eitaa logo
مِشْکات
105 دنبال‌کننده
878 عکس
186 ویدیو
4 فایل
#کشکولی_معنوی_و_متنوع: #دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء #داستان_های_واقعی_عاشقانه_جذاب #سلسله_مباحث_مهدویت_مهدی_شناسی #تفسیر_یک_دقیقه_ای_قران_کریم #حکایت_ضرب_المثل_هاب_فارسی و..
مشاهده در ایتا
دانلود
به شماره ها دقت کنید ممکن است، کمی پس و پیش شده باشد. @m_rajabi57
مِشْکات
این قسمت : #ضرب_المثل_شاخ_و_شانه_کشیدن این اصطلاح که در اصل « #شاخشانه_کشیدن » است کنایه از تهدید
: : بالا دربارۀ کسی به کار می رود که حرص و طمعش را معیار و ملاکی نباشد و بیش از میزان قابلیت و شایستگی انتظار تلطف و مساعدت داشته باشد. عبارت مثلی بالا از جنبۀ دیگر هم مورد استفاده و اصطلاح قرار می گیرد و آن موقعی است که شخص در ازای تقصیر و خطای نابخشودنی که از او سرزده نه تنها اظهار انفعال و شرمندگی نکند بلکه متوقع نوازش و محبت و نازشست هم باشد.  در این گونه موارد است که اصطلاحاً می گویند: "فلانی . " یعنی با تمتعی فراوان از کسی یا چیزی هنوز ناسپاس است.  اما حکایت و ریشه این از کجا آمده است؟ و اما ماجرای آن👇 @m_rajabi57
داستان : چون پس از مرگ پدرش بر اریکۀ رسالت و سلطنت تکیه زد بعد از چندی از خدای متعال خواست که همۀ جهان را در ید قدرت و اختیارش قرار دهد و برای اجابت مسئول خویش چند بار هفتاد شب متوالی عبادت کرد و زیادت خواست.  در عبارت اول آدمیان و مرغان و وحوش. در عبادت دوم پریان. در عبادت سوم باد و آب را حق تعالی به فرمانش درآورد.  بالاخره در آخرین عبادتش گفت: "الهی، هرچه به زیر کبودی آسمان است باید که به فرمان من باشد."  خداوند حکیم علی الاطلاق نیز برای آن که هیچ گونه عذر و بهانه ای برای سلیمان باقی نمانده هرچه خواست از حکمت و دولت و احترام و عظمت و قدرت و توانایی، بدو بخشید و اعاظم جهان از آن جمله ملکۀ سبا را به پایتخت او کشانید و به طور کلی عناصر اربعه را تحت امر و فرمانش درآورد.  ... 🌝🌠🌙🌟🌦🌧🌈🌬🌩💧🌊❄🐒🐈🐅🐆🐎🦌🐂🐖🐏🐃🐄🐤🐦🐧🐓🦇🐐🦒🐿🦃🐉🦕🦈🐳🐋🦎🕊🦅🦆🦉🐸🐢🐚🦀🦐🦑🐌🦋🐛🐜🐝🐞🦗🕷🕸🦂 http://eitaa.com/joinchat/263258191Cac5bfdefcc
: باری، چون حکومت جهان بر سلیمان نبی مسلم شد و بر کلیۀ مخلوقات و موجودات عالم سلطه و سیادت پیدا کرد روزی از پیشگاه قادر مطلق خواستار شد که اجازت فرماید تا تمام جانداران زمین و هوا و دریاها را به صرف یک وعده غذا ضیافت کند! حق تعالی او را از این کار بازداشت و گفت که رزق و روزی جانداران عالم با اوست و از عهدۀ این مهم برنخواهد آمد. بر اصرار و ابرام خود افزود و عرض کرد:  "بار خدایا، مرا نعمت قدرت بسیار است، مسئول مرا اجابت کن. قول می دهم از عهده برآیم!"  مجدداً از طرف حضرت رب الارباب وحی نازل شد که این کار در ید قدرت تو نیست، همان بهتر که عرض خود نبری و زحمت ما را مزید نکنی. سلیمان در تصمیم خود اصرار ورزید و مجدداً ندا در داد:  "پروردگارا، حال که به حسب امر و مشیت تو متکی به سعۀ ملک و بسطت دستگاه هستم، همه جا و همه چیز در اختیار دارم چگونه ممکن است که حتی یک وعده نتوانم از مخلوق تو پذیرایی کنم؟ اجازت فرما تا هنر خویش عرضه دارم و مراتب عبادت و عبودیت را به اتمام و اکمال رسانم."  استدعای مورد قبول واقع شد و حق تعالی به همۀ جنبدگان کرۀ خاکی از هوا و زمین و دریاها و اقیانوسها فرمان داد که فلان روز به ضیافت بندۀ محبوبم سلیمان بروید که رزق و روزی آن روزتان به حوالت شده است.  پیغمبر بدین مژده در پوست نمی گنجید و بی درنگ به همۀ افراد و عمال تحت فرمان خود از آدمی و دیو و پری و مرغان و وحوش دستور داد تا در مقام تدارک و طبخ طعام برای روز موعود برآیند.  بر لب دریا جای وسیعی ساخت که هشت ماه راه فاصلۀ مکانی آن از نظر طول و عرض بود:"دیوها برای پختن غذا هفتصد هزار دیگ سنگی ساختند که هر کدام هزار گز بلندی و هفتصد گز پهنا داشت."  چون غذاهای گوناگون آماده گردید همه را در آن منطقۀ وسیع و پهناور چیدند. سپس تخت زرینی بر کرانۀ دریا نهادند و بر آن جای گرفت.  آصف برخیا وزیر و دبیر و کتابخوان مخصوص و چند هزار نفر از علمای بنی اسراییل گرداگرد او بر کرسیها نشستند. چهار هزار نفر از آدمیان خاصگیان در پشت سر او و چهار هزار پری در قفای آدمیان و چهار هزار دیو در قفای پریان بایستادند.  سلیمان نبی نگاهی به اطراف انداخت و چون همه چیز را مهیا دید به آدمیان و پریان فرمان داد تا خلق خدا را بر سر سفره آورند.  ساعتی نگذشت که ماهی عظیم الجثه ای از دریا سر بر کرد و گفت:"پیش از تو بدین جانب ندایی مسموع شد که تو مخلوقات را ضیافت می کنی و روزی امروز مرا بر مطبخ تو  نوشته اند، بفرمای تا نصیب مرا بدهند."  گفت: "این همه طعام را برای خلق جهان تدارک دیده ام. مانع و رادعی وجود ندارد. هر چه می خواهی بخور و سدّ جوع کن." ماهی موصوف به یک حمله تمام غذاها و آمادگیهای مهمانی در آن منطقۀ وسیع و پهناور را در کام خود فرو برده مجدداً گفت:"یا اطعمنی!" یعنی: ای سیر نشدم. غذا می خواهم!!  که چشمانش را سیاهی گرفته بود در کار این حیوان عجیب الخلقه فرو ماند و پرسید: "مگر رزق روزانۀ تو چه مقدار است که هر چه در ظرف این مدت برای کلیۀ جانداران عالم مهیا ساخته ام همه را به یک حمله بلعیدی و همچنان اظهار گرسنگی و آزمندی می کنی؟" ماهی عجیب الخلقه در حالی که به علت جوع و گرسنگی! یارای دم زدن نداشت با حال ضعف و ناتوانی جواب داد:  "خداوند عالم روزی 3 وعده و هر وعده یک قورت غذا به من کمترین! می دهد. امروز بر اثر دعوت و مهمانی تو فقط نیم قورت نصیب من شده هنوز دو قورت و نیمش باقی است که سفرۀ تو برچیده شد. ای اگر تو را از اطعام یک جانور مقدور نیست چرا خود را در این معرض باید آورد که جن و انس و وحوش و طیور و هوام را طعام دهی؟" از آن سخن بی هوش شد و چون به هوش آمد در مقابل عظمت کبریایی قادر متعال سر تعظیم فرود آورد. 🐳 🐋 🐳 🐋 🐳 🐋 🐳 http://eitaa.com/joinchat/263258191Cac5bfdefcc 🐳 🐋 🐳 🐋 🐳 🐋 🐳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
karimi-ey-ke-dar-daste-khod(128).mp3
6.58M
ای که در دست خود داری کلید عرش اعلی♩♬ علی علی مولا♩♬ از ازل سایه‌ات را گستراندی به عالم بالا♩♬ علی علی مولا♩♬ از روز اول خلقت در عالم قبله بودی♩♬ بین هر سینه‌ی آشفته داری حرم معلی♩♬ ایوان نجف عجب صفایی دارد♩♬ حیدر بنگر چه بارگاهی دارد♩♬ چشمت عین القین است♩♬ دستت حبل المتین است♩♬ ♫♪.♫♪ به صف پیکار، کار ذوالفقارت آتشین است♩♬ تکبیرت پر طنین است♩♬ توفان خشم ابرویت قیامت را قرین است♩♬ ضرباتت آهنین است♩♬ علمت در آسمان‌ها از همه بالاترین است♩♬ ضربات قلب تو سرمایه‌ی عمر زمین است♩♬ صنمی که جبرییل از باغ روحش خوشه‌چین است♩♬ روح روح‌الامین، حیدر امیرالمومنین است♩♬ ♫♪♫♪ ملکوت بی‌کران‌ها، جبروت کهکشان‌ها♩♬ همه ملک سرور اعلی، علی علی مولا♩♬ لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار♩♬ لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار♩♬ لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار♩♬ تو دلیل جوشش اب از تمام چشمه‌هایی♩♬ پدر خاکی و از خلقت تو کردی رونمایی♩♬ تو به همراه محمد(ص)، پدر همه ماسوایی♩♬ تو در اوج بی‌انتها ساحل امید نجات مایی♩♬ به درت آمدم گدایی♩♬ ضربان قلب زهرا♩♬ تا ابد من بنده‌ی کس نمی‌شوم الا♩♬ علی علی مولا♩♬ ♫♪.♫♪ ای که در دست خود داری کلید عرش اعلی♩♬ از ازل سایه‌ات را گستراندی به بالا♩♬ از روز اول خلقت در عالم قبله بودی♩♬ بین هر سینه‌ی آشفته داری حرم معلی♩♬ ایوان نجف عجب صفایی دارد♩♬ حیدر بنگر چه بارگاهی دارد♩♬ ایوان نجف عجب صفایی دارد♩♬ حیدر بنگر چه بارگاهی دارد♩♬ ایوان نجف عجب صفایی دارد♩♬ حیدر بنگر چه بارگاهی دارد♩♬ http://eitaa.com/joinchat/263258191Cac5bfdefcc
💠پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله 🔹 🔸ياد و ، عبـادت است 📗بحار الأنوار ج36 ص370 @m_rajabi57
🎍🎍🎍🎍🎍🎍🎍 🎍🌹🍃 🎍🍃 🎍 🌸 امام صادق علیه السلام «صراط مستقیم » ، «راه به سوی معرفت ایزد» تفسیر شده که دو صراط است: یکی صراط در دنیا و دیگری صراط در آخرت. 💠صراط دنیا، امام واجب الاطاعه است، برای کسی که او را شناخته و از وی پیروی کرده است. صراط در آخرت، صراطی است که پل دوزخ است و کسانی که در دنیا امام واجب الاطاعه را نشناسند، بر این صراط لغزنده و در آتش دوزخ هلاک خواهند شد ✔️نتیجه این که حضرت علی علیه السلام، بارزترین مصداق «صراط مستقیم است » و صراط مستقیم، جز از راه ولایت، معبر دیگری ندارد. 📘همان; رک: تفسیر نمونه، ج 19، ص 40 ; تفسیر المیزان، ج 🎍 🎍🍃 🎍🌹🍃 🎍🎍🎍🎍🎍🎍🎍 https://eitaa.com/m_rajabi57
1_417682463.mp3
1.84M
🌸 از کتب اهل سنت 🔴 هرکس یک فضیلت از فضائل مولا رو بگه تمام گناهانش پاک میشه! 🎤حجت الاسلام بسیار زیبا و شنیدنی 😍 🎍🎋🎍🎋 👈 🦋 از کانال نهج البلاغه 🦋 http://eitaa.com/joinchat/263258191Cac5bfdefcc ............🌹یا ؏ــلے🌹 ..........
