🌱ویژگیهای یاران امام زمان🌱
❓❓ به راستی یاران آقا امام زمان چه ویژگی هایی دارن؟
با هم میریم سراغ قرآن، سوره ی مبارکه مائده آیه ۵۴ : "اعوذ بالله من الشیطان الرجیم؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ"؛ ای کسانی که ایمان آوردید، کسی که از شماها از دینش مرتد شه، برگرده...
عجب! مخاطب این آیه مومنانند، یعنی ممکنه ما در مسیر زندگی بلغزیم و دین و ایمانمونو از دست بدیم؛ خدایی نکرده عاقبت بخیر نشیم، این از بالاترین دغدغه های مومنینه. ما باید با تمام وجود توجه داشته باشیم که مصداق این قسمت از آیه قرار نگیریم. اونی که خداوند متعال در این آیه میخواد بفرماید اینه: اگر کسانی از شما بیان دست از یاری دین بردارند...
🔸 حالا این "مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ" معناش چیه؟ ادامه ی آیه، این قسمت رو مشخص تر میکنه: اگر کسی از شما دست از یاری دین برداره و از دین برگرده، خداوند گروهی رو خواهد آورد که اینا ویژگی هاشون ایناست:
➕ "يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ"؛ خدا اینارو دوست میداره و اینا هم خدارو دوست میدارند.
➕ "أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ"؛ اینها در برابر مومنین نهایت تواضع و فروتنی رو دارند، خودشونو به زحمت میندازند برا راحتی و آسایش دیگران، اما بغضشون، کینه شون، عداوتشون، تماماً علیه دشمنان حقه، علیه کفاره، علیه کسانی ست که مانع تکامل و پیشرفت و عزت و رستگاری انسان هستن.
➕ "يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ "؛ در مسیر تحقق عدالت و یاری دین با تمام وجود اهل تلاش در راه خدا هستن، اهل جهاد هستن.
➕ "وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ"؛ شما خیلی هارو دیدید که حرف دیگران براشون مهمه، اگر راهی رو دارن میرن، مسیری رو دارن، پوششی دارن، کاری رو دارن، برنامه و فعالیتی رو دارن، اگر کسانی اومدن ملامت کردن اینهارو، اینا متوقف میشن. اما اینا نه، هیچ گونه ترسی نسبت به ملامتِ ملامتگران ندارند، یعنی اوج قله رو میبینند، خدا رو در نظر میگیرن، حجت خدا امام زمانشونو در نظر میگیرن.
🔹 خب این ویژگی ها، ویژگی های بسیار ناب و بالایی ست، لذا میفرماید: "ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ"؛ اینکه انسان به چنین درجه و مقامی برسه، این فضل خداست به کسانی که مشیت خدا تعلق بگیره، این داده خواهد شد. یعنی کسانی که این ظرفیت و قابلیت رو در خودشون ایجاد بکنن. خب مقصود چیه در این آیه؟ چه مطلب مهمی رو در این آیه میخواد بیان بکنه برای ما؟
🔺 امام صادق میفرماید: این در وصف یاران حضرت قائم هست، یعنی ما اگر بخوایم بدونیم یاران امام زمان چه ویژگی هایی دارند، آیه ی ۵۴ سوره مائده رو بخونیم. دین گیر ماها نیست، اگر ماها دست از یاری دین برداریم بریم دنبال کارمون، دنبال دنیامون، دین نمی مانه، این مسیر به پیش خواهد رفت، خدا کسانی رو داره و خواهد داشت که اینا این ویژگی ها رو دارن که برای اینکه بیشتر در ذهنمون شکل بگیره، با هم یه بار دیگه مرور میکنیم ویژگی یاران امام زمان رو بر اساس این آیه:
✔️ اینا با تمام وجود عاشق خدایند و عشق به خداست که اینها رو به سوی عشق به ولی خدا و امام زمانشون هدایت میکنه.
✔️ تمام دغدغه شون در زندگی، دیگرانند، چه در بُعد مادی چه در بُعد معنوی، در بُعد علمی، در بُعد هدایت، سعادت، عزت، کمال، تمام سعیشون اینه، تلاش خودشونو به کار بگیرن دست دیگران رو بگیرن و نهایت تواضع و فروتنی رو نسبت به مومنین دارند اما از طرف دیگر نهایت برائت و بیزاری رو نسبت به دشمنان بشریت، دشمنان دین، دشمنان ارزشها دارند و بغض و کینه هاشون علیه کفاره، اینا اهل تلاشند، اهل عافیت طلبی و خوش گذرانی نیستند، در راه خدا اونچه که از دستشون برمیاد از هیچ گونه تلاشی، جهاد در عرصه های علمی، جهاد در حفاظت از ارزشها، در جلوگیری از آسیب و خطرهایی که دشمنان بخوان در دستور کارشون قرار بدن، در یک کلمه اهل جهادن.
✔️ اینا به جای اینکه دیگران رو در نظر بگیرن، خدارو در نظر میگیرن، اینا به جای اینکه نگاهشون زمینی باشه، آسمانیه، افق نگرند، ملامتِ ملامتگران هرگز خللی در اراده فولادین اینها ایجاد نمیکنه و اینها فضل بزرگی ست و اینها همه رو فضل خدا میدونن که از سوی خدا به اینها عطا شده "اللهُ واسِع عَلیم"
🔆 به امید اینکه ما بتونیم لااقل مقداری خودمونو در این مسیر قرار بدیم و این آمادگی رو در خودمون ایجاد بکنیم، جزء یاران آقامون امام زمان قرار بگیریم ان شاءلله.
والسلام علیکم و رحمه الله
📝 متن کامل مبحث #امام_مهدی_در_قرآن
#مهدیاران
#استاد_اباذری
#قسمت_چهارم
@modafeanzuhur
🔵شرایط ظهور
◀️قسمت چهارم
❓با یک سوال شروع بکنیم؛ اگر کسی از شما عاشقان امام زمان( علیهالسلام) سوال کرد که روایات فراوانی داریم که تو روایات فرمودند: حضرت مهدی( علیهالسلام) وقتی ظهور میکنن؛ وقتی تشریف میارن که دنیا پر باشد از ظلم و ستم؛
⭕️شنیدید همتون این رو؛ امام صادق( علیهالسلام) فرمودند: مهدی کیه؟ « الذی یَملَاُها عَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً و جَورا » مهدی کسی است که زمین را از عدل و داد پر میکنه؛ همونجور که از جور و ستم پر شده و از این احادیث باز هم داریم؛تعدادش فراوونه؛
⭕️ خوب که چی؟ اگر کسی بگه این روایات این جوری میفرمایند:وقتی امام زمان ظهور میکنه که دنیا پر باشد از ظلم وستم؛ ما که علاقمند ظهوریم واسه اینکه ظهور زودتر رخ بده، آیا ما هم خوبه بیایم به ظلم و ستم توی جامعه دامن بزنیم؟ ما هم ظلم و ستم بکنیم؛ چرا ظلم و ستم بکنیم؟ تا دنیا از ظلم و ستم زودتر پر بشه؛ در نتیجه امام زمان زودتر بیاد یا مثلا اینجوری بگن؛ بگن اگه نمیخواید ظلم و ستم بکنید؛ میگید ظلم و ستم بده؛ دین و قرآن به ما اجازه نداده؛ یه راه کار دیگه، حداقل با ظلم وستم مبارزه نکنین؛ جلوی گسترشش رو نگیریم؛ چرا؟ چون اگر شما جلو گسترش ظلم و ستم رو بگیرید، در نتیجه دنیا دیرتر از ستم پر میشه، در نتیجه امام زمان دیرتر میاد؛ این سوال به نظر شما، این حرفا، حرفای درستیه؟ چه پاسخی باید به اینا بدیم؟
در سه قسمت گذشته با مثالهایی که گفتیم؛ اگر اونا رو گوش داده باشید؛ یه جواب خیلی محکم و قوی برای این سوال و در واقع این شبهه همتون پیدا میکنید؛ من براتون عرض میکنم؛ جواب خوب و محکم برای این شُبهه چیه؟
⭕️این حرفا که معلومه غلطه؛ هیچ جای دین به ما مجوز ظلم و ستم نمیدن؛ پس این روایتهایی که میفرمایند؛ امام زمان وقتی میاد که دنیا پر باشد از ظلم و ستم؛ اینا چی میخوان بیان بکنن؟
⭕️این روایتها نمیخوان شرط ظهور رو بیان کنن؟ منظور این روایتها این نیست که اگر میخواید امام زمان بیاد باید دنیا از ظلم وستم پر بشه؟ نمیخوان این رو بیان بکنن؛ این روایتها دارن نشانههای ظهور رو بیان میکنن؛
⭕️یک شرایطی باید جامعه ایجاد بکنه تا امام زمان بیاد؛ وقتی امام زمان( علیهالسلام) میخوان تشریف فرما بشوند؛ از کجا بفهمیم به ظهور داریم نزدیک میشیم؟ یکی از نشانههاش اینه؛ هر موقع دیدید که دنیا داره پر از ظلم و ستم میشه نشانه است؛ مثال قطار خاطرتون باشه؛ تو قسمتهای گذشته براتون توضیح دادم؛ گفتم واسه اینکه قطار بیاد، یه ریل سالم، نیروی محرکه میخوایم؛ وقتی قطار میاد؛ صدای سوت قطار شنیده میشه؛ اگه شهر ما قطار نداره؛ بخوایم قطار بیاد تو شهر ما، باید همه پول و هزینمون رو کجا ببریم مصرف بکنیم؟
⭕️آفرین، ریل، نیروی محرکه، لوکوموتیو، شرایطی که باعث اومدن قطار میشه؛ حالا اگر کسی بیاد بگه ما بیایم هر چی پول داریم خرج بکنیم؛ سوت بکشیم؛ سوت راه بندازیم؛ دود بلند کنیم؛ باعث میشه قطار زودتر بیاد؟ نه! درسته اینا ربط داره، اما اینا شرط اومدنش نیست؛
⭕️یا یه مثال دیگه؛ تو ایستگاه نشستیم؛ منتظریم قطار بیاد؛ قطار واسه اینکه بیاد یه سری عواملی داره، باید لوکوموتیوران خوبی داشته باشه، ریل منظمی داشته باشه، نیروی محرکه، همه چیز دست به دست هم، کلی برنامهریزی شده باشه تا قطار بیاد؛ بعد واسه مایی که تو ایستگاه نشستیم؛ نمیدونیم قطار یک ساعت دیگه میاد، دو ساعت دیگه میاد، فردا میاد، نمیدونیم کی میاد؛ فرض بکنید یه تابلو اونجا نصب کردن؛ شمارش معکوس؛ تابلو اونجا زده شمارش معکوس که مثلا یه ساعت دیگه، ۴۵ دقیقه دیگه، نیم ساعت دیگه، یه ربع دیگه، ده دقیقه دیگه، ۵ دقیقه دیگه، یه دقیقه دیگه، قطار میاد؛ این تابلو نشانه اومدن قطاره؛
⭕️حالا یه سوال؛ یه کسی حوصلهاش سر رفته؛ میبینه تابلو زده یه ساعت دیگه به اومدن قطار؛ اگر این بیاد این تابلو رو دستکاری بکنه؛ تابلو به جای اینکه زده یک ساعت، تابلو بشه مثلا ۵ دقیقه دیگه؛ قطار زودتر میاد؟ نه! نشانه رو دستکاری بکنیم؛ این تو اصل تحقق پدیده اثر گذار نیست.
⭕️این ظلم و ستمی که در روایات بیان شده؛ نشانه ظهوره؛ وقتی امام زمان( علیهالسلام) میاد؛ همچین نشانههایی دیده میشه؛ هیچکدوم علت ظهور نیست؛
#شرایط_ظهور
#استاد_حسین_پور
#قسمت_چهارم
@modafeanzuhur
⭕️حرفام رو جمع کنم؛ میدونید چرا این مثال و براتون تو این جلسه گفتم؟ جهتش اینه، میخواستم در ادامه صحبتهای قسمتهای پیش تاکید کرده باشم براتون که آی کسانی که راجع به امام زمان میخواید چیزی یاد بگیرید؛ اطلاعاتتون راجع به امام زمان بیشتر بشه؛ یکی از موضوعات بسیار مهم، درک فرق بین شرط و نشانه است تا ما متوجه نشیم که شرایط ظهور چیه؛ نشانههای ظهور چیه؛ تا نتونیم اینا رو از هم جدا بکنیم؛ ممکنه معارف مهدویت رو بد بفهمیم؛
⭕️همینهایی که تو اول صحبتم شبهه رو از زبان اونا گفتم که گفتن بیایم ظلم وستم بکنیم تا امام زمان زودتر بیاد؛ میدونید چه اشتباهی داشتن؟ نشانههای ظهور رو جای شرایط گرفته بودن؛ حدیث نشانه ظهور رو بیان میکرد؛ اینا فکر میکردن شرطه، خوب اشتباه کردن؛ خیلی باید مواظب باشیم؛شرط ظهور و نشانه ظهور رو با هم قاطی نکنیم؛
🌹با هم امام زمان رو دعا بکنیم؛
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
#شرایط_ظهور
#استاد_حسین_پور
#قسمت_چهارم
@modafeanzuhur
🔵وظایف منتظران
◀️ قسمت چهارم
🔷یکی از وظایفی که ما نسبت به امام عصر( علیهالسلام) و ظهور داریم؛ بحث آینده نگری و برنامه ریزی هست.
🔷اینه که جامعهای تغییر نمیکنه؛ نعمتها از افراد برداشته نمیشه مگر به دست خودشون« إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم- قرآن کریم، سوره رعد، آیه ۱۱»
🔷 وقتی این قاعده رو ما در قرآن و در روایات میبینیم و عقلم به او راهنمایی میکنه؛ برای تحقق جامعه ظهور یا برای تحقق جامعه منتظر، نیاز به برنامه ریزی و آینده نگری داریم؛ بدون برنامه ریزی حرکت برای ظهور معنا نداره، عملی نیست اصلا؛ بدون برنامه ریزی و بدون تلاش خستگی ناپذیر و آینده نگری و تلاش درون مسیر، انتظار صرفاً ادعاست.
🔷در روایت امام سجاد( علیهالسلام) آمده که منتظران امام زمان( علیهالسلام) منتظران واقعی، خستگی ناپذیر تلاش میکنند« الدُّعَاةُ إِلَى دِینِ اللَّهِ سِرّاً وَ جَهْرا[۱] » منتظران واقعی پنهان و آشکارا در تلاش و کوششاند. توجیه نمیکنه که با توجیه از وظیفه سر باز بزنه، نه! بلکه راه پیدا میکنه برای اینکه همیشه به وظایفش عمل کنه؛ همیشه تلاش و کوشش کنه و این نیاز به برنامه ریزی داره؛ نیاز به آینده نگری داره، باید دید که چه اتفاقی قراره بیفته؟ بایستی همون طوری که نسبت به امام و اهداف ایشان معرفت پیدا میکنه؛ همون طوری که زمان رو باید بشناسه و زمانه رو، همان طور که باید دشمن شناس باشیم بایستی برنامه ریزی و آینده نگری داشته باشیم و در این مسیر تلاش و کوشش بکنیم.
[۱] – بحارالأنوار، ج۳۶ ، ص۳۸۶
#استاد_جعفری
#وظایف_منتظران
#قسمت_چهارم
@modafeanzuhur
🌼 #آشتی_با_امام_عصر
#قسمت_چهارم
🌺رمز جلب عنایت امام عصر علیه السلام توجه به وجود مقدس اوست.می توان آن حضرت را با توسل به ساحت مقدس معصومین و خود آن بزرگوار در قلب خویش حاضر دید.
🌺اشتباه نکنیم! امام زمان علیه السلام در دوردست ها نیست،هر لحظه با ماست،از رگ گردن به ما نزدیک تر است.
🌺امام زمان علیه السلام در انحصار هیچ صنف،طایفه،گروه و حتی مذهبی نیست.متعلق به همه بشریت است.
🌺فیض آن حضرت به فقیر و غنی،عالم و جاهل،نیکوکار و گناه کار و حتی غیر مسلمان نیز می رسد.
🌺او منشی و دربان ندارد.هر وقت اراده کنی ،هرگاه دلت از همه جا و همه کس بگیرد،در هر زمان،بدون وقت و هم آهنگی قلبی و بی واسطه می توانی با امام عصر علیه السلام ارتباط برقرار کنی کافی است یک یا صاحب الزمان بگویی.
🌺اگرچه بر گوش هایمان دیوار کشیده و خود را از شنیدن صدای دلنشینش محروم کرده ایم،آقا جواب ما را خواهد داد.
🌺هرچند جلوی دیدگانمان پرده افکنده و از تماشای جمال دل ربایش محروم ایم،او ما را می بیند.
🌺نگو:من کجا و امام زمان علیه السلام کجا؟
🌺هیچ شده است به خاطر برخی اشتباهات از پدر و مادر خویش گریزان باشی؟
🌺آن عزیز از پدر مهربان تر و از مادر دل سوز تر،تک تک ما را همچون فرزند دل بند خویش دوست دارد...
#محبت_مهدوی
#امام_زمان
#دکتر_علی_هراتیان
@modafeanzuhur
مدافعان ظهور
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت 3⃣ #قسمت_سوم 💢یاد خواب دیشب افتادم..با خودم گفتم سالم میمانم،چون حضرت عزرائیل
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت
#⃣ #قسمت_چهارم
💢فهمیدم که منظور ایشان مرگ من و انتقال من به آن جهان است. مکثی کردم و پسرعمه اشاره کردم و گفتم: من آرزوی شهادت دارم سالها به دنبال شهادت بودم حالا با این وضع بروم؟!
💢اما اصرارهای من بی فایده بود باید میرفتم. دو جوان دیگر ظاهر شدند و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند برویم. بی اختیار همراه با آنها حرکت کردم لحظهای بعد خود را همراه این دو نفر در یک بیابان دیدم.
💢زمان اصلا مانند اینجا نبود و در یک لحظه صدها موضوع را می فهمیدم و صدها نفر را میدیدم. آن زمان کاملا متوجه بودم که مرگ به سراغم آمده اما احساس خیلی خوبی داشتم از آن درد شدید راحت شده بودم شرایط خیلی عالی بود.
💢در روایات شنیده بودم که دو ملک از سوی خدا همیشه باما هستند حالا داشتم این دو را می دیدم. چقدر زیبا و دوست داشتنی بودند،دوست داشتم همیشه با آنها باشم. در وسط یک بیابان خشک و بی آب و علف حرکت می کردیم. کمی جلوتر چیزی را دیدم. روبروی ما یک میز قرار داشت که یک نفر پشت میز نشسته بود. آهسته آهسته به میز نزدیک شدیم.
💢به اطراف نگاه کردم سمت چپ من در دوردست ها چیزی شبیه سراب دیده می شد. اما آنچه می دیدم سراب نبود،شعله های آتش بود. حرارتش را از دور احساس میکردم. به سمت راست خیره شدم در دوردستها یک باغ بزرگ و زیبا چیزی شبیه جنگل های شمال ایران پیدا بود نسیم خنکی از آن سو احساس میکردم.
💢 به شخص پشت میز سلام کردم با ادب جواب داد. منتظر بودم می خواستم ببینم چه کار دارد. آن دو جوان که در کنار من بودند عکس العملی نشان ندادند.
اما همان جوان پشت میز، یک کتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد و به آن کتاب اشاره کرد و گفت: کتاب خودت هست بخوان امروز برای حسابرسی،هم اینکه خودت آن را ببینی کافی است.
💢چقدر این جمله آشنا بود. در یکی از جلسات قرآن استاد ما این آیه را اشاره کرده بود: "اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا". نگاهی به اطراف کردم و کتاب را باز کردم: بالای سمت چپ صفحه اول با خط درشت نوشته شده بود:
۱۳ سال و ۶ ماه و ۴ روز. از آقایی که پشت میز بود پرسیدم: این عدد چیه؟ گفت سن بلوغ شما است. شما دقیقا در این تاریخ به بلوغ رسیدید.
💢در ذهنم بود که این تاریخ یک سال از ۱۵ سال قمری کمتر است، اما آن جوان که متوجه ذهن من شده بود گفت: نشانه های بلوغ فقط این نیست که شما در ذهن داری. من هم قبول کردم. قبل از آن و در صفحه سمت راست اعمال خوب زیادی نوشته شده بود: از سفر زیارتی مشهد تا نمازهای اول وقت و هیئت و احترام به والدین و...
💢پرسیدم: اینها چیست؟ گفت اینها اعمال خوبی است که قبل از بلوغ انجام داده ای. همه این کارهای خوب برایت حفظ شده است. قبل از اینکه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شویم،جوان پشت میز نگاهی کلی به کتاب من کرد و گفت نمازهایت خوب و مورد قبول است،برای همین وارد بقیه اعمال می شویم.
💢 یاد حدیثی افتادم که پیامبر فرمودند: نخستین چیزی که خدای متعال بر امتم واجب کرد نماز های پنجگانه است و اولین چیزی که از کارهای آنان به سوی خدا بالا می رود نماز های پنجگانه است و نخستین چیزی که درباره آن از امتم حسابرسی می شود نماز های پنجگانه میباشد.
💢من قبل از بلوغ نمازم را شروع کرده بودم و با تشویق های پدر و مادرم همیشه در مسجد حضور داشتم. کمتر روزی پیش میآمد که نماز صبحم قضا شود. اگر یک روز خدای نکرده نماز صبحم قضا میشد تا شب خیلی ناراحت و افسرده بودم. این اهمیت به نماز را از بچگی آموخته بودم و خدا را شکر همیشه اهمیت می دادم. وقتی آن ملک؛ یعنی جوان پشت میز به عنوان اولین مطلب اینگونه به نماز اهمیت داد و بعد به سراغ بقیه رفت، یاد حدیثی افتادم که معصومین علیه السلام فرمودند:
💢اولین چیزی که مورد محاسبه قرار می گیرد نماز است.اگر نماز قبول شود بقیه اعمال قبول می شود و اگر نماز رد شود. خوشحال شدم به صفحه اول کتاب نگاه کردم، از همان روز بلوغ تمام کارهای من با جزئیات نوشته شده بود. کوچکترین کارها حتی ذره ای کار خوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرف نظر نکرده بودند. تازه فهمیدم که فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره یعنی چی! هرچی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم آنها جدی جدی نوشته بودند.
ادامه دارد...@modafeanzuhur
مدافعان ظهور
💢سفر به آینده تاریخ قسمت ۳💢 #داستان_مهدوی #قسمت_سوم امروز، روز بیست وپنجم "ذی الحجّه" است. ما تا
💢سفر به آینده تاریخ شماره ۴💢
#داستان_مهدوی
#قسمت_چهارم
آیا می خواهی این پیام را بشنوی❓
گوش کن❗️ پیام امام این است: "من از خاندانی مهربان واز نسل پیامبر هستم وشما را به یاری دین خدا دعوت می کنم. ای مردم مکه، مرا یاری کنید".✋
تو خود می دانی که امام زمان، نیازی به کمک مردم مکه ندارد؛ زیرا روزگار ظهور نزدیک است، وبه زودی وعده خدا فرا می رسد وهزاران فرشته به یاری او می آیند.👼
پس چرا امام از مردم مکه تقاضای کمک می کند❓🤔
امام آنان را دعوت می کند تا به راه راست هدایت شوند ودر این صورت، در این شهر هیچ خونی ریخته نخواهد شد.
آری، او امام مهربانی هاست💚 وبرای همین با تمام صداقت، مردم مکه را به یاری دعوت می کند🕊
نگاه کن❗️ سید محمّد آماده حرکت شده واز خوشحالی در پوست خود نمی گنجد😊؛ زیرا مأموریتی مهم به او داده شده است.
او با مولای خود ودیگر دوستانش خداحافظی می کند وبه سمت مسجد الحرام🕋 رهسپار می شود.
من کمی نگران هستم،😔 مردم مکه با این جوان چگونه برخورد خواهند کرد❓
ساعتی می گذرد، خبری از سید محمّد نمی شود، کم کم به نگرانی من افزوده می شود،
خدایا❗️ چرا سید محمّد این قدر دیر کرد❓
ولحظاتی بعد یک نفر در حالی که خیلی پریشان است نزد امام می آید.😔
او به امام خبر می دهد که سید محمّد وارد مسجد الحرام شد🕋 وپیام شما را به مردم مکه رساند📜؛ امّا مردم مکه به او حمله کردند واو را کنار کعبه 🕋شهید کردند.😢
آخر به چه جرمی به قتل رسید❓
مگر این شهر، حرم امن الهی نیست❓ مگر حتّی حیوانات هم اینجا در امن وامان نیستند❓🐑
مگر نماینده امام چه گفت که مردم مکه چنین خروشیدند واو را مظلومانه کشتند❓
او همان شهیدی است که در احادیث ما به عنوان "نفس زَکیه" از او نام برده شده است. حتماً می خواهی بدانی معنای آن چیست❓
نفس زَکیه یعنی:⬅️ فردی بی گناه وپاک که مظلومانه کشته می شود.😞
🔚#ادامه_دارد...
✍تنظیم شده در واحد تحقیق و پژوهش قرارگاه محکمات
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
#پس_از_ظهور #ظهور #مهدویت #امام_زمان #اسلام #شیعه #islam #shia #امام_دوازدهم
#وقایع_ظهور #انقلاب_جهانی
@modafeanzuhur
#قصه_شب
#داستان_های_شگفت_انگیز_از_کودکی_امام_زمان
✨شوق دیدار _۴✨
#قسمت_چهارم
خلاصه احمد به هر زحمتی بود به خدمت امام عسکری علیه السلام ✨رسید، تا امام✨ احمد را در آغوش گرفت، احمد بلند بلند شروع به گریه کرد😭 و گفت: آقای من! این چه زندانی است که شما در آن هستید؟ من که یار شما هستم باید با هزار نقشه خود را به شما برسانم؛ چقدر شما مظلوم هستید که در خانه 🏡خود زندانی شده اید و اجازه رفت و آمد را به شما نمی دهند. امام حسن عسکری✨ احمد را به صبر و بردباری سفارش نمود و بعد از احوال پرسی و پذیرایی🥗، از اوضاع و احوال شیعیان و مردم قم سراغ گرفتند. احمد نیز گزارش📝 کاملی از مردم قم به امام داده و بعد از آن، امانت هایی که مردم به او داده بودند را تحویل امام دادند؛ هم چنین پرسش های مردم را از امام پرسید و پاسخ 📜آنها را از امام دریافت کرد. اما پرسشی که احمد از امام عسکری علیه السلام ✨داشت این بود که: « امام پس از شما چه کسی است؟🤔» چون با این وضعی که دشمنان برای ایشان به وجود آورده بودند؛ هر لحظه ممکن بود که امام علیه السلام✨ را به شهادت برسانند، همان طور که امامان قبل از ایشان را در جوانی شهید کرده بودند😢 از طرف دیگر چون مردم قم می دانستند که احمد با امام عسکری علیه السلام ✨ارتباط دارد بعد از آن که به قم برگردد همین پرسش را از او خواهند کرد، به همین علت باید حتما این پرسش را از امام می پرسید، اما با خودش گفت: چطور از امام عسکری علیه السلام در حالی که زنده اند بپرسم امام بعد از شما کیست؟
#ادامه_دارد...
@modafeanzuhur
🔰بسم الله الرحمن الرحیم🔰
🌸#نکات_طبی🌸
📝 #مزاج_شناسی
( #قسمت_چهارم)
✅ چگونگی تشکیل اخلاط:👇👇
✨غذایی که ما میخوریم هضم آن از دهان آغاز می شود و در معده و روده هضم اصلی صورت می گیرد .
✨پس از هضم مواد غذایی که حالتی چون کشکاب دارد و به آن « کیلوس » می گویند از طریق عروق بسیار ریزی که به روده ها پیوسته اند ، جذب شده و از طریق ورید باب به کبد وارد میشوند.
کبد روی این مواد غذایی هضم دومی را انجام میدهد و تغییراتی در آن ایجاد می کند که حاصل آن را « کیموس » می گویند.
پس از این دو هضم ، چهار جسم سیال و روان ایجاد شده است که همان اخلاط چهارگانه است که دربالا اشاره کردیم:👇👇
↩️۱_صفرا :👇👇
✨کفک خون است، رنگ زرد دارد و مزه آن تلخ است گرم و تر و سبک تر از خون است و طبع آن گرم و خشک است تولید آن در جگر است .بخش عمده آن وارد کیسه صفرا میشود و بخشی از آن همراه خون در عروق حرکت می کند.
بخشی از صفرا که همراه خون است باعث افزایش نفوذ در رگهای باریک و منفذ کوچک می شود همچنین غذای ریه از خون صفراوی است.
✨بخشی از صفرا که در کیسه صفرا ذخیره می شود نیز در زمان مورد نیاز به روده ترشح می شود و به هضم بلغم و دفع مدفوع کمک می کند.
↩️۲_ دم:👇👇
✨هرغذایی که میخوریم آن وقت غذا ی واقعی میشود که به خون تبدیل میشود. رنگ خون سرخ و مزه آن شیرین، بوی آن خوش است . طبع آن گرم و تر است. محل تولید آن کبد است.
↩️۳_بلغم :👇👇
✨بلغم غذایی است که گوارش آن کامل نشده و درصورت گوارش و هضم کامل ،می تواند به خون تبدیل شود. رنگ آن سفید ، غلیظ تر از خون و بی مزه است و نسبت به خون و صفرا ، سرد است ، اما نسبت به بدن انسان سرد نیست.
در هرحال طبع آن سرد و تر است.
✨علاوه بر آنکه بلغم غذای ذخیره بدن است ،آمیختن آن با خون برای غذا رسانی به اعضایی که سرد و ترند مثل مغز لازم است .
همچنین بلغم باعث رطوبت و نرمی مفاصل می شود؛ گویی مفاصل را روغن کاری می کند .
محل تولید بلغم عمدتا معده است.
↩️۴_سودا :👇👇
✨رسوب خون است. لذاسنگين تر و غلیظ تر از سایر اخلاط است.
رنگ آن سیاه و مزه آن امیخته از شیرینی و ترشی و گَسی است.
تولید آن در جگر است.
بخش عمده آن در طحال ذخیره میشود و مقدار کمی همراه خون میگردد تا به اعضایی که برای تغذیه نیاز به سودا دارند برسد مثل استخوانها
همچنین سودا باعث قوام دهی به خون و بافتها و ایجاد ثبات در آنها می گردد.
مدافعان ظهور
مطالعه کپشن
#قسمت_چهارم
روزها و سالها می گذرد...
رومینابه عیسی #مسیح علاقه زیادی داشت، همیشه و همه جا با اوصحبت می کرد، و او را با نام مولای عزیزم میخواند.
او هرشب قبل ازخواب کمی ازکتاب #انجیل را میخواند،
آن شب بر اساس عادت همیشگی اش انجیل را برداشت ومشغول خواندن شد،
ناگهان متوجه کلمه ای عجیب می شود، کلمه ای که تا به حال به آن توجه نکرده بود.. #پسر_انسان..
این نام در #انجیل و در بحث #ظهور و #آخرالزمان به کار رفته است..
رومینا خوب می داند که نام مسیح درانجیل #پسرخداست وتمام مسیحیان مسیح(ع) را پسر خدا می دانند.
او به شدت کنجکاو می شود،
تمام شب را به این فکر می کرد که مگر منجی ما عیسی مسیح نیست؟
پس، پسر انسان چه کسی می تواند باشد،
او به درستی فهمیده بود که پسر انسان شخصی غیر ازمسیح است.
.
رومینا شروع به تحقیقات گسترده درباره #مذهب خویش می کند.
او برای پرسش هایش مکان های زیادی رفت، #کلیساها #کشیش ها.. #مراسم_های_مخصوص_مسیحیان.. #مسجد.. #روحانی های اسلام و جاهای خاص دیگر.. برخی او را به خاطر سوالات خاصش مسخره می کردند و
برخی او را از آن مکان بیرون می انداختند.
.
در اوج بحران های زندگی اش شبی دل خسته تر ازهمیشه ازمولایش مسیح نشانه ای خواست؛
چندوقتی بود که فکرش به شدت درگیرسوالاتی بود که پاسخی دربین هیچ کس نداشت!! اونمی خواست کسی با توضیح قانعش کند ومی خواست خودش به کشف حقیقت برسد..
آن شب درخواب، خودش را دید که در یک خودرو خواب است،
ناگهان ازخواب می پرد و می بیند، ماشین در جاده ای باریک و به ظاهر بی انتها در حال حرکت است. تمام اطراف جاده درختان تنومند بودند و آسمان آبی شفاف بود. مردی پشت فرمان نشسته است که لباس سپیدی به تن دارد. یکباره به او می گوید: تو کیستی!! صبر کن! من را کجا می بری؟؟ و مرا پیاده کن!!
.
آن مرد برمی گردد و به صورت اونگاه می کند،
رومینا ناگهان درخواب متوجه می شود که این چهره همان شمایلی است همیشه ازسیمای مسیح شنیده است، چهره ای شبیه به مجسمه های کلیساها، آن مردمولایش مسیح بود، چهره زیبای او و نگاهی که به او می کندهرگز نمی تواند آن را در واژه ای بگنجاند.
#ادامه_دارد..
.
این داستان واقعی، برگرفته از زندگی خانوم ن.ا ازتهران است، که توسط ادمین پیج زیر نوشته شده 👇
@gole_yas_313.313
به دلیل شخصی بودن این داستان، لطفا با ذکر منبع کپی و انتشار دهید
.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب_کبری_س
#امام_زمان_عج_آوردنیست_نه_آمدنی
#مسلمان #اسلام #مسیحیت #تغییردین
#امام_زمان #عشق #امید #ظهور #آخراالزمان #شیطان #مد
#son_of_man #son_of_man
@Mahdiyavaranim313
@modafeanzuhur
https://www.instagram.com/modafe.zohor?r=nametag
◾️قبساتی از افاضات استاد صمدی آملی روز هشتم ،ماه مبارک رمضان ۱۴۴٢ ه.ق ، برابر با ۱۴۰۰/۲/۱◾️
◾️جلسه چهاردهم «شرح رساله لقاءالله » #قسمت_چهارم◾️
از دقیقه ۲۹ الی آخر ( ۳۹ )
▪️اگر بخواهی از آن مقام عصمت تنزّل بکنی میبینی نوبت رتبهء محمدبن حنفیه هاست که ایشان به برادرش امام حسین از جنبه نصیحت گفت که برادر! برو یمن.
▪️خب اگر در زمان امام که حاضر هم هست اگر دسترسی به امام نداشتیم چکار کنیم؟ آنجا مجبوریم باز به مجتهدین مراجعه کنیم
▪️اینجور نیست که باب اجتهاد در زمان صاحب عصمت نباشد. بلکه باید برویم پیش مجتهد
▪️حالا این مجتهد کیه؟ مثلا یک والی از طرف آقاجان امیرالمومنین می آید. مثلا اباذر را میفرستاد.
▪️در جنوب لبنان یک مقامی بنام مقام اباذر هست..... خب شبانه روز اینقدر برای مردم احکام شرعی و سوالات پیش می آید که ایشان که همهء اینگونه چیزها را که ذهنش نبوده و سوالش را نکرده...... بعد از او سوال میشود چکار میکند؟
▪️مسائل مستحدثه یعنی مسائلی که تازه حادث شده و تازه شروع شده و اصلا سابقه ندارد
▪️مثلا در مسافرت اگر آدم ۴ فرسخ برود و برگردد مسافر میشود.....قدیم یا با شتر یا با پای پیاده.... بود.... و الان هواپیما.... شده.....و عمودی برود بالا و دوباره برگردد همینجا .... ۴ فرسخ رفت و ۴ فرسخ برگشت آیا مسافریم یا نه؟ اینها میشود سوالات مُستَحدَثِه یعنی یک چیز جدید پیش می آید
▪️باید فقیه آنچنان در امور دین تبحر داشته باشد که بتواند از آیات و روایات در اینگونه از مسائل جدیدی که پیش می آید استخراج کند استنباط کند چون ایشان که دسترسی ندارد برود مدینه از آقا سوال کند....
▪️و لذا اجتهاد در مقابل نص صحیح نیست ؛اما اجتهادِ بدون نص باید باشد.....ولی اجتهاد در مقابل نص مثل عمل به قیاس هم در احکام شرعیه باطل است
▪️برگردیم به صدر بحث: که یکی خدا را در حمد وکیل میگیرد و یکی در قرائت قرآن خدا را وکیل میگیرد..... از اینجا بحث " قرب فریضه" و "قرب نافله" پیش می آید.
✔️یکجور دیگر قرآن خواندن این است که یا بر اساس قرب فریضه باشد یا بر اساس قرب نافله:
▪️که در قرب نافله خدای متعال میگوید من چشم و گوش و دست و پای.....بنده ام میشوم
▪️در قرب فریضه بنده چشم و گوش و دست و پا و اعضاء و جوارحِ خدای متعال میشود.
#رمضان_۱۴۰۰
#جلسه_چهاردهم_روز_۱_۲_۱۴۰۰
#شرح_رساله_لقاءالله
@mohamad_hosein_tabatabaei
مدافعان ظهور
✨زندگینامه عارف واصل حضرت علامه حسن زاده آملی رضوان تعالی علیه✨ #قسمت_سوم #آثار 🔸کتب ریاضی و نجوم
✨زندگینامه حضرت ابوالفضائل علامه حسن زاده آملی رضوان الله تعالی علیه✨
#قسمت_چهارم
🔸در محضر #علامه_رفیعی_قزوینی
در آن سنوات استاد آیه الله حاج میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی (قدس سره) از قزوین به تهران تشریف فرما شدند و اقامت فرمودند که به هدایت جناب استاد شعرانی به حضور شریفش تشرّف یافتند و چند سالی (۵ سال) در محضر مبارکش نیز به تحصیل علوم عقلی و نقلی و عرفانی از اسفار صدر اعظم فلاسفه و شرح علامه محمد بن حمزه مشهور به ابن فناری بر مصباح الانس صدر الدین قونوی و خارج فقه (طهارت و صلوه و اجاره از روی متن عروه الوثقی فقیه آقا سید محمد کاظم یزدی) و خارج اصول (از متن کفایه الاصول آخوند خراسانی) مشتغل بودند و به «فاضل آملی» از زبان مبارک ایشان وصف کی شدند.
در محضر درس آیه الله حکیم الهی قمشه ای (رضوان الله تعالی علیه):
تمام حکمت منظومه متأله سبزواری و مبحث نفس اسفار و حدود نصف شرح خواجه بر اشارات شیخ رئیس را تلمذ نمودند.و نیز در مجلس تفسیر قرآن آن جناب خوشه چین بودند که همه درسها بیش از ده سال در بیت شریف حکیم متأله الهی قمشه ای (رضوان الله تعالی علیه) بعد از نماز مغرب و عشاء برگزار می شد.
و نیز مدتی مدید در تهران در درس خارج فروع فقهیه و اصول علامه جناب آیه الله آشیخ محمد تقی آملی شرکت فرمودند.
و همچنین از اعاظمی که در تهران به ادراک محضرشان بهره مند بودند، جناب حکیم الهی و عارف صمدانی استاد محمد حسین فاضل تونی (رحمه الله تعالی علیه) است که قسمتی از طبیعیات شفا و شرح علامه قیصری بر فصوص شیخ اکبر محی الدین عربی را نزد ایشان تلمذ نمودند.و قسمتی از طبیعیات شفا را در محضر مبارک جناب آیه الله حاج میرزا احمد آشتیانی (قدس سره) خوانده اند. و یکی از آن بزرگواران شیخ جلیل مفضال و خدوم علم و کمال و بارع در علوم عقلیه و نقلیه حاج شیخ علی محمد جولستانی (رحمه الله تعالی علیه) بود که در فراگیری لئالی منتظمه در منطق تصنیف متأله سبزواری پیش ایشان شاگردی نمودند.
#زندگینامه
#خاطرات
🌹 کانال مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید 🙏💢
.
🌛عروس ماه 🌜
قسمت چهارم
شب از نیمه گذشته بود و نور مهتاب از پنجره بر اتاق ملیکا می تابید. ملیکا غرق در اندیشه از پنجره اتاقش به بیرون نگاه می کرد. نور ماه زیبایی چهره اش را چند برابر کرده بود. محو تماشای ستارگان بود و زیر لب نام خدا را زمزمه می کرد. در دلش غوغایی بر پا بود.
سعی می کرد آرام باشد و به خواب برود. انجیل را در آغوش گرفت، با مسیح (ع) صحبت می کرد و از او یاری می خواست، در همان حال به خواب رفت.
در عالم خواب دید، مسیح (ع) به همراه جدش شمعون و یارانش وارد قصر شدند ناگهان منبری بسیار با شکوه به جای تخت امپراطور گذاشته شد، عطر دلنشین محمدی در کاخ پیچید.
ملائکه در صفی منظم به انتظار ایستادند.
ملیکا با خود فکر می کرد چه کسی قرار است به این کاخ بیاید که قدومش اینگونه معطر است.
در قصر باز شد، فرشتگان همگی سر تعظیم فرود آوردند. مردانی با چهره نورانی را دید. پیامبر اسلام به همراه تمام فرزندانشان وارد شدند. بانوی جوانی نیز همراه آنان بود.
ادامه دارد ...
#قسمت_چهارم
#عروس_ماه
#امام_زمان
✍ نویسنده و پژوهشگر: فاطمه استیری
📝 ویراستار: نفیسه سادات اسلامبولچی
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
.
🌛عروس ماه 🌜
قسمت چهارم
شب از نیمه گذشته بود و نور مهتاب از پنجره بر اتاق ملیکا می تابید. ملیکا غرق در اندیشه از پنجره اتاقش به بیرون نگاه می کرد. نور ماه زیبایی چهره اش را چند برابر کرده بود. محو تماشای ستارگان بود و زیر لب نام خدا را زمزمه می کرد. در دلش غوغایی بر پا بود.
سعی می کرد آرام باشد و به خواب برود. انجیل را در آغوش گرفت، با مسیح (ع) صحبت می کرد و از او یاری می خواست، در همان حال به خواب رفت.
در عالم خواب دید، مسیح (ع) به همراه جدش شمعون و یارانش وارد قصر شدند ناگهان منبری بسیار با شکوه به جای تخت امپراطور گذاشته شد، عطر دلنشین محمدی در کاخ پیچید.
ملائکه در صفی منظم به انتظار ایستادند.
ملیکا با خود فکر می کرد چه کسی قرار است به این کاخ بیاید که قدومش اینگونه معطر است.
در قصر باز شد، فرشتگان همگی سر تعظیم فرود آوردند. مردانی با چهره نورانی را دید. پیامبر اسلام به همراه تمام فرزندانشان وارد شدند. بانوی جوانی نیز همراه آنان بود.
ادامه دارد ...
#قسمت_چهارم
#عروس_ماه
#امام_زمان
✍ نویسنده و پژوهشگر: فاطمه استیری
📝 ویراستار: نفیسه سادات اسلامبولچی
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
مدافعان ظهور
📚 #کاردینال #قسمت_سوم *امیر با افتادن بچه ها یهو ترس به کل وجودم تزریق شد از نردبون پایین
📚 #کاردینال
#قسمت_چهارم
*امیر
با صدای زنگ گوشیم چشمامو باز کردم،
آفتاب ملایمی اتاق رو گرفته بود ...
شهریار عین ساندویچ پتو رو به دورش پیچیده بود.
گوشیم بازم زنگ خورد
شماره ی ناشناس بود ، با صدای دورگه جواب دادم :
- بله بفرمایید
- آقای نعمتی؟
- خودم هستم
- جناب نعمتی ظاهرا شما دیشب گزارش یه مورد گروگانگیری رو به ما دادین.
با یادآوری اتفاقات دیشب با عجله روی تخت نشستم و گفتم :
- بله بله من بودم
- لطف بفرمایید در اسرع وقت برای پاسخگویی به یه سری سوالات جانبی به مرکز ما تشریف بیارید.
با عجله رو سر شهریار رفتم و پتوش رو کشیدم :
- چته وحشی؟ چرا پتو رو میکشی؟
- چون ۳ بار دارم صدات میزنم و نمیشنوی ، پاشو دیگه! لنگ ظهر شد.
- لنگ ظهر؟
شهریار هم رو تخت نشست و با دیدن آفتاب ظهر که حالا کل اتاق رو گرفته بود گفت :
- ای بابا خواب موندیم ها! ساعت چنده؟
- ۱۱ ظهره
- کلاس امروز که به فنا رفت ، میزاشتی راحت بخوابیم دیگه ...
- پاشو آماده شو بابا، از پلیس آگاهی زنگ زدن، برای اتفاقات دیشب باید بریم بازجویی بشیم! البته اسمش رو گذاشتن سوالات جانبی ...
- هیچی بهت نگفتن؟ نفهمیدی قضیه چی بوده؟
- نه بابا هیچی نگفتن، باید حضوری بریم
- صبحونه آماده س؟
- تو این وضع فکر صبحونه خوردنی؟!
- مگه ماشینم که با سوخت کار کنم؟آدمم دیگه بدون غذا که نمیشه ...
****
روبروی میز سروان کَلهُر نشستیم ...
با لبخند گفت :
- خسته به نظر میاین؟
شهریار که طبق معمول از پُر چونگی لذت میبرد جواب داد :
- دیشب که تا دم دم های صبح فقط صدای شلیک و درگیری شنیدیم ، بعدشم تا خوابمون برد همکاراتون زحمت بیدار کردنمون رو به عهده گرفتن و تا به جاده رسیدیم کلی پیاده روی کردیم و این شلوار بنده هم که می بینید پاره س،
دستِ گُلِ آقا شِرمینه!
- آقا شِرمین دیگه کیه؟
برای اینکه جلوی پرحرفی شهریار رو بگیرم خودم جواب دادم:
- همون سگی که توی محیط کارخونه ست ... هنوز به ما عادت نکرده!
- عجب ... خب چایی تون رو میل بفرمایید تا خستگیتون در بره.
شهریار گفت :
- شما اول بگید اون جریان گروگانگیری دیشب چی بود؟
سروان کَلهُر پرونده ی سبز رنگی که جلوش بود بست و جواب داد :
- این افراد که دیشب دستگیر شدن یه مشت اراذل و اوباش و قاچاقچی بودن که قصد داشتن این بچه های طفل معصوم رو تا مرز ببرن.
و اونجا توسط افراد دیگه ای خارج بشن.
- خدا ازشون نگذره ... این بچه ها مگه خانواده و سرپرستی نداشتن؟
- متاسفانه اکثرشون بی سرپرست و بد سرپرست هستن، که از بس تو کوچه خیابونن، اگر چند روزم خبری ازشون نباشه کسی نگران نمیشه و گزارش نمیده.
- حالا برای چی میخواستن از مرز خارجشون کنن؟
شهریار با تاسف جواب داد :
- معلومه دیگه ... حتما میخواستن اعضای بدنشون رو قاچاق کنن ! بر پدرشون لعنت!
سروان کَلهُر گفت :
- متاسفانه همینطوره ... البته بازجویی ها هنوز کامل نشده، اما اینطور که ما متوجه شدیم مافیای بزرگتری دستش به این ماجرا آلوده ست.
- مافیای بزرگتر از قاچاقچی و کشتن بچه های مظلوم؟؟
- ما تو این سالها خیالمون راحت بود که پرونده هایی این چنینی توی کشور ما باز نشده!
اما متوجه شدیم که بصورت نامحسوس بچه های بی سرپرست در حال گم شدن هستن.
خداروشکر دیشب این افراد تو محدوده ی شما بودن و تونستیم شناسایی شون کنیم.
و به زیر شاخه شون برسیم.
- جناب سروان ما هنوز منظورتون از مافیای بزرگ رو نفهمیدیم؟
- بچه های بی سرپرست و بی خانمان ، از سراسر جهان شناسایی میشن.
بعد از اون به دو دسته تقسیم میشن
بچه های بزرگ تر، اعضای حیاتیِ بدنشون قاچاق میشه.
بچه های کوچیکتر هم متاسفانه بصورت محافظت شده وارد محیط ایزوله و پنهانی میشن تا آدرنوکروم ازشون استخراج بشه.
- آدرنوکروم دیگه چیه؟
- این بچه های طفل معصوم رو بهشون تشنگی و گرسنگی میدن،
بعد از اینکه حسابی ضعیف شدن به بدترین و وحشیانه ترین شیوه ی ممکن شکنجه شون میکنن، تجاوز میکنن و اونقدر میترسوننشون تا به حالت مرگ بیفتن،
اونوقت خونشون رو که در اون حالت بیشترین میزان آدرنالین رو ترشح میکنه ، استخراج میکنن.
حس میکردم هر لحظه ممکنه بالا بیارم،
حتی تصورِ همچین شکنجه ای با بچه های به اون کوچیکی حالم رو بد میکرد ...
عرق سردی از پیشونیم چکید.
شهریار با ناراحتی گفت :
- این خونِ کوفتی به چه دردشون میخوره؟
- این خون همون آدرنوکروم هست که به قیمت گزافی توی دنیا بین مافیای این دسته تجارت میشه.
- به چه کارشون میاد؟
- میخورن ...
افرادی که آدرنوکروم رو میفروشن و میخورن اعتقاد دارن باعث جوانی و جاودانگی میشه ! متاسفانه حتی تو سلبریتی های خارجی هم افرادی هستن که خودشون اذعان کردن با آدرنوکروم جوان و سلامت موندن ...
- جوونی به چه قیمتی؟
صدای شهریار با بغض همراه بود ...
ادامه دارد ...
#م_علیپور
.
🌛عروس ماه 🌜
فصل دوم: ☀️طلوع خورشید☀️
قسمت چهارم
شب جمعه چهاردهم شعبان بود و حکیمه بانو روزه مستحبی گرفته بود.
چند ساعتی به افطار مانده بود، مثل همیشه دستانش را بالا برد و دعا کرد: «خدایا چشمانم را به تولد مهدی موعود روشن کن»
در همین حال صدای کوبیدن درِ خانه به گوشش رسید.
خدمتکار امام حسن عسکری علیه السلام از طرف امام پیغامی آورده بود:
«امام فرمودند امشب برای افطار میهمان ما باشید»
بانو احساس کرد در ورای این دعوت باید خبر مهمی باشد، به همین دلیل با خوشحالی آماده رفتن شد.
حکیمه وارد خانه امام شد. نسیم دل نوازی صورت مهربانش را نوازش کرد و تمام جانش لبریز از شمیم بهشت شد.
منزل امام سرشار از صمیمیت و مهربانی بود. آنجا مملوء از رایحه گل های بهشتی بود و میشد خدا را با تمام وجود احساس کرد.
امام حسن علیهالسلام با لبخند به استقبال عمه رفت.
آن شب حکیمه بانو در کنار امام حسن عسکری و نرجس خاتون افطار کرد.
حکیمه بانو هنگام افطار همان دعای همیشگیش را تکرار کرد: «خدایا! اهل این خانه را با تولد فرزندی خوشحال کن»
ساعتی گذشت. حکیمه بانو میخواست به خانه خود برگردد. نزد امام رفت تا با او خداحافظی کند.
امام فرمودند: «عمه جان! امشب را نزد ما بمان. امشب همان شبی است که سال ها در آرزوی آن بودی!
امشب، هنگام سحر، پسرم مهدی به دنیا میآید. نمیخواهی او را ببینی؟»
ادامه دارد...
#قسمت_چهارم
#طلوع_خورشید
#میلاد_امام_زمان
#نیمه_شعبان
✍نویسنده و پژوهشگر: فاطمه استیری
📝 ویـراسـتـــار : دکتـر زهــــرا خـلخـالـی
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
📚#تنها_میان_داعش
📖 #قسمت_چهارم
4️⃣
رنگ صورتم را نمیدیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح میلرزید. نفهمیدم
چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد. نگاهم در زمین فرو میرفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک
دیده بود، میبرد. حالا میفهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و میخواست با لشگر داعش به سراغم بیاید! اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای بعثیشان درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد. برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینه ام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که همه رگ های بدنم از هم پاره شد. در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریه های کودکانه یوسف،
گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس کشیدن باید به گلویم التماس میکردم که نفسم هم بالا نمی آمد.
عباس و عمو مدام با هم صحبت میکردند، اما طوری که ما زنها نشنویم و همین نجواهای پنهان، برایم بوی مرگ میداد تا با صدای زهرا به حال آمدم :
»نرجس! حیدر با تو کار داره.«
شنیدن نام حیدر، نفسم را برگرداند که پیکرم را از روی زمین جمع کردم و به سمت تلفن رفتم. پنهان کردن این همه وحشت پیش کسی که احساسم را نگفته میفهمید، ساده نبود و پیش از آنکه چیزی بگویم با نگرانی اعتراض کرد :
»چرا گوشیت خاموشه؟«
همه توانم را جمع کردم تا فقط بتوانم یک کلمه بگویم :
»نمیدونم...«
و حقیقتاً بیش از این نفسم بالا نمی آمد و همین نفس بریده، نفس او را هم به شماره انداخت :
»فقط تا فردا صبر کن! من دو سه ساعت دیگه میرسم تلعفر، ان شاءالله فردا برمیگردم.«
اما من نمیدانستم تا فردا زنده باشم که زیر لب تمنا کردم :
»فقط زودتر بیا!«
و او وحشتم را به خوبی حس کرده و دستش به صورتم نمیرسید که با نرمی لحنش نوازشم کرد :
»امشب رو تحمل کن عزیزدلم، صبح پیشتم! فقط گوشیتو روشن بذار تا مرتب از حالت باخبر بشم!«
خاطرش به قدری عزیز بود که از وحشت حمله داعش و تهدید عدنان دم نزدم و در عوض
قول دادم تا صبح به انتظارش بمانم. گوشی را که روشن کردم، پیش از آمدن هر پیامی، شماره عدنان را در لیست مزاحم قرار دادم تا دیگر نتواند آزارم دهد، هر چند کابوس تهدید وحشیانه اش لحظه ای راحتم نمیگذاشت. تا سحر، چشمم به صفحه گوشی و گوشم به زنگ تلفن بود بلکه خبری شود و حیدر خبر خوبی نداشت که با خانه تماس گرفت تا با عمو صحبت کند. اخبار حیدر پُر از سرگردانی
بود؛ مردم تلعفر در حال فرار از شهر، خانه فاطمه خالی و خبری از خودش نیست. فعلاً میمانَد تا فاطمه را پیدا کند
و با خودش به آمرلی بیاورد. ساعتی تا سحر نمانده و حیدر
به جای اینکه در راه آمرلی باشد، هنوز در تلعفر سرگردان بود در حالیکه داعش هر لحظه به تلعفر نزدیکتر میشد
و حیدر از دستان من دورتر! عمو هم دلواپس حیدر بود که سرش فریاد زد :
»نمیخواد بمونی، برگرد! اونا حتماً خودشون از شهر رفتن!«
ولی حیدر مثل اینکه جزئی از جانش را در تلعفر گم کرده باشد، مقاومت میکرد و از پاسخ های عمو میفهمیدم خیال برگشتن ندارد. تماسش که تمام شد، از خطوط پیشانی عمو پیدا بود نتوانسته مجابش کند که همانجا پای تلفن نشست و زیر لب ناله زد :
»میترسم دیگه نتونه برگرده!«
وقتی قلب عمو اینطور میترسید، دل عاشق من حق داشت پَرپَر بزند که گوشی را برداشتم و دور از چشم همه به حیاط رفتم تا با حیدر
تماس بگیرم. نگاهم در تاریکی حیاط که تنها نور چراغ ایوان روشنش میکرد، پرسه میزد و انگار لابلای این درختان دنبال خاطراتش میگشتم تا صدایش را شنیدم :»جانم؟«
و من نگران همین جانش بودم که بغضم شکست :
»حیدر کجایی؟ مگه نگفتی صبح برمیگردی؟«
نفس بلندی کشید و مأیوسانه پاسخ داد
:»شرمندم عزیزم! بدقولی کردم، اما باید فاطمه رو پیدا کنم.«
و من صدای پای داعش را در نزدیکی آمرلی و حوالی تلعفر میشنیدم که با گریه التماسش کردم :
»حیدر تو رو خدا برگرد!«
فشار پیدا نکردن فاطمه و تنهایی ما، طاقتش را تمام کرده بود و دیگر تاب گریه من را نداشت که با خشمی عاشقانه تشر زد :
»گریه نکن نرجس! من نمیدونم فاطمه و شوهرش با سه تا بچه کوچیک کجا آواره شدن، چجوری برگردم؟«
و همین نهیب عاشقانه، شیشه شکیبایی ام را شکست که با بیقراری شکایت کردم :
»داعش داره میاد سمت آمرلی! میترسم تا میای من زنده نباشم!«
از سکوت سنگینش نفهمیدم نفسش بنده آمده و بیخبر از تپشه ای قلب عاشقش، دنیا را روی سرش خراب کردم :
»اگه من اسیر داعشی ها بشم خودمو میکشم حیدر!«
👇
مدافعان ظهور
نامه ها بر نامهها ۹ #قسمت_سوم #شرح_نامه_ها_برنامه_ها۹ #حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی اینقدر این رحم عا
نامهها برنامهها ۹
#قسمت_چهارم
#شرح_نامه_ها_برنامه_ها۹
#حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی
و کسی که به مقام محمود برسد هر کسی که میگوید: الحمدلله رب العالمین، که حمد، ستایش مطلقا برای الله رب عالمين است، خدای تبارک و تعالی میگوید:
هر چه که من را ستایش میفرمایید،
تمام این ستایشها را به این بندگان خوب خودم برمیگردانم،
چون اینها دلگرمی من هستند.
(روایات را نگاه بفرمایید)
وقتی که شب، انسان الهی برای تهجد برمیخیزد میبینید خداوند به فرشتگاناش میفرماید:
بروید به دنبال این بندهی من صف بکشید
همین شماها نبودید که میگفتید:
خدایا انسان را چرا میخواهی خلق کنی؟
او خونریز است، او مفسد فی الارض است! ببین!
نگفتم؛ اني اعلم ما لا تعلمون؟
نگفتم بینشان خبرها میشود؟
حالا بفرما!
در دل شب این جواب با اینکه برای او
گناه آماده بود، شرابخواری هم آماده بود، دزدی مال مردم آماده بود، هزار گرفتاریها را میتوانست خودش را به آنها بزند، اما نزده! الان بلند شده دارد تهجد میکند، سرش خم است دارد گریه میکند!
بفرمایید، بروید تمجیداش کنید، او را ستایشاش بکنید!
الحمدلله رب العالمين
تمام نظام هستی برمیگردد به این آقا،
برمیگردد به این آقا،
بنده و شما هم الان داریم نماز میخوانیم میگوییم:
الحمدلله رب العالمين
همین ستایشی که داریم به پيشگاه الهی عرضه میداریم،
خدواند عين این ستایش را برمیگرداند
به این عبد متهجد در دل شباش،
میگوید: (آقا!) این حمد را به ایشان بدهید
چون لیاقتاش را دارد.
ببینید چهقدر المحمود میشود!
محمود همه حمدش میکنند،
خدا حمدش میکند ملائکه حمدش میکنند تمام عالم، عالم تکوین حمدش میکند،
تمام حمد کنندگان حمدش میکنند!
نتیجه چه میشود؟
شما نماز شب میخوانید،
همهی (فرض) این جمعیت دارند خدا را حمد میکنند، تو را حمد میکنند،
تو و همهی جمعیت دارید این آقا را حمد میکنید.
شما دو تا و همهی جمعیت دارید آن آقا را حمد میکنید، اصلا همه همدیگر را حمد میکنند.، یک تألیفی میشود، یک عالم وحدتی میشود.
یک کثراتی به وحدت برمیگردد،
و لذا چون محوریت به توحید الصمد قرآنی است، آن هم الله رب العالمين، فرمود:
حالا که این است؛
الحمدلله رب العالمين.
یکی از فرمایشاتی که آقا در تعلیقاتشان بر
(گویا) جلد سوم شرح منظومهای _که الان چاپ شده_ دارد، آنجا یک تعلیقهایای دارد آقا که؛
(اصلا) یکی از اسمای حسنای صادر اول حمد است.
صادر اول اسم، فراوان دارد.
اولین حقیقتی که از حق متعال صادر شده است؛ به نام صادر اول است.
این صادر اول یکی از اسمایاش حمد است، الحمد است، آن هم حمد با الف و لام؛ الحمد.
وقتی من و تو نماز میخوانیم، میگوییم
بسمالله الرحمن الرحیم، این مال حق متعال است.
از حق که تنزل میکنیم، به اولین حقیقتی که از حق تعالی صادر شده است تمسک میجوییم، میگوییم: الحمد.
الحمد، کیست؟ یعنی صادر اول
نامه ها برنامه ها ۹
#شرح_نامه_ها_برنامه_ها۹
#حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی
#استاد_صمدي_آملي
#فایل_صوتی۹
جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️
@modafeanzuhur
🏴 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🏴
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0