eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
89 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
آن که پامالِ جفا کرد چو خاکِ راهم خاک می‌بوسم و عُذرِ قَدَمَش می‌خواهم ،_حاشا بندهٔ معتقد و چاکرِ دولتخواهم بسته‌ام در خَمِ گیسویِ تو امّیدِ دراز آن مبادا که کُنَد دستِ طلب کوتاهم ذَرِّهٔ خاکم و در کویِ توام جای خوش است ترسم ای دوست که بادی بِبَرَد ناگاهم پیرِ میخانه سَحَر جامِ جهان بینم داد و اندر آن آینه از حُسنِ تو کرد آگاهم حالیا دیرِ مُغان است حوالتگاهم با منِ راه نشین خیز و سوی میکده آی تا در آن حلقه ببینی که چه صاحب جاهم مست بگذشتی و از اندیشه نبود آه اگر دامنِ حُسنِ تو بگیرد آهم خوشم آمد که سحر خسروِ خاور می‌گفت با همه پادشهی بندهٔ تورانشاهم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/860 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گَرَم از دست برخیزد که با بنشینم ز جامِ وصل مِی‌ نوشم، ز باغِ عیش چینم ،_بنیادم_بخواهد_برد لبم بر لب نِه ای ساقی و بِستان جانِ مگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روز سخن با ماه می‌گویم، پَری در خواب می‌بینم لبت شِکَّر به مستان داد و چَشمت مِی به مِیخواران منم کز غایتِ حِرمان نه با آنم نه با اینم چو هر خاکی که باد آورد، فیضی بُرد از اِنعامت ز بنده یاد آور که خدمتگارِ دیرینم تَذَروِ طُرفه من گیرم که چالاک است شاهینم اگر باور نمی‌داری، رو از صورتگرِ چین پُرس که مانی نسخه می‌خواهد ز نوکِ کِلکِ مُشکینم وفاداری و حق گویی نه کارِ هر کسی باشد غلامِ آصفِ ثانی جلالُ الحقِ و الدینم رموزِ مستی و رندی ز من بشنو نه از واعظ که با جام و قَدَح هر دَم ندیمِ ماه و پروینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/866 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دیدار شد مُیَسَّر و بوس و کنار هم از بَخت شُکر دارم و از روزگار هم جامم به دست باشد و زلفِ نگار هم ما عیب کس به مستی و رندی نمی‌کنیم لعلِ بُتان خوش است و مِیِ خوشگوار هم ای بشارتی دَهَمَت محتسب نماند و از مِی جهان پُر است و بُتِ میگسار هم خاطر به دستِ تفرقه دادن نه زیرکیست مجموعه‌ای بخواه و صُراحی بیار هم تا خاک لعل گون شود و مُشکبار هم آن شد که چشمِ بد نگران بودی از کمین خصم از میان بِرَفت و سرشک از کنار هم چون کائنات جمله به بویِ تو زنده‌اند ای آفتاب سایه ز ما برمدار هم چون آب روی لاله و ، فیضِ حُسنِ توست ای ابرِ لطف بر منِ خاکی بِبار هم حافظ اسیرِ زلفِ تو شد از خدا بترس و از اِنتِصافِ آصفِ جم اقتدار هم بُرهان مُلک و دین که ز دستِ وزارتش ایام کانْ یمین شد و دریا یسار هم بر یادِ رایِ انورِ او آسمان به صبح جان می‌کُنَد فدا و کواکب نثار هم گویِ زمین ربودهٔ چوگانِ عدلِ اوست وین برکشیده گنبدِ نیلی حصار هم عزمِ سَبُک عِنان تو در جنبش آورد این پایدار مرکز عالی مدار هم تا از نتیجه فلک و طور دور اوست تبدیل ماه و سال و خزان و بهار هم خالی مباد کاخِ جلالش ز سروران و از ساقیانِ سَرو قَدِ گُلعِذار هم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/859 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خیز تا از درِ میخانه گُشادی طلبیم به رَهِ دوست نشینیم و مُرادی طلبیم به گدایی ز درِ میکده زادی طلبیم اشکِ آلودهٔ ما گر چه روان است ولی به رسالت سویِ او پاک نهادی طلبیم لذتِ داغِ غمت بر ما باد حرام اگر از جورِ غمِ تو دادی طلبیم نقطهٔ خالِ تو بر لوحِ بصر نَتوان زد مگر از مَردُمَکِ دیده مِدادی طلبیم به شکرخنده لَبَت گفت مَزادی طلبیم تا بُوَد نسخهٔ عِطری سودازده را از خطِ غالیه سایِ تو سوادی طلبیم چون غمت را نَتَوان یافت مگر در شاد ما به امّیدِ غمت خاطرِ شادی طلبیم بر درِ مدرسه تا چند نشینی ؟ خیز تا از درِ میخانه گُشادی طلبیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/853 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما بدین در نه پِیِ حشمت و جاه آمده‌ایم از بد این جا به پناه آمده‌ایم تا به اقلیمِ وجود این همه راه آمده‌ایم سبزهٔ خطِّ تو دیدیم و ز بُستانِ بهشت به طلبکاریِ این مهرگیاه آمده‌ایم با چُنین گنج که شد خازنِ او روحِ امین به گدایی به درِ خانهٔ شاه آمده‌ایم لنگرِ حِلمِ تو ای کِشتیِ توفیق کجاست؟ که در این بحرِ کَرَم غرقِ گناه آمده‌ایم که به دیوانِ عمل نامه سیاه آمده‌ایم حافظ این خرقهٔ پشمینه بینداز که ما از پِیِ قافله با آتشِ آه آمده‌ایم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/855 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فتوی پیرِ مُغان دارم و قولیست قدیم که حرام است مِی آنجا که نه است ندیم ،_چه_کنم؟ روح را صحبتِ ناجنس عذابیست الیم تا مگر جرعه فشانَد لبِ جانان بر من سال‌ها شد که منم بر درِ میخانه مقیم مگرش خدمتِ دیرین من از یاد برفت ای نسیم سحری یاد دَهَش عهدِ قدیم بعد صد سال اگر بر سرِ خاکم گذری سر برآرد ز گِلم رقص کنان عَظمِ رَمیم ظاهراً عهد فرامُش نَکُنَد خَلقِ کریم غنچه گو تنگدل از کارِ فروبسته مَباش کز دم صبح مدد یابی و انفاسِ نسیم فکر بهبود خود ای ز دری دیگر کن درد عاشق نشود به، به مداوایِ حکیم گوهرِ معرفت آموز که با خود بِبَری که نصیبِ دگران است نِصابِ زر و سیم دام سخت است مگر شود لطفِ خدا ور نه آدم نَبَرد صرفه ز رجیم حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد؟ شاکر باش چه به از دولتِ لطفِ سخن و طَبع سلیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/854 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دَردَم از است و درمان نیز هم دل فدایِ او شد و جان نیز هم یار ما این دارد و آن نیز هم یاد باد آن کو به قصدِ خونِ ما عهد را بشکست و پیمان نیز هم دوستان در پرده می‌گویم سخن گفته خواهد شد به دَستان نیز هم چون سر آمد دولتِ شب‌هایِ وصل بگذرد ایامِ هِجران نیز هم گفتمت پیدا و پنهان نیز هم اعتمادی نیست بر کارِ جهان بلکه بر گردونِ گَردان نیز هم عاشق از قاضی نترسد مِی بیار بلکه از یَرغویِ دیوان نیز هم محتسب داند که عاشق است و آصفِ مُلکِ سلیمان نیز هم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/858 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عمریست تا به راهِ غَمَت رو نهاده‌ایم روی و ریایِ خَلق به یک سو نهاده‌ایم در راهِ جام و ساقیِ مَه رو نهاده‌ایم هم جان بِدان دو نرگسِ جادو سپرده‌ایم هم بدان دو سُنبلِ هندو نهاده‌ایم عمری گذشت تا به امیدِ اشارتی چشمی بدان دو گوشهٔ ابرو نهاده‌ایم ما مُلکِ عافیت نه به لشکر گرفته‌ایم ما تختِ سلطنت نه به بازو نهاده‌ایم بنیاد بر کرشمهٔ جادو نهاده‌ایم بی زلفِ سرکشش سرِ سودایی از ملال همچون بنفشه بر سرِ زانو نهاده‌ایم در گوشهٔ امید چو نَظّارگانِ ماه چَشمِ طلب بر آن خَمِ ابرو نهاده‌ایم گفتی که سرگشته‌ات کجاست؟ در حلقه‌هایِ آن خَمِ گیسو نهاده‌ایم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/856 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما بی غمانِ مستِ از دست داده‌ایم همرازِ و همنفسِ جامِ باده‌ایم تا کار خود ز ابرویِ جانان گشاده‌ایم ای گُل تو دوش داغِ صَبوحی کشیده‌ای ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم پیرِ مُغان ز توبهٔ ما گر ملول شد گو باده صاف کن که به عذر ایستاده‌ایم کار از تو می‌رود، مددی ای راه کانصاف می‌دهیم و ز راه اوفتاده‌ایم این داغ بین که بر خونین نهاده‌ایم گفتی که این همه رنگ و خیال چیست نقشِ غلط مَبین که همان لوحِ ساده‌ایم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/857 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما زِ چَشمِ داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم گفت و گو آیینِ درویشی نبود ور نه با تو ماجراها داشتیم شیوهٔ چَشمت فریبِ جنگ داشت ما غلط کردیم و صلح گُلبُنِ حُسنَت نه خود شد ما دَمِ همت بر او بگماشتیم جانبِ حُرمَت فرو نگذاشتیم گفت خود دادی به ما ما مُحَصِّل بر کسی نَگماشتیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/852 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم محصول دعا در ره جانانه نهادیم این داغ که ما بر دیوانه نهادیم سلطان ازل گنج غم به ما داد تا روی در این منزل ویرانه نهادیم در ندهم ره پس از این مهر بتان را مهر لب او بر در این خانه نهادیم در خرقه از این بیش منافق نتوان بود بنیاد از این رندانه نهادیم جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم المنة لله که چو ما بی‌دل و دین بود آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم قانع به خیالی ز تو بودیم چو یا رب چه گداهمت و بیگانه نهادیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/849 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم کز بهر جرعه‌ای همه محتاج این دریم شرط آن بود که جز ره آن نسپریم جایی که تخت و مسند جم می‌رود به باد گر غم خوریم خوش نبود به که می خوریم تا بو که دست در کمر او توان زدن در خون نشسته چو یاقوت احمریم واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم از جرعه تو خاک زمین در و لعل یافت بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم حافظ چو ره به کنگره کاخ وصل نیست با خاک آستانه این در به سر بریم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/848 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بیا که قصرِ اَمَل سخت سست بنیادست بیار باده که بنیادِ عمر بر بادست ز هر چه رنگِ تعلق پذیرد آزادست چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب سروشِ عالَمِ غیبم چه مژده‌ها دادست که ای بلندنظر شاهبازِ سِدره نشین نشیمن تو نه این کُنجِ محنت آبادست تو را ز کنگرهٔ عرش می‌زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتادست که این حدیث، ز پیرِ طریقتم یادست غمِ جهان مخور و پندِ من مَبَر از یاد که این لطیفهٔ ز رهروی یادست رضا به داده بده، وز جبین گره بگشای که بر من و تو دَرِ اختیار نگشادست مجو درستیِ عهد از جهانِ سست نهاد که این عجوز، عروس هزاردامادست نشان عهد و وفا نیست در تبسمِ بنال بلبل بی که جای فریادست حسد چه می‌بری ای سست نظم بر ؟ قبولِ خاطر و لطفِ سخن خدادادست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/851 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صَلاح از ما چه می‌جویی؟ که مستان را صَلا گفتیم به دورِ نرگسِ مستت سلامت را دعا گفتیم گَرَت باور بُوَد ور نه سخن این بود و ما گفتیم من از چشمِ تو ای ساقی خراب افتاده‌ام لیکن بلایی کز حبیب آید هِزارش مَرحَبا گفتیم اگر بر من نَبَخشایی پشیمانی خوری آخر به خاطر دار این معنی که در خدمت کجا گفتیم قَدَت گفتم که شمشاد است بس خِجلَت به بار آورد که این نسبت چرا کردیم و این بُهتان چرا گفتیم جزای آن که با زلفت سخن از چین خطا گفتیم تو آتش گشتی ای ولی با درنگرفت ز بدعهدیِّ گُل گویی حکایت با صبا گفتیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/850 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامه کس سیه و خود ازرق نکنیم کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد التفاتش به می صاف مروّق نکنیم خوش برانیم جهان در نظر راهروان فکر اسب سیه و زین مغرّق نکنیم تکیه آن به که بر این بحر معلّق نکنیم گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/842 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم که من نسیم حیات از پیاله می‌جویم مرید خرقه دردی کشان خوش خویم شدم فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست کشید در خم چوگان خویش چون گویم گرم نه پیر مغان در به روی بگشاید کدام در بزنم چاره از کجا جویم مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی چنان که پرورشم می‌دهند می‌رویم خدا گواه که هر جا که هست با اویم غبار راه طلب کیمیای بهروزیست غلام دولت آن خاک عنبرین بویم ز شوق نرگس مست بلندبالایی چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم بیار می که به فتوی از پاک غبار زرق به فیض قدح فروشویم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/841 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دوستان وقت آن به که به کوشیم سخن اهل است این و به جان بنیوشیم چاره آن است که سجاده به می بفروشیم خوش هواییست فرح بخش خدایا بفرست نازنینی که به رویش می نوشیم ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم گل به جوش آمد و از می نزدیمش آبی لاجرم ز آتش حرمان و هوس می‌جوشیم چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم حافظ این عجب با که توان گفت که ما بلبلانیم که در موسم خاموشیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/844 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم شطح و طامات به بازار خرافات بریم دلق بسطامی و سجاده طامات بریم تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند چنگ صبحی به در پیر مناجات بریم با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم کوس ناموس تو بر کنگره عرش زنیم علم تو بر بام سماوات بریم همه بر فرق سر از بهر مباهات بریم ور نهد در ره ما خار ملامت زاهد از به زندان مکافات بریم شرممان باد ز پشمینه آلوده خویش گر بدین فضل و هنر نام کرامات بریم قدر وقت