eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
7.4هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
112 ویدیو
17 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_sharif_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
«کمک‌های خودجوش» (مامان ۱۴.۵، ۱۰، ۸، ۵.۵ و ۲.۵ ساله) تازگی به یکی از خوبیای مغفول ماندهٔ دههٔ شصت پی بردم؛ «اینکه هر کدوم فوقش یه عروسک داشتیم و یه سرویس اسباب‌بازی پخت‌و‌پز» اون وقت هم قدر اون اسباب‌بازی‌ها رو می‌دونستیم و هم ناچار برای اینکه حوصله‌مون سر نره، خودمون رو با بازی‌های خلاقانهٔ دیگه سرگرم می‌کردیم و از همه مهم‌تر دائم اسباب‌بازی‌هامون تو دست و پا نبود که داد بزرگترا دربیاد.😜 پامونم که فقط موقع اتل متل جلوشون دراز می‌کردیم.😅 بازی‌هامون لی‌لی و یه‌قل‌دوقل و هفت‌سنگ و دزدوپلیس و... بود. ابزارش هم معمولاً یا سنگ بود یا کش یا جعبه کبریت و مقداری دست و پا. هیجان و حرکت و خلاقیت و سازگاری و کلی انرژی مثبت حاصل این بازیا بود. اصلاً معنی زندگی رو همین جوری یاد می‌گرفتیم. حالا اما علاوه بر اینکه این هیجان‌ها هر روز باید یا تو فضای مجازی و بازی‌های رایانه‌ای و به شکل کاذب تخلیه بشه، بچه‌ها یک عالمه هم اسباب‌بازی دارن؛ برای اینکه خدای نکرده حوصلههٔ بچه‌ سر نره و احساس کمبود نکنه و از پدر و مادر خود راضی و خشنود باشه😅 که این قدر به فکرشون بودن و تو خرید سیسمونی نیازهای نوجوانی بچه رو در نظر گرفتن و تازه پاشونم جلوی بچه دراز نمی‌کنن.🤭 متاسفانه تو خونهٔ ما هم این مورد تا حدی وجود داره. البته تو خونهٔ ما به خاطر تهیهٔ اسباب‌بازی‌های گرون سخنگو (به اسم خواهر و برادر) آسیب این موضوع کمتره. ولی خب تا همین چند وقت پیش هنوز این مسئله که هر روز از اول صبح یکی دو سبد اسباب‌بازی توسط این هم‌بازی‌های بازیگوش وسط خونه پهن بشه، حل نشده بود. راه‌حل زود بازدهٔ من این بود که چند دقیقه قبل از اومدن پدر خانواده بگم بچه‌ها بدوین خونه رو جمع کنید، بابایی داره میاد و البته گاهی هم پیش می‌اومد که در طول روز خسته از ریخت‌و‌پاش داد بزنم که: «پاشید جمع کنید این آت و آشغالاتونو» و هر بار بسته به فرکانس و شدت صوت یه تعداد از اسباب‌بازی‌ها سر جاشون قرار می‌گرفت. اما حالا چند روز بود که می‌دیدم دخترا دارن به صورت خودجوش نه تنها اسباب‌بازی‌ها بلکه کل خونه رو جمع می‌کنن🧐😳 و بلکه‌تر گردگیری و شستن ظرف‌ها و کارای دیگه رو هم انجام می‌دن.😌 کار که به مرتب کردن جاکفشی رسید دیگه برنتابیدم و پیگیر شدم بفهمم جریان چیه.🤔 بعد مدتی گوش تیز کردن و دقت تو رفت‌وآمدها و شنیدن نجواهای خواهر برادری در خصوص چونه زدن سر امتیاز، کاشف به عمل اومد که پسر بزرگم برای خواهراش یه لیگ دسته یک «انتخاب کدبانوی نمونه» برگزار کرده و بابت هر کاری که تو خونه انجام می‌دن بهشون امتیاز می‌ده و آخر هفته هم برای هر کدوم که بیشترین امتیاز رو بگیرن یه هدیه می‌گیره که اون هدیه هم به نوبهٔ خود به سبد اسباب‌بازیا اضافه می‌شه.