eitaa logo
Modiryar | مدیریار
212 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
803 ویدیو
3 فایل
• پایگاه جامع مدیریت www.modiryar.com • مدیرمسئول دکتر مهدی یاراحمدی خراسانی @mahdiyarahmadi • مشاور @javadyarahmadi • اینستاگرام https://www.instagram.com/modiryar_com • تلگرام telegram.me/modiryar • احراز ارشاد http://t.me/itdmcbot?start=modi
مشاهده در ایتا
دانلود
واقعیت برخی جملات و اصطلاحات رایج مدیران 🔺 کارمند خوب پیدا نمی‌شود! 🔻 مهارت کافی در نداریم. 🔺 هیچ‌کس کار را مثل خود آدم انجام نمی‌دهد. 🔻 نکرده‌ایم یا مهارت تفویض را نمی‌دانیم. 🔺 اگر من نباشم کارمندان کار نمی‌کنند؛ 🔻 به کارمندان را بلد نیستیم. 🔺 به کارمندان اختیار بدهیم سوءاستفاده می‌کنند؛ 🔻 سیستمی برای سنجش و کارکنان وجود ندارد. 🔺 فرصت بازاریابی و تبلیغات ندارم؛ 🔻 نداریم. 🔺 شرایط اقتصادی خوب نیست و نمی‌توان کاری کرد؛ 🔻 به اندازه کافی بر و تمرکز نکرده‌ایم. www.modiryar.com @modiryar
🔺 سخنانی از کیم وو چونگ 🔻 بنیانگذار شرکت صنعتی اگر در اذهان مردم جا بیندازید که آنها در با شما زیان نخواهند کرد، کسب کارتان روز به روز رشد خواهد کرد. مثل خودخواهی مادی زشت و منفور است. دانش خود را در اختیار دیگران قرار دهید. اگر فقط به فکر حفظ خودتان باشید، دیگران از شما پیشی خواهند گرفت؛ حفظ وضع موجود، واپس گرایی است. جرقه برای ایجاد ، از زیاد کار کردن و زیاد فکر کردن سرچشمه می‌گیرد. کسی که را ابزاری برای نفع شخصی تلقی می‌کند، صلاحیت رهبری ندارد. عبارت «خوبه» همه عرق جبین و تلاشی که برای ساختن یک کالا صرف شده را به باد تمسخر می‌گیرد. بیشترین بر نظرات ساده استوار هستند. نخست را انجام دهید، این کار آنها را از سر راه برمی دارد. هرگاه اشتباهی رخ می‌دهد، مدیر ارشد باید آن را بپذیرد. ما می‌توانیم چیزهای زیادی از قطرات عرق روی پیشانی یک کشاورز، از لکه‌های روغن روی لباس کار یک کارگر و از گرمای دست مادری که در حال آماده کردن صبحانه در تاریک روشن قبل از شفق است، یاد بگیریم. چشم و گوش خود را به سوی مناظر و صداهای دور و بر خود باز کنید، پیشه کنید و سخت بکوشید. 📔 منبع: کتاب نویسنده: www.modiryar.com @modiryar
نظریه مهم‌ترین هدف ما از ، ارتقای سطح انگیزه کارکنان است. انگیزه دادن به کارکنان مستلزم آن است که نیازهای مختلف آنها را بشناسیم و آنها را تأمین کنیم. درباره نیازهای انسان نظریه های زیادی ارائه شده اند. یکی از نظریه هایی که اخیراً مطرح گردیده است، نظریه CHAMPFROGS به معنی قورباغه های قهرمان است. هر یک از ۱۰ حرف این واژه، سرآغاز کلمه ای است که به یکی از نیازهای اساسی انسان اشاره دارد: 🔺 🔻 چقدر به کارکنان می‌دهیم و کنجکاوی آنها را پاسخ می‌دهیم؟ (Curiosity) 🔺 🔻 کارکنان سازمان، چقدر به کارشان می‌کنند؟ (Honor) 🔺 🔻 چقدر کارکنان و افکارشان را می‌کنیم؟ (Acceptance) 🔺 چقدر روی دانش و کارکنان سرمایه گذاری می‌کنیم به گونه ای که احساس شایستگی و استادی کنند؟ (Mastery) 🔺 🔻 چقدر اجازه می‌دهیم که کارکنان روی کار و شرایط کار باشند و احساس قدرتمندی کنند؟ (Power) 🔺 🔻 چقدر به کارکنان برای ابتکار و خلاقیت می‌دهیم؟ (Freedom) 🔺 🔻 چقدر امکان با همکاران خوب و کار تیمی را برای کارکنان فراهم کرده ایم؟ (Relatedness) 🔺 🔻 شرایط کار کارکنان چقدر ، ایمن و قابل پیش بینی است؟ (Order) 🔺 🔻 تا چه اندازه در تعریف و تخصیص برای کارکنان موفق بوده ایم و چقدر بین اهداف آنها و اهداف سازمان سازگاری وجود دارد؟ (Goal) 🔺 🔻 کارکنان چقدر احساس می‌کنند که مورد توجه و احترام و هستند؟ (Status) www.modiryar.com @modiryar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید چه بلایی بر سر نسل آینده کشور می‌آید! 