#ز_م_پ
#قسمت_سوم
چند روز بعد از مراسم عقد👰🏻، دوباره راهی قم شدیم.
خیلی زود رسیدیم به ایام امتحانات.📝
امتحانهای همسرم بخاطر ماه رمضان زودتر تموم شد و برای تبلیغ برگشتن شیراز و من چند روز بیشتر موندم قم.
.
توی شیراز مشغول فراهم کردن مقدمات عروسی شدیم.🎊
بالاخره روز عروسی رسید و سه روز بعد راهی قم شدیم و همزمان با میلاد امام رضا زندگی جدیدمون💑 شروع شد...
از روز محرم شدن، همسرم یکی از کارتهای شهریشونو دادن به من.💳
برای منی که خونهی بابا هر چقدر میخواستم میگرفتم و خرج میکردم عملا این پول خیلی کم بودم🤷🏻♀️ اما واقعا برکت داشت و روزیمون دست خدا بود.🥰
یادمه برای ازدواج دانشجویی و سفر مشهد میخواستیم بلیط اتوبوس بگیریم ولی نقدینگی جفتمون صفر بود.😞
یه مراسم برای قدردانی😍 از طلابی که برای رضای خدا در مدارس مسجد محور تدریس میکردن برگزار شد.
به هر نفر یه هدیهی نقدی کمی دادن که خداروشکر همون شد پول بلیط اتوبوس مون.🤲🏻
وای که اون لحظه چقدر خوشحال😄 شدم
خدا واقعا بندههاشو لنگ نمیذاره.😌
خلاصه وارد زندگی شدیم و دیدم ای دل غافل آشپزی هم که بلد نیستم،🍛
از بچگی پدرم خیلی روی درس تاکید داشتن و به ما میگفتن درس بخونید و نگران هیچی نباشید.📚
واسه همینم ما آشپزی تحت تعلیمات مامان👩🏻🍳 رو یاد نگرفتیم.
باز خداروشکر خوابگاه باعث شده بود دو سه مدل غذا🍳 یاد بگیرم ولی اونم کفاف غذای هر روز رو نمیداد...😅
ناامید نشدیم و خلاصه بعد از چندی شور و شفته خوردن😖🤢 غذا پختن رو یاد گرفتم.
روزهایی هم که دانشگاه بودم، غذای دانشگاه🏫 رو رزرو میکردم و همسرم هم میاومدن دانشگاه و دوتایی با هم غذا میخوردیم.😍
امتحانهای خرداد ماه بود که فهمیدم دارم مامان میشم👶🏻 و حسابی خوشحال بودیم.😃😄
همون اول از غذا خوردن🍛 افتادم... و تا ماه هشتم ویار داشتم.😩
دستپخت خودمو نمیتونستم بخورم. کسی رو هم نداشتم که برام آشپزی کنه...🤷🏻♀️
دوران بارداری🤰🏻 دانشگاه هم میرفتم🏫
و خداروشکر مسئلهی خاصی به جز ویار نداشتم.
از اول بهمن منتظر اومدن گل پسر بودیم و خونه🏡 رو برای ورودش آماده کرده بودیم.
یه روز اواخر بهمن موقع اذان صبح بود که محمد مهدی کوچولوی👼🏻 ما چشماشو👀 تو این دنیا🌍🔆 باز کرد.
#ز_م_پ
#قسمت_سوم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ز_م_پ
#قسمت_چهارم
موقع اذان صبح بود که محمد مهدی کوچولوی👼🏻 ما چشماشو👀 به این دنیا🌍🔆 باز کرد.
چقدر اون لحظه شیرین🍯 بود و من احساس خوشبختی میکردم😌
و احساس سبکی زیاد از به سلامت زمین گذاشتن این بار.🤲🏻
خودم رو خیلی نزدیک به خدا حس میکردم... خلاصه اصلا اون لحظه قابل وصف نیست...😊 انشاءالله قسمت همهی خانوما بشه🤲🏻
وقتی اومد بغلم اول از همه بهش سلام کردم🥰
و مثل یه آدم بزرگ باهاش حرف زدم.
خیلی نگذشته بود که احساس خوشبختی تبدیل به سردرگمی شد.😩
با هر گریه پسرم ترس😱 برم میداشت و هول میشدم.