😁 پولش رو هم از محل پول توجیبی مدرسه‌ش ذخیره می‌کرد. چند هفته به همین منوال گذشت و من راضی و خشنود از مرتب بودن خونه و تربیت کردن چنین جواهرهایی در قصر آرزوهام بودم که شنیدم زمزمه‌ها و نجواها داره تبدیل می‌شه به بحث و جدل و دعوا.🤦🏻‍♀️ ظاهراً شرکت‌کننده‌ها از نحوهٔ داوری رضایت کافی نداشتن و البته نارضایتی‌شون چندان هم بی‌راه نبود‌. چون کم‌کم روابط داشت بر ضوابط غلبه می‌کرد و علی با هر کدوم از خواهرا که سر لج می‌افتاد یهو بیخود و بی‌دلیل بهش یه امتیاز منفی می‌داد.😏 تا بالاخره یه روز که طوبی همهٔ تلاشش رو کرده بود و فقط ۵ امتیاز مثبت گرفته بود با فریاد علی که گفت: «طوبی ۲۵۰ امتیاز منفی» به خودم اومدم و دیدم اگه دخالت نکنم در اثر دیکتاتوری پسرم این درام تبدیل به یه تراژدی غمبار می‌شه. لذا عطای تمیز بودن خونه رو به لقاش بخشیدم و گفتم دیگه بار آخرتون باشه که دست به سیاه و سفید می‌زنین:)) حالا غصه‌م گرفته بود که دوباره من موندم و به هم ریختگی‌های صبح تا شبشون. البته خدا رو شکر خیلی زود خودشون ماجرا رو مدیریت کردن و تصمیم گرفتن در این زمینه به یه تبانی مجددی برسن که هم خدا راضی باشه هم خلق خدا.😅 حالا نه علی مثل قبل با سختگیری و سوگیری مدیریت می‌کنه و نه دخترا به خاطر تبدیل شدن به شخصیت کارتونی مورد علاقه‌شون (کوزت) معترض هستن. منم به همین مقدار که ریخت‌وپاش خودشون رو جمع کنن و گاهی تو آوردن و بردن سفره کمک کنن و البته وقتی بابایی میاد خونه مرتب باشه، راضیم.😉 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
📽️ نظم خونه با ۵ تا بچه!
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام سلام✋🏻🌸 اومدیم دست پرررررر😍😉 کلیپ ترجمه‌ای داریم. از همون کلیپ‌های مادرانهٔ خارجکی! می‌خوایم بدونیم خانواده‌های پرجمعیت دنیا چطور اموراتشون رو می‌گذرونن.🧐 تو این کلیپ با راهکار ویژه‌ای برای نظم خونه آشنا می‌شیم که یه مامان با پنج تا بچه اجرا می‌کرده.😉👌🏻 وظایف هرکس مشخصه و برای تشویق و تنبیه هم ایده‌های بامزه‌‌ای دارن که از کتاب مقدسشون یعنی انجیل استفاده کردن. البته الان این خانواده ۸تایی شدن،😍 ولی کلیپ برای وقتیه که ۷ تایی بودن. بریم که این کلیپ رو ببینیم👆🏻 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«ملوانان زبل خونهٔ ما» (مامان ۱۴، ۱۲.۵، ۱۱، ۹ و سعید ۴.۵ ساله) دستم زیر چونه و چشمم بی‌حرکت به دیوار زخم خوردهٔ روبه‌رو، تو افکار خودم غرق بودم که چطور شیر به خوردش بدم.🤔 یه راه ساده و راحت که زحمت نداشته باشه و با وقت کم من بخونه. پسر بزرگم متوجه شد و ازم پرسید. منم شرح دادم براش که داداش کوچیکه شیر نمی‌خوره. دنبال راه‌حلم. رفت و بعد از چند دقیقه با محمدحسین برگشت. شروع کردن به کتک کاری! هنگ کردم اینا یهو چه‌شون شد؟😳 وقتی دقیق شدم دیدم این تو بمیری... اتفاقاً از اون تو بمیری‌هاست! مهربانانه دو داداشی دارن هم‌دیگه رو می‌زنن اونم به قصد... نوازش.😉 بعد از حدود یک دقیقه ولو شدن رو زمین. بعد بلند شدن و یه جوری که سعید متوجه بشه، گفتن بریم شیر بخوریم قوی بشیم باز بیایم باهم کشتی بگیریم.😉 رفتن یه لیوان شیر خوردن و برگشتن سر کشتی و وانمود کردن که خیییییلی قوی شدن.😁 سعید تعجب کرده بود.