✅خواب سکینه دختر امام حسین علیهم السلام در خرابه شام
🔷سکینه گفت: چون چهار روز از ماندن ما بگذشت در خواب دیدم و خوابی طولانی نقل کرد و در آخر آن گفت:
🔹زنی دیدم در هودج سوار دست بر سر نهاده پرسیدم: کیست؟
🔸گفتند: فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مادر پدرت سلام الله علیها.
🔹گفتم: به خدا سوگند نزد او روم و آن چه با ما کردند با او بگوییم پس شتابان رفتم تا به او رسیدم و پیش از او بایستادم گریان و می گفتم:
▪️ای مادر به خدا حق ما را انکار کردند
▪️ای مادر به خدا جمعیت ما را پریشان ساختند،
▪️ای مادر به خدا حریم ما را مباح شمردند،
▪️ای مادر به خدا پدر ما حسین علیه السلام را کشتند،
🔶گفت: ای سکینه دیگر مگو که بند دلم را گسیختی، این پیراهن پدر تو است از من جدا نشود تا به لقای پروردگار رسم.
🔴شیخ ابن نما گفت: سکینه در دمشق خواب دید گویی پنج شتر از نور روی بدو آوردند و بر هر شتری پیرمردی نشسته است و فرشتگان گردان ها بگرفتند و خادمی با آن ها راه می رود پس شتران بگذشتند و آن خادم به طرف من آمد و نزدیک من رسید.
و گفت: ای سکینه جد تو بر تو سلام می فرستد.
🔻گفتم: سلام بر او باد ای فرستاده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تو کیستی؟
🔻گفت: خادمی از بهشت.
⚫️گفتم: این پیرمردان شترسوار کیستند؟
🔹گفت: اول آدم صفوة الله است.
🔸و دوم ابراهیم خلیل الله
🔹و سوم موسی کلیم الله
🔸و چهارم عیسی روح الله علیهم السلام.
✳️گفتم: آن که دست بر محاسن داردو افتان و خیزان است کیست؟
گفت: جد تو رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است
▫️گفتم: به کجا خواهند رفت. گفت: سوی پدرت حسین علیه السلام.
⚫️پس روی به طرف او کرده دویدم تا آن چه ستمکاران پس از وی با ما کردند با او بگویم. در این میان پنج کجاوه از نور دیدم می آیند و در هر کجاوه زنی بود گفتم این زنان کیستند؟
گفت:
🔹اولی حواء مادر بشر است،
🔸دوم آسیه بنت مزاحم،
🔹و سوم مریم بنت عمران
🔸و چهارم خدیجه بنت خویلد
⚫️و پنجمی که دست بر سر نهاده افتان و خیزان است جده تو فاطم است بنت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مادر پدرت.
⚪️گفتم: به خدا قسم با او بگویم که با ما چه کردند پس به و پیوستم و پیش او ایستادم گریان و گفتم:
ای مادر به خدا حق ما را انکار کردند
ای مادر به خدا جمعیت ما را پریشان ساختند
ای مادر به خدا حریم ما را مباح شمردند
ای مادر به خدا پدر ما حسین علیه السلام را کشتند.
🔴گفت: دیگر مگوی ای سکینه که جگر مرا آتش زدی و بند دلم را پاره کردی این پیراهن حسین علیه السلام است با من و از من جدا نشود تا به لقای پروردگار رسم.
پس از خواب بیدار شدم و خواستم این خواب را پوشیده دارم با کسان خودمان گفتم اما میان مردم شایع شد.
🔷(بحار) از هند زوجه یزید روایت است که گفت: در بستر خفته بودم در آسمان را دیدم گشوده و فرشتگان دسته دسته نزد سر مطهر حسین علیه السلام می آمدند و می گفتند: السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک یابن رسول الله در آن میان پاره ای ابری دیدم از آسمان فرود آمد و مردان بسیار بر آن بودند و مردی درخشنده روی مانند ماه در میان آن ها بود پیش آمده خم شد و دندان های ابی عبدالله علیه السلام را ببوسید و می گفت:
🔹ای فرزند تو را کشتند.
🔸می شود تو را نشناخته باشند؟
🔹از آب نوشیدن تو را منع کردند
ای فرزند من جد تو پیغمبرم و این پدرت علی مرتضی و این برادرت حسن علیهم السلام و این عم تو جعفر و این عقیل و این دو حمزه و عباسند.
و همچنین یکی یکی خاندان را شمردند، گفت: ترسان و هراسان از خواب برجستم و روشنایی دیدم از سر حسین می تافت در طلب یزید شدم او را در خانه تاریکی یافتم روی به دیوار کرده و می گفت:
🔴 مالی و للحسین،
🔵مرا با حسین چه کار و سخت اندوهگین بود.
خواب را با او گفتم سر به زیر انداخت و گفت: چون بامداد شد حرم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را بخواست و پرسید اینجا بمانید دوست تر دارید یا به مدینه باز گردید و جائزتی گران بها به شما دهم.
✳️گفتند: اول باید بر حسین علیه السلام عزاداری کنیم.
🔶گفت: هر چه خواهید کنید پس حجره ها و خانه ها را خالی کرد، در دمشق و هر زن قرشیه و هاشمیه جامه سیاه پوشید و بر حسین علیه السلام شیون و زاری کردند به مدت هفت روز علی ما نقل.
📚منبع:
📘کتاب شریف #نفس_المهموم شیخ عباس قمی رحمه الله علیه
#شام
#ماه_صفر
#حضرت_سکینه س
کانال نوای ذاکرین:(ایتا)
👇👇👇
Eitaa.com/navayehzakerin2
⚡⚡⚡⚡⚡⚡
کانال نوای ذاکرین :(تلگرام)
👇👇👇
T.me/navayehzakerin
مدیرکانال: خادم الذاکرین آرامش
✅خواب سکینه دختر امام حسین علیهم السلام در خرابه شام
🔷سکینه گفت: چون چهار روز از ماندن ما بگذشت در خواب دیدم و خوابی طولانی نقل کرد و در آخر آن گفت:
🔹زنی دیدم در هودج سوار دست بر سر نهاده پرسیدم: کیست؟
🔸گفتند: فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مادر پدرت سلام الله علیها.
🔹گفتم: به خدا سوگند نزد او روم و آن چه با ما کردند با او بگوییم پس شتابان رفتم تا به او رسیدم و پیش از او بایستادم گریان و می گفتم:
▪️ای مادر به خدا حق ما را انکار کردند
▪️ای مادر به خدا جمعیت ما را پریشان ساختند،
▪️ای مادر به خدا حریم ما را مباح شمردند،
▪️ای مادر به خدا پدر ما حسین علیه السلام را کشتند،
🔶گفت: ای سکینه دیگر مگو که بند دلم را گسیختی، این پیراهن پدر تو است از من جدا نشود تا به لقای پروردگار رسم.
🔴شیخ ابن نما گفت: سکینه در دمشق خواب دید گویی پنج شتر از نور روی بدو آوردند و بر هر شتری پیرمردی نشسته است و فرشتگان گردان ها بگرفتند و خادمی با آن ها راه می رود پس شتران بگذشتند و آن خادم به طرف من آمد و نزدیک من رسید.
و گفت: ای سکینه جد تو بر تو سلام می فرستد.
🔻گفتم: سلام بر او باد ای فرستاده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تو کیستی؟
🔻گفت: خادمی از بهشت.
⚫️گفتم: این پیرمردان شترسوار کیستند؟
🔹گفت: اول آدم صفوة الله است.
🔸و دوم ابراهیم خلیل الله
🔹و سوم موسی کلیم الله
🔸و چهارم عیسی روح الله علیهم السلام.
✳️گفتم: آن که دست بر محاسن داردو افتان و خیزان است کیست؟
گفت: جد تو رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است
▫️گفتم: به کجا خواهند رفت. گفت: سوی پدرت حسین علیه السلام.
⚫️پس روی به طرف او کرده دویدم تا آن چه ستمکاران پس از وی با ما کردند با او بگویم. در این میان پنج کجاوه از نور دیدم می آیند و در هر کجاوه زنی بود گفتم این زنان کیستند؟
گفت:
🔹اولی حواء مادر بشر است،
🔸دوم آسیه بنت مزاحم،
🔹و سوم مریم بنت عمران
🔸و چهارم خدیجه بنت خویلد
⚫️و پنجمی که دست بر سر نهاده افتان و خیزان است جده تو فاطم است بنت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مادر پدرت.
⚪️گفتم: به خدا قسم با او بگویم که با ما چه کردند پس به و پیوستم و پیش او ایستادم گریان و گفتم:
ای مادر به خدا حق ما را انکار کردند
ای مادر به خدا جمعیت ما را پریشان ساختند
ای مادر به خدا حریم ما را مباح شمردند
ای مادر به خدا پدر ما حسین علیه السلام را کشتند.
🔴گفت: دیگر مگوی ای سکینه که جگر مرا آتش زدی و بند دلم را پاره کردی این پیراهن حسین علیه السلام است با من و از من جدا نشود تا به لقای پروردگار رسم.
پس از خواب بیدار شدم و خواستم این خواب را پوشیده دارم با کسان خودمان گفتم اما میان مردم شایع شد.
🔷(بحار) از هند زوجه یزید روایت است که گفت: در بستر خفته بودم در آسمان را دیدم گشوده و فرشتگان دسته دسته نزد سر مطهر حسین علیه السلام می آمدند و می گفتند: السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک یابن رسول الله در آن میان پاره ای ابری دیدم از آسمان فرود آمد و مردان بسیار بر آن بودند و مردی درخشنده روی مانند ماه در میان آن ها بود پیش آمده خم شد و دندان های ابی عبدالله علیه السلام را ببوسید و می گفت:
🔹ای فرزند تو را کشتند.
🔸می شود تو را نشناخته باشند؟
🔹از آب نوشیدن تو را منع کردند
ای فرزند من جد تو پیغمبرم و این پدرت علی مرتضی و این برادرت حسن علیهم السلام و این عم تو جعفر و این عقیل و این دو حمزه و عباسند.
و همچنین یکی یکی خاندان را شمردند، گفت: ترسان و هراسان از خواب برجستم و روشنایی دیدم از سر حسین می تافت در طلب یزید شدم او را در خانه تاریکی یافتم روی به دیوار کرده و می گفت:
🔴 مالی و للحسین،
🔵مرا با حسین چه کار و سخت اندوهگین بود.
خواب را با او گفتم سر به زیر انداخت و گفت: چون بامداد شد حرم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را بخواست و پرسید اینجا بمانید دوست تر دارید یا به مدینه باز گردید و جائزتی گران بها به شما دهم.
✳️گفتند: اول باید بر حسین علیه السلام عزاداری کنیم.
🔶گفت: هر چه خواهید کنید پس حجره ها و خانه ها را خالی کرد، در دمشق و هر زن قرشیه و هاشمیه جامه سیاه پوشید و بر حسین علیه السلام شیون و زاری کردند به مدت هفت روز علی ما نقل.
📚منبع:
📘کتاب شریف #نفس_المهموم شیخ عباس قمی رحمه الله علیه
#شام
#ماه_صفر
#حضرت_سکینه س
کانال نوای ذاکرین:(ایتا)
👇👇👇
Eitaa.com/navayehzakerin2
⚡⚡⚡⚡⚡⚡
کانال نوای ذاکرین :(تلگرام)
👇👇👇
T.me/navayehzakerin
مدیرکانال: خادم الذاکرین آرامش
✅ #شهادت_مسلم_علیه السلام
🔹بعد از بی وفایی کوفیان و تنها شدن مسلم علیه السلام ، سفیر امام تنها در کوچه های کوفه سرگردان بود...
🔸طوعه زنی از دلدادگان اهل بیت به مسلم پناه داد اما پسر طوعه که فردی فاسق بود خبر ورود مسلم را به ماموران رساند...
🔹چون مسلم صدای شیهه اسبان را شنید ، لباس جنگ پوشید و به طوعه گفت تو نیکی و احسان را به پایان رسانیدی و بهره شفاعت خود را از رسول خدا(ص) گرفتی. من دیشب عمم امیرالمومنین را در خواب دیدم و فرمود : تو فردا با ما هستی.
🔸چون لشکر به دم خانه طوعه رسید ، مسلم ترسید که خانه را بر او آتش بزنند ، از خانه بیرون شد و چهل و دو تن آنها را کشت.
🔹چون مسلم جمعی از آنها را کشت و خبر به ابن زیاد رسید ، به محمد ابن اشعث نوشت ما تو را فرستادیم تا یک مرد را برای ما بیاوری. در یارانت شکاف سختی پدیدار شد.
✳️ابن اشعث نوشت: ای امیر! به گمانت مرا به دنبال یکی از تره فروش های کوفه یا عجم های پناهنده فرستادی؟
✳️مگر نمی دانی که مرا دنبال شیری درنده و شمشیر برنده در دست پهلوانی پرنام ، از خاندان خیرالانام فرستام؟
▪️ابن زیاد پیغام داد امانش بده تا بر او دست یابی...
--------------------------------------------------
📘 #نفس_المهموم #شیخ_عباس_قمی
#کوفه
#مسلمیه
#حضرت_مسلم ع
#مسلم_این_عقیل
#شب_اول_محرم
#حضرت_مسلم علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ #شهادت_مسلم_علیه السلام
🔹مسلم را اسیر کردند...
🔸چون مسلم بر درِ قصر نشست ، کوزه آبی سردی دید و گفت : از این به من بدهید.
گرفت بنوشد ، پر از خون شد و نتوانست بنوشد تا بار سوم که دندان های ثنایای او در جام افتاد و گفت : الحمدلله ! اگر قسمت من بود نوشیده بودم.
😭مسلم را بالای قصر بردند و او تسبیح و استغفار میکرد که با ضربتی سرش را از تنش جدا کردند.
سرش از بالای دارالاماره به پایین افتاد و بدنش راهم به همراه سرش پایین انداختند...
--------------------------------------------------
📘 #نفس_المهموم #شیخ_عباس_قمی
#کوفه
#مسلمیه
#حضرت_مسلم ع
#مسلم_این_عقیل
#شب_اول_محرم
#حضرت_مسلم علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
💠#کانال_وابرگروه_نوای_ذاکربن💠
✅تنور خولی
🔻عمرسعد ملعون سر مبارك امام حسين عليه السلام را همان روز كه روز عاشورا بود با خولي بن يزيد و حميد بن مسلم ازدي نزد عبيدالله بن زياد فرستاد، و دستور داد سرهاي بقيه ياران و خاندان حضرت را جدا كنند (كه به روايت مفيد رحمه الله ۷۲ سر بودند) و آنها را بهمراه شمر بن ذي الجوشن و قيس بن #اشعث و عمرو بن حجاج روانه كوفه كرد، و خود عمرسعد ملعون تا ظهر روز يازدهم در كربلا ماند. آنگاه به كوفه رفت. [1] .
🔺خولي ملعون سر مطهر حسين عليه السلام را برداشت و به تعجيل همان شب خود را به كوفه رسانيد، و چون شب بود و ملاقات ابن زياد ممكن نبود به خانه رفت، آن ملعون دو زن داشت يكي از بني اسد و ديگري نوار دختر مالك، و آن شب نوبت نوار بود.
طبري و ابن نما از نوار همسر خولي روايت كرده اند كه گفت: آن ملعون سر آن حضرت را به خانه آورد و در زير تغار گذاشت، و وارد اتاق شد و در بستر خود آرميد.
به او گفتم: چه خبر داري؟ گفت: ثروت يك دهر برايت آورده ام، اين سر حسين است كه در سراي توست.
گفتم: واي بر تو، مردم طلا و نقره بياورند و تو سر پسر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را آورده اي! بخدا هرگز با تو سر به بالين ننهم.
گويد: از بستر برخاستم و به حياط خانه آمدم، و نزد آن تغار كه سر مطهر در زير آن بود نشستم. سوگند بخدا ستوني از نور ديدم كه از آنجا به آسمان سر كشيده، و پرندگان سفيدي اطراف آن مي گرديدند. چون صبح شد آن ملعون سر را نزد ابن زياد برد. [2] .
🔺خولي ملعون سر امام حسين عليه السلام را برداشته و رو به كوفه نهاد. منزل او در يك فرسخي كوفه بود، بخانه خود رفت، زن او از انصار بود و اهل بيت را بجان و دل دوست ميداشت.
خولي ملعون از او ترسيد و سر امام حسين عليه السلام را در تنوري پنهان كرد، و بجاي خود برگشت.
زن او پرسيد: در اين چند روز كجا بودي؟ گفت: شخصي با يزيد ياغي شده بود بجنگ او رفته بوديم. زن هيچ نگفت، و طعام آورد تا خولي ملعون بخورد و خوابيد.
آن زن هر شب براي نماز شب برمي خاست. چون آن شب برخاست خانه را روشن ديد، گويا صد هزار شمع و چراغ روشن كرده باشند. چون نيك نگاه كرد ديد كه روشنائي از آن تنور بيرون مي آيد، تعجب كرد كه من در اين تنور آتش نكرده بودم، اين روشنائي از كجاست!
در آن حال كه نور به سوي آسمان مي رفت چهار زن ديد كه از آسمان فرود آمده به سر تنور رفتند، يكي از آن چهار زن سر را بيرون آورده، مي بوسيد و به سينه ي خود نهاده و مي ناليد و مي گفت: اي شهيد مادر، و اي مظلوم مادر، خداوند روز قيامت داد مرا از كشندگان تو بستاند، و تا داد من ندهد دست از قائمه ي عرش باز نگيرم، و آن زنان بسيار گريستند و سر را در تنور نهاده غائب شدند.
زن برخاست و به سر تنور رفت و سر را بيرون آورد و خوب به آن نگريست چون حضرت حسين عليه السلام را بسيار ديده بود شناخت. نعره اي زد و بيهوش شد، در آن بي هوشي هاتفي آواز داد كه برخيز تو را به گناه اين مرد كه شوهر تست مؤاخذه نخواهند كرد.
زن از هاتف پرسيد: اين چهار زن كه بر سر تنور آمده و گريه و زاري كردند كه بودند؟ ندا رسيد: آن زن كه سر را بر روي سينه مي ماليد و بيشتر از همه مي گريست فاطمه زهرا عليهاالسلام بود، و آن ديگر مادرش خديجه كبري، و سومي مريم مادر عيسي، و چهارم آسيه زن فرعون.
چون آن زن بهوش آمد كسي را نديد، سر را برگرفت و ببوسيد... [3] .
🔺... زن خولي گويد: بي هوش افتادم و در عالم غشوه ديدم حوريان بهشتي آمدند... ناگاه ديدم پنج هودج از آسمان به زمين فرود آمدند، و زنان سياهپوش بيرون آمدند و دور تنور حلقه ماتم زدند. در آن ميان يك زن كه سن وي از همه كمتر بود گريبان دريده، گريان سر را از ميان تنور بيرون آورد و به سينه نهاد، و آه و ناله مي كرد و مي فرمود:
«ولدي، ولدي، يا حسين، أيها الشهيد، أيها المظلوم، قتلوك! و ما عرفوك و من شرب الماء منعوك».
🔺شهيد ثالث قدس سره در «مجالس» مي نويسد: زن خولي گفت: ديدم آن خاتون سر پرخون را بر روي زانو نهاد، و با گوشه ي مقنعه خون و خاكستر از آن سر و صورت و محاسن پاك مي كرد، و مي فرمود: حسين جان، زمين با آن فراخيش براي تو تنگ شد... [4] .
📚منبع
[1] ارشاد: 118:2، #لهوف : 142.
[2] تاريخ طبري: 455:5،
#نفس_المهموم : 382،
#منتهي_الامال: 401:1.
[3] #روضة_الشهداء : 361.
[4] رياض القدس: 205:2.
#تنور_خولی
#کوفه_تا_شام
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
💠#کانال_وابرگروه_نوای_ذاکرین💠
کانال⬇️
Eitaa.com/navayehzakerin2
ابرگروه⬇️
https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
@Aaramesh42خادم کانال
╚═══💫💎═╝
✅ #دلایل_مسافرت_به_مکه
🔹از اخبار بسیار استفاده میشود که برلی امام حسین علیه السلام و حاملین اسرار ، مسلم بوده که محل شهادت ، زمین کربلاست و بایست حسین علیه السلام به عراق بروند. در این صورت چرا برعکس مقصد خود به مکه رفت و این راه دور و دراز را پیمود با آنکه از خود مدینه راه همواری برای عراق وجود داشت و نزدیکتر هم بود؟
1⃣سرّ اول:
🔸چون اخبار شهادت سیدالشهدا در سرزمین عراق کم و بیش مشهور بوده و در سر راه مدینه به عراق مراقبت هایی وجود داشته که عبور از آنها به آسانی نبوده و شاید سرّ اینکه مسلم بن عقیل پس از ماموریت بلد راه و از بیراهه رفت و راه را گم کرد هم همین باشد.
2⃣سرّ دوم:
🔸شهادت امام در روز عاشورا مقدر بود، از تاریخ حرکت امام به مکه تا عاشورا ماه ها فاصله بود و اقامت امام در مدینه ممکن نبود و برای صرف وقت این مدت را به مکه مسافرت کرد.
3⃣ سرّ سوم:
🔸چون مکه از تاریخ حرکت امام کم کم محل اجتماع حجاج از کشورهای دور میشد و باید امام مقاصد خود را به مردم بفهماند و دعوت اصلاحی خود را تبلیغ کند ، به دلیل خفقانی که بنی امیه ایجاد کرده بود این هدف فقط در مکه و موسم حج میسر بود. امام تا هشتم ذیحجه که همه مسافرین آنجا جمع میشوند در مکه ماند تا دعوت اصلاحی خود را به گوش همه برساند و اتمام حجت کند.
4⃣سرّ چهارم:
🔸برای آن حضرت اصحاب معینی بوده که در طول مدت باید از اطراف و اکناف عالم اسلام جمع میشدند و حرکت امام به سمت مکه و از مکه به کربلا برای رسیدن اصحاب به کاروان حسینی و برکناری نالایقان بوده.
--------------------------------------------------
📘 #نفس_المهموم ص ۷۶ #شیخ_عباس_قمی ره
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
#حرکت_کاروان_حسینی_از_مدینه
#ورود_کاروان_به_مکه
✅ #معاویه_دنیاطلب_زیرک
🔹دنیاطلبان زیرک و سیاستمدار با آنکه از حقایق ایمان برکنارند و از مبادی اخلاق فاضله چون تقوی و دانش بیزارند ، ولی همیشه میخواهند خود را طرفدار ایمان و تقوی و زهد و علم معرفی کنند و در پناه این اصول مردم خواه ، خوش نام ، جرم و خیانت های خود را زیر پرده کنند و در درون کاخ های دربسته به عیش و نوش بگذرانند.
✳️بهترین راه عوام فریبی این است که مردان معروف به دانش و تقوا و فضیلت را رام خود سازند و به وسیله آنها در برابر مردم تظاهر و خودنمایی کنند.
✳️معاویه از آن مردان با تزویر و با ریایی است که کاملا به این نکته متوجه بود و به هرقیمتی که میشد ملانماهای بسیاری را دور خود جمع کرد که عده ای فاضل و درس خوانده های اسلامی دنیاطلب و شکن خواه میان آنها وجود داشت.
✳️و جمعی هم تقواشعاران قلابی دور خود جمع کرده بود.
✅جنایات خود را زیر ریش و عمامه آنها پنهان می داشت.
🔹چیزی که خار چشم او بود عده معدودی دانشمندان حق شناس و خوددار و زاهدان با معنویت که با کناره گیری خود ، مشت او را باز میکردند و مقاومت منفی آنها مایه رسوایی و شکست سیاست او بود و چون از خریدن آنها مایوس میشد ناچار تیغ ستم را به روی آنها میکشید.
--------------------------------------------------
📘 #نفس_المهموم #شیخ_عباس_قمی
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
#حرکت_کاروان_حسینی_از_مدینه
#ورود_کاروان_به_مکه
✅ #خروج_امام_از_مکه
🔹مسلم روز ۸ ذیحجه خروج کرد و روز ۹ ذیحجه ( #عرفه ) به شهادت رسید.
🔸ظاهرا خروج مسلم و حرکت امام از مکه ارتباط داشته ؛ خروج مسلم در کوفه و شورش بر حکومت یزید به عنوان نماینده امام به کلی امنیت امام را مختل کرده بود و امام ناگزیر از حرکت بود.
📘#نفس_المهموم #شیخ_عباس_قمی
#حضرت_حسین علیه السلام
⏬⏬⏬⏬
✅ #حضرت_مسلم علیه السلام فدایی ولایت
🔻طبق نقل های مختلفی که پیش تر مطرح شد جناب #مسلم_ابن_عقیل همه چیزش را در راه امام اش فدا کرد و میتوان او را مصداقی برای این کلمات دانست:
▪️بِأبى أنْتُمْ وَ اُمّى وَ نَفْسى وَ أهْلى وَ مالى!
🔻پسرانش در راه امام حسین علیه السلام شهید شدند
🔺دخترش زیر دست و پای دشمن شهیده شد...
🔺همسرش در کاروان اسرا ، اسارت کشید و طبق مطلب استاد انصاریان ، در آخر از غصه دق کرد و مرد...
🔺خانه اش را خراب کردند و خانه خراب امام حسین ع شد...
🔺خودش هم فدایی امام شد...
👆🏻اللهم رزقنا...
⏬⏬⏬⏬ #خبر_غیبی_امام_از_آینده_کوفیان
🔹امام شب را در منزگاه ثعلبیه سپری کرد ، صبح مردی که از سمت کوفه می آمد خدمت امام رسید.
🔸سلام کرد و گفت :
⁉️ای پسر پیامبر چرا از حرم خدا و از حرم جدت رسول خدا بیرون آمدی؟
✳️امام فرمود :
😭 #اموالم_را_گرفتند ، صبر کردم
😭مرا #دشنام_دادند و #آبرویم_را_ریختند ، باز هم صبر کردم
😭تا اینکه #خواستند_خونم_رابریزند ، من #فرار_کردم.
✳️به خدا سوگند این مردم مرا خواهند کشت ، اما خداوند
1⃣لباس #ذلت بر تن آنها میکند
2⃣ #شمیر_برانی را بر آنها مسلط میکند
3⃣حکومت ایشان را به کسی خواهد داد که آنان را از قوم سباء که زنی بر ایشان حکومت میکرد ، پست تر و ذلیل تر خواهد کرد.
📘 #لهوف #سید_ابن_طاووس
⏬⏬⏬
✅ #اسارت_پیک_امام_به_کوفه
🔹امام نامه ای به #سلیمان ابن صرد خزاعی ، #مسیب_ابن_نجبه و #رفاعه_ابن_شداد و جمعی دیگر از کوفیان نوشته و نامه را به سفیر خود #قیس_ابن_مسهر_صیداوی داد و او را روانه #کوفه کرد.
🔸نزدیک کوفه گماشتگان ابن زیاد او را نگهداشتند تا تفتیش کنند ، قیس که خود را در خطر دید نامه امام را تکه تکه نمود. او را دستگیر کردند و نزد ابن زیاد بردند.
🔹ابن زیاد پرسید تو کیستی؟
🔸گفت یکی از شیعیان امیرالمومنین علی ابن ابی طالب و فرزندش می باشم.
🔹چرا نامه را تکه تکه کردی؟
🔸گفت برای اینکه تو از محتوای آم مطلع نشوی.
🔹نامه از چه کسی و برای چه کسانی بود؟
🔸گفت نامه از حسین ابن علی برای عده ای از کوفیان بود که من نام آنها را نمیدانم.
🔹ابن زیاد خشمگین شد و گفت بخدا رهایت نمیکنم تا نام آنها را بگویی یا اینکه بر بالای منبر بروی و حسین ابن علی و پدر و برادرش را لعن نمایی ؛ والا تو را قطعه قطعه خواهم کرد.
🔸گفت من هرگز نام آن افراد را به تو نخواهم گفت اما نفرین بر حسین و پدر و برادرش را انجام می دهم.!!!
🔸قیس بر بالای منبر رفته و پس از سلام و درود بر علی و حسن و حسین علیهم السلام بر عبیدالله ابن زیاد و پدرش لعنت فرستاد و سپس گفت:
✳️ای مردم! من سفیر امام حسین علیه السلام به سوی شما هستم و در فلان منزل از او جدا شدم، پس او را اجابت کنید.
🔹بعد از این اقدام ابن زیاد دستور داد قیس را از بالای قصر حکومتی به زمین انداختند و او را به شهادت رساندند.
📘 #لهوف #سید_ابن_طاووس
⏬⏬⏬
✅ دختر جناب #مسلم_ابن_عقیل
🔻لازم به ذکر است نقل های مختلفی در تاریخ درباره ایشان موجود است...
🔺در برخی نقل ها دختر حضرت مسلم از رقیه بنت امیرالمومنین علیه السلام آورده شده است...
🔹حمیده دختر مسلم از #ام_کلثوم س دختر امام علی علیه السلام می باشد.
🔸وی در سفر کربلا در کاروان امام حسین علیه السلام بود و یازده سال داشت.
✳️ البته برخى مى گویند نامش عاتكه و نام مادرش رقیه بنت على و هفت ساله بود.(۱)(۲)
🔻خبر شهادت مسلم به حمیده
🔹در بین راه آن گاه که خبر شهادت مسلم به امام علیه السلام رسید، آن حضرت او را بر زانوی خود نشاند و دست نوازش بر سر او کشید. حمیده عرض کرد:
👆🏻با من مانند یتیمان رفتار می کنی؟
🔸پیش از این چنین رفتاری با من نداشتی، گمان می کنم پدرم شهید شده است!
😭 امام حسین علیه السلام شروع کرد به گریه کردن و فرمود: من پدرت هستم و دخترانم خواهرت هستند.
😭در این لحظه صدای گریه حمیده بلند شد، به طوری که دیگر فرزندان مسلم متوجّه شهادت او شدند؛ همگی گریستند و فریاد وامسلما و واابن عقیلا سردادند.
🔻شهادت حمیده
🔹روز عاشورا پس از شهادت امام حسین علیه السلام زمانی که لشکریان عمرسعد به خیمه ها حمله کردند.
😭این دختر در زیر دست و پای مهاجمین(اسب سواران و مردان جنگی) به درجه رفیع شهادت نایل آمد. (۳)
📚منابع:
۱)حائری، محمدمهدی، معالی السّبطین، ج۱، ص۲۶۶.۲.
۲)موسوی زنجانی، وسیلة الدّارین، ج۱، ص۲۹۷.۳.
۳)حائری، محمدمهدی، معالى السّبطین، ج۱، ص۲۶۶.
#کوفه
#مسلمیه
#حضرت_مسلم ع
#مسلم_ابن_عقیل
#شب_اول_محرم
✅ #پراکنده_شدن_همراهان_امام
🔹امام وقتی خبر شهادت مسلم را شنید نامه ای نوشتند:
📩بسم الله الرحمن الرحیم
✉️اما بعد ، خبر جانگدازی به ما رسیده ، مسلم ابن عقیل و هانی ابن عروه و عبدالله ابن یقطر کشته شدند و شیعیان ما از ما کناره گرفتند ، هرکدام شما که دلش میخواهد برگردد ، بر او حرجی نیست و بیعت از او برداشته است.
🔹مردم از اطراف او به هر سو پراکنده شدند ، همان کسانی با او ماندند که از مدینه با وی حرکت کرده بودند و اندکی از آنها که به امام پیوسته بودند.
✳️ #پ.ن: عده ای به خاطر این از مکه همراه امام شدند که تصور میکردند مردم به امام لبیک بگویند و حکومت به دست ایشان بیافتد اما با انتشار این خبر همه کاروان حسینی را رها کردند و امام را تنها گذاشتند....
📘#نفس_المهموم #شیخ_عباس_قمی
#کوفه
#مسلمیه
#حضرت_مسلم ع
#مسلم_ابن_عقیل
#شب_اول_محرم
✅ #شهادت_مسلم علیه السلام
🔹۹ ذیحجه سال ۶۰ هجری به شهادت رسید. ابن زیاد دستور داد تن مسلم را به دار آویختند و سرش را به دمشق فرستاد.
✳️ و این اولین تنی بود از بنی هاشم که به دار آویزان شد و اول سر بود از آنان که به دمشق فرستاده شد.😭
🔸در مناقب گفته : یزید سر مسلم و هانی را بر دروازه دمشق آویخت.
🔹مقتل شیخ فخرالدین : تن مسلم و هانی را در بازارها میکشیدند که خبر به قبیله بنی مذحج رسید آنها بر اسب ها سوار شدند ، با آنها جنگیدند و تنها را گرفتند و غسل دادند و به خاک سپردند.
📘 #نفس_المهموم #شیخ_عباس_قمی
⏬⏬⏬
✅ #دریافت_خبر_شهادت_مسلم علیه السلام
🔹امام از منزلگاه ثعلبیه خارج شده و حرکت نمود تا به منزلگاه زباله رسید...
🔸در اینجا بود که امام از خبر شهادت مسلم ابن عقیل مطلع گردید و این خبر را به همراهان خویش داد...
✳️😭 عده ای که به طمع دنیا همراه امام آمده بودند و یقینشان کامل نبود ، از اطراف حضرت جدا شدند.
🔸ولی اهل بیت امام و عده ای از یاران باوفای آن حضرت با او ماندند.
#پ.ن:
1⃣مظلومیت کاروان حسینی از شهادت حضرت مسلم علنی شد.
2⃣اظطراب کودکان و زن های حرم شروع شد.
3⃣کسانی که اینجا امام را رها کردند کسانی هستند که چند ماه در کاروان حسینی مهمان بوده اند و اصحاب امام چند وقتی است از آنها پذیرایی کرده اند ، اینها نمک خوردند و ...
4⃣صدای گریه های یتیمان از اینجا در کاروان آغاز شد.
5⃣باتوجه به نامه های کوفیان ، کاروان حسینی به سمت شهری میرفت که همه منتظر قدومشان بودند اما از اینجا بود زمزمه های شهادت و اسرات و.... در کاروان پیچید...
✳️😭و در همه ی این اوضاع امان از دل زینب سلام الله علیها...
📘 #لهوف #سید_ابن_طاووس
#کوفه
#مسلمیه
#حضرت_مسلم ع
#مسلم_ابن_عقیل
#شب_اول_محرم
#مقتل_بخوانیم⏬
💠#کانال_وابرگروه_نوای_ذاکرین💠
🥀🥀🥀
✅خواب سکینه دختر امام حسین علیهم السلام در خرابه شام
🔷سکینه گفت: چون چهار روز از ماندن ما بگذشت در خواب دیدم و خوابی طولانی نقل کرد و در آخر آن گفت:
🔹زنی دیدم در هودج سوار دست بر سر نهاده پرسیدم: کیست؟
🔸گفتند: فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مادر پدرت سلام الله علیها.
🔹گفتم: به خدا سوگند نزد او روم و آن چه با ما کردند با او بگوییم پس شتابان رفتم تا به او رسیدم و پیش از او بایستادم گریان و می گفتم:
▪️ای مادر به خدا حق ما را انکار کردند
▪️ای مادر به خدا جمعیت ما را پریشان ساختند،
▪️ای مادر به خدا حریم ما را مباح شمردند،
▪️ای مادر به خدا پدر ما حسین علیه السلام را کشتند،
🔶گفت: ای سکینه دیگر مگو که بند دلم را گسیختی، این پیراهن پدر تو است از من جدا نشود تا به لقای پروردگار رسم.
🔴شیخ ابن نما گفت: سکینه در دمشق خواب دید گویی پنج شتر از نور روی بدو آوردند و بر هر شتری پیرمردی نشسته است و فرشتگان گردان ها بگرفتند و خادمی با آن ها راه می رود پس شتران بگذشتند و آن خادم به طرف من آمد و نزدیک من رسید.
و گفت: ای سکینه جد تو بر تو سلام می فرستد.
🔻گفتم: سلام بر او باد ای فرستاده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تو کیستی؟
🔻گفت: خادمی از بهشت.
⚫️گفتم: این پیرمردان شترسوار کیستند؟
🔹گفت: اول آدم صفوة الله است.
🔸و دوم ابراهیم خلیل الله
🔹و سوم موسی کلیم الله
🔸و چهارم عیسی روح الله علیهم السلام.
✳️گفتم: آن که دست بر محاسن داردو افتان و خیزان است کیست؟
گفت: جد تو رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است
▫️گفتم: به کجا خواهند رفت. گفت: سوی پدرت حسین علیه السلام.
⚫️پس روی به طرف او کرده دویدم تا آن چه ستمکاران پس از وی با ما کردند با او بگویم. در این میان پنج کجاوه از نور دیدم می آیند و در هر کجاوه زنی بود گفتم این زنان کیستند؟
گفت:
🔹اولی حواء مادر بشر است،
🔸دوم آسیه بنت مزاحم،
🔹و سوم مریم بنت عمران
🔸و چهارم خدیجه بنت خویلد
⚫️و پنجمی که دست بر سر نهاده افتان و خیزان است جده تو فاطم است بنت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مادر پدرت.
⚪️گفتم: به خدا قسم با او بگویم که با ما چه کردند پس به و پیوستم و پیش او ایستادم گریان و گفتم:
ای مادر به خدا حق ما را انکار کردند
ای مادر به خدا جمعیت ما را پریشان ساختند
ای مادر به خدا حریم ما را مباح شمردند
ای مادر به خدا پدر ما حسین علیه السلام را کشتند.
🔴گفت: دیگر مگوی ای سکینه که جگر مرا آتش زدی و بند دلم را پاره کردی این پیراهن حسین علیه السلام است با من و از من جدا نشود تا به لقای پروردگار رسم.
پس از خواب بیدار شدم و خواستم این خواب را پوشیده دارم با کسان خودمان گفتم اما میان مردم شایع شد.
🔷(بحار) از هند زوجه یزید روایت است که گفت: در بستر خفته بودم در آسمان را دیدم گشوده و فرشتگان دسته دسته نزد سر مطهر حسین علیه السلام می آمدند و می گفتند: السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک یابن رسول الله در آن میان پاره ای ابری دیدم از آسمان فرود آمد و مردان بسیار بر آن بودند و مردی درخشنده روی مانند ماه در میان آن ها بود پیش آمده خم شد و دندان های ابی عبدالله علیه السلام را ببوسید و می گفت:
🔹ای فرزند تو را کشتند.
🔸می شود تو را نشناخته باشند؟
🔹از آب نوشیدن تو را منع کردند
ای فرزند من جد تو پیغمبرم و این پدرت علی مرتضی و این برادرت حسن علیهم السلام و این عم تو جعفر و این عقیل و این دو حمزه و عباسند.
و همچنین یکی یکی خاندان را شمردند، گفت: ترسان و هراسان از خواب برجستم و روشنایی دیدم از سر حسین می تافت در طلب یزید شدم او را در خانه تاریکی یافتم روی به دیوار کرده و می گفت:
🔴 مالی و للحسین،
🔵مرا با حسین چه کار و سخت اندوهگین بود.
خواب را با او گفتم سر به زیر انداخت و گفت: چون بامداد شد حرم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را بخواست و پرسید اینجا بمانید دوست تر دارید یا به مدینه باز گردید و جائزتی گران بها به شما دهم.
✳️گفتند: اول باید بر حسین علیه السلام عزاداری کنیم.
🔶گفت: هر چه خواهید کنید پس حجره ها و خانه ها را خالی کرد، در دمشق و هر زن قرشیه و هاشمیه جامه سیاه پوشید و بر حسین علیه السلام شیون و زاری کردند به مدت هفت روز علی ما نقل.
📚منبع:
📘کتاب شریف #نفس_المهموم شیخ عباس قمی رحمه الله علیه
#شام
#ماه_صفر
#حضرت_سکینه س
┅┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
#مرگ_برامریکا✊🇮🇷
#مرگ_براسرائیل✊🇮🇷 از
#اَللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِيِّکَالْفَرَجَ
#اللَّهُمَّاشْفِکُلَّمَرِیض
🌹#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
بزن روی لینک واردشو⏬
↙️خادم الذاکرین آرامش↙️
💠کانال وابرگروه نوای ذاکرین💠
Eitaa.com/navayehzakerin2
#مقتل_بخوانیم⏬
✅خواب سکینه دختر امام حسین علیهم السلام در خرابه شام
🔷سکینه گفت: چون چهار روز از ماندن ما بگذشت در خواب دیدم و خوابی طولانی نقل کرد و در آخر آن گفت:
🔹زنی دیدم در هودج سوار دست بر سر نهاده پرسیدم: کیست؟
🔸گفتند: فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مادر پدرت سلام الله علیها.
🔹گفتم: به خدا سوگند نزد او روم و آن چه با ما کردند با او بگوییم پس شتابان رفتم تا به او رسیدم و پیش از او بایستادم گریان و می گفتم:
▪️ای مادر به خدا حق ما را انکار کردند
▪️ای مادر به خدا جمعیت ما را پریشان ساختند،
▪️ای مادر به خدا حریم ما را مباح شمردند،
▪️ای مادر به خدا پدر ما حسین علیه السلام را کشتند،
🔶گفت: ای سکینه دیگر مگو که بند دلم را گسیختی، این پیراهن پدر تو است از من جدا نشود تا به لقای پروردگار رسم.
🔴شیخ ابن نما گفت: سکینه در دمشق خواب دید گویی پنج شتر از نور روی بدو آوردند و بر هر شتری پیرمردی نشسته است و فرشتگان گردان ها بگرفتند و خادمی با آن ها راه می رود پس شتران بگذشتند و آن خادم به طرف من آمد و نزدیک من رسید.
و گفت: ای سکینه جد تو بر تو سلام می فرستد.
🔻گفتم: سلام بر او باد ای فرستاده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تو کیستی؟
🔻گفت: خادمی از بهشت.
⚫️گفتم: این پیرمردان شترسوار کیستند؟
🔹گفت: اول آدم صفوة الله است.
🔸و دوم ابراهیم خلیل الله
🔹و سوم موسی کلیم الله
🔸و چهارم عیسی روح الله علیهم السلام.
✳️گفتم: آن که دست بر محاسن داردو افتان و خیزان است کیست؟
گفت: جد تو رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است
▫️گفتم: به کجا خواهند رفت. گفت: سوی پدرت حسین علیه السلام.
⚫️پس روی به طرف او کرده دویدم تا آن چه ستمکاران پس از وی با ما کردند با او بگویم. در این میان پنج کجاوه از نور دیدم می آیند و در هر کجاوه زنی بود گفتم این زنان کیستند؟
گفت:
🔹اولی حواء مادر بشر است،
🔸دوم آسیه بنت مزاحم،
🔹و سوم مریم بنت عمران
🔸و چهارم خدیجه بنت خویلد
⚫️و پنجمی که دست بر سر نهاده افتان و خیزان است جده تو فاطم است بنت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مادر پدرت.
⚪️گفتم: به خدا قسم با او بگویم که با ما چه کردند پس به و پیوستم و پیش او ایستادم گریان و گفتم:
ای مادر به خدا حق ما را انکار کردند
ای مادر به خدا جمعیت ما را پریشان ساختند
ای مادر به خدا حریم ما را مباح شمردند
ای مادر به خدا پدر ما حسین علیه السلام را کشتند.
🔴گفت: دیگر مگوی ای سکینه که جگر مرا آتش زدی و بند دلم را پاره کردی این پیراهن حسین علیه السلام است با من و از من جدا نشود تا به لقای پروردگار رسم.
پس از خواب بیدار شدم و خواستم این خواب را پوشیده دارم با کسان خودمان گفتم اما میان مردم شایع شد.
🔷(بحار) از هند زوجه یزید روایت است که گفت: در بستر خفته بودم در آسمان را دیدم گشوده و فرشتگان دسته دسته نزد سر مطهر حسین علیه السلام می آمدند و می گفتند: السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک یابن رسول الله در آن میان پاره ای ابری دیدم از آسمان فرود آمد و مردان بسیار بر آن بودند و مردی درخشنده روی مانند ماه در میان آن ها بود پیش آمده خم شد و دندان های ابی عبدالله علیه السلام را ببوسید و می گفت:
🔹ای فرزند تو را کشتند.
🔸می شود تو را نشناخته باشند؟
🔹از آب نوشیدن تو را منع کردند
ای فرزند من جد تو پیغمبرم و این پدرت علی مرتضی و این برادرت حسن علیهم السلام و این عم تو جعفر و این عقیل و این دو حمزه و عباسند.
و همچنین یکی یکی خاندان را شمردند، گفت: ترسان و هراسان از خواب برجستم و روشنایی دیدم از سر حسین می تافت در طلب یزید شدم او را در خانه تاریکی یافتم روی به دیوار کرده و می گفت:
🔴 مالی و للحسین،
🔵مرا با حسین چه کار و سخت اندوهگین بود.
خواب را با او گفتم سر به زیر انداخت و گفت: چون بامداد شد حرم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را بخواست و پرسید اینجا بمانید دوست تر دارید یا به مدینه باز گردید و جائزتی گران بها به شما دهم.
✳️گفتند: اول باید بر حسین علیه السلام عزاداری کنیم.
🔶گفت: هر چه خواهید کنید پس حجره ها و خانه ها را خالی کرد، در دمشق و هر زن قرشیه و هاشمیه جامه سیاه پوشید و بر حسین علیه السلام شیون و زاری کردند به مدت هفت روز علی ما نقل.
📚منبع:
📘کتاب شریف #نفس_المهموم شیخ عباس قمی رحمه الله علیه
#شام
#ماه_صفر
#حضرت_سکینه س