🎞 بعد از دیدن این متوجه می‌شوید که ، ‌و تکنیک و تمرکز کل سیستم آموزشی روی این موضوع چه بر سر «دانش» در این مملکت آورده است. در حقیقت با دست خودمان از دانش‌آموز و دانشجو متقلب‌هایی می‌سازیم که با حفظ کردن و‌ نکات کم‌کاربرد فقط تست را صحیح بزنند، جامعه‌ای پیدا کرده‌ایم که اعضایش ذوق هنری ندارند، بزرگترین دشمن کتابند، توانایی نگارش یک نامه اداری یا ایراد یک سخنرانی ساده را ندارند، پزشکان تست‌زنی داریم که تشخیص‌شان ضعیف است چون نمی‌توانند با بیماران تعامل انسانی برقرار کنند، مهندسانی که فاقد قوه تخیلند و توانایی انجام محاسبات ساده را ندارند و .... چه معجونی در دانشگاه‌ها ساخته‌ایم از ترکیب پذیرفته‌ شدگان با و روبات‌های تست‌زن زیر نظر شبه‌ اساتید که قرار است آیندۀ ایران را بسازند، به زودی یکی از همین‌ها رئیس بانک مرکزی می‌شود یکی دیگر مسئول کنترل کیفیت خودرو، آن یکی رئیس فلان بانک و الی آخر. www.modiryar.com @modiryar
📔 عنوان: | ۱۹۴۴ ✍ نویسنده‌: 💢 درباره کتاب: با اقتباس از کتاب لبه تیغ ۲ فیلم تولید و اکران شده است. لبه تیغ روایتگر زندگی مرد جوانی بنام لاری است که در پی یافتن پاسخ سئوال‌های خود در مورد غایت زندگی است. این کتاب حاصل سال‌ها تجربه نویسنده است که در پی سفرهای مختلف خود به گوشه و کنار جهان به آن‌ها دست یافته است. 💢 خلاصه‌ای از کتاب: کتاب لبه تیغ در مورد رندگی مرد جوانی به نام لاری است که به تازگی از جنگ به خانه برگشته و علی‌رغم درآمد بسیار پایینش اما از زندگی خود خشنود و راضی است. همسر وی؛ ایزابل از خانواده‌ای مرفه و ثروتمند است و طرز برخورد لاری با زندگی چندان باب میل ایزابل نیست. ایزابل برخلاف عقیده لاری به دنبال زندگی تجملاتی است. لاری از پیشنهادهای کاری که به وی داده می‌شود، سر باز می‌زند، چرا که به دنبال یافتن پاسخ سوال‌های خود در خصوص هدف و غایت زندگی است. به همین ترتیب لاری برای تکمیل تحقیقات خود و رسیدن به پاسخ سئوال‌های خود راهی کتابخانه ملی فرانسه می‌شود. ایزابل علی‌رغم تلاش‌های خود برای منصرف کردن لاری در نهایت او را تهدید به طلاق می‌کند و لاری نیز در کمال ناباوری جدایی از ایزابل را می‌پذیرد. لاری در یک معدن مشغول به کار شده و در آن جه با فردی که با عرفان سر و کار دارد آشنا می‌شود. لاری به همراه این مرد راهی آلمان می‌شود، اما چون در آن جا پاسخی برای سوال‌های خود نمی‌یابد به اسپانیا سفر می‌کند. به همین ترتیب لاری برای یافتن پاسخ پرسش‌های خود به قسمت‌های مختلف سفر می‌کند. در نهایت در یکی از سفرهایش با زنی به نام صوفی آشنا شده و به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد. صوفی معتاد به الکل است، اما با کمک لاری اعتیاد خود را کنار می‌گذارد. ایزابل؛ همسر سابق لاری با شنیدن خبر ازدواج آن‌ها در صدد انتقام از لاری بر می‌آید و درست روز عروسی‌شان، صوفی را به خانه خود دعوت می‌کند... 💢 قسمتی از کتاب: ✎ اولين مرتبه‌ای كه زنی با مردی آشنا می‌شود چندان مهم نيست، دومين ديدار مهم است. اگر توانست در اين مرتبه او را نگه دارد براي هميشه او را اسير خود كرده است. زندگی چيز چرندی است! اما انسان اگر تا آنجا كه می‌تواند از آن لذت نبرد بايد خيلي ابله باشد. پروز بعد الیوت تلفن کرد که بیاید دنبالم، ولی من قبول نکردم و خودم بی‌هیچ مشکلی خانه‌ خانم ردلی را پیدا کردم. کمی دیر رسیدم، چون کسی قبلش به دیدنم آمده بود. از پله‌ها که بالا می‌رفتم، آن‌قدر سروصدا زیاد بود که پیش خودم گفتم مهمانی بزرگی است. وقتی فهمیدم با خودم فقط دوازده نفر آنجا هستند، حسابی متعجب شدم. خانم بردلی با لباس ساتن سبزی که به تن داشت و گردنبند پهن مرواریدی که به گردن انداخته بود، حسابی در مهمانی می‌درخشید. الیوت هم در لباس شب خوش‌دوختش مانند همیشه جذاب و باوقار بود. وقتی با من دست داد، انگار همه‌ی رایحه‌های عطرهای عربی یکجا به سمتم هجوم آوردند. از خودم می‌پرسم بهتر نبود من هم راهی را که دیگران رفته‌اند بروم و بگذارم هر چه بر سرم آمدنی ست بیاید؟ و آن‌وقت به یاد آن آدمی می‌افتم که یک ساعت پیش پر از شور زندگی بود و اکنون مُرده افتاده است. چقدر ظالمانه و بی‌معنی ست. آدم بی‌اختیار از خود می‌پرسد: این زندگی چیست، چه معنی دارد؟ www.modiryar.com @modiryar