eitaa logo
کانال ایتا شعر عاشقانه مولانا برای همسر یار و معشوق ضرب المثل کوتاه کودکانه ساده بامعنی
79 دنبال‌کننده
1 عکس
1 ویدیو
0 فایل
شعر عاشقانه برای عشقم شعر عاشقانه خاص کوتاه اشعار عاشقانه مولانا در وصف یار اشعار عاشقانه حافظ اشعار عاشقانه سعدی اشعار عاشقانه عراقی
مشاهده در ایتا
دانلود
چو برقع از رخ زیبای خود براندازی بگو نظارگیان را صلای جانبازی که جان جهان ز انتظار بگدازی نقاب روی تو، جانا، منم که چون گویم: رخ از نقاب برافگن، مرا براندازی ،_گو:_بسوز_جهان که شمع روشنی آنگه دهد که بگدازی عجب‌تر آنکه جهان را ز تو برون انداخت به صد زبان و تو با وی هنوز دمسازی ز نقش روی تو با هیچ کس نشان ندهد زمان زمان ز رخت نقش دیگری آغاز بلی، عجب نبود ز آفتاب غمازی ز رخ نقاب برانداز و پس تماشا کن که عاشقان تو چون می‌کنند جانبازی؟ به تیر غمزه چرا خسته می‌کنی ؟ چو چارهٔ بیچارگان نمی‌سازی دلم، که در سر زلف تو شد، طمع دارد ز پای بوس تو بر گردنان سرافرازی اگر تن است و اگر جان، فدای توست همه به هیچ وجه مرا نیست با تو انبازی بساز با من مسکین، که ساز بزم توام ز پرده‌ساز نباشد غریب دمسازی صدای صوت توام، گرچه زار می‌نالم بدان خوشم که تو با ناله‌ام هم‌آوازی از آن خوش است چو نی ناله‌ام به گوش جهان که هیچ دم نزنم تا توام به ننوازی بهر چه می‌نگرم چون رخ تو می‌بینم بگویم: از همه خوبان به حسن ممتازی کمال حسن تو را چون نهایتی نبود چگونه بر رخ زیبات برقع اندازی؟ همای چو بال باز کند کسی بدو نرسد از بلند پروازی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/971 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دلربایی ز من ناگه ربودی کاشکی آشنایی قصهٔ دردم شنودی کاشکی جذبهٔ حسنش مرا از من ربودی کاشکی ای دریغا! دیدهٔ بختم بخفتی یک سحر تا شبی در خواب نازم رخ نمودی کاشکی بودی او را در همه عالم وجودی کاشکی چون را درد او درمان و جان را مرهم است بر سر دردم دگر دردی فزودی کاشکی حلقهٔ امید تا کی بر در وصلش زنم؟ دست لطفش این در بسته گشودی کاشکی در همه عالم مرا بودی نبودی کاشکی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/959 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در کوی خرابات، کسی را که نیاز است هشیاری و مستیش همه عین نماز است آنچ از تو پذیرند در آن کوی نیاز است اسرار خرابات به جز مست نداند هشیار چه داند که درین کوی چه راز است؟ دیدم به حقیقت که جزین کار مجاز است خواهی که درون حرم خرامی؟ در میکده بنشین که ره کعبه دراز است هان! تا ننهی پای درین راه ببازی زیرا که درین راه بسی شیب و فراز است در زمزمهٔ ندانم که چه ساز است؟ در زلف بتان تا چه فریب است؟که پیوست محمود پریشان سر زلف ایاز است زان شعله که از روی بتان حسن تو افروخت جان همه مشتاقان در سوز و گداز است چون بر در میخانه مرا بار ندادند رفتم به در صومعه، دیدم که فراز است آواز ز میخانه برآمد که: در باز تو خود را که در میکده باز است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/963 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از غم زارم، مرگ به زین زندگی وز فراقش فگارم، مرگ به زین زندگی بی لب شیرین یارم، مرگ به زین زندگی زندگی بی‌روی خوبش بدتر است از مردگی مرگ کو تا جان سپارم؟ مرگ به زین زندگی ،_دردا!_که_من راحتی از خود ندارم، مرگ به زین زندگی کاشکی دیدی من مسکین چگونه در غمش عمر ناخوش می‌گذارم، مرگ به زین زندگی هر دمی صد بار از تن می برآید جان من وز غم بی‌قرارم، مرگ به زین زندگی بنگرید آخر به کارم، مرگ به زین زندگی در چنین جان کندنی کافتاده‌ام، شاید که من نعره‌ها از جان برآرم، مرگ به زین زندگی هیچ کس دیدی که خواهد در دمی صدبار مرگ؟ مرگ را من خواستارم، مرگ به زین زندگی از پی آن کز مرگ بستاند مرا مرگ را من دوستدارم، مرگ به زین زندگی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/958 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
لقد فاح الربیع و دار ساقی وهب نسیم روضات العراق که خوش گشت از نسیم او الا یا حبذا! نفحات ارض جوی المشتاق یشفی باشتیاق !_روزگار_نوش_بگذشت ندیمم بخت بود و یار ساقی بلیت ان صبحی بالبلایا الاق مرور ایام التلاقی ز جور روزگار ناموافق جدا گشتم ز یاران وفاقی ،_یا_ایها_الساقی،_ارحنی زمانا من خمار الافتراق دلم را شاد کن، ساقی، که نگذاشت جدایی بر من از غم هیچ باقی و عل لعل لطیفی نار قلبی و قلبی من تراکم فی احتراق بده جامی، که اندر وی ببینم جمال دوستان هم وثاقی جرعت من التفرق کل یوم و اجریت الدموع من الماقی بنال، ایدل، ز درد و غم که پیوست گرفتار غم و درد فراقی الا یا اهل العراق، تحذ قلبی الیکم و اشتمل من اشتیاقی عراقی، خوش بموی و زار بگری که در هندوستان از جفت طاقی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/962 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فمالی لم اطا سبع الطباقی و لم اصعد علی اعلی المراقی ؟ چو کردم با مسیحا هم وثاقی علی اعلی المعارج و المعالی مطاء المجد اوحی کالتراق ورای این رواق هفت طاقی و انی لم اصرح باتحاد ولکن ان فنیت اکون باق مگو: من او و او من، نیک می‌دان که او را خود نباشد جفت و طاقی قطیرات جرین من السواق مکن فاش این سخن‌ها همچو حلاج بیاویزندت از دار، ای ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/964 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر به رخسار تو، ای دوست، نظر داشتمی نظر از روی خوشت بهر چه برداشتمی؟ باری، از بی‌خبری کاش خبر داشتمی؟ در میان آمدمی چون سر زلفت با تو از سر زلف تو گر هیچ کمر داشتمی؟ کی و دیده پر از خون جگر داشتمی؟ گفتیم: صبر کن، از صبر برآید کارت کردمی صبر ز روی تو، اگر داشتمی خود کجا آمدی اندر نظرم آب روان؟ گر ز خاک در تو کحل بصر داشتمی بر سر کوی تو گر هیچ گذر داشتمی گر ز روی و لب تو هیچ نصیبم بودی بهر بیماری گل بشکر داشتمی کردمی بر سر کویت گهرافشانی‌ها بجز از اشک اگر هیچ گهر داشتمی گر نشدی پردهٔ روی نظرم به رخ خوب تو هر لحظه نظر داشتمی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/956 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
