eitaa logo
بیرق/محمد حسین صفاریان
99 دنبال‌کننده
293 عکس
27 ویدیو
0 فایل
شعر و ترانه
مشاهده در ایتا
دانلود
در دشت جنون عطر نمازی مانده ست در خاطره داغ دل گدازی مانده ست آن سوتر از نگاه شرمنده رود بر نیزه نگاه سرفرازی مانده ست @mhsaffarian
بسیار گل سرخ که در دفتر او واکرد دهان به جلوه ی دیگر او این اوج رضایت است در مکتب عشق لبخند هزار زخم بر پیکر او @mhsaffarian
روضه آغاز شد و دلبر و دلدار زمین خورد ساقی تشنه لب آینه‌کردار زمین خورد روضه آغاز شد و اسب زمان از نفس افتاد وقتی از اهل حرم میر و علمدار زمین خورد روضه آغاز شد و رو به فلک رفت سه‌شعبه ماه بی بال و پر آن اسوه‌ی ایثار زمین خورد ماتم آغاز شد و رود امید از طپش افتاد مشک زخمی شد و خالی شد و سردار زمین خورد سیدالعشق خودش را به لب رود رسانید علم عشق ز دست مه عیّار زمین خورد شاه بی‌یار چنان از طرف علقمه برگشت که گمانم وسط معرکه صدبار زمین خورد شاهِ تنها به سکوت و به دم و اشک سخن گفت هر که پرسید چه شد؟ یک نفر انگار زمین خورد! بعد از آن ظهر دهم خواهر سلطان شهیدان در اسارت وسط کوچه و بازار زمین خورد سال‌ها پیش مدینه مادر آینه و آب در تَف آتش و هیزم پشت دیوار زمین خورد ابری از کوفه برآمد، کربلا، شام و نجف را دور زد، اشک شد و در دل رگبار زمین خورد @mhsaffarian
سلام بابا سلام بابایی بازم برام بگو لالایی سفر بخیر رسیدی از راه امون از این همه جدایی سلام بابای مهربونم چشات چراغه تو شب من چشاتو واکن و نگا کن به زخمای روی لب من شب از ستاره ها می ترسم تو این خرابه های شامی بابا چقدر نامهربونه نگاه مردمای شامی دیگه نرو سفر عزیزم بدون دخترت رقیه تنت کجاس بابای خوبم فدایی سرت رقیه بگو چرا رو نیزه بودی بگو کی رگهاتو بریده محاسن قشنگتو کی بگو به خاک و خون کشیده چی شد منو گذاشتی رفتی تو کربلا غریب و تنها ببین کبوده صورت من حالا شدم شبیه زهرا نبودی خیمه رو سوزوندن نبودی موهامو کشیدن چه آدمای بی خدایی صدای گریه مو شنیدن نبودی قد عمه خم شد نبودی روزمون سیا شد سر تو و عمو و اکبر چراغ این شبای ما شد حالا که اومدی باباجون منم ببر که خیلی خسته م دلم گرفت از این خرابه ببین که کوله بارو بسته م دیگه نرو سفر بابا بدون همسفر بابا اگه می خوای بازم بری رقیه رو ببر بابا (س) @mhsaffarian
عاشق چایخانه‌های توام شربت عشق را مگیر از من سرخوشم زیر موج پرچمها فرصت عشق را مگیر از من السلام ای مقطع الاعضاء السلام ای حسین خون خدا السلام آشنا رفیقِ قدیم السلام ای غریب کرببلا السلام ای دلیل گریه‌ی ابر السلام ای دلیل ضجّه‌ی رود وارث حوض کوثر و زمزم تشنه-سیراب ظهر عاشورا وارث نوح و آدم و یعقوب وارث یوسفی و ابراهیم یادگار محمدی و علی وارث خون حضرت یحیی عاشق چایخانه‌های توام عاشق روضه‌هام عاشق تو با همه راهها مخالفم و از همه راهها موافق تو عاشق و بی‌قرار نام توام عاشق موج سبز پرچم‌ها طپش قلب من همین ذکر است یا حسین ای شهید کرببلا @mhsaffarian
... كه خنده از لب اين روزگار سربرود چنان كه قهقهه از آبشار سربرود كه بي‌بهانه‌ترين شعر عاشقانه شود هماره از  غزلم  بوي يار سربرود كه برف حنجره‌ام قطره‌قطره آب شود ترنّم از لب اين چشمه سار سربرود كه بوي نان ز همه كوچه‌ها عبور كند كه آب از رگ هر جويبار سربرود چقدر پنجره‌ها رو به هيچ وابشود چقدر حوصله‌ي  انتظار  سربرود چقدر چشم  تو را آرزو كنم ساقي چقدر ساغرم از اين خمار سربرود چقدر نور تو را جستجو كنم خورشيد چقدر  صبحم از اين شام تار سربرود تو اي تبسّم پنهان طلوع كن روزي كه خنده از لب اين روزگار سربرود (عج) @mhsaffarian
لینک عضویت در کانال:👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/259653661C5323ef7f33 لطفاً صورت تمایل برای دوستان ارسال فرمایید .
و آمدم که بپوشم به بوسه پیرهنش را و قطره قطره بشویم به اشک زخم تنش را و آمدم که ببینم کجای دشت عطش‌نوش لگد زدند و شکستند شقایق چمنش را نگاه کردم و دیدم هزار و نهصد و پنجاه سپیده سرزده در دشت تلألوء بدنش را رسید مادر و دیدم که برد از آن شب بی‌رحم به آستانه‌ی معبود شهید بی‌کفنش را نشسته بود کنارش کبودی تن مادر که بی مکاشفه دیدم شکوه زیستنش را نگفته بود برایم هنوز قصه‌ی رفتن که عهد بستم و گشتم خطابه خوان سخنش را من آمدم که بمانم اسیر عشق و ارادت به کارزار محبت حسین و هم حسنش را و من مسافر شبهای کربلا و بقیعم کبوتری که نداند کجا برد وطنش را @mhsaffarian
42.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 ببینید: امام مهربان من سلام بر هوای تو... 🔻 شعرخوانی در چهارمین محفل شعر عاشورایی و روضه‌ی خانگی بیت شهید عبدالله حبیبی خمینی‌شهر محرم ۱۴۰۲ 🌷 @mhsaffarian
پلکی به هم زدیم و محرم شروع شد فصل جنون و بارش نم‌نم شروع شد عشق حسین سوم شعبان، نه پیش از آن از ابتدای خلقت عالم شروع شد شیدا شدن دخيل شدن روضه‌خوان شدن از اشک‌های حضرت آدم شروع شد بوسه بر آن گلوی مبارک در ابتدا از بوسه‌های حضرت خاتم شروع شد راهی شدن برای رسیدن به کربلا از چشمه‌های کوثر و زمزم شروع شد طوفان گریه‌ها ولی از سال شصت و یک از چشم آن شهید معظم شروع شد آری کنار پیکر خونین اکبرش سینه‌زنی و لطمه‌زنی هم شروع شد وقتی غروب بر تن زن‌ها و کودکان سیلی و تازیانه‌ی محکم شروع شد بر روی نیزه خواندن قرآن چه روضه‌ای‌ست! حالا سلام آخر ما هم شروع شد عطری سه‌ساله از نفس باد می‌وزد پلکی به هم زدیم و محرم تمام شد @mhsaffarian
نفسم نيست تو را از دل صحرا ببرم که از این دشت تو را یکّه و تنها ببرم طاقتم نيست تو را ای همه تکبیر و اذان به سوی خیمه از این محشر کبرا ببرم بر عبا چیدمت ای ذکر ز هم پاشیده اشهدُ اَنَّ علی‌اکبرِ لیلا ببرم دشمنانم همه جمع‌اند و پراکنده تویی جان به تن نیست که تا جان خودم را ببرم ای جوانان بنی هاشم این تازه جوان گل سرخی‌ست که از دوزخ دنیا ببرم هر چه گلبرگ که بر روی زمین ریخته باد جمع کن عشق که با خویش از اینجا ببرم داغ او زخم عمیقی‌ست که باید اینجا روی قلبم بگذارم به کجاها ببرم اشبَه‌ُالناس به سیمای رسول مدنی‌ست باید این شکوه به پیغمبر و زهرا ببرم او علی بود علی بود علی بود علی باید او را به شفاخانه‌ی بابا ببرم @mhsaffarian
لافتی گفت و تهی کرد جهان قالب را جز علی کیست که خشنود کند کاتب را لافتی جز علی و نیست امیری جز او ذوالفقار آمده تعظيم کند صاحب را روح قرآن به سراپرده‌ی هستی حک شد منکران دست نبستند مگر کاتب را؟ صبح صادق که درخشید ولیّ ازلی کافران آذین بستند شبی کاذب را تا ابد صفحه‌ی تاریخ ز خاطر نبرد ننگ ظلم و ستم آن سه نفر غاصب را لقبش را اسدالله نهادند که داشت در شب خوف و رجا هیمنه‌ی غالب را اشهدُ انَّ علیاً ولی‌الله بگو که نبی گفت بگو حاضر و هم غایب را ما به مُلک همه‌ی عالم امکان ندهیم گرد نعلین علی‌بن‌ابیطالب را @mhsaffarian
ققنوس‌ها از عمق آتش سر کشیدند پرواز را در پهنه‌ی باور کشیدند ققنوس‌ها در ازدحام بمب و موشک پرپر زدند و در نهایت پر کشیدند ققنوس‌های کوچک از گهواره‌‌هاشان بیرون زدند و شعله‌ها را سرکشیدند در دفتر نقاشی دنیا ندیدیم نقش غریبی را که در دفتر کشیدند مردان و زن‌ها را شکسته زیر آوار کوچکتران را مثل گل پرپر کشیدند پروانه‌ها را زخمی و بی‌بال و گریان گلزار را با خون و خاکستر کشیدند کرببلا تکرار شد هر روز و هر روز بسیار تیر از حنجر اصغر کشیدند آب روان سد شد به روی خیمه‌ها و شمشیر بر دستان آب‌آور کشیدند از جنگ رو در رو حذر کردند آری چون دزد شبرو در خفا خنجر کشیدند اما نه این تصویر آخر نیست قطعا ققنوس‌ها از عمق آتش سر کشیدند @mhsaffarian
سلام بابا سلام بابایی بازم برام بگو لالایی سفر بخیر رسیدی از راه امون از این همه جدایی سلام بابای مهربونم چشات چراغه تو شب من چشاتو واکن و نگا کن به زخمای روی لب من شب از ستاره ها می ترسم تو این خرابه های شامی بابا چقدر نامهربونه نگاه مردمای شامی دیگه نرو سفر عزیزم بدون دخترت رقیه تنت کجاس بابای خوبم فدایی سرت رقیه بگو چرا رو نیزه بودی بگو کی رگهاتو بریده محاسن قشنگتو کی بگو به خاک و خون کشیده چی شد منو گذاشتی رفتی تو کربلا غریب و تنها ببین کبوده صورت من حالا شدم شبیه زهرا نبودی خیمه رو سوزوندن نبودی موهامو کشیدن چه آدمای بی خدایی صدای گریه مو شنیدن نبودی قد عمه خم شد نبودی روزمون سیا شد سر تو و عمو و اکبر چراغ این شبای ما شد حالا که اومدی باباجون منم ببر که خیلی خسته م دلم گرفت از این خرابه ببین که کوله بارو بسته م دیگه نرو سفر بابا بدون همسفر بابا اگه می خوای بازم بری رقیه رو ببر بابا (س) @mhsaffarian
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها والسِّرالمستودع فیها بعدد ما احاط به علمک مرا بخوان که حاجتم فقط زیارت تو بود که آسمانم از ازل همیشه تربت تو بود امام با وفای من دلیل گریه‌های من همیشه در برابرم غروبِ غربت تو بود به راه اشک آمدم قدم قدم غزل شدم میان جمع واژه‌ها دوباره صحبت تو بود در آن کویرِ تشنه لب در آن جهالتِ عرب زبانزد فرشتگان شکوه و شوکت تو بود اگر چه خیل نوکران رسیده‌اند کربلا و جاده‌ها تمامشان به رنگ رایت تو بود گذشت سال و ماه و من به این دلیل سرخوشم که رزق اربعین من میان هیئت تو بود @mhsaffarian
33.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خواننده: شاعر : موسیقی: میکس و مستر: تصویر و تدوین: کارگردان: گرافیک: تهیه‌ شده در اداره فرهنگی اجتماعی شهرداری منطقه یک اصفهان @mhsaffarian
جاماندم از رسیدن و غوغاست کربلا چشم انتظار رخصت مولاست کربلا چشم انتظار رخصت شمس‌الشموس یا اذن سفر ز حضرت زهراست کربلا شاه نجف به تنگی دلها عنایتی ما قطره‌ایم و تشنه و دریاست کربلا ای تشنه‌لب به پرچم عباس دل ببند در بند یک اشاره‌ی سقاست کربلا تنها نه قبله‌ی دل اهل زمین شده زائرسرای عالم بالاست کربلا زانوی غم به سینه بگیر از غم حسین دنیا پر از غم است و غم ماست کربلا با آن همه شلوغی و آن موج ازدحام مولای عصر، یکه و تنهاست کربلا آیینه‌کاری حرم این نکته را نمود دریایی از شکسته‌ی دلهاست کربلا ای لشگر پیاده‌ی جامانده از مسیر هر جا دلت شکست همان جاست کربلا @mhsaffarian
انّاللّه و انّا الیه راجعون 🔻 استاد محمّدعلی بهمنی (متولد: ۲۷ فروردین ۱۳۲۱ ) شاعر، غزل‌سرا و ترانه‌سرای چیره‌دست معاصر جمعه ۹ شهریور ۱۴۰۳ دار فانی را وداع گفت. 🔸زمان آیین تشییع این شاعر بزرگ معاصر در تهران و تدفین او در بندرعباس طی اطلاعیه‌های بعدی به اطلاع عموم خواهد رسید. مرکز آفرینش‌های ادبی قلمستان و دفتر تخصصی ادبیات و زبان این ضایعه را به جامعه ادبی کشور و خانواده محترم آن ادیب فرهیخته تسلیت می‌گوید و برای ایشان از درگاه خداوند رحمان طلب رحمت و مغفرت می‌نماید. از کتاب‌های منتشر شده استاد بهمنی می‌توان به عناوین زیر اشاره کرد: باغ لال (۱۳۵۰) در بی‌وزنی (۱۳۵۱) عامیانه‌ها (۱۳۵۵) گیسو، کلاه، کفتر (۱۳۵۶) گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود (۱۳۶۹) دهاتی (۱۳۷۷) شاعر شنیدنی است (۱۳۷۷) کاسهٔ آب دیوژن، امانم بده (۱۳۸۰) این خانه واژه‌های نسوزی دارد (۱۳۸۲) من زنده‌ام هنوز و غزل فکر می‌کنم (۱۳۸۸) غزل زندگی کنیم (گزیده غزل) (۱۳۹۲) @ghalamestanlit
در گوشه ای از آسمان ابری شبیه سایه ی من بود ابری كه شاید مثل من آماده ی فریاد كردن بود من رهسپار قله و او راهی دره تلاقی مان پای اجاقی كه هنوزش آتشی از پیش بر تن بود خسته مباشی پاسخی پژواك سان از سنگ ها آمد این ابتدای آشنایی مان در آن تاریك و روشن بود بنشین !‌ نشستم گپ زدیم اما نه از حرفی كه با ما بود او نیز مثل من زبانش در بیان درد الكن بود او منتظر تا من بگویم گفتنی های مگویم را من منتظر تا او بگوید وقت اما وقت رفتن بود گفتم كه لب وا می كنم با خویشتن گفتم ولی بعضی با دستهای آشنا در من بكار قفل بستن بود او خیره بر من من به او خیره اجاق نیمه جان دیگر گرمایش از تن رفته و خاكسترش در حال مردن بود گفتم : خداحافظ كسی پاسخ نداد و آسمان یكسر پوشیده از ابری شبیه آرزوهای سترون بود تا قله شاید یك نفس باقی نبود اما غرور من با چوبدست شرمگینی در مسیر بازگشتن بود چون ریگی از قله به قعر دره افتادم هزاران بار اما من آن مورم كه همواره به دنبال رسیدن بود @mhsaffarian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روضه بودم دارم از عشق شما تب می‌کنم با حسین و با رضا هر روز را شب می‌کنم از می ناب ازل از اشتیاقی لم‌یزل جسم و جان خشک و خالی را لبالب می‌‌کنم من نمی‌دانم کی‌ام در بین جمع نوکران این قدر هستم که گاهی یاد زینب می‌کنم جز غباری نیستم در زیر پای مردمان سربلندم کن که دارم ترک منصب می‌کنم با همه بی بند و باری بسته‌ی کرب و بلام گرچه زهرآب عطش در جام مذهب می‌کنم سعی خواهم کرد از امروز زائرتر شوم این کم دارایی‌ام را خرج مَرکَب می‌کنم گرچه بین شاعران خویش راهم داده‌ای کفش‌های زائرانت را مرتب می‌کنم می‌نویسم تا ابد از آن مسیحای زمان کاسه خونی دارم آن را هم مُرَکّب می‌کنم ۱ @mhsaffarian