🧐 پرسید: «منم شیر بخورم قوی می‌شم؟» گفتن معلومه، اما نه با یک بار خوردن، چند ماه و چند سال باید مرتب بخوری.😌 در کمال تعجب در خواست شیر و خرما کرد و نشست به نوش جان کردن و تا امروز مدام درخواست شیر و خرما می‌کنه.😁 به همین راحتی با خلاقیت پسر بزرگم یه دغدغهٔ ذهنیم حل شد.👌🏻 پسرای من کاج‌های باغ زندگی‌😜 ملوان زبل کی بودین شماها؟!!!!!!😁 پ.ن: ملوان زبل اسم پویا نمایی‌ایه که دههٔ شصت و هفتاد می‌دیدیم. ملوانی بود که با خوردن یه قوطی کنسرو اسفناج، قدرت زیادی پیدا می‌کرد. احتمالاً پنجاه درصد کودکان دنیا پس از دیدن این پویانمایی عاشق اسفناج شدن.😂 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«نوزاد کوچولوی خانه ما» (مامان ۶ساله، ۳ساله، و ۱.۵ ماهه) با آغو آغو کردن شیر می‌خورد. معلوم است بادگلو دارد و شیر نمی‌خورد. کمی توی بغل راه می‌برم تا بادگلو بزند. در گهواره می‌گذارمش. آرام می‌شود، ولی نمی‌خوابد.😩 یک شب حدود یک ساعت فقط تکانش دادم که بخوابد. ولی نخوابید و متوجه شدم این روش جواب نمی‌دهد. می‌دانم گرسنه است و تا وقتی که تا نهایت حدش،😅 شیر نخورد و سیر نشود، نمی‌خوابد. شیرش می‌دهم. هنوز بادگلو دارد. دوباره فرایند تکرار می‌شود. توی بغلم خوابش می‌گیرد. اما می‌دانم تا بخواهم روی زمین بگذارمش، بیدار می‌شود. چندین بار فریب این خوابیدنش را خورده‌ام.😉 دوباره شیر می‌خورد. آنقدر که خوابش می‌برد. خدا را شکر. بادگلویش را می‌گیرم و درون گهواره می‌گذارم. تا بلند شوم و مسواک بزنم، دوباره بیدار می‌شود.🥲 گاهی با یک جیغ بنفش و گاهی صرفاً با باز کردن چشمانش و زل زدن به سقف. البته اگر کاری نکنم، به زودی آن هم مرحله به مرحله به گریهٔ شدید تبدیل می‌شود.🤦🏻‍♀️ معنای این بیدار شدن را زمان حسین یاد گرفته‌ام. بچه بادگلو دارد! حتی سر این یکی متوجه شده‌ام گاهی حتی کامل بیدار هم نمی‌شود و فقط توی خواب به خودش می‌پیچد.😓 بغلش می‌کنم و برای چندمین بار آروغش را می‌گیرم. اگر شیر کافی خورده باشد به امید خدا این دفعه دیگر می‌خوابد. وگرنه این فرایند باید ادامه پیدا کند. ساعت را نگاه می‌کنم. ۱۲ شب است. خدا را شکر امشب زودتر خوابیده است. چند روز قبل تا ۲.۵ نیمه شب بیدار بود. نگاهی به آشپزخانه می‌کنم. تعدادی ظرف مانده که دوست داشتم بشورم. ولی فردا هم روز خداست.😅 باید یادم باشد دفعهٔ بعد موهایم را قبل از در آغوش گرفتن نوزاد کوچکم ببندم. از بس لای انگشتان ظریفش گیر کردند که ریزش مو گرفتم. اصلاً فکر می‌کنم علت ریزش موی بعد زایمان چیزی جز این انگشتای کوچولو نیست.🤓😅 وای خدای من! گویا دارد دوباره بیدار می‌شود!😮 خدا را شکر این دفعه با تکان‌های گهواره دوباره می‌خوابد و خوابش سنگین می‌شود. الحمدلله که این گهواره را زمان حسین خریدیم. زمان محمد مجبور بودیم روی پا بخوابانیم. گاهی حس می‌کردم الان است که پاشنه‌های پایم فرش را سوراخ کند.