eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
89 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
خیز و در کاسهٔ زر آبِ طَرَبناک انداز پیشتر زان که شَوَد کاسهٔ سَر خاک انداز حالیا غُلغُله در گنبدِ افلاک انداز چشمِ آلوده نظر، از رخِ جانان دور است بر رخِ او نظر از آینهٔ پاک انداز به سرِ سبزِ تو ای سرو که گر خاک شَوَم ناز از سَر بِنِه و سایه بر این خاک انداز دلِ ما را که ز مارِ سرِ زلفِ تو بِخَست از لبِ خود به شفاخانهٔ تریاک انداز آتشی از جگرِ جام، در املاک انداز غسل در اشک زدم کَاهلِ طریقت گویند پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز یا رب آن زاهدِ خودبین که به جز عیب ندید دودِ آهیش در آیینهٔ اِدراک انداز چون گُل از نَکهَتِ او جامه قبا کن وین قبا در رَهِ آن قامتِ چالاک انداز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/968 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دلم رمیدهٔ لولی‌وَشیست شورانگیز دروغ وَعده و قَتّال وَضع و رنگ آمیز هزار جامهٔ تقوی و خرقهٔ پرهیز خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد که تا ز خالِ تو خاکم شود عَبیرآمیز فرشته نداند که چیست، ای ساقی بِخواه جام و به خاکِ آدم ریز پیاله بر کفنم بند، تا سحرگهِ حَشر به مِی ز بِبَرَم هولِ روزِ رستاخیز که جز وِلایِ تواَم نیستْ هیچْ دست آویز بیا که هاتفِ میخانه دوش با من گفت که در مَقامِ رضا باش و از قَضا مَگریز میانِ عاشق و معشوق هیچ نیست تو خود حجابِ خودی از میان برخیز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/966 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
برنیامد از تَمَّنایِ لَبَت کامم هنوز بر امید جامِ لعلت دُردی آشامم هنوز تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز ساقیا یک جرعه‌ای زان آبِ آتشگون که من در میانِ پُختگانِ او خامم هنوز از خطا گفتم شبی زلفِ تو را مُشکِ خُتَن می‌زند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز پرتوِ رویِ تو تا در خلوتم دید آفتاب می‌رود چون سایه هر دَم، بر در و بامم هنوز اهلِ را بویِ جان می‌آید از نامم هنوز در ازل داده‌ست ما را ساقیِ لعلِ لبت جرعهٔ جامی که من مَدهوشِ آن جامم هنوز ای که گفتی جان بده تا باشَدَت آرامِ جان جان به غم‌هایش سپردم، نیست آرامم هنوز در قلم آورد قصهٔ لَعلِ لَبَش آب حیوان می‌رود هر دَم ز اقلامم هنوز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/967 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دلا رَفیقِ سفر، بختِ نیکخواهت بس نسیمِ روضهٔ ، پیکِ راهت بس که سِیرِ معنوی و کُنجِ خانقاهت بس وگر کمین بِگُشایَد غمی ز گوشهٔ حریمِ درگهِ پیرِ مغان، پناهت بس به صَدرِ مَصْطَبه بنشین و ساغرِ مِی‌ نوش که این قَدَر ز جهان، کسبِ مال و جاهَت بس زیادتی مَطَلَب، کار بر خود آسان کن صُراحیِ مِیِ لعل و بُتی چو ماهَت بس تو اهل فضلی و دانش، همین گناهت بس هوایِ مسکن مألوف و عهدِ قدیم ز رهروانِ سفرکرده، عذرخواهت بس به مِنَّتِ دگران خو مَکُن که در دو جهان رضایِ ایزد و اِنعامِ پادشاهت بس به هیچ وِردِ دگر نیست ای دعایِ نیمْ شب و درسِ صبحگاهت بس ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/963 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای صبا گر بُگذری بر ساحلِ رودِ اَرَس بوسه زن بر خاکِ آن وادی و مُشکین کُن نَفَس پُر صدایِ ساربانان بینی و بانگِ جرس مَحمِلِ جانان ببوس، به زاری عرضه دار کز فِراقت سوختم ای مهربان فریاد رس من که قولِ ناصحان را خوانَدمی قولِ رَباب گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس عشرتِ شبگیر کن، مِی نوش کاندر راهِ شَبرُوان را آشنایی‌هاست با میرِ عَسَس ،_کارِ_بازی_نیست_ای_دل،_سر_بِباز زان که گویِ نَتْوان زد به چوگانِ هوس دل به رَغبت می‌سپارد جان به چشمِ مستِ گر چه هشیاران ندادند اختیارِ خود به کس طوطیان در شِکَّرِستان کامرانی می‌کنند و از تَحَسُّر دست بر سر می‌زند مسکین مگس نامِ گر برآید بر زبانِ کِلکِ دوست از جنابِ حضرتِ شاهم بس است این مُلتَمَس ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/965 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در دیر مغان آمد، قدحی در دست مست از می و میخواران از نرگس مستش مست وز قدِ بلندِ او بالای صنوبر پست آخر به چه گویم هست از خود خبرم، چون نیست وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم، چون هست شمع دمسازم، بنشست چو او برخاست و افغان ز نظربازان، برخاست چو او بنشست گر غالیه خوش بو شد، در گیسوی او پیچید ور وَسمه کمانکش گشت، در ابروی او پیوست هر چند که ناید باز، تیری که بشد از شست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/962 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گُلعِذاری ز جهان ما را بس زین چمن سایهٔ آن سروِ روان ما را بس از گرانانِ جهان، رَطلِ گران ما را بس قصرِ فردوس به پاداشِ عمل می‌بخشند ما که رندیم و گدا، دیرِ مُغان ما را بس بنشین بر لبِ جوی و گذرِ عمر ببین کاین اشارت ز جهانِ گذران، ما را بس نقدِ بازارِ جهان بِنگر و آزارِ جهان گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس ،_چه_حاجت_که_زیادت_طلبیم؟ دولتِ صحبتِ آن مونسِ جان ما را بس از درِ خویش خدا را به بهشتم مَفرست که سرِ کویِ تو از کون و مکان ما را بس حافظ از مَشْرَبِ قسمت گِلِه ناانصافیست طبعِ چون آب و غزل‌هایِ روان ما را بس ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/964 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دردِ کشیده‌ام که مَپُرس زهرِ هجری چشیده‌ام که مَپُرس دلبری برگزیده‌ام که مپرس آن چنان در هوایِ خاکِ دَرَش می‌رود آبِ دیده‌ام که مپرس من به گوشِ خود از دهانش دوش سخنانی شنیده‌ام که مپرس سویِ من لب چه می‌گَزی که مگوی لبِ لعلی گَزیده‌ام که مپرس رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس همچو غریب در رَهِ به مَقامی رسیده‌ام که مپرس ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/961 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به دورِ لاله قدح گیر و بی‌ریا می‌باش به بویِ گُل نفسی همدمِ صبا می‌باش سه ماه مِی خور و نُه ماه پارسا می‌باش چو پیرِ سالِک به مِی حواله کند بنوش و منتظرِ رحمتِ خدا می‌باش گَرَت هواست که چُون جَم به سِرِّ غیب رَسی بیا و همدمِ جامِ جهان نما می‌باش چو غنچه گرچه فروبستگیست کارِ جهان تو همچو بادِ بهاری گره گشا می‌باش به هرزه طالبِ سیمرغ و کیمیا می‌باش مریدِ طاعتِ بیگانگان مشو ولی معاشرِ رندانِ پارسا می‌باش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/957 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
باز آی و تنگِ مرا مونس جان باش وین سوخته را مَحرَمِ اسرارِ نهان باش ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش در خرقه چو آتش زدی ای عارفِ سالِک جهدی کن و سرحلقهٔ رندانِ جهان باش دلدار که گفتا به تواَم نگران است گو می‌رسم اینک به سلامت، نگران باش خون شد از حسرتِ آن لعلِ روان بخش ای دُرجِ محبت به همان مُهر و نشان باش ای سیلِ سرشک از عقبِ نامه روان باش حافظ که هوس می‌کندش جامِ جهان بین گو در نظرِ آصفِ جمشید مکان باش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/959 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دارم از زلفِ سیاهش گِلِه چندان که مَپُرس که چُنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مَپُرس که چُنانم من از این کرده پشیمان که مپرس به یکی جرعه که آزارَ کَسَش در پِی نیست زحمتی می‌کشم از مردمِ نادان که مپرس زاهد از ما به سلامت بگذر کاین مِیِ لعل دل و دین می‌برد از دست بدان سان که مپرس گفت‌وگوهاست در این راه که جان بُگْدازد هر کسی عربده‌ای این که مبین آن که مپرس ،_ولی شیوه‌ای می‌کند آن نرگسِ فَتّان که مپرس گفتم از گویِ فلک صورتِ پرسم گفت آن می‌کشم اندر خمِ چوگان که مپرس گفتمش زلف به خونِ که شکستی؟ گفتا حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/960 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر رفیقِ شفیقی درست پیمان باش حریفِ خانه و گرمابه و باش مگو که خاطرِ عُشّاق، گو پریشان باش گَرَت هواست که با خِضْر همنشین باشی نهان ز چشمِ سِکَندَر چو آبِ حیوان باش زبورِ نوازی نه کارِ هر مرغیست بیا و نوگُلِ این بلبلِ غزل خوان باش طریقِ خدمت و آیینِ بندگی کردن خدای را که رها کن به ما و سلطان باش ،_زنهار وز آن که با ما کرده‌ای پشیمان باش تو شمعِ انجمنی یکزبان و یکدل شو خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش کمالِ و حُسن در نظربازیست به نظر از نادرانِ دوران باش خموش و از جورِ ناله مکن تو را که گفت؟ که در رویِ خوب، حیران باش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/958 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صوفی گُلی بچین و مُرَقَّع به خار بخش وین زهدِ خشک را به مِی خوشگوار بخش تسبیح و طَیلَسان به مِی و مِیگُسار بخش زُهدِ گران که شاهد و ساقی نمی‌خرند در حلقهٔ چمن به نسیمِ بهار بخش راهم شراب لعل زد ای میرِ عاشقان خونِ مرا به چاهِ زَنَخدانِ بخش یا رب به وقتِ گُل، گُنَهِ بنده عفو کن وین ماجرا به سروِ لبِ جویبار بخش زین بحر، قطره‌ای به منِ خاکسار بخش شکرانه را که چشم تو رویِ بتان ندید ما را به عفو و لطفِ خداوندگار بخش ساقی چو شاه نوش کند بادهٔ صَبوح گو جامِ زر به شب زنده دار بخش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/956 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
باغبان گر پنج‌روزی صحبتِ بایدش بر جفایِ خارِ هجران صبرِ بلبل بایدش مرغِ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش رندِ عالم‌سوز را با مصلحت‌بینی چه‌کار کار مُلک است آن که تدبیر و تأمل بایدش تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش با چُنین زلف و رُخَش بادا نظربازی حرام هر که روی یاسمین و جَعدِ سنبل بایدش این شوریده تا آن جَعد و کاکُل بایدش ساقیا در گردشِ ساغر تعلل تا به چند دور چون با عاشقان افتد تَسَلسُل بایدش کیست تا ننوشد باده بی‌آوازِ رود عاشقِ مسکین چرا چندین تجمل بایدش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/955 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شرابِ تلخ می‌خواهم که مردافکن بُوَد زورش که تا یک دَم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش مَذاقِ حرص و آز ای ، بشو از تلخ و از شورَش بیاور مِی که نَتْوان شد ز مکرِ آسمان ایمن به لَعبِ زهرهٔ چنگیّ و مرّیخِ سلحشورش کمندِ صیدِ بهرامی بیفکن، جامِ جم بردار که من پیمودم این صحرا، نه بهرام است و نه گورش بیا تا در مِی صافیت رازِ دَهر بِنْمایم به شرطِ آن که نَنْمایی به کج طبعانِ کورش سلیمان با چُنان حشمت، نظرها بود با مورش کمانِ ابرویِ جانان نمی‌پیچد سر از ولیکن خنده می‌آید، بدین بازویِ بی زورش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/953 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خوشا و وضعِ بی‌مثالش خداوندا نگه دار از زَوالش که عمرِ خضر می‌بخشد زلالش میانِ جعفرآباد و مُصَلّا عبیرآمیز می‌آید شِمالش به آی و فیضِ روحِ قدسی بجوی از مردمِ صاحب کمالش که نامِ قند مصری برد آنجا؟ که ندادند اِنفِعالش چه داری آگهی؟ چون است ؟ گر آن پسر خونم بریزد دلا چون مادر کن حلالش مکن از خواب بیدارم خدا را که دارم خلوتی خوش با خیالش چرا چو می‌ترسیدی از هجر؟ نکردی شُکرِ ایامِ وصالش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/952 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد گُل در اندیشه که چُون کُنَد در کارش خواجه آن است که باشد غَمِ خدمتکارش جایِ آن است که خون موج زَنَد در لعل زین تَغابُن که خَزَف می‌شکند بازارش بلبل از فیضِ آموخت سخن، ور نه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش ای که در کوچهٔ معشوقهٔ ما می‌گُذَری بر حذر باش، که سر می‌شکند دیوارش هر کجا هست خدایا به سلامت دارش صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای جانبِ عزیز است، فرومگذارش صوفیِ سرخوش از این دست که کج کرد کلاه به دو جامِ دگر آشفته شود دستارش دلِ که به دیدارِ تو خوگر شده بود نازپروردِ وصال است، مجو آزارش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/954 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شرابِ تلخ می‌خواهم که مردافکن بُوَد زورش که تا یک دَم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش مَذاقِ حرص و آز ای ، بشو از تلخ و از شورَش بیاور مِی که نَتْوان شد ز مکرِ آسمان ایمن به لَعبِ زهرهٔ چنگیّ و مرّیخِ سلحشورش کمندِ صیدِ بهرامی بیفکن، جامِ جم بردار که من پیمودم این صحرا، نه بهرام است و نه گورش بیا تا در مِی صافیت رازِ دَهر بِنْمایم به شرطِ آن که نَنْمایی به کج طبعانِ کورش سلیمان با چُنان حشمت، نظرها بود با مورش کمانِ ابرویِ جانان نمی‌پیچد سر از ولیکن خنده می‌آید، بدین بازویِ بی زورش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/953 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به جانِ خواجه و حقِ قدیم و عهدِ درست که مونسِ دمِ صبحم، دعای دولت توست ز لوح سینه نیارَست نقشِ مهرِ تو شُست بکن معامله‌ای، وین شکسته بخر که با شکستگی ارزد به صد هزار درست زبان مور به آصف دراز گشت و رواست که خواجه خاتَمِ جم، یاوه کرد و باز نَجُست دلا طمع مَبر از لطف بی‌نهایت دوست چو لاف زدی سر بباز، چابک و چُست ،_که_خورشید_زایَد_از_نَفَسَت که از دروغ سیه روی گشت صبحِ نخست شدم ز دست تو کوه و دشت و هنوز نمی‌کنی به ترحم، نِطاق سلسله سست مرنج و از حِفاظ مجوی گناه باغ چه باشد چو این گیاه نَرُست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/951 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خوشا و وضعِ بی‌مثالش خداوندا نگه دار از زَوالش که عمرِ خضر می‌بخشد زلالش میانِ جعفرآباد و مُصَلّا عبیرآمیز می‌آید شِمالش به آی و فیضِ روحِ قدسی بجوی از مردمِ صاحب کمالش که نامِ قند مصری برد آنجا؟ که ندادند اِنفِعالش چه داری آگهی؟ چون است ؟ گر آن پسر خونم بریزد دلا چون مادر کن حلالش مکن از خواب بیدارم خدا را که دارم خلوتی خوش با خیالش چرا چو می‌ترسیدی از هجر؟ نکردی شُکرِ ایامِ وصالش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/952 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو برشکست صبا زلفِ عنبرافشانش به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش ؟_تا_به_شرح_عرضه_دَهَم که چه می‌کشد از روزگارِ هجرانش زمانه از ورقِ گُل مثالِ رویِ تو بست ولی ز شرمِ تو در غنچه کرد پنهانش تو خفته‌ای و نشد را کرانه پدید تبارک الله از این رَه که نیست پایانش جمالِ کعبه مگر عذرِ رهروان خواهد که جانِ زنده سوخت در بیابانش ؟ نشان یوسفِ از چَهِ زَنَخدانَش بگیرم آن سرِ زلف و به دستِ خواجه دهم که سوخت بی‌دل ز مکر و دستانش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/950 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یا رب این نوگُلِ خندان که سپردی به مَنَش می‌سپارم به تو از چشمِ حسودِ چَمَنَش دور باد آفتِ دورِ فلک از جان و تَنَش گر به سرمنزل سِلمی رَسی ای بادِ صبا چشم دارم که سلامی برسانی ز مَنَش به ادب نافه گشایی کن از آن زلفِ سیاه جای عزیز است به هم بر مَزَنَش گو حقِّ وفا با خط و خالت دارد محترم دار در آن طُرِّهٔ عَنبرشِکَنَش سِفله آن مست، که باشد خبر از خویشتنش عِرض و مال از درِ میخانه نشاید اندوخت هر که این آب خورَد رَخْت به دریا فِکَنَش هر که ترسد ز ملال اندُهِ نه حلال سَرِ ما و قدمش یا لبِ ما و دهنش شعرِ همه بیتُ الْغَزَلِ معرفت است آفرین بر نَفَسِ و لطفِ سخنش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/949 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بِبُرد از من قرار و طاقت و هوش بتِ سنگین سیمین بناگوش ظریفی مَه وشی تُرکی قباپوش ز تابِ آتشِ سودایِ به سانِ دیگ دایم می‌زنم جوش چو پیراهن شوَم آسوده خاطر گَرَش همچون قبا گیرم در آغوش اگر پوسیده گردد استخوانم نگردد مِهرت از جانم فراموش بَر و دوشش بَر و دوشش بَر و دوش دوایِ تو دوایِ توست لبِ نوشش لبِ نوشش لبِ نوش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/948 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سحر ز هاتفِ غیبم رسید مژده به گوش که دورِ شاه شجاع است، مِی بنوش هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش به صوتِ چنگ بگوییم آن حکایت‌ها که از نهفتنِ آن دیگِ سینه می‌زد جوش شرابِ خانگیِ ترسِ محتسب خورده به رویِ بنوشیم و بانگِ نوشانوش ز کویِ میکده دوشش به دوش می‌بُردند امامِ شهر که سجاده می‌کشید به دوش مکن به فسق مباهات و زهد هم مَفُروش محلِ نورِ تَجَلّیست رایِ انور شاه چو قربِ او طلبی در صفایِ نیّت کوش به جز ثنایِ جلالش مساز وِردِ ضمیر که هست گوشِ محرمِ پیامِ سروش رموزِ مصلحتِ مُلک خسروان دانند گدایِ گوشه نشینی تو مَخروش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/947 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در عهدِ پادشاهِ خطابخشِ جُرم پوش حافظ قَرابه کَش شد و مفتی پیاله نوش تا دید محتسب که سَبو می‌کشد به دوش احوالِ و قاضی و شُربُ الیَهودِشان کردم سؤال صبحدم از پیرِ مِی فروش گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی دَرکَش زبان و پرده نگه دار و مِی بنوش ساقی بهار می‌رسد و وجهِ مِی نماند فکری بکن که خونِ آمد ز غم به جوش عُذرم پذیر و جرم به ذیلِ کرم بپوش تا چند همچو شمع زبان آوری کنی؟ پروانهٔ مراد رسید ای مُحِب خموش ای پادشاهِ صورت و معنی که مثل تو نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش چندان بمان که خرقهٔ اَزْرَق کُنَد قبول بختِ جوانَت از فلکِ پیرِ ژِنده پوش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/945 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