کتاب تربیتی📚 نخونده بودم و عذاب وجدان داشتم.🤷🏻♀️
از همون موقع شروع کردم به مطالعه👌🏻
اول از کتاب های من دیگر ما شروع کردم.📚
یه مقداری هم با مطالعههای جسته و گریخته توی فضای مجازی و آشنایی با صفحات و کتابهای مختلف تربیتی مطالعهم قوت گرفت.💪🏻
محمد مهدی هم روز به روز بزرگتر👦🏻میشد،
باهم کتاب میخوندیم📓
بازی می کردیم⚽️
و زندگی شیرینتر🍭 میشد.😀
تازه داشتم تو مادری راه میافتادم و محمد مهدی از نوزادی در میاومد و ۴ ماهه شده بود که چشم👀 چپم تار شد.😶
اوایل وقتی به بقیه میگفتم همه چیز رو مه آلود🌫 میبینم، باوشون نمیشد...🤷🏻♀️ تا اینکه ۲۰ روز بعد...
داشتم تلویزیون📺 نگاه میکردم که اتفاقی مستندی در مورد یه بیماری پخش میشد...🤒
حس کردم چقدر علائمش شبیه علائمیه که من دارم.🤱🏻
رفتم شیراز و اولین کاری که کردم بینایی سنجی بود.
شمارهی چشم👀 چپم ۹ از ۱۰ شد یعنی من ۰.۹ بیناییم رو نداشتم.😱
دستور بستری و مصرف کورتون و قطع شیردهی صادر شد.😪🏥
(آخرین باری که به پسرم شیر دادم رو یادم نمیره، انگار اونم فهمیده بود آخرین باره، بغض کرده بود و به زور شیر میخورد.😓😥)
بعد از آخرین شیر رفت خونهی بابابزرگش و منم راهی بیمارستان🏨 شدم.
روزهای سختی بود...🤒
من بستری، همسرم در سفر بین قم و شیراز و محمدمهدی هم آواره.
و سختتر از همه تحمل سوالای ملاقاتیها که مثلا بنظرت محمدمهدی تو رو یادش میاد؟!😒
بعد از اتمام دورهی بستری، رفتم پیش متخصص مغز و اعصاب و اولین سوالم این بود:
+ من اماس گرفتم؟
جواب مثبت بود😞
#ز_م_پ
#قسمت_چهارم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ز_م_پ
#قسمت_پنجم
جواب مثبت بود.
بغض کردم و گفتم انشاءالله خیره😔
اما اون روز نمیدونستم چه روزهای سختی😩 در انتظارمه.
تجویز دکتر برای بیماری من هفتهای سه تا آمپول💉 بود که خودم باید تزریق میکردم.
اوایل بعد تزریق حالم خیلی بد میشد،😖 طاقت صدای📢 طفل معصوم🥺 خودم رو هم نداشتم.
مادرم اونو میبرد خونه🏡 همسایه تا من آروم بشم.
تابستون اینطوری گذشت، چیزی به شروع ترم پاییز نمونده بود و من تو فکر برگشتن به قم بودم.🕌
تصمیم این شد که برگردیم سر خونه زندگیمون و مادرم هم همراهم اومدن تا تو این شرایط یه مدتی همراهیم کنن.👵🏻
دانشگاه🏫 که شروع شد روحیهم خیلی بهتر شد،
اواسط ترم آخر بودم که برای ارشد همون دانشگاه هم قم قبول شدم👩🏻🎓.
بیماری من اسم گندهای داره ولی خیلی به رشد کردنم کمک کرد...👌🏻
از همه نظر...
گاهی چیزی رو شر میپنداری در حالی که برات خیره و گاهی چیزی رو خیر میپنداری در حالی که برات شره.🤷🏻♀️
من دوست داشتم چند تا بچه👼🏻👼🏻👼🏻 داشته باشم اما روزگار جوری پیش نمیره که ما خوشمون بیاد.
برای بارداری مجدد و... باید تحت نظر دو تا دکتر👨🏻⚕️👨🏻⚕️ باشم و هر دو رضایت بدن.
هرچند همسرم🧔🏻 هم به خاطر سلامتی من راضی نیستن و از ۳۷ تا کوتاه اومدن.😂
توی این مدت همسرم خیلی برای درس خوندنم همراهیم کردن👫
و همین درس خوندن و دانشگاه رفتن حسابی حالم رو بهتر کرد.👌🏻
ارشد دو روز در هفتهست و محمدمهدی معمولا پیش باباش میمونه تا من برم و برگردم.👨👦
دیگه همسرم طلبهی درس خارج هستن و کلاسهای کمتری دارن.