جانا، ز منت ملال تا کی؟ مولای توام، تا کی؟ ؟ بر صبر من احتمال تا کی؟ بردار ز رخ نقاب یکبار در پرده چنان تا کی؟ چون سایه مرا زوال تا کی؟ یکباره ز من ملول گشتی از عاشق خود ملال تا کی؟ بی وصل تو در هوای مهرت چون ذره مرا مجال تا کی؟ ،_به_من_نظر_کن از ذره نهان تا کی؟ در لعل تو آب زندگانی من تشنهٔ آن زلال تا کی؟ وصل خوش تو حرام تا چند ؟ خون من حلال تا کی ؟ فریاد من از تو چند باشد؟ بیداد تو ماه و سال تا کی؟ از دست تو پایمال گشتم آخر ز تو گوشمال تا کی؟ ای دوست، به کام دشمنان باز کام بدسگال تا کی؟ دل خون شده، جان به لب رسیده از حسرت آن تا کی؟ با به عتاب دوش گفتم: کایدل، پی هر خیال تا کی؟ اندیشهٔ وصل یار بگذار سرگشته پی محال تا کی؟ در پرتو آفتاب حسنش ای ذره تو را مجال تا کی؟ آشفتهٔ روی خوب تا چند؟ دیوانهٔ زلف و خال تا کی؟ از مهر رخ جهان فروزش ای سایه، تو را زوال تا کی؟ از حلقهٔ زلف هر نگاری بر پای عقال تا کی؟ در خیال هر پیوسته اسیر خال تا کی؟ بر بوی وصال عمر بگذشت آخر طلب محال تا کی؟ در وصل تو را چو نیست طالع از دفتر هجر فال تا کی؟ نادیده رخش به خواب یکشب ای خفته درین خیال تا کی؟ هر شب منم و خیال جانان من دانم و او و قال تا کی؟ دل گفت که: حال من چه پرسی؟ از شیفتگان سال تا کی؟ من دانم و ، چند گویی؟ با بی‌خبران جدال تا کی؟ دم در کش و خون گری، فریاد چه؟ قیل و قال تا کی؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/960 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
الا، قد طال عهدی بالوصال و مالی الصبر عن ذاک الجمال ،_ای_دوست،_آخر به زیر پای هجرم چند مالی؟ یضیق من الفراق نطاق قلبی و یشتاق الفؤاد الی الوصال ! نشسته با تو یکدم جای خالی فراقک لا یفارقنی زمانا فمالی للجهر مولائی و مالی دلا، درمان مجو، با درد خو کن بجای وصل هجران است، حالی یان من النوی طول اللیالی دلا، امیدوار وصل می‌باش ز درد هجر آخر چند نالی؟ زمانا کنت لا ارضی بوصل فصرت الان ارضی بالخیال به نزدیکی، ار چه دوری از چشم دلم را چون همیشه در خیالی احن الیک و العبرات تجری کما حق العطاش الی الزلال عراقی، تا به خود می‌جویی او را یقین می‌دان که دربند محالی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/957 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اندوهگنی چرا؟ مانا که ز جفت خویش طاقی ؟ شوریده مگر ز اشتیاقی؟ خون خور، که درین سرای پر غم با هجر همیشه هم وثاقی مخمور تو از ساقی ناگشته دمی ز خویش فانی خواهی که شوی به دوست باقی؟ جان کن، که نه لایق وصالی خون بار، که در خور فراقی ای کاش نبودی، ای ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/965 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن جام طرب فزای ساقی بنمود مرا لقای ساقی پیش رخ جان فزای ساقی ننهاده هنوز چون پیاله لب بر لب ساقی چشم خوش ساقی پیوسته چو جام در آتش در سر هوس و هوای ساقی با چشم پر آب چون قنینه جان می‌دهم از برای ساقی چشمی که شد آشنای ساقی عمری است که می‌زنم در یعنی که در سرای ساقی باشد که رسد به گوش جانم از میکده مرحبای ساقی آیینهٔ سینه زنگ غم خورد کو صیقل غم زدای ساقی؟ تا بستاند مرا ز من باز این است خود اقتضای ساقی باشد که شود چون جام جهان نمای ساقی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/961 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