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨لَمْ يَفْرُغْ صَاحِبُهَا فِيهَا قَطُّ سَاعَةً إِلاَّ کَانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَيْهِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ 💠هر کس ساعتى در اين دنيا بيکار بماند (و عمل نيکى براى آخرت انجام ندهد) اين ساعتِ فراغت و بيکارى موجب حسرت او در قيامت خواهد شد» 📚 http://eitaa.com/joinchat/263258191Cac5bfdefcc
⊰᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽⊱ ❤️ ❤️ ✔️انـــــتظار بـــــه مـــــعناے ایـــــن استــــــــــ ڪـــــه مـــــا بـــــاید خـــــود را بـــــراے ســــــــــربازے امــــــــــام زمـــــان ( عـــــــلیـــــــه الـــــــسلام ) آمـــــاده ڪـــــنیم🌹🌹 💟 💟 ‌‌❣❣ ‌‌ ⊰᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽⊱ 💠🔹 @m_rajabi57 🔹💠 http://eitaa.com/joinchat/263258191Cac5bfdefcc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 📚🍃🌸 🌸🍃📚 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔮 @m_rajabi57 🔮 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 : http://eitaa.com/joinchat/263258191Cac5bfdefcc
:     یک ماه و نیم طول کشید تا اومد دنبالم … در ظاهر کلی به پدرش قول داد اما در حیطه عمل، آدم دیگه ای بود … دیگه رسما به روی من می آورد که ازدواجش با من اشتباه بوده و چقدر ضرر کرده … حق رو به خودش می داد و حتی یه بار هم به این فکر نکرد که چطور من رو بازی داده … چطور با رفتار متظاهرانه اش، من رو فریب داده … اون تظاهر می کرد که یه مسلمان با اخلاقه … و من، مثل یه احمق، عاشقش شدم و تمام این مدت دوستش داشتم… و همه چیز رو به خاطرش تحمل کردم … اون روزها، تمام حرف های پدرم جلوی چشمم می اومد … روزی که به من گفت … – اگر با این پسر ازدواج کردی، دیگه هرگز پیش من برنگرد … هر لحظه که می گذشت، همه چیز بدتر می شد … دیگه تلاش من هم فایده ای نداشت … قبلا روابط مشکوکش رو حس کرده بودم ولی هر بار خودم رو سرزنش می کردم که چرا به شوهرم بدگمانم … اما حالا دیگه رسما جلوی من با اونها حرف می زد … می گفت و می خندید و صدای قهقهه اون دخترها از پای تلفن شنیده می شد … اون شب سر شام، بعد از مدت ها برگشت بهم گفت … – یه چیزی رو می دونی آنیتا … تو از همه اونها برام عزیزتری… واقعا نمی تونی مثل اونها باشی؟ … خنده ام گرفت … از شدت غم و اندوه، بلند می خندیدم … – عزیزترم؟ … خوبه پس من هنوز ملکه این حرم سرام … چیه؟ … دوباره کجا می خوای پز همسر اروپاییت رو بدی؟ … به کی می خوای زن خوشگل بورت رو پز بدی؟ … منتظر جوابش نشدم و از سر میز بلند شدم … کمتر از 48 ساعت بعد، پسرم توی هفت ماهگی به دنیا اومد …     اسمش رو گذاشت آرتا … وقتی فهمیدم آرتا، یه اسم زرتشتیه خیلی ناراحت شدم … - چطور تونستی روی پسر مسلمان من، یه اسم زرتشتی بزاری؟ … یعنی اینقدر بی هویت شدی که برای ابراز وجود، دنبال یه هویت باستانی می گردی؟ … یا اینکه تا این حد از اسلام و خدا جدا شدی که به جای خدا … که به جای افتخار به چیزهایی که داری … یه مشت سنگ باستانی، هویت تو شده؟ … دلم می خواست تک تک این حرف ها رو بهش بزنم و اعتراض کنم اما فایده ای داشت؟ … عشقی که در قلبم نسبت بهش داشتم، به خشم و نفرت تبدیل می شد … و فقط آرتا بود که من رو توی زندگی نگه می داشت … غریب و تنها … در کشوری که هیچ آشنا و مونسی نداشتم … هر روز، تنها توی خونه … همدم من، کتاب هام و یه بچه یه ساله بود … کم کم داشتم با همه چیز غریبه می شدم… و حسی که بهم می گفت … ایران دیگه کشور من نیست … و انتخابات 88، تیر خلاص رو توی زندگی ما زد … اون به شدت از موسوی حمایت می کرد … رویاهایی رو در سر داشت که به چشم من کابوس بود … اوایل سعی می کردم سکوت کنم … تحمل می کردم اما فایده نداشت … آخر، یه روز بهش گفتم … - متین تو واقعا متوجه نمیشی یا این چیزهایی که میگی انتخاب توئه؟ …   ... http://eitaa.com/joinchat/263258191Cac5bfdefcc
  دیگه هیچ چیز برام مهم نبود … با صراحت تمام بهش گفتم… - اونها با حزب سبز آلمان ارتباط دارن … واقعا می خوای به افرادی رای بدی که با دشمن کشورشون هم پیمان شدن؟… کسی که به خاکش خیانت می کنه … قدمی برای مردمش برنمی داره … مگه خون ایران توی رگ های تو نیست؟ … من با تمام وجود نگران بودم … ایران، خاک من نبود که حس وطن پرستی داشته باشم … اما ایران، و مرزهای ایران برای من حکم مرزها و آخرین دژهای اسلام رو داشت … حسی که با مشت محکم متین، توی دهن من، جواب گرفت … دهنم پر از خون شده بود … این مشت، نتیجه حرف حق من بود … پاسخ صبر و سکوت من در این سه سال … به تمام رفتارهای زشت و بی توجهی ها … پاسخ تلخی که با حوادث بعد از انتخابات، من رو به یه نتیجه رسوند … باید هر چه سریع تر از ایران می رفتم … وقتی آلمان ها به لهستان مسلط شدن، نزدیک به دو سوم از جمعیت لهستان رو قتل عام کردند … یکی از بزرگ ترین فجایع بشر … در کشور من رقم خورد … فاجعه ای که مادربزرگم با اشک و درد ازش تعریف می کرد … و حالا مردم ایران، داشتند با دست های خودشون درها رو برای دشمن قسم خورده شون باز می کردن … مطمئن بودم با عمق دشمنی و کینه اونها … این روزها … آغاز روزهای سیاه و سقوط ایرانه … و این آخرین چیزی بود که منتظرش بودم … باید به هر قیمتی جون خودم و پسرم رو از این قتلگاه نجات می دادم …  ..   http://eitaa.com/joinchat/263258191Cac5bfdefcc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مِشْکات
🌴 #داستان_های_قرانی 🌴 #قسمت_شصت_و_پنج 🌷 #نقشه_برای_قتل_موسی🌷  و قال رجل مؤمن من آل فرعون ی
🌴 🌴 🍃 🍃 و لقد اوحینا الی موسی ان اسر بعبادی فاضرب لهم طریقاً فی البحر یبساً لا تخاف درکاً و لا تخشی. (سوره طاها: 78) ⬅️مهلتی که خدا برای فرعون و قومش معین فرموده بود کم کم بسر میرسید و آنان از مهلت سوء استفاده میکردند. راه عناد و سرسختی می پیمودند و با پیغمبر خود مبارزه مینمودند. آیات عذاب و نشانه های غضب الهی آنان را از خواب غفلت بیدار نکرد تا آخر الامر به عذاب ابدی خداوند گرفتار شدند.  ⬅️موسی به فرمان خدا شبانه بنی اسرائیل را از مصر حرکت داد و به جانب سرزمین مقدس (فلسطین) رهسپار گشت ولی هنوز مسافت زیادی طی نکرده بود که فرعون از رفتن آنان آگاه شد و لشگریان خود را از هر گوشه و کنار جمع کرد و به تعقیب موسی پرداخت.  ⬅️بنی اسرائیل به ساحل بحر احمر رسیده بودند که آثار سپاه فرعون پدیدار شد آنها به هلاک خود یقین کردند و به موسی گفتند پس چه شد وعده های تو؟! اینک فرعون رسید و ما گرفتار شدیم.  موسی آنها را دلداری داد و آرام ساخت و سپس به فرمان خداوند عصای خود را به دریا زد آب دریا شکافته شد و زمین آشکار گشت! موسی و بنی اسرائیل قدم در دریا گذاشتند و از طرف دیگر آن به سلامت خارج شدند. در این هنگام فرعون کنار دریا رسید دریا را شکافته و بنی اسرائیل را در طرف دیگر دریا مشاهده کرد، به طمع دستگیری آنان قدم در شکاف دریا گذاشت.  سپاهیانش نیز به دنبال او وارد شکاف دریا شدند، در آن حال آب دریا به هم آمد و فرعونیان در میان امواج آب گرفتار گشتند، ⬅️فرعون که خود را گرفتار دید و عذاب خدا را مشاهده کرد، گفت: ایمان آوردم که خدائی نیست جز خدائی که بنی اسرائیل به او گرویده اند و من از مسلمینم، ولی افسوس که وقت گذشته بود و دیگر ایمان آوردن او سودی نداشت، زیرا پس از نزول عذاب خدا، اظهار ایمان نتیجه ندارد! دیگر آن که احتمال می رود فرعون ایمان واقعی نیاورده بلکه مانند گذشته می خواست با این جمله خود را نجات دهد و باز به کفر و عناد خود برگردد، چنانچه پیش از آن هم اگر عذابی می آمد به موسی می گفتند دعا کن عذاب برداشته شود ما ایمان می آوریم و چون عذاب برطرف می شد در کفر خود باقی می ماندند... ... صوفی http://eitaa.com/joinchat/263258191Cac5bfdefcc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا