«بلندخوانی هجای کوتاه آغاز مصراع»
یکی از شگردهاي وزني رایج در غزل دهههای اخیر که از دیدگاه بسیاری از منتقدان با صحّت موسیقی غزل منافات دارد، بلندخوانی هجای کوتاه آغاز غزل است. این نوع تغییر ِکشش هجا، در سنّت «مثنویسرایی» فارسی تا حدودی کاربرد دارد و بیش از همه در کشش ضمیر «تو» در آغاز مصرعها رواج داشته است؛ هرچند از منظر تاریخ زبان، این نوع کشش با تلفظ متفاوت "تو" در برخی گویشهای فارسی کهن هم سازگاری دارد.
از منظر دیگر، این امکان با تبدیل رکن «فعلاتن» به «فاعلاتن» در بحر رمل نیز شباهت دارد که به عنوان یکی از اختیارات عروضی پذیرفته شده است.
در شعر شاعران معاصر، این تسامح موسیقایی بیشتر متاثر از شاعران نیمایی و با تغییر کارکرد «واو» عطف در آغاز سطرهای اشعار آنان، به شعر سنتی راه نمود یافته است. به همین دلیل، این کشش هجایی را بیشتر در تلفظ «واو» اول سطرها میتوان دید؛ هرچند دربارهی امکان زبان تلفظ "و" عطف به صورت "وَ" عربی، در زبان شعر سنتی، برخی منتقدان نظرهایی دیگر دارند:
"و"خیال آفرینش مثل خوابی بود خوابی خشک و بیخود
(ذکاوت، 1377: 41)
کاشکی یکبار دیگر، تو و آن شور جوانی
" و "من و آن روزها و ذوق و شوق کودکانه
کاشکی یکبار دیگر، باغبانی مینمودی
"و" من خشکیده از نو می زدم کمکم جوانه
(همان: 80)
کشیده خواندن "و" آغازین در اغلب این اشعار، تنها به ضرورت وزنی رخ داده و نوعی دودستگی موسیقایی در سرعت تلفظ ایجاد میکند؛ بهطوری که نوعی کندخوانی در آغاز مصرع پدید میآید:
وَ بعد کل زدند زنان بی معطلی
«بعله» که آمد از دهن روشنی به متن
(صادقی، 1386: 18)
امشب که شاید عکسهایت را بسوزانم
وَ خندههایت را به دست باد بسپارم
(حسینی، محمد کاظم، 1385: 25)
وَ صبح شناسنامهاش را برداشت
یکشهر پر از فریب کاری، بابا
(مرادی، 1382: 82)
من مردهام، نشان که زمان ایستاده است
وَ قلب من که از ضربان ایستاده است
(روزی طلب، 1387)
اين تسامح که بیش از همه در غزل شاعران نوگرا و غیر سنتی دیده میشود، در تلفظ دیگر حروف و حتی اسمهای تک هجایی نیز، کاربرد دارد؛ چنانکه حروف «که/به» در ابیات زیر، برای حفظ وزن باید کشیده خوانده شود:
من هم به فال تلخ خودم گریه میکنم
"که" تا هنوز از ته فنجان نرفته است
مشکوک ماندهام به خودم، نه! به طالعم
"به" هر چه رفته است، به آبان نرفته است
(هدایتی فرد، 1386: 4-3)
"به" مادرم مینویسم: از آن کلافی که سبز است
جورابها را نبافد تا گل نگردد لگدمان
(حکمت شعار، 1381: 57)
در نگاهی گلی باید گفت، که در اغلب نمونهها، این کندخوانی به دودستگی موسیقایی شعر میانجامد؛ ویژگیای که در شعرهایی که زبان سنتی یا غیرروایی دارند، بیشتر رخ مینمایاند.
#نقد_شعر
#سیب_نارنجی
#وزن_شعر
#غزل
@mmparvizan
هدایت شده از خانه تخصصی هنر و ادبیات کودک و نوجوان
"دریچهای رو به افقی تازه"
ادبیات کودک و نوجوان به صورت رسمی و مستقل از ادب بزرگسال، جریانی نوظهور در جهان ادبیات معاصر و به موازات آن ادبیات فارسی است.
نقد و نظریه در این جریان، بسیار نوظهورتر از آثار ادبیات کودکان است و آنچه در جایگاه نقد ادبیات کودک و نوجوان میشناسیم بیش از همه در سایهی مباحث جدید تربیتی کودکان و نوجوانان، شکلگیری رشتههای مربوط به ادبیات کودک در دانشگاهها و رسمیت یافتن فراخوانها و ناشران و نشریات این جریان شکل گرفته است.
تازگی مباحث مربوط به این جریان، سبب شده است که همچنان بسیاری از مرزهای نقد و نظریه در ادبیات کودک و نوجوان دست نایافته یا مبهم باشد؛ به همین دلیل نقد و بررسی و واکاوی آثار آفریده شده در این حوزه و تبیین عناصر و اجزا و زوایای آن، میتواند راهگشای منتقدان، مدرسان، شاعران و نویسندگان کودک و نوجوان باشد.
#یک_سیب_نقد
#ادبیات_کودکان
https://eitaa.com/sibenaghd
پرویزن
"دریچهای رو به افقی تازه" ادبیات کودک و نوجوان به صورت رسمی و مستقل از ادب بزرگسال، جریانی نوظهور
کانال ویژهی نقد ادبیات کودک و نوجوان.
«به بهانۀ زادروز شیخ بهایی»
در شعر فارسی، مثنوی قالبی ایرانی است که در همۀ سدهها کاربرد داشته و بهمرور چارچوبی موسیقایی خاص خود یافته است. اهمیت روایت و طول معنایی و تعدد مضامین و مفاهیم رایج در مثنویها، سبب شده، در تاریخ شعر، وزنهایی خاص و عمدتا 10 و 11 هجایی، برای سرودن این قالب کاربرد یابد.
علاوه بر کوتاهی وزنهای مثنوی (به استثنای برخی وزنهای نادر در شعر کهن)، در هزارۀ گذشته، هفت وزن اصلی در مثنوی کاربرد اصلی داشتهاند تا آنجا که اغلب منظومهها و مثنویها در این وزنها سروده شده است. این هفت وزن عبارت است از:
1-فعولن فعولن فعولن فعل: وزن منظومههای حماسی ملی، تاریخی و دینی مانند: گشتاسبنامۀ دقیقی، شاهنامۀ فردوسی، گرشاسبنامه، علینامه، بانوگشسبنامه، برزونامه و اسکندرنامۀ نظامی و ... . این وزن در مثنویهای اخلاقی هم کاربردی خاص یافته، کهنترین نمونههای موجود این منظومهها آفریننامۀ ابوشکور بلخی و پندنامۀ انوشیروان را میتوان نام برد و اوج کاربرد آن را در بوستان سعدی میتوان دید. البته در ورقه و گلشاه عیوقی و اشعاری از عنصری و یوسفو زلیخای منسوب، این وزن گاه کاربردی عاشقانه نیز یافته است.
2- مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل: وزنی با کاربرد غنایی، ویژۀ اشعار عاشقانه چون: ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی، خسرو و شیرین نظامی و منظومههای عاشقانۀ پیرو نظامی چون: یوسف و زلیخاها و شیرین و فرهادها و عاشقانههای مستقل.
3- فاعلاتن فاعلاتن فاعلن: وزن منظومههای عرفانی چون: منطقالطیر و مصیبتنامۀ عطار و مثنوی مولوی و اغلب مقلّدان او و سرایندگان مثنوی عرفانی.
4- مفتعلن مفتعلن فاعلن: وزن مخزنالاسرار نظامی که بیشتر در تقلیدهای شاعران پیرو نظامی تکرار شده است.
5- مفعول مفاعلن فعولن: وزن لیلی و مجنون نظامی و تقلیدهای این منظومه و دیگر منظومههای عاشقانۀ سامی در شعر فارسی. اگر کاربرد وزن خسرو و شیرین را داستانهای وصالی بدانیم، در این وزن، معمولا کاربرد فراقی داستانهای عاشقانه بازنمود دارد.
6- فاعلاتن مفاعلن فعلن، وزن حدیقۀ سنایی که در هفت پیکر و آثار تقلیدی آن تشخص یافته است. از دیگر کاربردهای این وزن، اهمیتیافتن در شهرآشوبها و منظومههایی است که با لحن شوخی و طنز و هجو خلق شده است.
7-فاعلاتن فعلاتن فعلن: این وزن با سبحهالابرار جامی رواج نسبی یافته و شاعران پیش از او، عمدتا از این وزن در قالب غیر مثنوی بهره بردهاند.
در کنار هفت وزن اصلی یادشده که در سدههای دهم تا سیزدهم نیز اوزان پرکاربرد مثنوی فارسی بوده است؛ یکی از اوزان تازه در مثنوی که تحت تاثیر اشعار عربی، به تاریخ مثنویسرایی فارسی افزوده شده، وزن «فعلن فعلن فعلن فعلن» است که تا آنجا که دیدهایم، شیخ بهایی در منظومۀ شیر و شکر آن را به کار بسته است. در این وزن به دلیل آهنگ متمایز و کارکرد اختیارات، با توجه به تبدیل رکنهای فعلن به فعلن، تعداد هجاهای مصرع از 8 تا 12 هجا متغیر است:
عشاق جمالک احترقوا
فی بحر صفاتک قد غرقوا
...گر پای نهند به جای سر
در راه طلب، ز ایشان بگذر
که نمیدانند ز شوق لقا
پا را از سر، سر را از پا
من غیر زلالک ماشربوا
و بغیر جمالک، ماطربوا
#مثنوی
#وزن_شعر
@mmparvizan
"رباعی تصویری: یادداشتی از سیدعلی میرافضلی"
میتوان ادعا کرد که بیشترین گونۀ نوآوری و نیز تفنن در شعر فارسی در قالب رباعی رخ داده است. از رباعی یک بیتی و سه بیتی و چهاربیتی گرفته تا انواع رباعی مستزاد و بههم پیوسته و بدون مطلع (قطعۀ دوبیتی) و با پایان باز. همچنین است استفاده از وزن رباعی در قصیده و مسمط و قطعه و غزل؛ یا درج رباعی در ضمن قصیده و قطعه و غزل و مثنوی (شعر چند قالبی و چند وزنی).
در سه دهۀ اخیر با اقبال شاعران به رباعی، استفاده از تکنیکهای متفاوتسازی در شعر امروز، برای ایجاد تمایز در فرم و زبان رباعی نیز، در دستور کار رباعیسرایان قرار گرفته است. من در مقدمۀ کتاب در آستانۀ تازه شدن (صد رباعی امروز) به برخی از این گونههای نوآوری یا به تعبیر بهتر ترفندهای اعجابانگیزی در مخاطب در رباعی امروز اشاره کردهام: رها کردن قافیه، تغییر ردیف، افزایش و کاهش مصراعها، خروج از وزن، خالی گذاشتن جای کلمات، استفاده از اشکال و علایم، سطرچینی پلکانی، درهمآمیزی مصراعها، استفاده از کلمات خارجی (الفبای لاتین)، جابهجایی مصراع سوم و چهارم، تکرار یک مصراع، بهرهگیری از ظرفیت القایی آواها و تصرّف در شکل صرفی کلمات.
ایرج زبردست، رباعیسرای نام آشنای معاصر، برخی از این تکنیکها را در رباعیّات خود به کار گرفته است. در رباعیی، اولین شعر بشر را تصویرنگاری کرده و به جای مصراع چهارم (خورشید، آتش، درخت، گل، ماه، شهاب)، معادلهای تصویری آن را قرار داده است (رک. تصویر ذیل). این تمهید، اگرچه از پشتوانههای درونمتنی و برون متنی (اشاره به نگارههایی که انسان نخستین بر دیوارۀ غارها از خود به جا گذاشته) بی بهره نیست. اما جای چنین شعرهایی فقط در کتاب خود شاعر است؛ نه در ذهن و روح مخاطب. حتی نقل آن در گزیدههای رباعی امروز هم خالی از دشواری نیست.
باری، در گشت و گذارهای خود در نسخههای خطی متوجه شدم که شاعر یا کاتب خوش ذوقی، حدود ۷۰۰ سال پیش، سعی کرده با امکانات محدود خود، با استفاده از نقطه و شکل، رباعیی را با ترکیب تصویر و حروف برای مخاطبان خود روایت کند (رک. تصویر ذیل). این دستنویس، مجموعهای از رسایل فارسی و عربی است که به شمارۀ ۲۰۵۲ در کتابخانۀ ایاصوفیا نگهداری میشود و در سالهای ۶۸۶ و ۶۸۷ ق به کتابت در آمده است. در فواصل بین رسالهها، یکی از دارندگان نسخه، به احتمال در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری، شعرها و یادداشتهایی نوشته است. اصل رباعی به احتمال بسیار، این بوده است (برگ ۱۳):
ده ساله بتی، ز بعد نُه مَه زاده
از هشت بهشت و هفت چرخ افتاده
شش پنج و چهار زد، سه یار آماده (؟)
دو مرغ به نزد یک سبوی باده
تلاش شاعر برای گنجانده اعداد یک تا ده در رباعی، در خور توجه است، اما با تکلّف بسیار صورت گرفته است. منظور شاعر را از مصراع سوم در نیافتم. شش پنج زدن، از اصطلاحات بازی نرد است و مجازاً به معنی حیلهگر و پاکباز هر دو آمده است.
کاتب رباعی برای تصویرگری اعداد، راهی سادهتر از گذاشتن نقطه به ذهنش نرسیده، ولی سبو و مرغ را در حدّ خودش نقاشی کرده است. در نهایت، هدفش جلب نظر مخاطب و ایجاد سرگرمی بوده است و بس. با همۀ احترامی که برای نوآوری در شعر امروز قائلم، معتقدم که جوهرۀ بسیاری از نوآوریها، از همین بازیها و سرگرمیها فراتر نمیرود و درنگی که در برابر آنها داریم، در حد یک شگفتزدگی ساده و گذرا، و گاهی هم بی اعتنایی ست. چنین شعرهایی، با جان ما همسفر نمیشود و تنها به درد گرم کردنِ محافل یا نقل در نوشتههایی از این دست، میخورَد.
●
https://b2n.ir/539177
●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4
#نقد_رباعی
#شعر_معاصر
#نوآوری
@mmparvizan
"اشارهای دربارهی مجموعهغزل اشاره"
#مرتضی_حیدری_آل_کثیر از شاعران شناختهشده در روزگار ماست. عمدهی مخاطبان، او را با #اشعار_مذهبی فارسی و عربیاش میشناسند؛ اما انتشار مجموعهی #اشاره که ۶۰ غزل عمدتا عاشقانهی او را در بر گرفته؛ تصویری متمایز از او را به مخاطب نشان میدهد. این مجموعه، دفتری پیراسته از شاعر است که در زمان انتشار مقبولیتی نسبی یافته و نامزد کتابسال جمهوری اسلامی نیز شده است. در این یادداشت کوتاه، برخی ویژگیهای این مجموعه واکاوی و نقد شده است.
الف_ وزن: ۱۶ گونهی وزنی در این مجموعه کاربرد داشته که نشاندهندهی تنوعی نسبی در بافت عروضی اشعار است؛ همچنین از منظر استفاده از وزنهای جویباری، کوتاه، بلند و دولختی، موسیقی غزلها گوناگونی دارد. یک چهارم غزلها در وزن "مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن" سروده شده و گونههای "فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن" و "مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن"، دیگر اوزان اصلی این دفتر است. در مجموع ۳۲ غزل در این سه وزن سامان یافته که کلیشهای متوسط را در مجموعه نشان میدهد.
ب_ غزلها در تعداد ابیات، طولی متوسط دارد و همه در ۵ تا ۸ بیت سروده شده است. از آن میان، ۲۵ غزل ۶ و ۱۷ غزل ۷ بیتی است؛ هرچند افراط کلیشگی مربوط به غزل جوان مضمونگرا در این مجموعه جلوه نیافته و شاعر حالتی میانه را در طول اشعار تجربه کرده است.
ج_ ردیف: ۴۰ درصد غزلها ردیف تکفعلی دارد؛ این ویژگی موید اهمیت روایت عاشقانه در ابیات است. ردیفهای مرکبِ فعلی نیز کارکردی مناسب در اشعار دارد؛ اما هرچه شاعر به تجربهی ردیفهای چندکلمهای و ردیفهای اسمی تمایل مییابد؛ التزامی دشوار بر غزلها سایه میافکند و گاه پیوند قافیه و ردیف به سستی میگراید. از آنجمله است کاربرد ردیفهایی چون:
"گریستهاست" (ص ۱۶)، "مرا واکند کسی" (ص۳۴)، "را قیچی کنم" (ص ۳۹) و "نخنما" (ص ۷۳) در برخی ابیات غزل.
د_ قافیه: تنوع موسیقایی و واژگانی قافیهها در مجموعه، نسبی است. از ایرادهای محسوس در اشعار، تکرار ناخوشایند واژههای قافیه است که در غزلهای ۷، ۱۰، ۱۹، ۲۶، ۳۱ و ۴۸ نمود دارد؛ هرچند شاعر آگاهانه این تسامحات را به کار بسته است.
ه_ حشوهای اندکِ آوایی و موسیقایی: شاعر ناگزیر شده به ضرورت وزن چون غالب شاعران، در خوانش برخی کلمات تصرف ایجاد کند. از جمله، بلندخوانی چندبارهی "به" (ص ۱۷، ۴۶ و ...) و کارکرد غیرمصطلح "منرا به جای مرا" (ص ۵۳ و ۴۶).
و_ برخی سکتههای موسیقایی که بر اساس نامآشنا بودن شاعر و تسلطش بر وزن، قاعدتا خطاهای تایپی است که لازم است در تجدید چاپ مجموعه بر طرف شود؛ از جمله در غزل ۱۵ که بیت سوم یکهجای اضافه و بیت آخر یکهجای کم دارد یا در غزل ۳۸ که قاعدتا در مصرع "که دست دوستی دادهاند با هر باد"، صورت اصلی "دست دوستیای" بوده است.
ز_ دایرهی واژگانی مجموعه متناسب و زبان غزلها عمدتا سالم و یکدست است. بهندرت دودستگی زبانی غیرشاعرانه و بدون تمهید در برخی از شعرها دیده میشود؛ برای مثال کارد همزمان "نباش و مباش" در غزل ۴۱ که محتملا خطای تایپی است؛ تنوع جنس برخی کلمات و نداشتن سنخیت در غزل ۳۹، اضافه بودن "ها" در مصرع پایانی غزل ۳۲ از منظر زبانی و ... .
ح_ یکی از ایرادهای پنهان در این مجموعه، کمرنگی خودِشاعرانهی مرتضی حیدری آل کثیر است. فردیتی که در شعر مذهبی او بیشتر نمود دارد. با اینحال در برخی از غزلها دو عنصر اشارات مذهبی و برخی جلوههای بومی در غزلها انعکاس یافته که سبب شده، سبک فردی شاعر در ابیات نمایان شود. (بنگرید به غزلهای ۵۳، ۴۵، ۳۵، ۳۰ و ...).
خواندن این مجموعهی غزل که از مجموعههای عاشقانهی موفق در دههی گذشته بوده، به مخاطبانی که تا کنون آن را نخواندهاند پیشنهاد میشود.
#غزل_معاصر
#نقد_شعر
#مجموعه_های_خواندنی
#سیب_نارنجی
@mmparvizan
"درنگی بر کتاب هشترود: مجموعهی نقد هشت شاعر"
محمدکاظم کاظمی از نامآوران شعر و نقد انقلاب اسلامی است که تاثیر او در سادهکردن مفاهیم نظری شعر برای شاعران و نوجویان ادب، بر هیچیک از شاعران انقلاب پوشیده نیست. این تاثیرگذاری را پیش از این در کتابهای "روزنه" و "ده شاعر انقلاب" بهوضوح دیدهایم و کتاب "هشت رود"، از تازهترین آثار نقد و نظر ایشان است که در سال ۱۴۰۰ بههمت شهرستان ادب منتشر شده و در کتابسال جمهوری اسلامی تقدیر شده است. ضمن دعوت از شعردوستان به مطالعهی این اثر ارجمند، چندملاحظه دربارهی این کتاب مطرح میشود:
۱_ سطح شاعران معرفی شده در هشترود در مقایسه با ده شاعر انقلاب، بهناچار فروتر است و این مساله، کمی نویسنده را در نقد دچار دشواری کرده است.
۲_ هشت شاعر انتخابی: عبدالملکیان، فرید، میرشکاک، سهیل، ساعد، اخلاقی، قزوه و اسفندقه، همه از نامآوران شعر انقلابند؛ اما با ملاکمند بودن انتخاب میشد نامهایی دیگر بر این فهرست افزود و حتی یکی دو تن از شاعران را از این مجموعه خارج کرد.
۳_ عنوان فرعی کتاب" ارزیابی و نقد" است؛ اما متانت و منش جناب کاظمی و پرهیز از صراحت در نقد، سببشده، بیشتر حجم کتاب صرف معرفی و توصیف و تعریف از شاعران شود؛ هرچند نقدهایی پوشیده و ظریف هم در این اثر نمود یافته است.
۳_ زبان نثر صمیمی و پیراسته و ویراسته است؛ هرچند نوع مخاطب مدّ نظر، سبب شده، لحن نقد را کمی روزنامهنگارانه شود.
۴_ نقدها کاربردی و تجربی و دیدگاهمند و در خدمت رشد شاعران نوجوان و جوان است.
۵_ در منابع به نقدهای متعدد موجود دربارهی شاعران یادشده توجه نشده است.
@mmparvizan
هدایت شده از کودکانههای سیب نارنجی
نقش بازی میکند
رود توی درهها
ابر توی آسمان
موج روی صخرهها
*
با صدابرداریاش
ازتمام سوژه.ها
دیدنیتر کرده است
جلوههای ویژه را
*
خوب دقت کن ببین
لحظههای آن بجاست
لحظههای ماندگار
کارگردانش خداست
#غلامرضا_بکتاش
#شعر_کودک
#رشد_و_تربیت_کودک_با_ادبیات
https://eitaa.com/sibenaranjikoodak
پرویزن
نقش بازی میکند رود توی درهها ابر توی آسمان موج روی صخرهها * با صدابرداریاش ازتمام سوژه.ها دیدن
"یادداشتی دربارهی شعر غلامرضا بکتاش"
هرچند قافیهگزینی در شعر عامیانه و ترانه و اشعار کودک و نوجوان، بهندرت تفاوتهایی با شعر رسمی دارد؛ اصول آوایی آنها مشترک است.
در شعر کودکان و نوجوانان هرچه به گروههای الف و ب نزدیک میشویم، تسامح در کاربرد قافیه رایجتر است.
در چارپارهی ذکرشده از غلامرضا بکتاش، در بند اول "دره/صخره" و در بند دوم "سوژه/ویژه" قافیه شدهاند که طبق اصول علم قافیه به دلیل همسان نبودن مصوت یا صامت قبل از حرف "رَوی" ایراد قافیهای مشخص دارد.
در شعر کودکان تاحدودی میتوان از لزوم این همسانی چشم پوشید ولی به دلیل زبان رسمی و کتابی شعر تاحدودی این تسامح در ذوق میزند.
باوجود تلاش شاعر برای استفاده از اصطلاحات سینمایی برای رسیدن به مضامین نوآورانه، کاربرد واژهی "سوژه" نیز از منظر زبانی، کمی باعث دودستگی زبانی در این شعر کودکانه شده است.
#نقد_شعر
#شعر_کودک
#قافیه
#زبان_شعر
@mmparvizan
"دریچهای بر عددِ وزنی"
انسانها در طول تاریخ از زوایایی گوناگون به اعداد نگریستهاند؛ شاید در سیر تاریخی مواجهه با اعداد باید خود را مدیون فیثاغورث(فیثاغورس) بدانیم که جهان را متشکل از اعداد دانسته است. پس از او نیز بسیاری گروهها و افراد به اعداد از نگاه خود نگریستهاند؛ از عالمان علوم خفیّه و ابجدشناسان گرفته تا افرادی چون بوعلی سینا که مطالعاتی در حوزه ی معانی حروف و اعداد انجام داده یا بسیاری از اهل عرفان که تاویلهایی متنوع از اعداد ارائه کردهاند.
در شیمی، اعداد یادآور جدول تناوبی و عدد اتمی است و در فیزیک و علوم متمایل به ریاضی؛ هر عدد معنا و هویتی خاص خود دارد. اما آنچه در این یادداشت به آن اشاره میشود، مربوط به #عدد_وزنی است. اگر وزن عروضی را حاصلِ مواجهه.ی عددی با زمان بدانیم، هر هجا نماد میزانی از کشش در زمان خواهد بود و بر همین اساس، هر رکن عروضی معادل عددی و هر وزن نیز القاگر عددی است. ویژگیای خاص از علم عروض که زاییدهی پیوند آن با ریاضیات است.
حال اگر بر اساس قواعد این علم، هر هجای کوتاه را معادل x و هر هجای بلند را 2x بدانیم، عدد وزنی هر رکن یا وزن را میتوان بهراحتی محاسبه کرد.
برای مثال عدد وزنی رکن فعولن برابر است با: x+2x+2x که حاصل آن 5x است و اگر x واحد پایهی حداقل کشش وزنی باشد(چیزی بین یک پنجم تا یکچارم ثانیه)، عدد فعولن ۵ (کشش آوایی حدود یک ثانیه) خواهد بود.
همین گونه مفاعیلن(۷)، مستفعلن(۷) و فاعلاتن(۷)، مفاعلن(۶)، فعلاتن (۶)، مفعولن(۶)، مفتعلن(۶) و به همین سیاق. البته یکسان بودن عدد وزنی به معنی یکی بودن نیست و برای کاربرد اوزان علاوه بر تساوی عددی، سنخیت موسیقایی(یا رعایت ترتیب طول هجاها در ترکیب) نیز لازم است.
بر اساس قاعدهی اعداد وزنی، هر وزن عروضی عددی دارد که حاصل جمع تعداد هجاهای آن است. مثلا عدد وزنی ابیات شاهنامه ۱۸، عدد دوبیتی ۱۹ و عدد وزنی رباعی ۲۰ است.
حال اگر ۲۴ گونهی وزنی رباعی را که از هزج اخرب و اخرم مستخرج شدهاند از منظر تعداد هجا و عددوزنی با هم مقایسه کنیم، خواهیم دید که هرچند تعداد هجاها از ۱۰ تا ۱۳ شناور است؛ عددوزنی در تمام اوزان ۲۰ است.
به همین دلیل است که وقتی برخی شاعران نوگرا در رباعی معاصر تلاش میکنند وزنهایی تازه به رباعی بیافزایند موفق نیستند؛ زیرا در نمونههای تفننی آنان عددوزنی عمدتا ۱ یا ۲ شماره کمتر یا زیادتر از ۲۰ است(بنگرید به معدودی از رباعیات جلیل صفربیگی). دربارهی نقش عددوزنی در درست بودن اختیارات عروضی نیز می توان مواردی مطرح کرد که نیاز به مجالی گستردهتر دارد.
#عدد_وزنی
#رباعی
#عروض
#اختیارات
#محمد_مرادی
#ادبیات_و_ریاضی
@mmparvizan
هدایت شده از مجتبی خرسندی
🔻کانال اشعار و نوشتههای
✔️#مجتبی_خرسندی
🔹#شعر #سرود #داستان
🔸#افتخارات #مرور_خاطرات
🔹#معرفی_کتابها #مصاحبهها
🔸#نقدها_تحلیلها #وقایع_روزمرّه
🔹#توییتها #درد_دل #هنر_گفتوگو
🔻آدرس در ایتا؛
https://eitaa.com/Mojtaba_khorsandi
«مشهورترین شاعر دینی در ادبیات کهن اسلامی»
در تاریخ ادبیات کهن اسلامی، از میان شاعران دینی هیچیک به اندازهی حسّان بن ثابت انصاری (ف بین 35 تا 54)، شاعر رسول(ص)، شهرت نداشته است. او از مشهورترین شاعران اسلامی است که اشعاری در دفاع از پیامبر(ص) و هجو دشمنانش سروده و ابیاتش در ماجرای غدیر شهرتی ویژه دارد؛ هرچند دربارهی موضعگیریهای او پس از وفات رسول(ص) خردهگیریهایی بر زبانها جاری است.
شهرت او در شعر متعهد و ادبیات اسلامی بهاندازهای فراگیر بوده که شاعران فارسیزبان نیز از او در جایگاه نمونهی شاعری یادکردهاند. این شهرت، از قرن چهارم تاششم در ادب فارسی بسیار فراگیر است.
حسّان، تنها یار پیامبر(ص) است که در دیوانهای شاعران عصر سامانی حضور دارد؛ نکتهای که مویّد جایگاه او در هنر شاعری است. رودکی از نخستین شاعرانی است که در مقام شاعری، خود را به حسّان مانند کرده و در قصیدهی مشهور "مادر می" از او یاد کرده است.
در شعر عصر غزنوی نیز اشاره به نام او بسیار فراگیر است؛ به.طوری که او دومین صحابهی رسول(ص) است که در دیوانها به او تلمیح شده است. حسّان در مدایح غزنوی جنبهای اندك دینی یافته و این در مواضعی است که شاعران در مفاخره، ممدوح خود را به محمد(ص) مانند کردهاند و خود را حسّان او شمردهاند. برقراری پیوند جناس بین حسّان و احسان ممدوح نیز از این دوره وارد شعر فارسی شده است.
حسّان در شعر این دوره، شخصیت ویژهی اشعار شاعران درباری است که تنها در اشعار عنصری، فرخی و منوچهری حضور دارد. پیوند حّسان و رسول(ص) در شعر فرخی و منوچهری بهضوح قابل پیگیری است.
در شعر سلجوقی به سبب افول نسبی دوران شعر درباری ، از حضور حسّان در دیوانها کاسته شده و تنها شاعرانی چون: قطران، مسعودسعد، معزی و سنایی به شیوهی شعر غزنوی و در مدایح خود به او اشاره کردهاند. تنها ناصرخسرو است که با بیانی دینی، از حسّان به عنوان مداح منقبتخوان آل رسول یادکرده و چند بار خود را با او مقایسه کرده است:
خود را ز بهر مدحت آل رسول
گه رودکی و گاهی حسان کنم
(دیوان)
#حسان
#شعر_دینی
#شعر_شیعی
#محمد_مرادی
@mmparvizan
"وزن و شتاب خوانش سطر در زمان"
مهمترین مقدمهای که در تعریف وزن شعر باید در نظر گرفت، پیوند آن با زمان است؛ مسالهای که در گفتار "وزن عددی" و ارتباط عروض و ریاضیات به آن اشاره شد.
قدیمترین تعریف موجود از وزن، تعریف آریستوخنوس شاگرد ارسطوست که در کتاب "اصول نغمه"، وزن را نظمی معیّن در ازمنه(زمانها) دانسته است. (بنگرید به خانلری، وزن شعر فارسی، ص۲۳)
اگر تعریف خانلری را بر اساس نظر منتقدان بپذیریم که "تناسب اگر در مکان واقع شود آن را قرینه میخوانند و اگر در زمان واقع شد، وزن خوانده میشود"(همان، ص۲۴)؛ اولین نکتهای که باید در خوانش شعر و رسیدن به وزن در نظر گرفت، سرعت ابتدایی تالیف یا خوانش متن در زمان سرودن یا روایت شعر است.
در وزن عروضی فارسی، با سطرهای عمدتا ۱۰ تا ۱۶ هجایی، هر مصرع اگر در فاصلهی تخمینی ۴ تا ۷ ثانیه خوانده شود، ایقاعات و تناسبهای موسیقایی بهدرستی به مخاطب القا میشود.
بر این اساس اگر راوی یا شاعر، مصرع "الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها" را با سرعت و کشش هجایی متناسب با دامنهی وزنی آن بخواند؛ وزن شعر به مخاطب القا میشود؛ اما اگر سرعت خوانش کندتر یا تندتر از الگوی یادشده باشد، وزن به مخاطب (درست) القا نمیشود.
بسیاری از شاعران، در هنگام خواندن شعر خود در محافل، به دلیل انتخاب نکردن سرعت مناسب، مخاطب را در تشخیص موسیقی اشعارشان دچار اشتباه یا ابهام میکنند.
به این نکته نیز باید اشاره کرد که سرعت خوانش کلمات، در وزن شعر عامیانه/ لهجات و رسمی و اشعار تصنیفی و گونههای عروضی/ هجایی/ تکیهای و...، متفاوت است.
بر این اساس، شاعران عمدتا سرعتی یکدست را برای القای موسیقی در شعر خود بر میگزینند. برخی اختیارات عروضی و زبانی در وزن(مثل حذف نون/ همزه/ کشش هجای کوتاه/ یکدستی هجای پایانی و...) هم تابع امکان تغییر الگوی سرعت در دایرهی زبان رسمی همان وزن است؛ بیآنکه ذهن مخاطب دچار لغزش یا احساس ناخوشایند شود.
در شعر سنتی دهههای اخیر، برخی شاعران، در بخشی از شعر خود برای رسیدن به وزن، سرعت خوانش کلمات را کُند یا تند میکنند. برای مثال در مصراعهای "ساعت درست یازده شب، گل، حیات، ماه...(رضا علیاکبری) یا: گمان کنید دارید از فرشتگان خطّی (مجتبی صادقی) و هزاران نمونه از این دست، برخی کلمات مثل "یازده/ دارید" باید سریعتر از الگوی زمانی دیگر واژهها خوانده شود تا وزن شعر حفظ شود. این قبیل تسامحها گاه در ذهن مخاطب پذیرفته میشود و گاه باعث دودستگی زبانی و القای موسیقیای دودسته و لغزنده به خوانندگان و شنوندگان شعر میشود.
#نقد_شعر
#وزن
#عروض
#محمد_مرادی
@mmparvizan
«به یاد تنگستان و رئیسعلی دلواری»
یکی از مفاهیم پربسامدِ منعکس در شعر شاعران جنوب ایران، بهویژه اهل سخن استان بوشهر و جنوب فارس، اشاره به جلوههای طبیعی و تاریخی و فرهنگی محدودهی جغرافیایی نزدیک خلیج فارس و فضای دریایی_ بیابانی آن است. از میان غزلسرایان و سنتیگویان جنوب، این دست اشارات مضمونی و تصویری، بیش از همه در سرودههای محمدحسین انصارینژاد و محمدرضا احمدی و خلیل ذکاوت و همنسلان آنان دیده میشود. از برجستهترین مفاهیم اقلیمی متجلی در اشعار این شاعران، واژهها و مفاهيم مربوط به «تنگستان» است. از منظر واژگانی، برخی از این مفاهیم بازماندهي شعر شاعرانی چون: «فایز» و مفتون است و در آنها دو واژهي «شروه – شروا» و «تش باد» بیشترین نمود را دارد:
بر کدامین شب بگریم غربت تنهاییام را
خلوتی کو تا بنالم شروهي شيداي امرا؟
(ذکاوت، 69:1377)
میتوفد آسیمهسر اسب، طوفانی از شن بهپا کرد
میپیچد آیات ظلمت، تشباد، و هوهوی صحرا
(انصاری نژاد، 24:1381)
در تله تشبادم و در پنجهي پاییز
بفرست نسیمی خنک از سمت بهارم
(ذکاوت، 55:1377)
از دیگر جلوههای بومی مربوط به این اقلیم، یادکرد از «مفتون»و «فایز» است:
بیفایزم افسوس، بیشروه و فانوس
باید «دل ای دل» خواند، از روی ناچاری
(انصاری نژاد، 14:1386)
مثنوی در مثنوی فریاد مولاناییام
هرچه میخواهی بخوان از دفتر مفتونیام
(احمدی فر، 96:1385)
یک شروه از احساس فایز را با شوق خواند و ناگهان دیدم
پیشانی باران ترک برداشت بارید بر بام زمین در باد
(منصوری، 29:1381)
از دیگر تجلّیات فرهنگی- تاریخی تنگستان که در شعر انقلاب بازنمود دارد، ستودن قهرمانان تاریخی آن دیار و اشاره به مبارزات آنان است. از میان این نامها، رئيسعلي دلواري بيش از ديگران در اشعار شاعران جنوب، ستوده شده است؛ چنانکه برخی شاعران به صورت گذرا به نام او در اشعار پایداریکشان اشاره کردهاند:
هلاکه وارث دلواري به خواب و خلسه نخواهي ديد
سري که پاي سفر تابد دلي که آينهور باشد
گذشت قافلهي مردان، غريبوار ز تنگستان
دگر به جاده نميرويد يکي که مرد خطر باشد
(کافي، 1378: 24)
برخی شاعران نیز اشعاری مستقل در ستایش او سرودهاند:
در موج ميپيچد امروز، پژواک فريادهايش
مردي که ديروز ميرفت، تا آسمانها صدايش
آنسوي پرچين ماندن، ميسوخت از شوق رفتن
رفت و در اين شهر پيداست، اين روزها ردّپايش
طوفان و طوفان و طوفان، فرياد و فرياد و فرياد
تنها همين بود سهمِ دلوار و ديوارهايش
يک روز آن مرد عاشق تا انتهاي خودش رفت
امروز اما همين جاست، هر چند خالي است جايش!
(احمدي فر، 1385: 18-17)
"برگرفته از جریانشناسی غزل شاعران جنوب ایران: محمد مرادی"
#نقد_شعر
#شعر_پایداری
#غزل_جنوب
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
«استعمارستیزی و جدال با غرب در شعر معاصر با مشروطه»
نهضت مشروطه و شعر آن هرچند از بسیاری منظرها ریشه در پیوند ایرانیان با مظاهر فرهنگ اروپایی و حتّی طرح سیاسی دولتهای رقیب در ایران دارد؛ بااینحال در شعر شاعران این دوره نشانههایی ستیزه با آن نیز میتوان دید. در شعر شاعران جریان اتّحاد اسلامی، تقابل شرق بهعنوان کانون تمدّن دینی و غرب، پررنگی ویژهای دارد. این نوع نگاه که نمونۀ تمامعیار آن را در اشعار اقبال لاهوری میبینیم و با مفهوم وطن در اشعارش پیوند مستقیم دارد، سببشده تا او بهویژه در دفترهای "زبور عجم، پیام مشرق، جاویدنامه و پس چه باید کرد ای اقوام شرق؟"، فرنگیمآبی را آسیب اصلی ملّت اسلامی معرفی کند:
فریاد ز افرنگ و دلاویزی افرنگ
فریاد ز شیرینی و پرویزی افرنگ
عالم همه ویرانه ز چنگیزی افرنگ
معمار حرم باز به تعمیر جهان خیز
(گزیدهی اشعار، ص ۶۳)
اقبال نگاه انتقادی به پیشرفتهای غرب و برگزیدن نقاط مثبت فناوری و علم آنان را راهکار مناسب شرقیان در جهان معاصر میداند. از منظر او تقلید از مظاهر سطحی مدرنیته در غرب، چیزی جز سقوط در پی نخواهد داشت:
آدمیت زار نالید از فرنگ
زندگی هنگامه برچید از فرنگ
پس چه باید کرد ای اقوام شرق
باز روشن میشود ایّام شرق
در ضمیرش انقلاب آمد پدید
شب گذشت و آفتاب آمد پدید
(همان، ص ۷۹)
حتّی شاعر غربستای این دوره، میرزادۀ عشقی هم گاه با نگاهی انتقادی از عقبافتادگی شرق و پیشرفت غربیان سخن میگوید:
یاد آن عهدی که در مشرق تمدّن باب بود
وز کران شرق نور معرفت پُر تاب بود
یادشان رفته همان هنگام در مغرب زمین
مردمی بودند همچون جانور جنگلنشین
تا نخوابد شرق کی مغرب برآید آفتاب
غرب را بیداری آنگه شد که شرقی شد به خواب
(اشعار میرزاده، ص ۴۹)
البته هم او که اوج غربگرایی را در بسیاری از اشعارش میتوان دید، در انتقاد از سیاستهای استعماری انگلیس میسراید:
داستان موش و گربه است عهد ما و انگلیس
موش را گر گربه برگیرد رها چون میکند؟ (همان، ص ۱۰۷)
فرخی یزدی نیز ناامنی موجود در ایران را زاییدۀ حضور اجنبیان در ایران میداند:
دست اجنبی افراشت، تا لوای ناامنی
فتنه سربهسر بگذاشت، سر به پای ناامنی
(دیوان فرخی، ص ۱۶۷)
عارف هم حضور سیاه انگلیسیان را در این دوره به انتقاد میگیرد:
به اردشیر غیور دراز دست بگو
که خصم ملک تو را جزو انگلستان کرد (دیوان عارف، ص ۲۴۷)
از میان شاعران جریان مشروطه، بهار، نسیم شمال و ایرج میرزا معمولاً به هیچیک از کشورهای غربی به دیدۀ اعتماد نمینگرند، ایرج میسراید:
گویند که انگلیس با روس
عهدی کردهاست تازه امسال
کاندر پلتیک هم در ایران
زینپس نکنند هیچ اهمال
افسوس که کافیان این ملک
بنشسته و فارغند از این حال
کز صلح میان گربه و موش
بر باد رود دکان بقال
(دیوان ایرج، ص ۱۹۲)
"کتاب دو کوچه تا نیما؛ محمد مرادی، صفحات ۴۲ تا ۴۵"
#شعر_مشروطه
#استعمار_ستیزی
https://eitaa.com/mmparvizan
" در تمایز منبر دانشگاه با کرسی تلویزیون و بلندگوی شب شعر"
این روزها، هر دقیقه و هر ثانیه منتظریم که خبری خوب و بد از دانشگاه بشنویم. در این شرایط به هم ریخته گاه همهچیز با هم آمیخته میشود و ذهن علاقهمندان شعر و ادبیات هم طبعا به هم میریزد.
در راس اتفاقات دانشگاهی مربوط به ما، این روزها ماجرای یکی از دانشکدههای ادبیات و علوم انسانی مرکزنشین قرار گرفته که هفتهای نیست یا ماهی که رئیس شمشیرآختهی آن جریانی نیافریند و بحثی برنیانگیزاند؛ آنطور که حواشیاش اغلب به دیار شعر، شیراز هم کشیده میشود: از قضاوت دربارهی رشتههای هنر گرفته تا فرصتهای مطالعاتی دانشجویان؛ از برکشیدن نالایقان محبوب تا ماجرای استادان فرهیختهی مغضوب.
آخرین خبرها، ماجرای استادان همین دانشگاه معتبر در مقطع ارشد ادبیات پایداری است که اسباب سوء تفاهمهایی را برای همگان بر انگیخته است؛ خاصه برای من که چند کتابی در این حوزه به داغ جگر نگاشتهام و گاه علم شعر پایداری برداشتهام.
این سوء تفاهم زاییدهی تضاد قانون رسمی به کارگیری استادان حقالتدریس در مقطع کارشناسی ارشد است که بر اساس آن، مدرسان علاوه بر مدرک دکترای تخصصی رشتهی مربوط و حداقل مرتبهی استادیاری، باید سابقهی تدریس در مقطع کارشناسی نیز داشته باشند. علاوه بر آن، در موارد استثنا، برای استفاده از دانش متخصصان، در دانشگاهها زمینهای فراهم شده که در مقاطع کارشناسی یا دروس عمومی یا به عنوان استاد مهمان، از فعالان حرفهای ادبیات و صنعت و فرهنگ استفاده شود؛ اما پر واضح است که همانگونه که هر استاد زبان و ادبیات فارسی شاعر یا نویسنده نیست (که عمدتا هم شاعر یا نویسنده نیستند)، هر شاعر و نویسندهای هم لایق منبر استادی نیست. البته امکان به اشتراکگذاری دانش نظری و تجربهی عملی این دو گروه، در جامعه و دانشگاه، چیزی است که باید در بستر مناسب به آن پرداخت.
حال جای شگفتی است که در دانشگاهی که بزرگان ادبیات دانشگاهی پایداری چون: دکتر محمدرضا ترکی و استادان تراز اول و متخصصی چون: دکتر محمدرضا سنگری در آن به تدریس مشغولند یا خواهند بود؛ باید نام کسانی در جایگاه استادی مطرح شود که فاصلهای بسیار با عوالم علم و پژوهشهای ادبی و تخصص دانشگاهی مربوط دارند و بیشتر آنان را در قاب تلویزیون یا در قالب شبهای شعر، به عنوان گرمکنندگان مجالس(که اجرشان با خداوند باد) دیدهایم؛ اتفاقی نامبارک که ممکن است به ادبیات دفاع مقدس و انقلاب نیز آسیب بزند که:
نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند
نه هرکه آینه سازد سکندری داند
والسلام
پ.ن: در تاریخ دانشگاههای ایران شاعران و نویسندگانی فاضل زیستهاند که همواره زینتبخش دانشگاهها بودهاند و خواهند بود. مراد این نوشته، آنانند که خود میدانند.
#دانشگاه
#ادبیات_فارسی
#ادبیات_پایداری
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از باشگاه کتاب سیب نارنجی
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، کتاب *ماه میگه دالّی موشه* را در سال ۱۳۹۹ منتشر کرده است. این کتاب مناسب خردسالان و دربردارندهی ده شعر کوتاه به زبان محاوره است. شخصیتهای اصلی این اشعار عناصر طبیعی و فصلها هستند.
خاتون حسنی شاعر این مجموعه، کوشیده است با بهرهگیری از موسیقی کناری فراوان، مخاطب خردسال را جذب کند؛ با این حال در بعضی از شعرها، قافیه تنها کارکرد موسیقایی دارد و از نظر مفهومی، واژههای استفاده شده تنها پر کننده جایگاه قافیهاند، مثل بیت زیر از شعر گلگلی:
شمردم از یک تا هشت
گلگلی شد کلّ دشت
که بدیهیست واژه هشت تنها به ضرورت قافیه دشت آمده است. تکرار واژههایی چون بهار، آب، دشت،پرنده و باران، از تنوع تصاویر و مضامین کاسته است.
استفاده از وزنهای کوتاه و بلند و موسیقی قوی متناسب با مخاطب از نکات قوت این مجموعه است. شعر زیر این کتاب است:
شب شده پر ستاره
پس چرا ماه نداره؟
ماه داره پشت ابره
ابری که شکل ببره
ببره که وول میخوره
ستاره گول میخوره
ماه میگه دالّی موشه
میپره از یه گوشه
معصومه مرادی
باشگاه کتاب کودک و نوجوان سیب نارنجی
https://eitaa.com/sibbook
"ماه صفر/ آثارالباقیه"
در روز اول آن، سر حسین(ع) را به شهر شام وارد کردند و یزید آن سر را پیش روی خود گذاشت و با چوبی که در دست داشت به لبهای حسین میزد و میخواند:
لست من خندف ان لم انتقم
من بنی احمد ما کان فعل...
[من از فرزندان خندف نیستم اگر از فرزندان احمد انتقام نگیرم]
"آثارالباقیه، ابوریحان بیرونی، ترجمهی اکبر داناسرشت، ص ۵۲۷: به مناسبت روز بزرگداشت ابوریحان ریاضیدان، فرهنگشناس و دانشمند بزرگ اسلامی"
#ابوریحان_بیرونی
#ادبیات_عاشورایی
#تاریخ_عاشورا
@mmparvizan
"روایت ورود اهل بیت(ع) به کربلا؛ پس از بازگشتِ شام"
...پس کشیدند آن قطار پر بلا
ناقهداران سوی دشت کربلا
کعبهی مقصد چو شد پیدا ز دور
شد به گردون از زمین شور نشور
بوی جان آورد باد خوشنوید
بر مشام عترت شاه شهید
زینب آن بانوی خرگاه شرف
گفت نالان با دل سوزان ز تف:
ساربانا! ناقه را بگشای بار
کآیدم زین دشت خونین بوی یار...
خصم از این منزل که بستی محملم
دست گرگان، یوسفی و ماند و دلم
ساربانا! محمل من کن فرود
تا ببینم چون شد آن یوسف که بود؟
دختران شاهِ اَو اَدنیسریر
خود بر افکندند از محمل به زیر
خواجهی سجاد میر کاروان
پابرهنه شد روان با بانوان
سوی قربانگاه دشت نینوا
همچو موسی سوی نار اندر طوی...
مرقد پاک پدر در بر گرفت
شکوهی شام و عراق از سر گرفت
سیل خون از دیده راند و ناله کرد
کربلا را بوستان لاله کرد...
"دیوان نیر تبریزی، منظومهی آتشکده، به تصحیح بهروز ثروتیان، صفحات ۱۵۷ و ۱۵۸"
#اربعین
#شعر_عاشورایی
#شعر_قاجار
@mmparvizan
هدایت شده از باشگاه کتاب سیب نارنجی
امام گلها عنوان مجموعه شعری عاشورایی از محمود پوروهاب است. پوروهاب در این مجموعه، در ۱۳ قطعه شعر که قالب همه آنها غزلمثنوی است و در شعر کودک و نوجوان کمتر استفاده شده است، به توصیف وقایع عاشورا و برخی از قهرمانان این رویداد مهم تاریخی پرداخته است.
زبان اشعار ساده و روان است و همراهی آنها با تصاویر میتواند آن ها را برای نوجوانان گروههای سنی د و ه مناسب کند؛ اگرچه بزرگسالان هم دیگر مخاطبان این مجموعهاند.
تشنه و تشنگی، رود، لاله، مشک، آب،اسب، سقا و ...از کلیدواژههای این مجموعهاند که در دیگر شعرهای عاشورایی نیز دیده میشوند. نگاه شاعر به واقعهی عاشورا در این دفتر چون بسیاری از سرودههای دیگر شاعران، نو و تازه نیست با این حال شاعر کوشیده است با خلق تصاویری متفاوت و ملموس سرودهای عاطفی ارائه کند و به مضمون رنگ و بویی تازه ببخشد. استفاده از ردیف برای تمام اشعار موسیقی شعرها را تقویت کرده است و زبان ساده و واژهها و ترکیبهایی چون سنجاقک، قمری، شکوفه، گلدان، خورشید، ترانهی رود، ماهی سرخ کوچک، آهوی سبزهزار، گل خشک و شاخه سبز صنوبر بر صمیمت کلام افزوده است.
از دیگر نقاط قوت این کتاب، ذکر منابع مورد استفاده است.
انتشاران مدرسه این مجموعه را اولین بار در سال ۱۳۷۵ منتشر کرده است.
شعر زیر از این دفتر انتخاب شده است:
گفتی ای نوبهار من برگرد
کوچک بیقرار من برگرد
داغ و اندوه تازهای نگذار
بر دل داغدار من، برگرد
آه از خون سرخ یارانم
دشت شد لالهزار من، برگرد
منم آن رود تشنه کو آبی؟
خشک شد چشمهسار من برگرد
در دل کوفیان زمستان است
دور شو از کنار من، برگرد
تیغ و شمشیر تشنه خونند
آهوی سبزهزار من برگرد
ای گل کوچک برادر من
یادگار بهار من برگرد
کودک اما عمو عمو میکرد
گل خود را دوباره بو میکرد
غصهها داشت در دلش خانه
دور گل گشت مثل پروانه
بال پروانه را جدا کردند
چه ستمها که بر شما کردند
باشگاه کتاب کودک و نوجوان سیب نارنجی
#شعر_نوجوان
#سیب_نارنجی
#محمود_پوروهاب
#معصومه_مرادی
#شعر
#شعر_آیینی
#شعر_عاشورایی
https://eitaa.com/sibbook
"یک نکته در دستور زبان و شعر"
در دستور زبان فارسی و بهموازات آن در زبان شاعران کهن، کاربرد یای نکره در ترکیبهای اضافی و وصفی متفاوت بوده است. برای مثال در ترکیبهای وصفی، "ی" پس از موصوف قرار میگیرد؛ مثل زنی زیبا، و در ترکیبهای اضافی به مضاف الیه متصل می شود؛ مثل سقف خانهای.
فرض کنیم، در دستور کهن کلمهی استاد هم جایگاه صفتی و هم مضافالیهی داشته باشد، این گونه مخاطب دچار اشتباه نمی شود: زنی استاد؛ یعنی زنی که در کار خود استاد است و زن استادی؛ یعنی همسر مردی که آن مرد استاد است.
در شعر بسیاری از شاعران معاصر، متاثر از زبان محاوره، "ی" در هر دو صورت وصفی و اضافی به کلمهی دوم متصل میشود. به ابیات زیر بنگرید:
هر که میبیند مرا احوالپُرست میشود
نام ما شاید مراعاتالنظیر تازهای است
من به خود میگویم : "او"، او نیز میگوید به خود
این زبان اختصاصی را ضمیر تازهای است
هر که را میبینم اینجا کشتهی عشق کسی است
یک بلای دیگر آمد مرگ و میر تازهای است
این ابیات، بخشی از غزلی سرودهی #آرش_شفاعی از دفتر #شهریوری_تو است. اگر شاعر بخواهد به شیوهای که عالمان دستور زبان درست میدانند، ترکیبها را به کار ببرد؛ باید بگوید:
مراعاتالنظیری تازه، ضمیری تازه و مرگ و میری تازه.
در شعر یادشده از نظر وزنی ( اگر همزهی است حذف نشود)؛ با این تغییر دستوری، لطمهای به شعر وارد نمیشود و این کارکرد دستوری صحیح، با زبان نیمه سنتی غزل نیز تضادی ندارد. البته در غزلهایی که زبانی ساده، روزمره یا روایی دارند، در چارچوب زبان غزل میتوان دربارهی رعایت کردن یا نکردن این قاعدهی دستوری تصمیم متفاوت گرفت.
#محمد_مرادی #نقد_شعر
#دستور_زبان
@mmparvizan
"حبّ الحسین"
مدتی قبل به بهانهی تحقیقی در حوزهی ادب دینی، دهها کتاب را ورق زدم که روایتهایی دربارهی امام حسین(ع) در آنها ثبت شده بود. از میان آثار شیعه کاملالزیارات ابنقولویهی قمی، اصول کافی کلینی، امالی شیخ مفید، امالی شیخ صدوق، عیون اخبار رضا، بحارالانوار و...، همه از محبت رسول(ص) به امام حسین(ع) حکایت دارند. علاوه بر آثار شیعی در کتابهای اهل سنت چون: صحیح بخاری، صحیح مسلم، مسند ترمذی، مسند ابنحبان، تاریخ دمشق، مستدرک و... هم در بیان فضیلت امام حسین احادیثی ثبت شده که موید ابراز محبت پیامبر به آن حضرت(علیهما السلام) است.
یکی از احادیث معروف و مذکور در بسیاری از کتب یادشده، این است که احبّ اللهُ مَن احبَّ حسینا، یعنی خدا دوست دارد کسی را که حسین را دوست دارد؛ اما آنچه بیش از همه در مبحث دوستداری امام حسین(ع) به عنوان راه رستگاری و علاقه به خداوند مطرح میشود، صرف ابراز حبّ زبانی یا نهایتا عاطفی است.
آنچه در تفسیر احادیث مربوط به حبّ مطرح است، این است که به روایت قرآن حبّ، با عمل و رفتار معنی مییابد:
ان کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببکم الله. این آیهی شریف موید این است که لازمهی دوستداشتن خدا تبعیت از رسول(ص) است و اگر این تبعیت وجود داشت، خداوند نیز این حبّ را میپذیرد و پاسخ حب را میدهد.
در اصول کافی کتاب الحجه هم حدیثی نقل شده که مویّد علم ائمه بر ابراز حبهای دروغین از طرف گروهی از اطرافیان است.
امام صادق(ع) فرمود: مردی خدمت امیرالمومنین(ع) آمد و آن حضرت همراه اصحابش بود. سلام کرد و گفت: به خدا من ولایت و محبّت تو را دارم. علی(ع) فرمود دروغ میگویی. گفت، به خدا من محبّت و دوستی تو را دارم و سهبار تکرار کرد و علی(ع) فرمود: دروغ میگویی، توچنانکه میگویی نیستی... .
مقصود اینکه هرچند گفتار محبتآمیز میتواند مقدمهای برای رسیدن به رفتار محبتآمیز باشد، به تنهایی کافی نیست.
این ویژگی، به دلیل کلامی بودن شعر، در آن بیش از دیگر هنرها دیده میشود و قاعدتا شاعرانی که مسالهی حبّ را در اشعارشان برجسته کردهاند، متوجه این مساله هستند که لزوم محبّت در تبعیت کاملا منطبق(نه پیشیگیرنده و نه سبقت جوینده) با امام حسین(ع) است که المتقدّم لهم مارق والمتاخّر عنهم زاهق و اللاّزم لهم لاحق.
#ادبیات_دینی
#حرف_و_عمل
#فرم_و_محتوا
#ظاهر_و_باطن
@mmparvizan
"از چهلّهی سوگ تا اربعین سلوک/بخش اول"
در فرهنگ و ادبیات بشری، اعداد معانی متکثر و متنوعی دارند. این واژهها، خلاف ظاهر مادیشان گاه بسیار نمادیناند و معانیای پنهان دارند. از جمع اعداد شاید ۱ و ۷و ۱۰ و ۴۰ و ۷۰ و ۱۰۰ و ۱۰۰۰، بیش از دیگر اعداد جلوهی نمادین و تفسیرپذیر یافته باشند.
عدد چهل/ اربعین، به عقیدهی برخی مفسران دینی_ اسلامی، حتی متمایز با دیگر اعداد شاخص است و این تشخّص و تمایز را در ادبیات فارسی نیز میبینیم؛ چنانکه نجمالدین رازی در باب سیم مرصادالعباد میگوید:
و عدد اربعین را خاصیتی است در استکمال چیزها که اعداد دیگر را نیست.
پس عدد چهل، نمادی از کمال و غایت و نهایت امور است؛ با این توضیح که در ادبیات، گاه نماد کمال ظاهری و اغلب نشاندهندهی کمال باطنی بوده است.
در شاهنامهی فردوسی و متون خراسانی و حماسی، بیش از همه به استکمال مادی و بیرونی این عدد توجه شده است؛ چنانکه حکیم توس، در بیان اغراق جنگ و نبرد از این عدد بارها استفاده کرده؛ مضمونی که به دیگر منظومهها چون گرشاسبنامه و فرامرزنامه و کوشنامه نیز راه یافته است.
در شاهنامه، چهل عدد کمال نیایش بر درگاه الهی نیز هست؛ چنانکه حکیم در داستان "رزم کاووس و شاه هاماوران" سروده است:
چهل روز بر پیشِ یزدان بهپای
بپیمود خاک و بپرداخت جای
همیریخت از دیدگان آبِ زرد
همی از جهانآفرین یاد کرد
این عدد، همچنین نشاندهندهی اوج و کمال سوگواری بر بزرگان است؛ چنانکه بارها به این آیین در شاهنامه توجه شده است:
چهل روز بُد سوگوار و نژند
پر از گرد و بیکار تخت بلند
(بخش پادشاهی اورمزد)
چهل روز سوگش همیداشتند
سرِ گاه او خوار بگذاشتند
( بخش پادشاه اورمزد نرسی)
بر این اساس، سوگ چهلروزه و چهلم داشتن بر درگذشتگان، در آیینهای ایرانی فراگیری داشته است:
چو بهرام در سوگ بهرامشاه
چهل روز ننهاد بر سر کلاه
برفتند گردان بسیارهوش
پر از درد با ناله و با خروش
نشستند با او بهسوگ و بهدرد
دو رخ زرد و لبها شده لاژورد
(بخش پادشاهی بهرام)
در متون ادبی سدههای ششم به بعد به دلیل قوّتیافتن مباحث دینی و عرفانی، ابعاد معنوی و باطنی عدد چهل/ اربعین، بیشتر در ادبیات رسمی فارسی جلوهگر شده؛ هرچند این اهمیت، ریشه در تعالیم مذهبی بهویژه قرآن کریم دارد و واژهی قرآنی اربعین از این مسیر، به تفاسیر و متون عرفانی و دیوانهای شاعران نیز راه یافته است. اربعین از منظر دینی، نماد کمال خلقت و اوج عبادت و نهایت ایمان است؛ چنانکه گلِ آدم، پیش از آفرینش در چهل سال یا چهل روز یا چهل دوره تخمیر یافته است:
لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم: پس آن را در تخمیر تکوین آورد که خمر طینت آدم بیده اربعین صباحا.
(کشفالاسرار میبدی، سورهی طاها)
همچنین از این عدد در جایگاه کمال پیامبران برای پذیرش نبوت، عدد مومنانِ نوح و تعداد سالهای ساخت کشتی و مهمتر از آن، تعداد روزهای داستان میقات موسی و خداوند یادشده است. این مفاهیم را در اشعار هم میتوان دید؛ خاقانی:
تا زاربعین بروجش، زینت نیافت آدم
در اربعین صباحش طینت نشد مخمّر
نزاری:
به اربعین گِل آدم سرشته گشت و نشد
تراب عشق مخمّر به شش هزار صباح
اوج کارکرد چهل/ اربعین در ادبیات را در کارکرد کمال سلوک عرفانی و اوج روحانی آن میبینیم؛ مسالهای که در مناسک اربعین سیدالشهدا(ع) بیش از همه تجلی مییابد؛ از این منظر اربعین، نماد انسان کامل در تمدّن ایرانی_ اسلامی است. این دیدگاه را در غالب متون عرفانی میتوان دید:
و چون خواهند که کلام خداوند عزّ و جلّ به سر بشنوند، چهل روز گرسنه باشند... و چهار طبع را چهل روز نفی مشرب و غذا باید تا مقهور گردند.
(کشفالمحجوب هجویری، فی الصوم)
هیچ بنده نبود که چهل روز اخلاص به جای آرد اندر عبادت، الا که چشمهی حکمت از دل وی بر زبان وی گشاده شود.
(ترجمهی رسالهی قشیریه، باب چهارم، در اخلاص)
گفت: هرکه چهل روز به اخلاص بود در دنیا زاهد گردد و اورا کرامت پدید آید.
(تذکرهالاولیا، ذکر سهل تستری)
ادامه دارد...
#ادبیات_عرفانی
#ادبیات_دینی
#اربعین
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"از چهلّهی سوگ تا اربعین سلوک/بخش دوم"
به دلیل اهمیت چهل، در سلوک عرفانی است که کتابهای متعدد اربعین و چهلحدیث در فرهنگ اسلامی نوشته شده است. این جایگاه نمادین بهاندازهای پذیرفته شده که نظامی در سلوک اسکندر و جستجوی چشمهی حیات میسراید:
چهل روز در جستن چشمه راند
بر او سایه نفکند در سایه ماند
( شرفنامه)
یا میگوید:
جسمت را پاکتر از جان کنی
چون که چهل روز به زندان کنی
(مخزنالاسرار)
کمالالدین اسماعیل نیز از تاثیر چهل روز ریاضت بر کشف حجابهای عالم سخن گفته است:
گفتهاند آنکه چهل روز ریاضت بکشد
حجب عالم علوی شود او را مکشوف
(دیوان)
بر این اساس باید گفت که عدد اربعین در مناسک عاشورایی، بیش از آنکه نماد کمال سوگواری بر امام حسین(ع) باشد؛ معرّف اوج سلوک عرفانی آن حضرت و یاران ایشان در مقام "الهی رضا برضائک" و "ما رایت الا جمیلا"ست؛ معنایی عمیق که در تاویل این شعر حافظ میتوان خواند:
سحرگه رهروی در سرزمینی
چه خوش گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی
#ادبیات_عرفانی
#ادبیات_دینی
#اربعین
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan