eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
626 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
933 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب تن زهرای خودرا غسل دادم ازخانه ی من تکیه گاه و یاورم رفت شستم کنار نیمه های پیکر خود بااشگ دیده نیمه های دیگرم رفت شستم من آهسته مبادا خون بیاید آن یادگاریهای دیوار و درم رفت این چشم من شدباخبرازغصه هایت بی گوشواره بود وآن نیلوفرم رفت مخفی مکن زهرا زمن آن بغض سینه در آستینم بغضهای حنجرم رفت پهلوی زهرایم ورم کرده به خانه حق دارد او ناله کند چون دلبرم رفت زینب رسدباگریه های کودکانه بوسد تورا گوید که بابا مادرم رفت آن نیمه شب بر شانه های خود گرفتم مهتاب هجده ساله ییغمبرم رفت درگوشه ای از این زمین دفنت نمودم ازاین زمین تا آسمانها همسرم رفت غلامی_(مجنون کرمانشاهی)
هوای خانه ندارم دگر قرارم رفت زخانه بانوی خانه! ازاین کنارم رفت تمام بال وپرمن توبوده ای زهرا زخانه ام بخداوندگلعزارم رفت مراهوای توزهرا بود به دل امشب زخانه ام همه هستم همه قرارم رفت به پیش دیده تورا وای، پرپرت کردند اسیرباد خزان گشتی و، بهارم رفت سپید گشته پس از تو دگر سر مویم پس از تو دلخوشی من ز روزگارم رفت تمام پخت وپز مابدست زینب توست تمام دلخوشی خانه از کنارم رفت هنوز این در خانه ببین که می سوزد زخانه مستمع روضه های یارم رفت پس از تو ماندم و لبخند و طعنه ی یک شهر گلم زخانه ی من نزد کردگارم رفت بدیده ام به روی شانه ات سر مشتی تو رفتی وهمه هستی من زبارم رفت غلامی (مجنون کرمانشاهی)_
دود وصدای آتش ازآن در رسیده است بابابیاکه ناله‌ ی مادر رسیده است صبر علی ببین ، که چه آمدبه خانه اش مامورصبر بود وستمگر رسیده است درکوچه هاارازل و اوباش آمدند دشمن برای کشتن مادر رسیده است در را شکست مردک ولشگر به خانه رفت ازخانه وای وای پیمبر رسیده است طوری زدند فاطمه شدنقش بر زمین ملعون نزن که ناله‌ ی حیدر رسیده است حیدربه کوچه رفت وهمه غرق درفرار آوای یاعلی مدد از در رسیده است دامن کشان بسوی علی رفته فاطمه از بس غلاف تیغ مکرر رسیده است آمدبه گوش، گریه‌ ی در آهه میخ در زینب به گریه گوشه آن در رسیده است دربین کوچه فاطمه سر بر ولی دهد این ارث مادرانه به نوکررسیده است غلامی (مجنون کرمانشاهی)_ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ _________
ازچه بین در و دیوار زمین گیر شدی بالگدبود به اصرار زمین گیرشدی حبس گشته نَفَس و خون ز سره سینه دمید از فرورفتن مسمار زمین گیرشدی حادثه بودکه رخ داده در آن کوچه تنگ از نهان کردن رخسار زمین گیرشدی نتوانی که زنی شانه به موی زینب از قنوتت به شب تار زمین گیرشدی همه گویند دگر رفتنی هستی بانو پی این وعده دیدار زمین گیرشدی می زنی خنده به تابوت پس از دیدن آن درپی وعده ی گفتار زمین گیرشدی غلامی (مجنون کرمانشاهی)_
