نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید
و گر صد #نامه بنویسم حکایت بیش از آن آید
مرا تو جان #شیرینی به تلخی رفته از اعضا
الا ای جان به تن بازآ و گر نه تن به جان آید
ملامتها که بر من رفت و سختیها که پیش آمد
گر از هر نوبتی فصلی بگویم داستان آید
چه پروای سخن گفتن بود مشتاق خدمت را
حدیث آن گه کند #بلبل که #گل با بوستان آید
چه سود آب فرات آن گه که جان تشنه بیرون شد
چو مجنون بر کنار افتاد لیلی با میان آید
من ای #گل دوست میدارم تو را کز بوی مشکینت
چنان مستم که گویی بوی یار مهربان آید
نسیم #صبح را گفتم تو با او جانبی داری
کز آن جانب که او باشد صبا عنبرفشان آید
گناه توست اگر وقتی بنالد #ناشکیبایی
ندانستی که چون آتش دراندازی دخان آید
خطا گفتم به #نادانی که جوری میکند عذرا
نمیباید که وامق را شکایت بر زبان آید
قلم خاصیتی دارد که سر تا سینه بشکافی
دگربارش بفرمایی به فرق سر دوان آید
زمین باغ و بستان را به #عشق باد نوروزی
بباید ساخت با جوری که از باد خزان آید
گرت #خونابه گردد #دل ز دست دوستان #سعدی
نه #شرط دوستی باشد که از #دل بر دهان آید
#نه_چندان_آرزومندم_که_وصفش_در_بیان_آید #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/436
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه روی است آن که دیدارش ببرد از من شکیبایی
گواهی میدهد صورت بر اخلاقش به #زیبایی
نگارینا به هر تندی که میخواهی جوابم ده
اگر تلخ اتفاق افتد به #شیرینی بیندایی
دگر چون #ناشکیبایی ببینم #صادقش #خوانم
که من در #نفس #خویش از تو نمیبینم شکیبایی
از این پس عیب شیدایان نخواهم کرد و مسکینان
که دانشمند از این صورت بر آرد سر به شیدایی
چنانم در #دلی حاضر که جان در جسم و #خون در رگ
فراموشم نهای وقتی که دیگر وقت یاد آیی
شبی #خوش هر که میخواهد که با جانان به روز آرد
بسی شب روز گرداند به تاریکی و تنهایی
بیار ای لعبت ساقی بگو ای کودک مطرب
که صوفی در سماع آمد دوتایی کرد یکتایی
سخن پیدا بود #سعدی که حدش تا کجا باشد
زبان درکش که منظورت ندارد حد #زیبایی
#چه_روی_است_آن_که_دیدارش_ببرد_از_من_شکیبایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/194
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه من تنها گرفتارم به دام زلف #زیبایی
که هر کس با #دلارامی سری دارند و سودایی
قرین یار #زیبا را چه پروای چمن باشد
هزاران سرو بستانی فدای سروبالایی
مرا نسبت به شیدایی کند ماه پری پیکر
تو #دل با #خویشتن داری چه دانی حال شیدایی
همیدانم که فریادم به گوشش میرسد لیکن
ملولی را چه غم دارد ز حال #ناشکیبایی
عجب دارند یارانم که دستش را همیبوسم
ندیدستند مسکینان سری افتاده در پایی
اگر فرهاد را حاصل نشد پیوند با #شیرین
نه آخر جان #شیرینش برآمد در تمنایی
خرد با #عشق میکوشد که وی را در کمند آرد
ولیکن بر نمیآید ضعیفی با توانایی
مرا وقتی ز نزدیکان ملامت سخت میآمد
نترسم دیگر از باران که افتادم به دریایی
تو #خواهی خشم بر ما گیر و #خواهی چشم بر ما کن
که ما را با کسی دیگر نماندهست از تو پروایی
نپندارم که #سعدی را بیازاری و بگذاری
که بعد از سایه لطفت ندارد در جهان جایی
من آن خاک وفادارم که از من بوی مهر آید
و گر بادم برد چون شعر هر جزوی به اقصایی
#نه_من_تنها_گرفتارم_به_دام_زلف_زیبایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/187
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه من تنها گرفتارم به دام زلف #زیبایی
که هر کس با #دلارامی سری دارند و سودایی
قرین یار #زیبا را چه پروای چمن باشد
هزاران سرو بستانی فدای سروبالایی
مرا نسبت به شیدایی کند ماه پری پیکر
تو #دل با #خویشتن داری چه دانی حال شیدایی
همیدانم که فریادم به گوشش میرسد لیکن
ملولی را چه غم دارد ز حال #ناشکیبایی
عجب دارند یارانم که دستش را همیبوسم
ندیدستند مسکینان سری افتاده در پایی
اگر فرهاد را حاصل نشد پیوند با #شیرین
نه آخر جان #شیرینش برآمد در تمنایی
خرد با #عشق میکوشد که وی را در کمند آرد
ولیکن بر نمیآید ضعیفی با توانایی
مرا وقتی ز نزدیکان ملامت سخت میآمد
نترسم دیگر از باران که افتادم به دریایی
تو #خواهی خشم بر ما گیر و #خواهی چشم بر ما کن
که ما را با کسی دیگر نماندهست از تو پروایی
نپندارم که #سعدی را بیازاری و بگذاری
که بعد از سایه لطفت ندارد در جهان جایی
من آن خاک وفادارم که از من بوی مهر آید
و گر بادم برد چون شعر هر جزوی به اقصایی
#نه_من_تنها_گرفتارم_به_دام_زلف_زیبایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/187
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید
و گر صد #نامه بنویسم حکایت بیش از آن آید
مرا تو جان #شیرینی به تلخی رفته از اعضا
الا ای جان به تن بازآ و گر نه تن به جان آید
ملامتها که بر من رفت و سختیها که پیش آمد
گر از هر نوبتی فصلی بگویم داستان آید
چه پروای سخن گفتن بود مشتاق خدمت را
حدیث آن گه کند #بلبل که #گل با بوستان آید
چه سود آب فرات آن گه که جان تشنه بیرون شد
چو مجنون بر کنار افتاد لیلی با میان آید
من ای #گل دوست میدارم تو را کز بوی مشکینت
چنان مستم که گویی بوی یار مهربان آید
نسیم #صبح را گفتم تو با او جانبی داری
کز آن جانب که او باشد صبا عنبرفشان آید
گناه توست اگر وقتی بنالد #ناشکیبایی
ندانستی که چون آتش دراندازی دخان آید
خطا گفتم به #نادانی که جوری میکند عذرا
نمیباید که وامق را شکایت بر زبان آید
قلم خاصیتی دارد که سر تا سینه بشکافی
دگربارش بفرمایی به فرق سر دوان آید
زمین باغ و بستان را به #عشق باد نوروزی
بباید ساخت با جوری که از باد خزان آید
گرت #خونابه گردد #دل ز دست دوستان #سعدی
نه #شرط دوستی باشد که از #دل بر دهان آید
#نه_چندان_آرزومندم_که_وصفش_در_بیان_آید #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/436
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