eitaa logo
༅࿇༅🇮🇷نوای ذاکرین🇮🇷 ༅࿇༅
12.7هزار دنبال‌کننده
16 عکس
13 ویدیو
95 فایل
گلچین تخصصی اشعارونواهای مذهبی،روضه،نوحه وگریزوآموزش (ختم خوانی )باحضورمادحین وشعرای آئینی راه اندازی کانال درتلگرام سال ۱۳۹۴ خادم و بانی و مداح چه فرقی دارد من فقط حاجتم این است که نوکرباشم Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42
مشاهده در ایتا
دانلود
در کوفه و پناه به خانه 🔹راوى گوید: چون خبر گرفتار شدن هانى به گوش جناب مسلم بن عقیل رسید، با گروهى كه در بیعت او بودند براى جنگ با ابن زیاد بیرون آمدند. 🔸عبیداللّه از خوف ازدحام در قصر متحصّن گردید. اصحاب آن پلید با اصحاب جناب مسلم به هم در آویختند و مشغول جنگ شدند و گروهى كه با ابن زیاد در دارالاماره بود از بالاى قصر كه مُشْرِف به اهل كوفه بود، اصحاب مسلم را بیم مى دادند و ایشان را به آمدن سپاه شام تهدید مى كردند و به همین منوال بودند تا شب در آمد. كسانى كه با حضرت مسلم بودند رفته رفته متفرّق گردیدند. بعضى از ایشان به یكدیگر مى گفتند كه ما را چه كار كه سرعت و تعجیل در فتنه انگیزى كنیم، درست آن است كه در منزل خویش بنشینیم و بگذاریم تا خداى متعال امر این گروه را به اصلاح آورد؛ 🔹بالاخره به جز ده نفر، كسى با جناب مسلم بن عقیل باقى نماند!! 😭چون به مسجد داخل شد، آن ده نفر نیز او را ترك نمودند و حضرت مسلم بى كس و تنها ماند. 🔸چون جناب مسلم كیفیّت این حال را مشاهده نمود، تنها از مسجد بیرون آمد و در كوچه هاى شهر كوفه مى گردید تا بر در خانه زنى رسید. نام آن زن «طَوْعَه» بود. در آن جا توقف نمود و از او جرعه اى آب طلبید. آن زن آب آورد و مسلم را سیراب نمود. 🔹جناب مسلم بن عقیل از او درخواست نمود كه در خانه خود او را جاى دهد. آن زن قبول نموده و به خانه خود، او را پناه داد. پس از آن، پسر آن زن به حال حضرت مسلم آگاه شد و با خبرچینی او خبر حضور مسلم به گوش ابن زیاد رسید -------------------------------------------------- ع علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 🌹 🌹 =صَــــدَقِہ جاریِہ 💠💠 کانال⬇️ Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42خادم کانال ╚═══💫💎═╝
در کوفه و پناه به خانه 🔹راوى گوید: چون خبر گرفتار شدن هانى به گوش جناب مسلم بن عقیل رسید، با گروهى كه در بیعت او بودند براى جنگ با ابن زیاد بیرون آمدند. 🔸عبیداللّه از خوف ازدحام در قصر متحصّن گردید. اصحاب آن پلید با اصحاب جناب مسلم به هم در آویختند و مشغول جنگ شدند و گروهى كه با ابن زیاد در دارالاماره بود از بالاى قصر كه مُشْرِف به اهل كوفه بود، اصحاب مسلم را بیم مى دادند و ایشان را به آمدن سپاه شام تهدید مى كردند و به همین منوال بودند تا شب در آمد. كسانى كه با حضرت مسلم بودند رفته رفته متفرّق گردیدند. بعضى از ایشان به یكدیگر مى گفتند كه ما را چه كار كه سرعت و تعجیل در فتنه انگیزى كنیم، درست آن است كه در منزل خویش بنشینیم و بگذاریم تا خداى متعال امر این گروه را به اصلاح آورد؛ 🔹بالاخره به جز ده نفر، كسى با جناب مسلم بن عقیل باقى نماند!! 😭چون به مسجد داخل شد، آن ده نفر نیز او را ترك نمودند و حضرت مسلم بى كس و تنها ماند. 🔸چون جناب مسلم كیفیّت این حال را مشاهده نمود، تنها از مسجد بیرون آمد و در كوچه هاى شهر كوفه مى گردید تا بر در خانه زنى رسید. نام آن زن «طَوْعَه» بود. در آن جا توقف نمود و از او جرعه اى آب طلبید. آن زن آب آورد و مسلم را سیراب نمود. 🔹جناب مسلم بن عقیل از او درخواست نمود كه در خانه خود او را جاى دهد. آن زن قبول نموده و به خانه خود، او را پناه داد. پس از آن، پسر آن زن به حال حضرت مسلم آگاه شد و با خبرچینی او خبر حضور مسلم به گوش ابن زیاد رسید -------------------------------------------------- ع علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
🔹امام نامه ای به ابن صرد خزاعی ، و و جمعی دیگر از کوفیان نوشته و نامه را به سفیر خود داد و او را روانه کرد. 🔸نزدیک کوفه گماشتگان ابن زیاد او را نگهداشتند تا تفتیش کنند ، قیس که خود را در خطر دید نامه امام را تکه تکه نمود. او را دستگیر کردند و نزد ابن زیاد بردند. 🔹ابن زیاد پرسید تو کیستی؟ 🔸گفت یکی از شیعیان امیرالمومنین علی ابن ابی طالب و فرزندش می باشم. 🔹چرا نامه را تکه تکه کردی؟ 🔸گفت برای اینکه تو از محتوای آم مطلع نشوی. 🔹نامه از چه کسی و برای چه کسانی بود؟ 🔸گفت نامه از حسین ابن علی برای عده ای از کوفیان بود که من نام آنها را نمیدانم. 🔹ابن زیاد خشمگین شد و گفت بخدا رهایت نمیکنم تا نام آنها را بگویی یا اینکه بر بالای منبر بروی و حسین ابن علی و پدر و برادرش را لعن نمایی ؛ والا تو را قطعه قطعه خواهم کرد. 🔸گفت من هرگز نام آن افراد را به تو نخواهم گفت اما نفرین بر حسین و پدر و برادرش را انجام می دهم.!!! 🔸قیس بر بالای منبر رفته و پس از سلام و درود بر علی و حسن و حسین علیهم السلام بر عبیدالله ابن زیاد و پدرش لعنت فرستاد و سپس گفت: ✳️ای مردم! من سفیر امام حسین علیه السلام به سوی شما هستم و در فلان منزل از او جدا شدم، پس او را اجابت کنید. 🔹بعد از این اقدام ابن زیاد دستور داد قیس را از بالای قصر حکومتی به زمین انداختند و او را به شهادت رساندند. -------------------------------------------------- 📘 ع علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 🌹 🌹 💠💠
🔹هنگامی که خبر شهادت قیس به امام رسید ، 😭 به شدت گریسته و فرمودند: ✳️خداوندا! برای ما و شیعیانمان جایگاه نیکی را مقرر ساز و بین ما و آنان را پیوند ده که تو بر هر چیز قادری. -------------------------------------------------- 📘 ع علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام 🌹 🌹 💠💠
در کوفه و پناه به خانه 🔹راوى گوید: چون خبر گرفتار شدن هانى به گوش جناب مسلم بن عقیل رسید، با گروهى كه در بیعت او بودند براى جنگ با ابن زیاد بیرون آمدند. 🔸عبیداللّه از خوف ازدحام در قصر متحصّن گردید. اصحاب آن پلید با اصحاب جناب مسلم به هم در آویختند و مشغول جنگ شدند و گروهى كه با ابن زیاد در دارالاماره بود از بالاى قصر كه مُشْرِف به اهل كوفه بود، اصحاب مسلم را بیم مى دادند و ایشان را به آمدن سپاه شام تهدید مى كردند و به همین منوال بودند تا شب در آمد. كسانى كه با حضرت مسلم بودند رفته رفته متفرّق گردیدند. بعضى از ایشان به یكدیگر مى گفتند كه ما را چه كار كه سرعت و تعجیل در فتنه انگیزى كنیم، درست آن است كه در منزل خویش بنشینیم و بگذاریم تا خداى متعال امر این گروه را به اصلاح آورد؛ 🔹بالاخره به جز ده نفر، كسى با جناب مسلم بن عقیل باقى نماند!! چون بهمسجد داخل شد، آن ده نفر نیز او را ترك نمودند و حضرت مسلم بى كس و تنها ماند. 🔸چون جناب مسلم كیفیّت این حال را مشاهده نمود، تنها از مسجد بیرون آمد و در كوچه هاى شهر كوفه مى گردید تا بر در خانه زنى رسید. نام آن زن «طَوْعَه» بود. در آن جا توقف نمود و از او جرعه اى آب طلبید. آن زنآب آورد و مسلم را سیراب نمود. 🔹جناب مسلم بن عقیل از او درخواست نمود كه در خانه خود او را جاى دهد. آن زن قبول نموده و به خانه خود، او را پناه داد. پس از آن، پسر آن زن به حال حضرت مسلم آگاه شد و با خبرچینی او خبر حضور مسلم به گوش ابن زیاد رسید ------------------------------------------ 📘 ع علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 🌹 🌹 💠💠
🔹آن حضرت براي خواندن نماز مغرب وارد مسجد كوفه شد، ودر حال نماز بود كه 😭آن ده نفر نيز از فشار فضاي ترور و وحشتي كه دگر باره در حال تحميل بود، پراكنده شدند؛ و 😭سفير حسين عليه‌السلام پس از نماز و نيايش، خود را تنهاي تنها يافت! 🔸او پس از اين كه خود را تنها يافت، گام به كوچه‌هاي كوفه نهاد و آمد تا به در سراي بانويي آزاده و آگاه رسيد، در آن جا درنگ نمود و از صاحب خانه كه نامش «» بود آب خوردن خواست.آن شير زن آگاه و نوانديش به درون خانه رفت و آب آورد و به آن حضرت داد، اما او پس از نوشيدن آب، گرفتاري خود را باز گفت، و ؛ و او نيز آن حضرت را به سراي خويش دعوت كرد، و به او پناه داد.آن زن پروا پيشه و شجاع ، پسري داشت كه از حضور «مسلم» در خانه آگاه شد، و با به جان خريدن ننگ جاسوسي، جريان را به هواداران استبداد گزارش كرد. ---------------------------------------------- 📘 ع علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 🌹 🌹 💠💠
بن عقیل 🔹عبیدالله بن زیاد، محمد بن اشعث را طلب كرده و گروهى را با او روانه نمود تا حضرت مسلم علیه السّلام را دستگیر نمایند. چون فرستادگان به در خانه «طَوْعَه» رسیدند . وقتی آواز سُم مَرْكَب ها به گوش مسلم رسید، زره را بر تن کرد و سوار بر اسب شد و با اصحاب ابن زیاد - لَعَنَهُمُ اللّهُ- در آویخت و مشغول جنگ شد تا گروهى از ایشان را به درک واصل کرد. 🔸پس محمد بن اشعث فریاد به او زد كه اى مسلم! تو در امانى. مسلم فرمود: امان نامه فاجران غدّار، ارزشى ندارد. مسلم باز با آنان مشغول جنگ گردید و اشعار حمران بن مالك خثعمى را كه در روز «قَرَن» انشاء نموده بود به طور رَجَز مى خواند: 🔹«اَقْسَمْتُ لا اءُقْتَلُ إِلاّ حُرّا»؛ یعنى : 🔸سوگند خورده ام كه جز به طریقمردانگى كشته نگردم ، اگر چه شربت ناگوار مرگ را به تلخى بنوشم خوش ندارم كه به خدعه و مكر گرفتار آدم هاى پست و دون، گردم و فریفته و مغرور آنان شوم. یا آنكه شربت خنك جوان مردى و شجاعت را به آب گرم ناگوار عجز و سستى مخلوط نمایم و دست از جنگ بكشم. هر مردى ناچار در روزگارى، دچار شرّ و سختى خواهد شد، ولى من با شمشیر تیز شما را مى زنم و از هیچ ضرر بیم ندارم. پس آن اَشْقیا آواز بر آوردند كه محمد بن اشعث به تو دروغ نمى گوید و تو را فریب نمى دهد. 🔹مسلم بن عقیل اصلاً التفاتى به جانب آنان نفرمود و چون زخم بسیار و جراحت بى شمار بر بدن نازنینش رسید و به این واسطه سست و ضعیفگردید؛ سربازان ابن زیاد، بر سر او هجوم آوردند و او را احاطه نمودند. ناگاه ملعونى از عقب سر آن جناب در آمد و نیزه بر پشت آن حضرت زد كه از صدمه آن نیزه، بر زمین افتاد. پس آن جماعت، مسلم را اسیر و دستگیر نمودند و به نزد ابن زیاد بردند. -------------------------------------------------- 📘 ع علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 🌹 🌹 💠💠
السلام 🔹بعد از بی وفایی کوفیان و تنها شدن مسلم علیه السلام ، سفیر امام تنها در کوچه های کوفه سرگردان بود... 🔸طوعه زنی از دلدادگان اهل بیت به مسلم پناه داد اما پسر طوعه که فردی فاسق بود خبر ورود مسلم را به ماموران رساند... 🔹چون مسلم صدای شیهه اسبان را شنید ، لباس جنگ پوشید و به طوعه گفت تو نیکی و احسان را به پایان رسانیدی و بهره شفاعت خود را از رسول خدا(ص) گرفتی. من دیشب عمم امیرالمومنین را در خواب دیدم و فرمود : تو فردا با ما هستی. 🔸چون لشکر به دم خانه طوعه رسید ، مسلم ترسید که خانه را بر او آتش بزنند ، از خانه بیرون شد و چهل و دو تن آنها را کشت. 🔹چون مسلم جمعی از آنها را کشت و خبر به ابن زیاد رسید ، به محمد ابن اشعث نوشت ما تو را فرستادیم تا یک مرد را برای ما بیاوری. در یارانت شکاف سختی پدیدار شد. ✳️ابن اشعث نوشت: ای امیر! به گمانت مرا به دنبال یکی از تره فروش های کوفه یا عجم های پناهنده فرستادی؟ ✳️مگر نمی دانی که مرا دنبال شیری درنده و شمشیر برنده در دست پهلوانی پرنام ، از خاندان خیرالانام فرستام؟ ▪️ابن زیاد پیغام داد امانش بده تا بر او دست یابی... -------------------------------------------------- 📘 ع علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
السلام 🔹مسلم را اسیر کردند... 🔸چون مسلم بر درِ قصر نشست ، کوزه آبی سردی دید و گفت : از این به من بدهید. گرفت بنوشد ، پر از خون شد و نتوانست بنوشد تا بار سوم که دندان های ثنایای او در جام افتاد و گفت : الحمدلله ! اگر قسمت من بود نوشیده بودم. 😭مسلم را بالای قصر بردند و او تسبیح و استغفار میکرد که با ضربتی سرش را از تنش جدا کردند. سرش از بالای دارالاماره به پایین افتاد و بدنش راهم به همراه سرش پایین انداختند... -------------------------------------------------- 📘 ع علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام 🌹 🌹 💠💠