پیش از غروب عمرتوبانو خزان شد مابین بستری وتنت نیمه جان شده از روز حادثه توچرا بی تکلمی نا محرمم مگر لب توبی زبان شده اذن دخول توملک الموت میکند بانوبگومگر اجلت ناگهان شده من گرد بسترت همه شب دور می زنم حرفی بزن بگوکه غم توعیان شده گویابه خواب امشب تو محسن آمده خنده به لب شدی ز لب مهربان شده تسبیح وهم ستاره و سجاده شاهداست بر ناله ی شبانه و درد نهان شده دستی که زانوی غم زهرا به برگرفت غمخوار آه وناله ی این کودکان شده زهراببین که قلب حسن تیر می کشید غمدیده از کبودی قد کمان شده زهراشکسته قلب علی درهوای تو درماتم وعزای تو اومیزبان شده بانو به زیرپای توچادر فتاده بود از بس که خم شدی کمرت ناتوان شده زینب کناربسترتوسفره کرده پهن خوشمزه تر برای تو این پخت نان شده گویاردیف دنده ی تان نامنظم است ای وای من شکسته سراستخوان شده این درد پهلویت پس از آن ضربه ی دَرَست احوال مرگ بررخ ماهت عیان شده از چشم پر ستاره ی تو خون چکیده است گریم برای قطره ی اشک روان شده مهمان شدم شبی که بپرسم حال تورا دیدم بهارعمرتوبانو خزان شده غلامی- (مجنون کرمانشاهی)_
راه بندان است کوچه, شانه داری مهربان؟ کفتری بشکسته بالم, لانه داری مهربان؟ هی قدم برداشتی تو از غم و دلواپسی غصه ات بردوش من ,ویرانه داری مهربان؟ عاقبت ای باوفا این غصه جانم را گرفت کرده ام گم خانه را,کاشانه داری مهربان؟ فاطمه بین درو دیوار افتاده بیا بهرمن یک مرحم شاهانه داری مهربان ثلث سادات جهان بایک لگد نابود شد بهر زهرا سینه ای جانانه داری مهربان گرچه گستاخیست مردک دستهایت بسته است پشت این در عاشقی فرزانه داری مهربان گوشوارفاطمه درکوچه ها مفقود شد گریه ای بی وقفه دارم , شانه داری مهربان؟ غلامی (مجنون کرمانشاهی)_ _____ برگرفته از کتاب شاعر(یاس کبود)
بسم الله الرحمن ا لرحیم شدن زهرامروکه باتو به جانان دلم خوش است بانوفقط به دیده ی گریان دلم خوش است زهرا،مروکه باتوعلی شادمیشود بانوی من،به حال پریشان دلم خوش است عشق است هرچه را توبخواهی برای خود زهرامرو به غربت و هجران دلم خوش است "گفتی بسوز در غم من…سوختم ولی بانوبمان به لذت درمان دلم خوش است دیگر سلام حیدر تو،مانده بی جواب باماندن توای گل ریحان دلم خوش است محتاج یک نگاه تو ام ای تمام عشق خشگم چنین، به قطره ی باران دلم خوش است در پشت در تورا وسط شعله می زدند یادم نمیرود به توای جان، دلم خوش است با دست خودبرای علی لقمه ای بگیر زهرابمان به لقمه ای از نان دلم خوش است اینجا بساط گریه برایم فراهم است بانو برای آن لب خندان دلم خوش است حیدرمیان آن درودیوارجان سپرد امابه ماندن تو، کماکان دلم خوش است آمدمغیره سوی تو،ازمن حیانکرد ازپانشستی وبه توای جان دلم خوش است وقتی دلت گرفت و فقط یاحسین بگو زهرا به روضه ی شه عطشان دلم خوش است (مجنون)برای نیزه نشین آیه ای بخوان یافاطمه به آیه ی قرآن دلم خوش است _____ برگرفته از کتاب شاعر( حضرت یاس )_بزودی منتشر میشود
بسم الله الرحمن الرحیم لشکری آمده اینجا وچه بد می خندد دست و پا می زنی و راه تورا می بندد سر و کاره منه ،حیدربه طنابی افتاد تازیانه مردکی، مرهم زخمت می داد فاطمه ناله نکن عرش خدا می لرزد دلم ازآمدنت به کوچه ها می لرزد دست من بسته، سر از خاک تو را بردارد کمی از رنج غریبیِ وبلابردارد دردپهلوی تواز کوچه ی غم می بارد چقدر کوچه به گودال شباهت دارد زدنت دروسط کوچه تماشایی بود بین کوچه تازیان گرم پذیرایی بود دل (مجنون) به تنهایی تان می سوزد چهره ات گفت که عمرت چو خزان می سوزد آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بس کن مغیره بر سراوتازیان مزن باضرب پابه همسر قامت کمان مزن بس کن مغیره پیش دوچشمان مجتبی باضرب کعبه نی به تن آن جوان مزن -------------- -------------- ------------ باتازیانه ای بدنم رامغیره زد دربین کوچه ای حسنم رامغیره زد افتاده گوشواره ام ازگوش یاعلی باضرب تازیانه تنم رامغیره زد غلامی(مجنون کرمانشاهی)_
یک دست زمختی به سرت بنشسته شلاق عدو روی پرت بنشسته از من چقدر وقت گرفت آن کوچه يعنی لگدی به پيكرت بنشسته درکوچه ی باریک تنت افتاده در زیر لگدها بدنت افتاده برگشته ای ازکوچه ولیکن خاکی ای فاطمه دیدم حسنت افتاده آن پهلوی چون بهاره‌ات خونی بود آن چشم پر از ستاره‌ات خونی بود فهمیده از چادر خاک آلودت در كوچه دو گوشواره‌ات خونی بود غلامی_(مجنون کرمانشاهی)_
: نقش آیینه‌ی ایوانِ علی فاطمه است همه جا نعره طوفان علی فاطمه است قعطی عمر بشر درطلب رحمت اوست بخداجلوه یِ باران علی فاطمه است نفس حیدرفاطمه، چون نفسش فاطمه است جان زهراست علی جانِ علی فاطمه است دیده ام نقش نوشته روی کاشی حرم نقش هرکاشی ایوان علی فاطمه است فاطمه وقف علی بود وعلی وقف غمش چونکه مهمان به سر خوانِ علی فاطمه است ‌ مضجعِ حضرت حیدر بخدا درنجف است بازمیگویم که جانانِ علی فاطمه است من گدایم به در کوی تو ای شیر خدا بازمیگویم که سلطانِ علی فاطمه است ناله بر فاطمه کردیم که صاحب کرم است صاحب روزی هرنانِ علی فاطمه است گوشه ی صحن علی برسروبرسینه زدیم چاره‌یِ حال پریشان علی فاطمه است ✍شاعر... آرمین غلامی_(مجنون کرمانشاهی) 🏴🏴🏴
: نقش آیینه‌ی ایوانِ علی فاطمه است همه جا نعره طوفان علی فاطمه است قعطی عمر بشر درطلب رحمت اوست بخداجلوه یِ باران علی فاطمه است نفس حیدرفاطمه، چون نفسش فاطمه است جان زهراست علی جانِ علی فاطمه است دیده ام نقش نوشته روی کاشی حرم نقش هرکاشی ایوان علی فاطمه است فاطمه وقف علی بود وعلی وقف غمش چونکه مهمان به سر خوانِ علی فاطمه است ‌ مضجعِ حضرت حیدر بخدا درنجف است بازمیگویم که جانانِ علی فاطمه است من گدایم به در کوی تو ای شیر خدا بازمیگویم که سلطانِ علی فاطمه است ناله بر فاطمه کردیم که صاحب کرم است صاحب روزی هرنانِ علی فاطمه است گوشه ی صحن علی برسروبرسینه زدیم چاره‌یِ حال پریشان علی فاطمه است ✍شاعر... آرمین غلامی_(مجنون کرمانشاهی) 🏴🏴🏴
📖 🔊 مدح و روضه حضرت زهرا سلام الله علیها 🔘 ویژه ایام 🔻 ** مادرم بودمیان درو دیوار ای وای خورده ای وای چنین بر سره مسمار ای وای غلط کرد زده .... زنِ تنها گیر آوردی ای نامرد ... حالا زدی جلو پسر مادرُ نمی زنن ... بیست سالش نشد موهاش سفید شد ... دیگه قدش راست نشد ... همه عالم می دونند دختر باباییِ یعنی پسر مادریِ عمداً مقابلِ پسرِ ارشدت زدن ... من یه دونه دیگش را بگم ببینم روضه کجا میره ،یه خانم الان پا برهنه تو کربلا به سینه می کوبه ... چی میگه ؟ غریبِ مادر ... همچو ارباب سرم را به کفِ پات نهم اومد تو حجره دید هر کی صورت یه جا گذشته ، امام حسن صورت رو صورت ، حضرت زینب صورت رو سینه ، یه نگاه این ور اون ور کرد دوید اومد پایین پا ... این پارچه را زد کنار صورتش را گذاشت کفِ پایِ مادر ... هی صدا میزد یا اماه اماه .... دید صدا نمی آد ... هی نگاه می کرد ببینه چشماش باز میشه یا نه ... صدا نیومد بغضش ترکید ، مادر تا حالا نشده بود حسین صدات بزنه جوابشُ ندی روضۀ من اینجاست ، من میگم کاش این ماجرا همینجا تموم میشد ، اینجا مادر جواب نداد کربلا هلال میگه دیدم صداش میاد سپرشُ آب کرد اومد دم گودال داره بیرون میاد هلال کجا میری آب میبرم براش ... یه لبخندی زد ، دیر اومدی الان سیرابش کردم ... گفتم تو که کارتُ کردی چرا دست و پات میلرزه ... هلال داشتم میبرید صدایی شنیدم بنیَ ...بنیَ ... قتلوک ... ضبحوک ... حسین ... کربلا دریایی از خون آمده شمر از گودال بیرون آمده میخوام یه جوری امشب کار همه را انجام بدی با این ذکرت ، گرفتارا ، حاجت دارا ، یه جوری آقاتُ صدا بزنی گیر همه با این ذکرت باز بشه بریم کربلا ... حسین ... دلم یه کربلا میخواد ... حسین ... یه گنبد طلا میخواد ... حسین ... دلم امام رضا میخواد ... 🎤 حاج آرمین غلامی (مجنون)
دفن غریبانه بضعه رسول الله سلام الله بنفس حاج آرمین غلامی (مجنون) ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله.. فلما جنه اللیل غسلها امیرالمومنین به ماءالجنه کوثر را باید با اب کوثر بشودند والا این اب اگر رو این زخم ها و جراحت ها برسه.... بدن رو تو تابوت گزاشت فرمود جان برو بگو ابوذر بیاد... علی فرستاده دنبالتون ها... قدر بدون این شبها رو امدی امدی رو کمک کنی تو حمل ... بال و پری را ز اشیانه می بردند.. تنی ضعیفه به شانه میبردند را روز روشن ازدن چرا جنازه او را شبانه می بردند هر رو که میخواد دفن کنه... گل بارونشش میکنن یا لا اقل..یه شاخه گل رو قبرش میزارند... یعنی اینی که زیر خاک خوابیده گل فامیل و خانواده بوده بجای گل که گزارد روی رسول... برای او اثر می بردند. بدن رو اماده کرد. اما یه نگاه کرد..دید یه تنه نمیتونه. بدن رو دفن کنه.. که یه تنه در قلعه خیبر رو کنده... حالا چی شده که حتی نمیتونه بدن ضعیف خانمش رو دفن کنه.. یه سلام به پیغمبر داد. از پیغمبر کمک گرفت.. هر چی تو عالم غم و غصه بود..به دل علی سرازیر شد بدنو که تحویل پیامبرداد فهفه السوال....... تو سوال پیچش کن.. متن عربی این یه امانت بود... امیرالمومنین اینجوری داره تحویل میده یه امانتی هم ابا عبدالله به زینب سپرد... خواهرم این نازدانه نه داره نه پدر.. بعد من پدر و مادرش تو باش.. این امانتو سالم تحویل زینب داد. اماشبی که میخواست دفنش کنه یه جای سالم تو بدن رقیه سلام الله نبود.... حسین..... ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
من باره شیشه دارم و سامان ندارم افتاده بارم بین در،درمان ندارم آتش گرفتم بین دیوار ودری من در جسم خود یکذرّه دیگر جان ندارم افتادم ازپاوشکسته تر شدم من افتاده ام ازپاعلی ،سامان ندارم این دنده هایم را چه راحت می شمارم بالاتر از این نالۀ سوزان ندارم پیراهنم دیگر به تن خیلی گشاد است جز پوستی واستخوان برجان ندارم آمدمغیره سوی دیگربودقنفذ جز این دومرد بَد دَهن مهمان ندارم من خود بلا گردان جانِ حیدرهستم یارب نیازی بر بلا گردان ندارم بارم میان کوچه ای افتاده حیدر خواهم زجاخیزم ولی امکان ندارم روی کبودم جای مشت وجای سیلی است آنقدرمحکم زد دگردندان ندارم دست توراباریسمانی بسته بودند دردی به غیر از دیدن جانان ندارم با سرفه ی پرخون علی، خو کرده جسمم جز دفنِ غربت من سر و سامان ندارم با این زبانِ روزه ام ،در روز آخر جز وا حسینا بر لب عطشان ندارم (مجنون)مرادرکوچه ی باریک کشتند بارم زمین افتاده دیگر جان ندارم _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
زنی دارم تقلا میکنم یک آشنانیست من باره شیشه دارم،اما مرتضا نیست حیدررها کن این پلید بد دهان را  از که توقع داشتی وقتی حیا نیست افتاده باره شیشه ام درزیر پاها بشکستن شیشه دراین کوچه روانیست اینجامغیره بد دهانی کرده حیدر یک آشنا بی تومیان کوچه ها نیست بین درخانه مرا آتش کشیدند آتش زدن برخانه ی حیدر روانیست این تخته ی تابوت را دیگربیارید بهتر نباشد بدتر از آن بوریا نیست شمشیرها درکوچه هامیرفت بالا صدحیف روزی مثل روز کربلا نیست (مجنون)درآن کوچه علی رامیکشیدند دیگرکسی فکرعلی مرتضا نیست _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
باضرب پایی دنده هایش را شكستند دربین در،بغض صدايش را شكستند درکوچه ها زهرا علی را مى كشيدند باتازیانه ساق پایش را شكسته اند زهراپی حیدر دوید وناله میزد زير لگدها چندجايش را شكستند برخاست زهرا ناگهان با صورت افتاد قلب علی مرتضايش را شكستند دیگربه خانه فاطمه، چيزى نمى خورد دربین در، ظرف غذايش را شكستند قنفذ مزن بر فاطمه،نامردبس کن با خنده قلب مبتلايش را شكستند هرچه زدند او را ،ولی ازپانیفتاد درکوچه هاسوزه نوایش را شكستند روزی شودجسم حسین پامال مرکب ياد دمى كه دنده هايش را شكستند روزی رسد برنیزه ها راس حسینت اینگونه حکم کربلایش را شكستند _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
دگرازبی کسی شیرخدا،خسته شدم علی از این همه بیداد و جفا خسته شدم روزوشب من ز خدایم طلب مرگ کنم ای اجل بر سر ه زهراتو بیا خسته شدم دیگرازشهرمدینه شده ام سیر علی بعدتو ازهمه کس ،من به خدا خسته شدم پهلوی فاطمه ات در وسط کوچه شکست علی از دوری و هجران بخدا خسته شدم دل تو خون شده از کینه این مردم پست بی تو افتاده ام از شور و نوا خسته شدم خوردم ازدست کسی، سیلی و شلاق و کتک من از این کوچه و این قوم خدا خسته شدم ناسزا گفت به ما پشت درخانه عدو من از این ثانی بی شرم و حیا خسته شدم خوانده ام باز نماز شب خود بنشسته چون ندارم رمقی، برسرپا خسته شدم بسکه دنبال علی ،رفته ام وبرگشتم بسکه خوردم کتک از سیلی وپا،خسته شدم _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها لشگری دروسط کوچه گرفتارش کرد مردکی پست رسید ولگدی بارش کرد دست وبازوی علی رابه طنابی بستند به زمین خوردن درکوچه ای وادارش کرد ... فاطمه بودکه آمدپی یاری علی وسط کوچه خجالت زده ازیارش کرد اولین مرتبه اش بود که اورابردند دیدن فاطمه درکوچه چنین زارش کرد دست زهرا پی یاری علی آمده بود رحم الله به زهرا که وفادارش کرد بازوی فاطمه ام دروسط کوچه شکست قنفذآمدباقلافی ضربه ها بارش کرد تَرَک روی لبش شاهدجان کندن اوست غمِ پهلوی شکسته ِ بخدا زارش کرد .... گرده روبه صفتان ،شیرخدا دربند است تیغ نامرد به زهرا بدهکارش کرد تن درهم شده اش را به طنابی بستند غربتش خانه نشین شهروِ بازارش کرد ** دربین کوچه بود، ز هر سو، زدند تورا دیدم چگونه همسر مه رو ،زدند تورا از بس شکاف زخم سره سینه بودعمیق افتاده بود ی و،ز پهلو زدند تورا _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها تاسحربانو ی من،گرده تو بیدارم مرو روز و شب در فکرتو همواره بیمارم مرو بال‌ من بستی توزهرا،تا ازاین عالم روی مثل  یک  ققنوس  آتش دیده  هشیارم مرو فاطمه حرف دل خود را  به حاشا می‌بری میروی  من روزوشب  در  فکر  دیدارم  مرو یکه  تازی  میکنی ، درقلب من زهرای من مثل یک  افسرده از  این  عشق  بیمارم  مرو دل به دریا  میزنم،گویم نرفتی فاطمه چون‌که بی‌پروا پیِ یک لحظه  دیدارم مرو رفتی ومن مانده ام  زیر  هجوم  خستگی با  نگاهی  منتظر    ای یار و   دلدارم  مرو تابماند  بر دهان  بسته‌ ام  مُهر  سکوت بر   دل   بی ‌هم‌زبان  خود   بدهکارم  مرو حال(مجنون)راکسی هرگزنفهمدتا ابد مادرگیتی زداغت ناله ها دارم مرو _آرمین غلامی(مجنون)
حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها بین در گفت "مسیحا نفسم مے آید فاطمه گفت که فریاد رسم مے آید" گرچه ازمیخ ،سره سینه ی من پرخون است بهریاری عاقبت، یارو کسم مے آید آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها همه جا تیره و تار است درآن کوچه علی همسرت فاطمه زار است درآن کوچه علی قنفذ ازیکطرف وآنطرفش مغیره بود سینه اش تحت فشار است درآن کوچه علی ضرب شلاق تنش ازنفس انداخته بود دیده ی فاطمه تاراست درآن کوچه علی همه سرمست برای زدنش آمده اند هر که مِی خورده خمار است درآن کوچه علی رمقی نیست که فریاد کِشَد از دَردَش همسرت تحت فشار است درآن کوچه علی تک و تنها بگذارند مرا و بروند کَندن از ایل و تبار است درآن کوچه علی قنفذ ازراه رسید وزده باضرب غلاف گوئیا قفل به کار است درآن کوچه علی با همین حال بدان شوق به مُردن دارم شوقم از دیدن یار است درآن کوچه علی وسط شعله ی آتش بخداسوخت تنم شعله دود به بار است درآن کوچه علی گفت(مجنون)که در این دار بلا یا چه شود با غم خود سرو کار است درآن کوچه علی _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها باتوزهرا روزگاری،کنج خلـــوت داشتم رفتی وبارفتنت ،چشمان حسرت داشتم دست من در دستِ یـــــاد تو کجـــــاها که نرفت یاده آن روزی که باعشق تو صحبت داشتم رعـــد و برقی آمدو درکوچه پهلویت شکست بین کوچه گفتگوبا اهل ظلمت داشتم قـــدِ دریای فاطمه دلتنگ بـودم نیمــــه شب رفتی وبارفتنت من حس غـــــــربت داشتم یاده آنروزی نمودم ساعده دستش شکست درمدینه یاوری غرق محبت داشتم همــــدم من تا سحر چشمــــان پر از گریه!بود ازفراقت سینه ای پر درد وحسرت داشتم.. _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها رفتی ای فاطمه من،دیده ی،باران زده ام بی تو ای فاطمه جان،در دل طوفان زده ام بنگرعاشقِ تنها که دل از خانه بُرید منه تنها به تنِ خیسِ بیابان زده ام یاده روزی که سرت خورد به دیواره شهر بعدتو قید ِخود واین دل و این جان زده ام چاره ی کاره مرانیست دوا یی زهرا رحم کن برعلی ودیده ی گریان زده ام بیتو من د ر دل این شهرغریبم چکنم وای(مجنون )پره آشوبم وبحران زده ام _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها شهادت بمان برای من وبی بهانه با من باش بمان شبی وبمان عاشقانه با من باش مروکه فاطمه تنهاتویی پناه من مروبه گریه و بغض شبانه با من باش به هم بریز حساب و کتاب و منطق را جنون خوش است ،ای بی نشانه با من باش هنوزخون سره سینه ات به دیواراست مرو زخانه ام،هم آشیانه با من باش هنوز دست شکسته نرفته ازیادم مرو توفاطمه جان ،بی بهانه با من باش شب است و پیکره مجروح تو ،دهم من غسل به قدرِ یک نظرعاشقانه با من باش... _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)