🥲 الان خدا را شکر محمد و حتی حسین هم می‌توانن با این گهواره، یحیی کوچولو را آرام کنند. وقت‌هایی که دستم بند است، با «آقامحمد تاب تابش بده تا بیام»، نوزاد کوچولوی خانه دوباره خوابیده، یا حداقل تا رسیدن مامان، گریه‌هایش به تعویق افتاده است. متوجه نشدم کی خوابم برده است. ناگهان می‌بینم که یحیی‌به‌بغل نشسته خوابیده‌ام. کمی که فکر می‌کنم ساعت ۳ برای شیر برداشتمش و بعد از آن دیگر نفهمیدم چه شد. به خاطر نشسته خوابیدن بدنم درد گرفته. پسر کوچولو را زمین می‌گذارم. بیدار می‌شود و گریه می‌کند. دوباره شیرش می‌دهم و می‌گذارم بخوابد. فکر به اینکه که با کمی بزرگتر شدنش، شاید حدود چهار ماهگی، بتوانم همانطور خوابیده شیرش بدهم، لبخند به لبم می‌آورد. ساعت را نگاه می‌کنم. موقع نماز صبح است....❤️ پ.ن: باید اضافه کنم که الحمدلله بیشتر وقت‌ها از این شرایط اذیت نیستم. برخلاف زمان پسر اولم که خیلی اذیت بودم. حالا یا این بچه کم اذیت‌تر است، یا من پوست کلفت‌تر شده‌ام، نمی‌دانم.😅 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«عشق در یک نگاه» حکایت پروین و میرزا محمد است ... اما نه از آن عشق‌ها که چون در یک لحظه خلق شده، روزی هم در یک لحظه تمام شود، عشق پروین و میرزا خالص است، از اعماق وجود هر دو شکل گرفته و در قلب هر دو تا ابد حک شده که عاشق هم باشند ... «عشق هرگز نمی‌میرد» دو واحد درس شیرین عاشقی‌ست و چه خوب است پاس کردنش برای همه‌ی زوج‌ها در دوران عقد اجباری باشد! تا بیاموزند سخت‌ترین حادثه‌ها و تلخ‌ترین نیش و کنایه‌ها و غمناک‌ترین حوادث روزگار، تاثیری بر عاشق و معشوق حقیقی ندارند و هر کدام به نوعی محبت خالصانه‌ و عشق ناب بین آن دو را عمیق‌تر و قوی‌تر خواهند کرد، چرا که حتی مرگ هم نمی‌تواند عشق ناب و حقیقی را بگسلد هر چند به ظاهر میان عاشق و معشوق فراق رخ دهد ... آنقدر عشق پروین و میرزا شیرین و دوست‌داشتنی بود که در پایان کتاب از اعماق وجودم برای پروین غصه خوردم که عشقش را از دست داد و مطمئنم میرزا هم در آسمان‌ها منتظر آمدن پروین‌ش نشسته ... رحمت و رضوان الهی بر میرزا محمد سُلگی و سلام و درود خدا بر پروین بانوی میرزا ❤️ 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف 🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
‌ این ماه در پویش کتاب مادران شریف مشغول مطالعه‌ی کتاب هستیم. خاطرات خانم پروین سُلگی همسر جانباز شهید میرزا محمد سلگی که رهبر انقلاب سال ۹۵ در دیدار جمعی از نویسندگان و فعالان ادبیات کشور با اشاره به کتاب خاطرات خود میرزامحمد (آب هرگز نمی‌میرد) فرمودند: «واقعاً اگر ممکن بود برای من -که ممکن نیست- پامیشدم میرفتم همدان، دیدن این مرد؛ واقعاً! » پروین خانم و میرزا محمد خاطرات تلخ و شیرین و پرماجرایی با هم دارند که با قلم خوب و روان نویسنده به زیبایی به تصویر کشیده شده و کتاب رو خواندنی‌تر کرده. ✅ برای اطلاع از نحوه تهیه کتاب، شرکت در قرعه‌کشی و عضویت در گروه همخوانی کتاب، تشریف بیارین کانال پویش کتاب مادران شریف: 👇 🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab 🎁 در پایان ماه ۷ جایزه‌ی ۱۰۰ هزار تومانی به قید قرعه تقدیم دوستانی میشه که کتاب رو کامل مطالعه کرده باشند. 😊 ❗️ضمنا این ماه دو تا کتاب رو با هم میخونیم 🤩 اگر دوست دارین بدونین کتاب دوم چی هست، بفرمایین اینجا: 👇 🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab