eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
هاتفی از گوشهٔ میخانه دوش گفت ببخشند گنه، مِی بنوش مژدهٔ رحمت برساند سروش این خِرَدِ خام به میخانه بَر تا مِیِ لعل آوَرَدَش خون به جوش گر چه وصالش نه به کوشش دهند هر قَدَر ای که توانی بکوش لطفِ خدا بیشتر از جرمِ ماست نکتهٔ سربسته چه دانی؟ خموش رویِ من و خاکِ درِ مِی فروش رندیِ نه گناهیست صَعب با کَرَمِ پادشه عیب پوش داورِ دین، شاه شجاع، آن که کرد روحِ قدس حلقهٔ امرش به گوش ای مَلِکُ العَرش مرادش بده و از خطرِ چشمِ بَدَش دار گوش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/946 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای همه شکلِ تو مَطبوع و همه جایِ تو خوش دلم از شِکرخایِ تو خوش همچو سروِ چمنِ خُلد سراپای تو خوش شیوه و نازِ تو ، خط و خالِ تو مَلیح چشم و ابرویِ تو زیبا، قد و بالایِ تو خوش هم خیالم ز تو پُر نقش و نگار هم مَشامِ از زلفِ سَمَن سایِ تو خوش در رَهِ که از سیلِ بلا نیست گذار کرده‌ام خاطرِ خود را به تمنایِ تو خوش ؟_که_بِدان_بیماری می‌کُنَد دَردِ مرا از رخِ زیبایِ تو خوش در بیابانِ طلب گر چه ز هر سو خطریست می‌رود بی‌دل به تَوَلّایِ تو خوش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/943 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کنارِ آب و پایِ بید و طبعِ شعر و خوش معاشر و ساقی گُلعِذاری خوش ،_که_قدرِ_وقت_می‌دانی گوارا بادَت این عِشرت که داری روزگاری خوش هر آن کس را که در خاطر ز باریست سِپندی گو بر آتش نِه ،که دارد کار و باری خوش عروسِ طَبع را زیور ز فکرِ بِکر می‌بندم بُوَد کز دستِ ایّامَم به دست اُفتَد نگاری خوش شبِ صحبت غنیمت دان و دادِ خوشدلی بِسْتان که مهتابی افروز است و طَرْفِ لاله زاری خوش که مستی می‌کند با عقل و می‌بخشد خُماری خوش به غفلت عمر شُد ، بیا با ما به میخانه که شنگولانِ خوش باشت، بیاموزند کاری خوش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/942 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش وز شما پنهان نشاید کرد سِرِّ مِی فروش سخت می‌گردد جهان بر مردمانِ سخت‌کوش وان گَهَم دَر داد جامی کز فروغش بر فلک زهره در رقص آمد و بَرْبَط زنان می‌گفت نوش با خونین لبِ خندان بیاور همچو جام نی گَرَت زخمی رسد، آیی چو چنگ اندر خروش تا نگردی آشْنا زین پرده رَمزی نشنوی گوشِ نامحرم نباشد جایِ پیغامِ سروش گفتمت چون دُر حدیثی، گر توانی داشت هوش در حریمِ نَتْوان زد دَم از گفت و شنید زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش بر بساطِ نکته دانان خودفروشی شرط نیست یا سخن دانسته گو ای مردِ عاقل، یا خموش ساقیا مِی ده که رندی‌هایِ فهم کرد آصِفِ صاحب قرانِ جرم بخشِ عیب پوش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/944 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مَجمَعِ خوبی و لطف است عِذار چو مَهَش لیکَنَش مِهر و وفا نیست خدایا بِدَهَش بِکُشد زارم و در شرع نباشد گُنَهَش من همان بِه که از او نیک نگه دارم که بد و نیک ندیده‌ست و ندارد نِگَهَش بویِ از لبِ همچون شِکَرَش می‌آید گر چه خون می‌چکد از چشمِ سیَهَش چارده ساله بُتی چابُکِ دارم که به جان حلقه به گوش است، مَهِ چاردَهَش خود کجا شد که ندیدیم در این چند گَهَش یارِ من ار قلب بدین سان شِکَنَد بِبَرَد زود به جانداریِ خود پادشهش جان به شکرانه کنم صرف گَر آن دانهٔ دُر صدفِ سینهٔ بُوَد آرامگَهَش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/941 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است؟ خُم گو سر خود گیر، که خُمخانه خراب است هر شربت عَذبَم که دهی، عین عذاب است افسوس که شُد و در دیدهٔ گریان تحریرِ خیالِ خطِ او نقشِ بر آب است بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود زین سیل دمادم که در این منزل خواب است معشوق عیان می‌گذرد بر تو، ولیکن اغیار همی‌بیند از آن بسته نقاب است در آتش شوق از غم ، غرق است سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم دست از سر آبی که جهان جمله سراب است در کُنجِ دِماغم مطلب جای نصیحت کاین گوشه پر از زمزمهٔ چنگ و رَباب است حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز بس طورِ عجب، لازم ایام شباب است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/940 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دلم رمیده شد و غافلم منِ درویش که آن شِکاریِ سرگشته را چه آمد پیش که به دستِ کمان ابروییست کافِرکیش خیالِ حوصلهٔ بحر می‌پزد هیهات چه‌هاست در سرِ این قطرهٔ محال اندیش؟ بنازم آن مژهٔ شوخِ عافیت کُش را که موج می‌زندش آبِ نوش، بر سرِ نیش ز آستینِ طبیبان هزار خون بچکد گَرَم به تجربه دستی نهند بر ریش چرا که شرم همی‌آیدم ز خویش نه عمرِ خِضر بِمانَد، نه مُلکِ اسکندر نزاع بر سرِ دنیی دون مَکُن درویش بدان کمر نرسد دستِ هر گدا خزانه‌ای به کف آور ز گنجِ قارون بیش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/939 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما آزموده‌ایم در این شهر بختِ خویش بیرون کشید باید از این وَرطه رَختِ خویش آتش زدم چو گُل به تنِ لَخت لَختِ خویش دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرود گل گوش پهن کرده ز شاخِ درختِ خویش کای تو شاد باش که آن تندخو بسیار تند روی نشیند ز بختِ خویش خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد بگذر ز عهدِ سست و سخن‌هایِ سختِ خویش آتش درافکنم به همه رَخت و پَختِ خویش ای ار مراد مُیَسَّر شدی مدام جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/938 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
قسم به حشمت و جاه و جلالِ شاه شجاع که نیست با کَسَم از بهرِ مال و جاه نزاع حریفِ باده رسید ای رفیقِ توبه وِداع خدای را به مِی‌ام شست و شویِ خِرقه کنید که من نمی‌شِنَوَم بویِ خیرِ از این اوضاع ببین که رقص کُنان می‌رود به نالهٔ چنگ کسی که رُخصه نفرمودی اِسْتِماعِ سَماع به عاشقان نظری کن به شُکرِ این نعمت که من غلامِ مطیعم، تو پادشاهِ مُطاع ،_ولی نمی‌کنیم نمی‌دهیم صُداع جبین و چهرهٔ خدا جدا مَکُناد ز خاکِ بارگه کبریایِ شاه شجاع ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/937 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بامدادان که ز خلوتگَهِ کاخِ اِبداع شمعِ خاور فِکَنَد بر همه اطراف شُعاع بنماید رخِ گیتی به هزاران انواع در زوایایِ طَرَبخانهٔ جمشیدِ فلک اَرغَنون ساز کُنَد زهره به آهنگِ سَماع چنگ در غُلغُله آید که کجا شد منکر؟ جام در قَهقَهه آید که کجا شد مَنّاع؟ وضعِ دوران بنگر ساغرِ عِشرت بَر گیر که به هر این است بِهینِ اوضاع عارفان بر سرِ این رشته نجویند نِزاع عمرِ خسرو طلب ار نفعِ جهان می‌خواهی که وجودیست عطابخشِ کریمِ نَفّاع مَظهَرِ لطفِ ازل، روشنی چشمِ اَمَل جامعِ علم و عمل جانِ جهان، شاه شجاع ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/936 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در وفایِ تو مشهورِ خوبانم چو شمع شب‌نشینِ کویِ سربازان و رِندانم چو شمع بس که در بیماریِ هجرِ تو گریانم چو شمع رشتهٔ صبرم به مِقراضِ غَمَت بُبْریده شد همچنان در آتشِ مِهرِ تو سوزانم چو شمع گر کُمیتِ اشکِ گُلگونم نبودیِ گرم‌رو کِی شدی روشن به گیتی رازِ پنهانم چو شمع؟ در میانِ آب و آتش همچنان سرگرمِ توست این زارِ نزارِ اشک‌بارانم چو شمع ،_مرا_پروانهٔ_وصلی_فرست ور نه از دَردَت جهانی را بسوزانم چو شمع بی جمالِ عالم‌آرایِ تو روزم چون شب است با کمالِ تو در عینِ نُقصانم چو شمع کوهِ صبرم نرم شد چون موم در دستِ غمت تا در آب و آتشِ گدازانم چو شمع همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدارِ تو چهره بنما تا جان برافشانم چو شمع سرفَرازم کن شبی از وصلِ خود ای نازنین تا مُنَوَّر گردد از دیدارت ایوانم چو شمع آتشِ مِهر تو را عجب در سر گرفت آتشِ ، کِی به آبِ دیده بِنْشانم چو شمع ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/935 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سَحَر به بویِ دَمی شدم در باغ که تا چو بلبلِ بیدل کُنَم عِلاجِ دِماغ که بود در شبِ تیره به روشنی چو چراغ چُنان به حُسن و جوانیِ خویشتن مغرور که داشت از بلبل هزار گونه فَراغ گشاده نرگسِ رعنا ز حسرت آب از چشم نهاده لاله ز سودا به جان و صد داغ زبان کشیده چو تیغی به سرزنش سوسن دهان گُشاده شقایق چو مردمِ ایغاغ یکی چو ساقیِ مستان به کف گرفته اَیاغ نشاط و عیش و جوانی چو گُل غنیمت دان که نَبُوَد بر رسول غیر بَلاغ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/934 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
طالع اگر مدد دهد، دامَنَش آوَرَم به کف گر بِکَشَم زهی طَرَب، ور بِکُشَد زهی شرف ،_این_دلِ_پُر_امیدِ_من گر چه سخن همی‌بَرَد، قصهٔ من به هر طرف از خَمِ ابرویِ توام، هیچ گشایشی نشد وَه که در این خیالِ کَج، عمرِ عزیز شد تلف اَبرویِ دوست کِی شود دَستکَشِ خیالِ من؟ کس نزده‌ست از این کمان تیرِ مراد بر هدف چند به ناز پَروَرَم مِهرِ بُتانِ سنگدل یادِ پدر نمی‌کنند این پسرانِ ناخَلَف مُغْبَچه‌ای ز هر طرف می‌زندم به چنگ و دَف بی خبرند زاهدان، نقش بخوان و لاتَقُل مستِ ریاست محتسب، باده بده و لاتَخَف صوفی شهر بین که چون لقمهٔ شُبهه می‌خورد پاردُمَش دراز باد آن حَیَوانِ خوش علف حافظ اگر قدم زنی در رَهِ خاندان به صِدق بدرقهٔ رَهَت شود همَّتِ شَحنِهٔ نجف ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/933 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مقامِ امن و مِیِ بی‌غَش و رَفیقِ شَفیق گَرَت مُدام مُیَسَّر شود زِهی توفیق هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق دریغ و دَرد که تا این زمان ندانستم که کیمیایِ سعادت، رَفیق بود رَفیق به مَأمَنی رو و فرصت شِمُر غنیمتِ وقت که در کمینگهِ عُمرَند، قاطِعانِ طَریق بیا که توبه ز لَعلِ نگار و خندهٔ جام حکایتیست که عقلش نمی‌کُنَد تَصدیق خوش است خاطرم از فکرِ این خیالِ دَقیق حلاوتی که تو را در چَهِ زَنَخدان است به کُنهِ آن نَرِسَد صد هزار فکرِ عمیق اگر به رنگِ عقیقی شد اشکِ من، چه عجب؟ که مُهرِ خاتَمِ لَعلِ تو هست همچو عقیق به خنده گفت که غلامِ طبعِ توام ببین که تا به چه حَدَّم همی‌کُنَد تَحمیق ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/931 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر شراب خوری جُرعه‌ای فِشان بر خاک از آن گناه که نَفعی رسد به غیر چه باک؟ ،_دریغ_مخور که بی‌دریغ زَنَد روزگار تیغِ هَلاک به خاکِ پایِ تو ای سروِ نازپرورِ من که روزِ واقعه پا وا مَگیرم از سرِ خاک چه دوزخی، چه بهشتی، چه آدمی، چه پَری به مذهبِ همه کفرِ طریقت است اِمساک مهندسِ فَلَکی راهِ دِیرِ شش جهتی چُنان بِبَست که رَه نیست زیرِ دیرِ مُغاک مباد تا به قیامت خراب طارَمِ تاک به راهِ میکده خوش از جهان رفتی دعایِ اهلِ باد مونسِ پاک ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/930 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زبانِ خامه ندارد سرِ بیان فِراق وگرنه شرح دهم با تو داستانِ فِراق به سر رسید و نیامد به سر زمانِ فِراق سری که بر سرِ گردون به فخر می‌سودم به راستان که نهادم، بر آستانِ فِراق چگونه باز کنم بال در هوایِ وصال که ریخت مرغِ پَر در آشیانِ فِراق کنون چه چاره که در بَحرِ غم به گردابی فُتاد زورقِ صبرم ز بادبانِ فِراق ز موجِ شوقِ تو در بحرِ بی‌کرانِ فِراق اگر به دستِ من اُفتَد فِراق را بِکُشَم که روزِ هجر سیَه باد و خان و مانِ فِراق رفیقِ خِیلِ خیالیم و همنشینِ شَکیب قَرینِ آتشِ هجران و هم قِرانِ فِراق چگونه دَعویِ وصلت کُنَم به جان؟ که شده‌ست تنم وکیلِ قَضا و ضمانِ فِراق ز سوزِ شوق شد کباب دور از مدام خونِ جگر می‌خورم ز خوانِ فِراق فلک چو دید سرم را اسیرِ چَنبَرِ بِبَست گردنِ صبرم به ریسمانِ فِراق به پایِ شوق گر این رَه به سر شدی به دستِ هجر ندادی کسی عِنانِ فِراق ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/932 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زلفت هزار به یکی تار مو ببست راه هزار چاره‌گر از چار سو ببست بگشود نافه‌ایُّ و دَرِ آرزو ببست شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو ابرو نمود و جلوه‌گری کرد و رو ببست ساقی به چند رنگ، می اندر پیاله ریخت این نقش‌ها نگر، که چه خوش در کدو ببست یا رب چه غمزه کرد صُراحی که خون خُم با نعره‌های قُلقُلش اندر ببست بر اهل وجد و ، درِ های و هو ببست حافظ! هر آن که نَورزید و وصل خواست احرامِ طوفِ کعبهٔ بی وضو ببست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/928 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر آن تُرک به دست آرد ما را به خال هِندویَش بخشم سمرقند و بخارا را کنار آب رُکن‌آباد و گُلگَشت مُصَلّا را فَغان کاین لولیانِ شوخِ شهرآشوب چنان بردند صبر از ، که تُرکان خوان یغما را ز ناتمامِ ما جمالِ ، مُستَغنی است به آب و رنگ و خال و خط، چه روی زیبا را؟ من از آن حُسن روزافزون که یوسف داشت دانستم که از پردهٔ عصمت برون آرد زلیخا را ،_دعا_گویم جوابِ تلخ می‌زیبد، لبِ لعلِ شکرخا را نصیحت گوش کن جانا، که از جان دوست‌تر دارند جوانان سعادتمند پند پیر دانا را حدیث از مطرب و مِی گو و راز دَهر کمتر جو که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را غزل گفتی و دُر سفتی، بیا و خوش بخوان که بر نظم تو افشاند فلک عِقد ثریّا را ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/929 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هزار دشمنم اَر می‌کنند قصدِ هلاک گَرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک و گر نه هر دَمَم از هجرِ توست بیمِ هلاک نَفَس نَفَس اگر از باد نَشنوم بویش زمان زمان چو از غم کُنَم گریبان چاک رَوَد به خواب دو چشم از خیالِ تو، هیهات بُوَد صبور اندر فِراقِ تو، اگر تو زخم زَنی بِهْ که دیگری مَرهم و گر تو زَهر دهی بِهْ که دیگری تریاک لِأنَّ روحیَ قَدْ طابَ اَن یَکونَ فِداک عِنان مَپیچ که گر می‌زنی به شمشیرم سِپر کُنَم سر و دستت ندارم از فِتراک تو را چُنان که تویی هر نظر کجا بیند به قَدرِ دانشِ خود هر کسی کند اِدراک به چَشمِ خَلق، عزیزِ جهان شود که بر درِ تو نَهَد رویِ مَسکَنَت بر خاک ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/927 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای ریشِ مرا با لبِ تو حقِّ نمک حق نگه دار که من می‌روم، الله مَعَک ذکرِ خیرِ تو بُوَد تسبیحِ مَلَک در خلوصِ مَنَت ار هست شکی، تجربه کن کَس عیارِ زرِ خالص نشناسد چو مَحَک گفته بودی که شَوَم مست و دو بوست بدهم وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یَک بگشا پستهٔ خندان و شِکَرریزی کن خلق را از دهنِ خویش مَیَنداز به شک من نه آنم که زبونی کَشَم از چرخِ فلک چون بَرِ خویشش نگذاری باری ای رقیب از بَرِ او یک دو قدم دورتَرَک ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/926 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خوش خبر باشی ای نسیمِ شِمال که به ما می‌رسد زمانِ وصال ،_لَا_انْفِصامَ_لَها فُصِمَت ها هُنا لسانُ القال ما لِسَلمی و من بِذی سَلَمٍ أینَ جِیرانُنا و کَیفَ الْحال عَفَتِ الدارُ بَعدَ عافیةٍ فَاسألوا عَنِ الاَطْلال فی جَمالِ الکمالِ نِلتَ مُنی صَرَّفَ اللهُ عَنکَ عَینَ کمال مرحباً مرحباً تَعال تَعال عرصهٔ بزمگاه خالی ماند از حریفان و جامِ مالامال سایه افکند شبِ هجر تا چه بازَند شبرُوانِ خیال تُرکِ ما سویِ کَس نمی‌نِگرد آه از این کبریا و جاه و جلال حافظا و صابری تا چند؟ نالهٔ عاشقان خوش است، بِنال ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/925 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دارایِ جهان نصرتِ دین خسروِ کامل یَحییِ بنِ مُظَفَّر مَلِکِ عالمِ عادل بر رویِ زمین روزنهٔ جان و دَرِ تعظیمِ تو بر جان و خِرَد واجب و لازم اِنعام تو بر کون و مکان فایض و شامل روزِ ازل از کِلکِ تو یک قطره سیاهی بر رویِ مَه افتاد که شد حلِّ مسائل خورشید چو آن خالِ سیَه دید، به گفت ای کاج که من بودَمی آن هندویِ مقبل دستِ طَرَب از دامنِ این زمزمه مَگسِل مِی نوش و جهان بخش که از زلفِ کمندت شد گردنِ بدخواه گرفتار سَلاسِل دورِ فلکی یکسَره بر مَنْهَجِ عدل است خوش باش که ظالم نَبَرد راه به منزل حافظ قلمِ شاه جهان مقسِمِ رزق است از بهرِ معیشت مَکُن اندیشهٔ باطل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/923 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وِصال بیا که بویِ تو را میرم ای نسیمِ شِمال که نیست صبرِ جمیلم ز اشتیاقِ جَمال حکایتِ شبِ هجران فروگذاشته بِهْ به شکرِ آن که برافکند پرده روزِ وصال بیا که پردهٔ هفت خانهٔ چشم کَشیده‌ایم به تَحریرِ کارگاهِ خیال چو بر سرِ صلح است و عُذر می‌طلبد توان گذشت ز جورِ رقیب در همه که کَس مباد چو من در پِیِ خیالِ محال قَتیلِ تو شد غریب، ولی به خاکِ ما گذری کن که خونِ مات حلال ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/924 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به وقت گُل شدم از توبهٔ شراب خَجِل که کَس مباد ز کِردارِ ناصَواب خَجِل نی‌ام ز شاهد و ساقی به هیچ باب خَجِل بُوَد که نَرَنجَد ز ما به خُلقِ کریم که از سؤال ملولیم و از جواب خَجِل ز خون که رفت شبِ دوش از سراچهٔ چشم شدیم در نظر رَهرُوانِ خواب خَجِل رواست نرگسِ مست ار فِکند سر در پیش که شد ز آن چَشمِ پُر عِتاب خَجِل که نیستم ز تو در رویِ آفتاب خَجِل حجابِ ظلمت از آن بست آبِ خضر که گشت ز شعرِ و آن طَبعِ همچو آب خِجِل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/922 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر به کویِ تو باشد مرا مَجالِ وصول رَسَد به دولتِ وصلِ تو کارِ من به اصول فَراغ برده ز من آن دو جادویِ مَکحول چو بر درِ تو منِ بینوایِ بی زر و زور به هیچ باب ندارم رَهِ خروج و دُخول کجا رَوَم چه کنم چاره از کجا جویم؟ که گَشته‌ام ز غم و جورِ روزگار مَلول منِ شکستهٔ بدحال زندگی یابم در آن زمان که به تیغِ غَمَت شَوَم مَقتول که ساخت در تنگم قرارگاهِ نزول دل از جواهرِ مِهرت چو صیقلی دارد بُوَد ز زنگِ حوادث هر آینه مَصقول چه جرم کرده‌ام؟ ای جان و ، به حضرتِ تو که طاعتِ منِ بیدل نمی‌شود مَقبول به دَردِ بساز و خموش کن رموزِ مَکُن فاش پیشِ اهلِ عقول ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/921 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