ار نشناسد و کاری نکند بس خجالت که از این اوقات بریم فتنه می‌بارد از این سقف مقرنس برخیز تا به میخانه پناه از همه آفات بریم در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز حاجت آن به که بر قاضی بریم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/847 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بی مهرِ رُخَت روزِ مرا نور نماندست وز عمر، مرا جز شبِ دیجور نماندست دور از رخِ تو چشمِ مرا نور نماندست می‌رفت خیالِ تو ز چشمِ من و می‌گفت هیهات از این گوشه که معمور نماندست وصلِ تو اجل را ز سرم دور همی‌داشت از دولتِ هجرِ تو کنون دور نماندست نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید دور از رُخَت این خستهٔ رنجور نماندست چون صبر توان کرد؟ که مقدور نماندست در هجرِ تو گر چشمِ مرا آبِ روان است گو خونِ جگر ریز که معذور نماندست حافظ، ز غم از گریه نپرداخت به خنده ماتم زده را داعیهٔ سور نماندست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/840 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فاتحه‌ای چو آمدی، بر سر خسته‌ای بخوان لب بگشا که می‌دهد، لعل لبت به مرده جان ،_فاتحه_خواند_و_می‌رود گو نفسی که روح را، می‌کنم از پیَش روان ای که طبیبِ خسته‌ای، روی زبان من ببین کاین دم و دود سینه‌ام، بار است بر زبان گر چه تب‌استخوان من، کرد ز مهرْ گرم و رفت همچو تبم نمی‌رود، آتش مهر از استخوان حال ز خال تو، هست در آتشش وطن چشمم از آن دو چشم تو، خسته شده‌ست و ناتوان ،_ز_آب_دو_دیده_و_ببین نبض مرا که می‌دهد، هیچ ز زندگی نشان آن که مدام ، از پی عیش داده است شیشه‌ام از چه می‌برد، پیش طبیب هر زمان حافظ از آب زندگی، شعر تو داد شربتم ترک طبیب کن بیا، نسخه شربتم بخوان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/837 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چندان که گفتم غم با طبیبان درمان نکردند مسکین غریبان گو شرم بادش از عندلیبان یا رب امان ده تا بازبیند چشم محبان روی حبیبان درج محبت بر مهر خود نیست یا رب مبادا کام رقیبان ای منعم آخر بر خوان جودت تا چند باشیم از بی نصیبان گر می‌شنیدی پند ادیبان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/836 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بیا تا برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم شراب ارغوانی را اندر قدح ریزیم نسیم عطرگردان را شِکَر در مجمر اندازیم چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم بیا کاین داوری‌ها را به پیش داور اندازیم بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم سخندانیّ و خوشخوانی نمی‌ورزند در بیا که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/846 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم آن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم مدد از خاطر رندان طلب ای ور نه کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم طلب از سایه میمون همایی بکنیم دلم از پرده بشد خوشگوی کجاست تا به قول و غزلش ساز نوایی بکنیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/843 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
می‌سوزم از فِراقت روی از جَفا بگردان هجران بلایِ ما شد، یا رب بلا بگردان تا او به سر درآید، بر رَخش پا بگردان مَرغول را بَرافشان یعنی به رَغمِ سنبل گِردِ چمن بَخوری همچون صبا بگردان یغمایِ عقل و دین را بیرون خرام سرمست در سر کلاه بِشکن در بَر قَبا بگردان ای نورِ چشمِ مستان در عینِ انتظارم چنگِ حزین و جامی بِنواز یا بگردان یا رب نوشتهٔ بد از ما بگردان حافظ ز خوبرویان بختت جز این قَدَر نیست گر نیستت رضایی حُکمِ قضا بگردان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/835 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم که من این ره نه به خود می‌پویم آن چه استاد ازل گفت بگو می‌گویم من اگر خارم و گر چمن آرایی هست که از آن دست که او می‌کشدم می‌رویم دوستان عیب من بی‌دل حیران مکنید گوهری دارم و صاحب نظری می‌جویم گر چه با ملمع می عیب است مکنم عیب کز او رنگ ریا می‌شویم می‌سرایم به شب و وقت سحر می‌مویم حافظم گفت که خاک در میخانه مبوی گو مکن عیب که من مشک ختن می‌بویم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/839 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