زمانهایی هم که کلاس داشتند، محمدمهدی👦🏻 رو میبردند نمازخونهی محل تحصیلشون و میخوابوندن و میرفتن سر کلاس.👨🏻🏫
بالاخره بعضی وقتا هم پیش میاد که من مجبور به غیبت بشم یا همسرم موفق به خوابوندن نمیشن و از درس و کلاس عقب میمونن.🤷🏻♀️
اما با عشق و انگیزه جبرانش میکنیم.💪🏻
یه مدت روزهایی از هفته رو بیکار بودم و حس میکردم بیکاری برام سمه، به همین خاطر کلاسهای هنری بیشتری رفتم.🎨💐
#ز_م_پ
#قسمت_پنجم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ز_م_پ
#قسمت_پایانی
یه مدت روزهایی از هفته رو بیکار بودم و حس میکردم بیکاری برام سمه.😥
به همین خاطر کلاسهای هنری بیشتری رفتم.👩🏻🎨
بیشتر کارهای هنری رو توی این مدت یاد گرفتم.
قبل از تولد پسرم گل🌺 کریستال یاد گرفته بودم.
بعد از دنیا اومدنش دورهی کارهای نمدی رو پیش یکی از دوستام دیدم.
گل🌸 های دکوراتیو رو مجازی یاد گرفتم.
الآن هم کلاس خیاطی✂ و فتوشاپ میرم.💪🏻
این کلاسها یا مجازی و رایگانن😍 یا پیش خانومهای طلبهای میرم که با یه مبلغ کم، هنری رو که بلد باشن به هرکسی بخواد یاد میدن.👩🏻🏫
از طرفی به معلم شدن علاقه پیدا کرده بودم و برای همین آزمون📑 استخدامی آموزش و پرورش رو شرکت کردم و قبول شدم ولی قبل از مرحلهی مصاحبه، فقط به خاطر بیماریم ردم کردن.😒
کمکم که به پایان ارشدم نزدیک میشدم، وارد عرصهی تخصصی و علاقهی خودم هم شدم و چند ماه پیش تو مهدکودکی👼🏻 که روش تربیتیش طبق مطالعاتی که داشتم بود، قبولش داشتم و شرایط خوبی هم داشت به عنوان هیئت اندیشهورز و تولید محتوا جذب شدم.😍😇
وقتی میرم سر کار محمدمهدی بخواد میتونه پیش من باشه یا بره قسمت مهد و بازی کنه.
از کار کردن توی این مهد خیلی لذت میبرم.🤗
چون هم در راستای اهدافمه، هم پسرم👦🏻 بازی میکنه و خوشحاله😄.
وگرنه حقوقش زیاد نیست.💸
البته الان مجازی شده کارهامون.👩🏻💻
این روزها محبتم به همسرم بیشتر شده😍 و قدرشونو بیشتر میدونم.💑
الحمدلله بیماریم کنترل شده و خیلی دردهام کمتر شده.💪🏻
بعد از بیماری اینو عمیقا فهمیدم که عمر خیلی کوتاه و باارزشه و من چه روزهایی از عمرم گذشت و خوب ازشون استفاده نکردم.
حالا همهی تلاشمو میکنم از لحظه به لحظهم استفاده کنم؛ از محبت کردن به اطرافیان و همسر🧔🏻 و فرزند👦🏻 تااااا انجام کارهای مورد علاقه و وظایف اجتماعیم و مهمترینش خوابیدن برای رضای خدا😴😅
به خاطر کرونا شرایط زندگیها عوض شده،🤷🏻♀️
و دانشگاه این ترم درس ارائه نداد. انشاءالله ترم پاییز آخرین ترم ارشدمه.☺️
و زندگی همچنان جریان داره....
