و ما همه مهمان صبحگاه ،_بخور_ساز_درین_بزم،_تا_مگر خوشبو نشد نسیم گلستان صبحگاه تا ز آتش فراق عاشقی نسوخت خوشبو کند بخور تو ایوان صبحگاه خواهی چو صبح سر ز گریبان برآوری کوته مکن دو دست ز دامان صبحگاه باشد که قلب ناسرهٔ تو سره شود می‌سنج نقد خویش به میزان صبحگاه دامان صبح گیر، مگر سر برآورد صبح امید تو ز گریبان صبحگاه چون دانه‌ای، تو که چون جوز غم شده است انداز پیش مرغ خوش الحان صبحگاه شب خفته ماند بخت ، از آن سبب محروم شد ز روح فراوان صبحگاه ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1002 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای راحت روح هر شکسته بخشای به لطف بر شکسته کاشکسته‌ترم ز هر شکسته پیوسته ز غم شکسته بودم این لحظه شدم بتر شکسته تو رخ ز شکسته برشکسته بر سنگ مزن تو سینهٔ ما بی‌قدر شود گهر شکسته ای تیر غمت رسیده بر پیکان تو در جگر شکسته ؟ جانا من به سر شکسته آمد به درت ندیده رویت زان شد من مگر شکسته در کوی تو جان سپرد دگر بار آن مرغک بال و پر شکسته دل بندهٔ توست در همه حال گر غمزده است و گر شکسته ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1000 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای برقع از رخ ناگهان انداخته عالمی در شور و شوری در جهان انداخته آرزویت غلغلی در آسمان انداخته چشم بد از تاب رویت آتشی افروخته چون سپندی جان مشتاقان در آن انداخته ،_باز_پنهان_کرده_رخ در بیچارگان شور و فغان انداخته دیدن رویت، که دیرینه تمنای است آرزویی در این ناتوان انداخته چند باشد بی‌دلی در آرزوی روی تو؟ بر سر کوی تو سر بر آستان انداخته ،_دریغا!_و_چه_حاصل_از_دریغ؟ چون نیاید باز تیر از کمان انداخته مانده‌ام در چاه هجران، پای در دنبال مار دست در کام نهنگ جان ستان انداخته هیچ بینم باز در حلق ناگهان جذبه‌های ریسمان انداخته؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1001 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای همه میل من سوی تو قبلهٔ جان چشم تو و ابروی تو برده خوابم نرگس جادوی تو بر سر میدان جانبازی در خم چوگان ز زلف و گوی تو تا مگر بینم رخ نیکوی تو من جگر تفتیده بر خاک درت آب حیوان رایگان در جوی تو ای امید من، روا داری مگر؟ باز گردم ناامید از کوی تو ،_دست_جفا_بر_من_مدار من ندارم طاقت بازوی تو روزگاری بوده‌ام بر درگهت چشم امیدم بمانده سوی تو تا مگر بینم دمی رنگ رخت تا مگر یابم زمانی بوی تو چون ندیدم رنگ رویت، لاجرم مانده‌ام در درد بی‌داروی تو بر من مسکین عاجز رحم کن چون فروماندم ز جست و جوی تو در غم تو روزگارم شد دریغ! ناشده یک لحظه همزانوی تو هم مشام جانم آخر خوش شود از نسیم جان فزای موی تو خود جان شیرین کی دهد؟ تا به کام نبیند روی تو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1007 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای هر دهن ز یاد لبت پر عسل شده در هر دهن خوشی لب تو مثل شده مشاطهٔ تو لطف ازل شده از نیم ذره پرتو خورشید روی تو ارواح حال گشته و اجسام حل شده در حلقه‌های زلف تو محل شده ترک رخت، که هندوک اوست آفتاب آورده خط به خون من و در عمل شده ای از کمال روی تو نقصان گرفته کفر وز کافری زلف تو در دین خلل شده ،_روا_مدار آبی که من خورم ز تو با خون بدل شده ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/998 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای در میان جانم گنجی نهان نهاده بس نکته‌های معنی اندر زبان نهاده در من یزید پیش دکان نهاده در جلوه‌گاه معنی معشوق رخ نموده در بارگاه صورت تختش عیان نهاده ،_از_بهر_جلوهٔ_خود وانگه نشان هستی بر بی‌نشان نهاده روحی بدین لطیفی در چاه تن فگنده سری بدین عزیزی در قعر جان نهاده خود کرده رهنمایی آدم به سوی گندم ابلیس بهر تادیب اندر میان نهاده ،_وانگه_بدین_بهانه هر لحظه جرم و عصیان بر این و آن نهاده بعضی برای دوزخ، بعضی برای انسان اندر باقی امن و امان نهاده کس را درین میانه چون و چرا نزیبد هر کس نصیب او را هم غیب‌دان نهاده عمری درین تفکر، از غایت تحیر گوش بر آستان نهاده ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/999 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
جانا، نظری، که فگار است بخشای، که خسته نیک زار است ،_که_جان_به_لب_رسید_است دریاب کنون، که وقت کار است رحم آر، که بی‌تو زندگانی از مرگ بتر هزار بار است بیچاره ، که نیک خوار است نومید چگونه باز گردد؟ از درگهت، آن کامیدوار است ناخورده وصلت از دردی هجر در خمار است ،_ای_دوست بیچاره مرا ، که دوستدار است رسواش مکن به کام دشمن کو خود ز رخ تو شرمسار است خرم آن کسی، که او را اندوه و غم تو غمگسار است یادیش ازین و آن نیاید آن را که، چو تو نگار، یار است کار آن دارد، که بر در تو هر لحظه و هر دمیش بار است نی آنکه همیشه چون بر خاک درت چو خاک خوار است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/995 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا تو در حسن و افزوده‌ای دل ز دست عالمی بربوده‌ای ؟ گر خود به کس ننموده‌ای گوی در میدان حسن افگنده‌ای نیکوان را چاکری فرموده‌ای کافتابی را به گل اندوده‌ای چون نباشم من سگ درگاه تو؟ چون بدین نام خوشم بستوده‌ای در جهان بیهوده می‌جستم تو را خود تو در جان بوده‌ای ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/994 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در صومعه نگنجد رند ساقی، بده مغی را، درد می مغانه ،_در_بزم_دردنوشان بنما مقامری را، راه قمارخانه تا بشکند چو توبه، هر بت که می‌پرستید تا جان نهد چو جرعه، شکرانه در میانه ،_چو_عنقا،_از_خانه_سوی_صحرا پرواز گیرد از خود، بگذارد آشیانه فارغ شود ز هستی وز خویشتن پرستی بر هم زند ز مستی نیک و بد زمانه در خلوتی چنین خوش چه خوش بود صبوحی! با محرمی موافق، با همدمی یگانه در کف می صبوحی، در سر می شبانه ساقی داده هر لحظه از دگر جام مطرب سرود گفته هر دم دگر ترانه باده حدیث جانان، باقی همه حکایت نغمه خروش مستان دیگر همه فسانه نظاره روی ساقی، نظارگی خم خانه باقی، باقی همه بهانه ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/996 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در صومعه نگنجد، رند عنقا چگونه گنجد در کنج آشیانه؟ ،_به_یک_کرشمه_بشکن_هزار_توبه بستان مرا ز من باز زان چشم جاودانه تا وارهم ز هستی وز ننگ خودپرستی بر هم زنم ز مستی نیک و بد زمانه ما و و شاهد، کنج چه خوش بود خرابی! افتاده در خرابات چون چشم یار مخمور از مستی شبانه آیا بود که بختم بیند به خواب مستی او در کناره، آنگه من رفته از میانه؟ مطرب سرود گفته هر دم دگر ترانه در جام باده دیده عکس ساقی و آواز او شنوده از زخمهٔ چغانه این است زندگانی، باقی همه حکایت این است کامرانی، باقی همه فسانه میخانه حسن ساقی، میخواره چشم مستش پیمانه هم لب او، باقی همه بهانه در دیدهٔ جام و ساقی هر سه یکی است و احول بیند یکی دوگانه ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/997 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