#ز_م_پ
#قسمت_پایانی
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ر_مازارچی
به جای غر زدن یه خدمتکار بگیر که تو کارها کمکت کنه!!🤚🏻🤨
یادمه بابام خیلی به تسبیحات📿 حضرت زهرا (س) ارادت ویژه داشتن☺️
در عین حال که همیشه میگفتن بعد از نماز و قبل از خارج شدن از حالت تشهد، تسبیحات حضرت زهرا رو با توجه و دقیقا طبق قول معصوم بخونیم👌🏻
(یعنی دقیقا با همون ترتیب و تعدادی که گفته شده، ۳۴ تا الله اکبر، ۳۳ تا الحمدلله، ۳۳ تا سبحان الله)
خیلی دوست داشتن تشریفاتش رعایت بشه🙂
مثلا اگر با تسبیح📿 تربت میخوندیم که دیگه عالی بود👌🏻
پارسال بود یه روز که داشتم دست نوشتههاشون✍🏻 رو میخوندم یه گوشهای نوشته بودن:
"گرفتن خدمتکار جهت کمک در کارهای خانه با تسبیحات حضرت زهرا (س)"😳
خب توجهام جلب شد ببینم دقیقا منظورشون چی بوده و این تسبیح قراره چیکار کنه🤔
رفتم سراغ دارالحدیث و بلهه... دو تا حدیث باحال پیدا کردم😍
👈🏻 روزی حضرت زهرا که از کارهای زیاد خونه و رسیدگی به فرزندان در سختی بودن، از پیامبر درخواست یک خدمتکار میکنن... پیامبر هم میگن یه چیز بهتر از خدمتکار یادت میدم👌🏻
تو یه روایت فرمودن قبل خواب تسبیحات رو بخونیم.
و یه روایت دیگه دعایی رو سفارش کردن که عکس دوم متن دعاست.
حالا من هر روز این دعا رو میخونم🤓
راستش رو بخواین با خوندن این دعا، مقدار کار و بازی با بچهها و خونهداری و .. اصلااا و ابدا کم نشد❌
کار ها مثل روال قبله.
ولی یه برکتی میاد تو وقت و انرژیمون که انگاری یه خدمتکار واقعی اومده کمک😍👌🏻
دوست داشتم به همهی مامانها👩🏻 بگم که اینو امتحان کنن.
اگر خواستید برای شادی روح پدرم هم لطف کنید صلوات بفرستید.🤲🏻
پ.ن: این دعا برای روزهای زندگی همهمون که گاهی کم میاریم و خسته میشیم کارگشاست ولی به این معنا نیست که اگه کسی شرایط خیلی سختتری داره و امکان کمک گرفتن از کسی رو هم داره، از خودش دریغ کنه، حضرت زهرا (س) هم تو موقعیتی بلاخره کمک گرفتند🙂
#ر_مازارچی
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ز_م
هفتهی پیش خیلی غیر منتظره امتحانهام شروع شد🙈
غیر منتظره چون اصلا حواسم به روز و ماه و تاریخ نبود...🤷🏻♀️📅
و یهو مواجه شدم با ۵ تا امتحان📝 پشت سر هم...
امتحانهای این ترم از همیشه سختتر بود...😖
به خاطر کرونا میان ترمها حذف شد😤 و در نتیجه حجم درسا دو برابر بود...🤐
بچهها هم بزرگتر شدن و به نسبت ترمهای پیش زمان خوابشون کم تر شده.
روزای اول دیدم خیلی دارم کنترل اعصابمو از دست میدم...😲🤬
- ئه اینا چرا نمیذارن من درس بخونم😩
- همین الآن بازی کردیما... چرا ۵ دقیقه ولم نمیکنه...😖
- نگاه کن این همه کار دارم باز همهی ماشین🚙 هاشو ریخته این وسط😡
ته همه این غر زدنا مجبور میشدم برم بازی کنم، ولی بازیای همراه غر و نارضایتی با چهرهای که این شکلی بود😒
دیدم اینجوری فایده نداره...🤔
یه مناظره درونی راه انداختم ببینم حرف حساب خودم با خودم چیه😂
یه طرف میگفت:
+ این چه وضعشه، خوب درس داری دیگه😡
یکی دیگه میگفت:
+ اصلا کی گفته تو درس بخونی😕 بشین بچه داریتو بکن🤱🏻
یه کم که دو طرف، خودشونو خالی کردن کمکم شخصیت باوقار و منطقی😎 مغزم🧠 وارد بحث شد...
+ببین جان دلم چرا باز صفر و صد شدی؟
مگه خودت انتخاب نکردی که با بچهها درس بخونی با همهی سختیها و گرفتاریهاش؟!
حالا نمیخواد تو امتحان ۲۰ بگیری ولی تلاشتو بکن...👌🏻
حالا دو روز غذای🍛 متنوع نخورین و ظرفا🍴 دیرتر شسته بشه آسمون⛅ که زمین🌍 نمیاد، عوضش بیشتر میتونی درس بخونی و از بازی با بچهها هم کم نکنی... چطوره؟!🙂
همینجور که شخصیت منطقی ذهنم داشت بقیه رو آروم میکرد یه دفعه شخصیت عرفانی ذهنم پرید وسط😶 و گفت:
+ آقاااا اصلا یه چیزی...
مگه فقط دانشگاه کلاس و امتحان داره...؟!
چرا فکر نمیکنی خدا برات کلاس فوق برنامه گذاشته؟!😶
اگه بتونی تو شرایط سخت و شلوغ پلوغت، آرامش و اخلاق و اعصابت رو حفظ کنی، اون موقع است که تو امتحان خدا قبولی...👌🏻
در اینجا بود که دیگر شخصیتهای ذهنی بنده درحالی که آچمز شده بودند صحنه رو ترک کردند🏃🏻♀️ و منو با امتحانای دانشگاه و امتحان خدا به حال خودم گذاشتن...😏
خلاصه که سعی کردم تو این هفته بیشتر حواسم به وظیفهای که در لحظه دارم و زمانای پرتم باشه، که هم از پس امتحانهای دانشگاه بر بیام💪🏻 هم تو امتحان خدا مردود نشم😳
من برم بقیه درسها رو بخونم که دوتا امتحان دیگه مونده...😰😭
پ.ن: مشغول تحصیل تو مقطع لیسانس رشتهی #شیعه_شناسی #دانشگاه_مجازی_المصطفی هستم.👩🏻🎓
#ز_م
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#م_شیخحسنی
خدااااا😭
چرا بچهها از بازی خسته نمیشن؟!😵
از سر صبح تا پاسی از شب یکسره مشغول بازی اند!
😛🚌🚂🔑🔫🎲🎮🎨🔎🎉🎄🎈🌊🐱🐵🐭
تمام زندگيشون انگار تو شهر بازین، بیخیال و شاد!
یه نگاهی به خونه🏠 انداختم👀
اینجا بیشتر شبیه موزهست تا شهر بازی!😐
برای بچهها هم که پادگانه!
از بس بکن نکن ميشنون از مامان فرمانده!👮🏻♀️
ترسم از این بود که بهم بگن مامان شلخته!🤷🏻♀️
چند وقت طول کشید تا با خودم کنار بیام و قبول کنم که خونهای که بچه کوچیک داره، خونه همیشه تمیز و مرتبی نیست!
اول خونه رو از هر وسیله خطرناک و تزیینی گرون پاکسازی کردم.😚
بعد ایمن سازی!
لبههای تیز رو پلاستیک حبابدار چسبوندم و سرامیکها رو با روفرشی پوشوندم.
خودم رو برای خراب شدن چین پرده و به هم ريختن کوسن مبلها آماده کردم.😬
اشکالی هم نداره لباساشون کثیف بشه.
این دفعه وقتی پسری دلش بازی هیجانی میخواست، مامان فرمانده تصمیم جدیدی گرفت!😄
یه سوت برداشتم و به جای منع گلپسر از پلهبازی و بدو بدو و بشین پاشو و بپر بپر، یه مسابقه طراحی کردم!
هرچی میز داشتیم در ارتفاعهای مختلف آوردم، با فواصل مختلف چیدم کنار هم،
چپ و راست،کوتاه و بلند!
دستشو گرفتم و یکی یکی موانع رو رد میکردیم.👩👦
جالبه که خودش هم خلاقیتش گل کرد و ترتیب میزها رو عوض میکرد و دوباره از اول!
گاهی از زیرش رد میشد، یا عروسکهاشو برمیداشت و اونا رو میبرد تو شهربازی خونگی!😅
زخمی هم میشد، دردش هم میگرفت گاهی!😫
ولی انقدرررر هیجانزده شده بود که اصلا به روی خودش نمیآورد!
پ.ن۱: حالا به خودم میگم خب بازی🤸🏻♀️، زندگی بچههاست دیگه!
ما نباید با زندگی بچهها، بازی کنیم!
پ.ن۲: قبل از اومدن بابایی بدو بدو میکنیم و ظاهر خونه رو مرتب میکنیم و خودمون لباس👚 تمیز ميپوشيم.
البته که چند دقیقه بعد از اومدن بابایی، دوباره به وضعیت قبل برمیگرده همه چیز.😂😝😩
#م_شیخحسنی
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ف_جباری
یه روز وقتی زهرا خیلی کوچولوتر از الان بود تو یه جمع دوستانه یکی از مامانا گفت من بچهم رو تا ۲ سالگی دعوا نکردم.😇
اون موقع اون حرف خیلی برام عجیب نبود چون بچهم نوزاد بود و هنوز زمینهای برای دعوا کردنش ایجاد نشده بود😅 ولی حرفش توی ذهنم موند🤔
مطمئن بودم این حرف تو ذهن مامانهای دیگه اون جمع هم نشست؛
احتمالا یکی از خودش پرسید من اولین بار تو چه سنی بچهم رو دعوا کردم؟🤔
اون یکی یاد آخرین باری که بچهش رو دعوا کرده بود افتاد و حسابی وجدان درد گرفت.😔
یکی هم شاید تو دلش گفت الکی!😒 مگه میشه اصلا دعوا نکردی باشی؟🤨
(منِ خبیث😁)
منم پیش خودم میگفتم کدوم مادر پدری میتونن بچهشون رو دعوا کنن؟ فکر میکردم به خاطر شدت عشق و ترحم به بچه کنترل خشم کار سختی نباشه😏
از اون روز ماهها گذشت و من زودتر از دو سالگی زهرا با مسئله دعوا کردن یا نکردن بچه مواجه شدم...
به نظرم بچهها خیلی خیلی زیاد میتونن موقعیت عصبانی شدن رو برای بزرگترها فراهم کنن😬😤😈
توی هر سنی با یه رفتارهایی...
از طرفی مثلا من وقتایی که حال جسمی یا روحیم خوب نباشه یا مشغول کاری باشم که حس کنم زهرا برام مزاحمت ایجاد کرده، در برابر رفتارهاش بیاعصاب میشم😑
ولی وقتایی که همه چی آرومه و خودم رو میبرم تو قد و قامت زهرا از همون موقعیتهای آزاردهنده خیلی کمتر عصبانی میشم و واکنش تند نشون میدم
شماها وقتی حالتون خوبه، خوبین با رفتارای آزاردهنده؟ وقتی حالتون بده چطورین؟😄
چطور میشه یه مامان وقتی حالش خوش نیست بتونه سرخوش باشه؟
شما کشف کردین چه وقتایی نمیتونین کظم غیظ کنید و به اینجاتون میرسه؟😁
حتما بعدشم عذاب وجدانم میگیرن؟😔
پشیمون بشیم...
ولی خودخوری آخه چرا؟
بابا خب مادرم یه آدمه که تو مادریش داره رشد میکنه و سقف انسانیتشو بلند میکنه،
اگه الان با یه خرابکاری ساده بچه نمیتونه جلوی خودشو بگیره خب تلاش میکنه و از خدا میخواد کمکش کنه که با چیزهای مهمتر و کمتری اون روش بالا بیاد😂
پ ن: امروز که ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر بود از یه هفته قبل داشتم فکر میکردم که برای زهرا چی کار کنم حالا که متوجه جشن و شادی و هدیه میشه؟😍🤔
تو ذهنم برنامه یه جشن کوچیک خونگی رو ریختم اما یهو تصمیمم جدید گرفتم
امروز خودم رو بهش هدیه دادم به دخترم😎🤣
سعی کردم همه حواسم معطوف به دنیای اون باشه...
فک کنم از این تصمیمم هر دومون راضی بودیم.🤲
#ف_جباری
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ف_قربانی
یکی از علاقههای زیاد اکثر بچهها و خصوصا این گل پسر ما چیزاییه که ازش منع میشن... که شاید به علت اون روحیه و شخصیت پادشاهی🤴🏻 با یه مقدار چاشنی لجبازی باشه.😏
یه روز بهونههای پسرم خیلی زیاد شده بود و مدام چیزای خطرناکی میخواست که من درحال کارکردن باهاشون بودم.🤦🏻♀️
ماهیتابه داغ! 🥘
قیچی!✂️
اتو!
چاقو🔪
و...
چاقو رو که از دستش گرفتم با گریه و اصرار میخواست دوباره بگیرتش...😫
پای گاز با اصرار میخواست ماهیتابه رو بهش بدم تا مثل وقتی که سرد بود باهاش بازی کنه و اسباببازی هاش رو بریزه توش.😩
اما این بار نمیشد!
برعکس این همه اصرار، انکار عجیبش بود تو غذا خوردن!😔
هرچی میوه یا غذاهای مختلف براش میآوردم که یه ذره بخوره اصلا گوشش بدهکار نبود!🤷🏻♀️
یا فرار میکرد🏃♂ یا دهنشو محکم میبست🤐 یا خودشو به یه کار مهم دیگه مشغول میکرد و هیچ اهمیتی به تلاش و اصرار من نمیداد.😔
داشتم فکر میکردم که چقدر چیزهایی که میخواد براش ضرر داره❌
و چیزهایی که نمیخواد واقعا براش لازم و ضروریه✅
و چرا انقد متناقض عمل میکنه؟🤔
💡که این آیه اومد تو ذهنم:
🔸عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم🔸
و باز حکایت ما (در نقش بچههای کم فهم) و نقش پروردگارمون برام تداعی شد!
چه کارهایی که واقعا دوست دارم انجام بشه و اتفاق بیفته درحالیکه واقعا برام خطرناکه!❌
و چه کارهایی که ازشون فراری ام و در ظاهر خوشم نمیاد ازشون و در واقع برای رشد حقیقی من مفیده!✅
خدایا این بچهی کم فهمت رو در مقام فهم و رضایت به آنچه که خودت خیر و صلاح من میدونی قرار بده که تو بهترین پروردگاری...🤲🏻
.
پ.ن: البته به نظرم میشه کاری کرد بچه🧒🏻 کمتر احساس منع شدن بکنه... تا در مقابل اون چیزی که براش مفیده یا اون چیزی که براش مضره خیلی مقاومت نکنه.🙂
مثلا ما سعی میکنیم تو غذا خوردن خیلی اصرار نکنیم بهش👎🏻
یا چیزایی که خطرناک نیستن، مثل ماهیتابه سرد یا اتوی سرد یا پیچ گوشتی و... رو اجازه میدیم باهاشون بازی کنه و تجربه کنه👌🏻
مثل خدای خوبمون که مجبورمون نکرده و فرصت امتحان و تجربه بعضی چیزا رو بهمون میده❤️
#ف_قربانی
#سبک_مادری
#عارفانه_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلااام🙌🏻
کلیپ داریم...چه کلیپی!😁
مورد داشتیم طرف وقتی ازدواج کرده، نمیخواسته بچهدار بشه...👶🏻⛔
حالا الان ۱۶ تا بچه داره!😜
از ۲تا ۲۶ سال😁😅
کجا؟!
تو استرالیا😯
کلیپ داغه داغه...برا همین روزای کرونایی!
تو این ایام، شما هم حتما با مادرهایی مواجه شدید که مجبور شدن معلم بچههاشون بشن!
ما که هر مادر-معلمی رو دیدیم، این مدت اینجوری شده بود:😰😩🙎🏻♀️
حالا فرض کنید تو این خانواده که ۸ تا بچه مدرسهای هست چه اتفاقی میافته؟!😧😱😅
پ.ن۱: طبیعتاً همهی محتوای این کلیپ مورد تایید ما نیست.😉
پ.ن۲: این کلیپ توسط دو تا از اعضای خوب مادران شریف آماده و زیرنویس شده
و برای اولین بار همینجا منتشر میشه😀
ویژهی مخاطبای خوب مادران شریف 🌸
#ا_باغانی
#پ_عارفی
#خانواده_۱۶_فرزندی
#کلیپ #ترجمه
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_بهروزی
داشتم تو پيجای خارجکی😁😎 میگشتم ببینم خانوادههای پر جمعیت اون ور آبی چهجوری روزگار ميگذرونن؟😅
بهبه😍
چه شیک و مجلسي!😎😋
چه تميييزززز! بچه هم انقدر تمیز میشه آخه؟!
😯😒
اکثرا لباسهای بچهها سته، دخترا👧🏻 مثل هم، پسرا👦🏻 هم مثل هم،
حتي با پدر👨🏻 و مادراشون👩🏻 ست میکنن و عکس دلبر میگیرن ميذارن اينستاگرام.😒😑
ده دوازده نفر به ترتیب قد میایستن کنار هم، ترتیب سن و قدشون هم کاملا مرتبه!
معمولا کنار دیوار یا راه پله هم عکس میگیرن!😄
خلاصه که جو ما رو گرفت و گفتیم یه عکس مجلسي از پسرا بگیریم بذاریم اينستا!😂😁
و این شد که میبینید😬😕😅
پ.ن۱: هیچوقت جو گیر نشید! لاکچری بازیهای فضای مجازی کیلو چند؟! راحت بگير، حالشو ببر.😉😜
پ.ن۲: ما نمیتونیم زیاد بچه بیاریم😞😢
چون راه پله نداریم تو خونهمون که کنارش عکس بگیریم!😝😂
پ.ن۳: خيليم شلوارای پسرام قشنگن😏زیبا، جادار، مطمئن😅
خیلی هم در راستای ترویج بچهدار شدنه... الان شما دلت نخواست ۴ تا پسر داشته باشی همه اینجوری تیپ بزنن؟!😂😝
#نیاز_کاذب
#بهانه
#شلوار_کردی
#طنز_مادرانه
#پ_بهروزی
#مادران_شریف_ایران_زمين
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_شکوری
همیشه یه سری کتاب و اسباببازی و لباس پخش و پلا ریخته بود کف خونهمون😨
به این باور رسیده بودم که وضعیت خونهی بچهدار همینه. نباید الکی سخت بگیرم به خودم و بچهها🤷🏻♀️
تلاش خاصی برای تغییر شرایط نمیکردم😅
یه بار توی یه پیج خارجی😅 مربوط به یه خانواده ۱۰ نفره یه چیز جالب دیدم!
یه سری فیلم از بخشای مختلف کمدها و انباریهاشون گرفته بود🎥
و نشون میداد که چطور همه وسایل، لباسا، اسباببازیا و... رو منظم دستهبندی کرده بودن طوری که دست بچهها بهش نرسه😅
از اونجا با Organization آشنا شدم😁
فهمیدم یه بخش زیادی از نامرتبی خونهمون به خاطر اینه که وسایل دستهبندی نشدن و در دسترس بچهها هستن.
و همین باعث میشه توی نصف روز چند تا کشو لباس، دو طبقه کتابخونه و چند تا کیسه اسباببازی پخش بشه کف خونه😱
بعد یه مدت طولانی بالاخره تونستیم این کارو انجام بدیم😅
یه تعداد ظرفهای دردار پلاستیکی گرفتیم،
اسباببازی🧩 های شبیه به هم رو توی یه ظرف گذاشتیم،
لگو ها، کاسه بشقابها، عروسکا، ماشینها، جورچینها و...😁
کتابای📚 دو طبقه پایین کتابخونههامون رو خالی کردیم تا دیگه همهش نگران نابود شدن کتابا و نامرتب شدن خونه نباشیم 😅
برای لباسامون هم👚
چون کمدهامون جا نداشت، باید یه دراور میخریدیم.
یه گزینهی باحال پیدا کردیم😁
دراور بدون دستگیره😆
دیگه بچههای زیر دو سال نمیتونن بازش کنن.
و خداروشکر دیگه لباسامون همهش پخش نمیشه کف اتاق😂
قفل کودک هم بد نیست برای کشو و کمد. ولی برا ما جواب نداد خیلی، بچه ها کندنش😆
البته الانم خونمون خیلی مرتب نیستا😅
بالاخره خونهی بچه کوچیک دار خیلی فرق داره با خونهای که بچه کوچیک نداره.
ولی خب از اون وضع بحرانی سابق خارج شدیم خداروشکر.
پ.ن۱: گاهی یه ظرف اسباب بازی رو میذاریم انباری و بعد یکی دو هفته میاریم برای بچهها... اینجوری براشون جذابتر میشه اون اسباب بازیا و بیشتر باهاش بازی میکنن چون جدیده😆😉
پ.ن۲: یه سری تکنیکهای ساده هست واسه دسته بندی خونه👌🏻
یه سری وسایل هم هست به اسم ارگانایزر.
البته با وسایل ساده (جعبه میوه، کارتن و...) هم میشه همون کارو کرد. فقط یه خورده سلیقه و وقت میخواد.
شما وسایلتون رو چطوری از دسترس بچهها در امان نگه میدارید؟😅
اگه از تکنیکهای دستهبندی وسایل استفاده میکنید به ما و بقیه مامانا هم بگید.🌷
#پ_شکوری
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif