eitaa logo
مدرسه نبشتن
1.1هزار دنبال‌کننده
190 عکس
89 ویدیو
0 فایل
مجالی برای همنشینی با واژه ها (آموزش نویسندگی) ارتباط با ادمین صفحه نبشتن: @nebeshtan_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
دست و دلم به نوشتن نمی‌رود ... اگر احساس می‌کنید که دست و دلتان به نوشتن نمی‌رود، ابتدا کمی به خودتان فرصت بدهید و زمانی را استراحت کنید. ممکن است این احساس به دلیل خستگی یا فشار و مشغله ذهنی باشد. هم‌چنین می‌توانید سعی کنید موضوعات جدید و متنوع را بخوانید تا از آن‌ها الهام بگیرید. اگر هم احساس می‌کنید در نوشتن به بن‌بست رسیده‌اید، می‌توانید با دوستانتان و یا آدم‌هایی که از نوشتن لذت می‌برند، صحبت کنید و تجربیات آن‌ها را بشنوید. هر یک از این راه‌ها به بازیابی انرژی شما و الهام پذیری برای نوشتن کمک می‌کند. @nebeshtan
ديروز يعني 24 آبان ماه مصادف بود با روز بزرگداشت علامه طباطبايي رضوان الله عليه. علامه در عین این که فقیه، فیلسوف و مفسری بزرگ و عارفی واصل بود، روح بسیار لطیفی داشت و اشعاری نیز سروده‌اند که برخی از آن‌ها مانند قطعه (کیش مهر) مشهور است. چند سال قبل در مجله بخارا يادداشتي از مرحوم دكتر داريوش شايگان درباره علامه خوانده بودم به مناسبت اين روز، بد نديدم لذت خواندن بخش‌هايي از آن متن و روایت جذاب را با شما هم به اشتراك بگذارم. شخصيت پرجاذبه علامه طباطبايي(ره) - دكتر داريوش شايگان- ... من از محضر چهار تن فیض برده ام، که هر یکی از آنها برایم ارزش خاص خود را دارد. بی هیچ تردید، علامه طباطبایی را بیش از همه ستوده و دوست داشته ام به او احساس ارادت و احترامی سرشار از عشق و تفاهم داشتم. سوای احاطه وسیع او بر تمامی گستره فرهنگ اسلامی آن خصلت او که مرا سخت تکان داد، گشادگی و آمادگی او برای پذیرش بود. به همه حرفی گوش می‌داد، کنجکاو بود و نسبت به جهان‌های دیگر معرفت، حساسیت و هشیاری بسیار داشت. از محضر او بي نهایت توشه برداشتم و او هیچ یک از سئوالات مرا درباره مجموعه طیف فلسفه اسلامی بی پاسخ نمی گذاشت. با شکیبایی و حوصله و روشنی بسیار به توضیح و تشریح همه چیز می پرداخت. فرزانگی اش را جرعه جرعه به انسان منتقل می کرد. چنانکه در دراز مدت نوعی استحاله در درون شخص به وجود می آورد.... تجربه شگرف ديگري كه با او داشتم، ملاقات دو به دويي بود كه زماني در خانه اي در شميران بين ما دست داد. قرار بود همه اهل محفل، آن شب در آنجا گرد آیند. من به آنجا رفتم اما بقیه غایب بودند. احتمالا تاریخ جلسه را اشتباه کرده بودند. ما تنها بودیم. شب فرا می‌رسید و از گردسوزهایی که در طاقچه‌ها گذاشته بودند، نورصافی می‌تراوید. مانند هميشه روي زمين بر مخدّه نشسته بوديم. من از استاد درباره وضعيت اخروي و این‌که چگونه روح نماد ملکاتی است که در خود انباشته و پس از مرگ آنها را در جهان برزخ متمثل ميكند سوال كردم. ناگهان استاد که معمولا بسیار فکور و خاموش بود از هم شکفت. از جاکنده شد و مرا نیز با خود برد. دقيقا به خاطر ندارم كه چه ميگفت، اما آن فوران حال‌هاي دمادم را كه در من مي دميد، خوب به ياد دارم. احساس مي كردم كه عروج ميكنم. گويي از نردبان هستي بالا مي رفتيم و فضاهايي هر دم لطيف‌تر را باز ميگشوديم. چيزها از ما دور مي شدند. هواي رقيق اوج‌ها را و حالي را كه تا آن زمان از وجودش بي خبر بودم، حس مي‌كردم. سخنان استاد با حس سبكي و بي وزني همراه بود. ديگر از زمان غافل بودم. هنگامي كه به حال عادي بازآمدم ساعت‌ها گذشته بود. سپس سكوت مستولي شد. ارتعاش‌هاي عجيبي مرا تسخير كرده بود؛ رها و مجذوب در خلسه صلحي وصف ناپذير بودم. استاد از گفتن ايستاد و سپس چشمانش را به زير انداخت. دريافتم كه بايست تنهايش بگذارم. نه تنها به سوالم پاسخ گفته بود، بلكه نَفَس تجربه را در من دميده بود. اين تجربه را ديگر برايم تكرار نكرد. اما يقين دارم كه او اهل باطن و كرامات بود. @neneshtan
اصطلاح 《کَفم بُرید!》 را زیاد شنیدید. ببینیم این اصطلاح از کجا آمده؟ جناب مولانا در دیوان شمس گفته: کو یکی بُرهان که آن از روی تو روشنترست؟ کف نبُرَّد کفرها زین یوسف کنعان چرا؟ یا در جای دیگه می‌گوید: تو‌ چو‌ یوسفی رسیده همه مصر کف بریده بنما جمال و بستان دل و‌ جان تجارتی کن کف بُریدن: اشاره و یا تلمیح* دارد به داستان حضرت یوسف که همسر عزیز مصر عاشق او بود و زنان طبقه اشراف و دوستانِ وی او را در این باره ملامت می‌کردند و او برای رفعِ این ملامت مهمانی‌ای ترتیب داد و در لحظه‌ای که آن زن‌ها ترنج در دست داشتند و می‌خواستند بِبُرند یوسف را واردِ خانه کرد. زیبایی یوسف چندان بود که آن جمعِ زنان همگی به جای ترنج کف دست‌های خود را بریدند. «هاتف اصفهانی» هم در جایی گفته: ناصح که رُخش دیده کف خویش بُریده‌ست هاتف! به چه رو می‌کُندم باز ملامت؟ پس《کف بر شدن》به معنای مبهوت شدن و شگفت زده شدن، که در افواه نوجوانان متداول است، یک اصطلاح امروزی نیست و ریشه در گذشته زبان فارسی دارد. *تلمیح؛ یکی از صنایع علم بدیع است که طبق آن شاعر یا نویسنده در ضمن گفتار خود به آیه، حدیث یا داستانی اشاره دارد. @nebeshtan
بهترین آموزشگاه برای یادگیری فنون نویسندگی مطالعه آثار نویسندگان بزرگ است. شما با خواندن آثار بزرگان ادبیات، گویی در کلاس خصوصی آن‌ها شرکت کرده‌اید. تصور کنید سر کلاس داستایوفسکی بزرگ نشسته‌اید و او راز و رمزهای نویسندگی را با شما در میان می‌گذارد. جذاب نیست؟ @nebeshtan
با آدم‌هایی که دوستشان دارید حرف بزنید! مخصوصا وقتی ناراحتند، وقتی دلخورند و نمی‌توانند ببخشند، وقتی غصه امانشان را بریده، وقتی بغض گلویشان را گرفته، وقتی زندگی در گوشه رینگ گیرشان انداخته، وقتی اعصابشان به هم ریخته … آدمیزاد اگه حرف نزند، باید به تنهایی بار دردهایش را به دوش بکشد. حرف اگر توی دل بماند، آدم را پیر می‌کند... کاش همه آدم‌ها یک نفر را داشته باشند که توی سختی‌ها سوال کند: چیه خیلی آروم به نظر می‌رسی؟ @nebeshtan
چطور شوق به مطالعه را در خود ایجاد کنیم؟ تا هنوز خیلی از تب و تاب کتاب و کتابخوانی در هفته کتاب فاصله نگرفته‌ایم، در باب کتاب‌خوان شدن بد ندیدم که یک اشاره‌ای به چند نکته کاربردی داشته باشم. اشتیاق به مطالعه یکی از مهم‌ترین عواملی است که می‌تواند به بهبود یادگیری و رشد شما هم‌چنین دستیابی به اهداف تحصیلی و شغلی‌تان کمک کند. تقویت این موضوع یعنی اشتیاق به مطالعه به میزان علاقه، توانایی و همینطور شرایط محیطی و خانوادگی و ... بستگی دارد. من این‌جا به چند روش اشاره می‌کنم که ممکن است به شما در این راه کمک کند: اول، انتخاب موضوعات مورد علاقه: انتخاب کتاب‌ها، مجلات یا مقالاتی که موضوعشان ازعلاقه‌مندی‌های شما محسوب می‌شود می‌تواند آرام آرام اشتیاق به خواندن را در شما تقویت کند. دوم، هدف‌مندی: قبل از شروع به مطالعه، مشخص کنید به دنبال چه هدفی هستید. این کار شما را برای مطالعه متمرکزتر و متعهدتر می‌کند. سوم، ایجاد محیط مطالعه مناسب: یک محیط آرام و راحت، با نور مناسب و فضای قرارگیری مناسب می‌تواند مطالعه را برای شما جذاب‌تر کند. چهارم، تعیین زمان: اگر برای کتاب خواندن روزانه تان زمانی را مشخص کنید، این کار نوعی الزام را به همراه دارد که تعهد به آن می‌تواند به شما کمک کند تا عادت مطالعه‌ی فعال را برای خود ایجاد کنید. پنجم، تعیین پاداش: اگر مطالعه برایتان مثل کوه کندن است. لطفا برای انجام آن جایزه ای تعیین کنید. بعد از پایان هر جلسه مطالعه، به خودتان پاداش بدهید. این کار به صورت حیرت آوری شوق به مطالعه را در شما تقویت می‌کند. ✔️ از همین امروز، کتاب خواندن را شروع کنید! @nebeshtan
کارِ نوشتن نه شادی‌آور است نه ناراحت‌کننده؛ چیزی است در میانه. کم و بیش یک‌جور زندگی دوم است. من آسان می‌نویسم، ولی همیشه نگرانم که آنچه نوشته‌ام خوب نباشد. آدم به یک جور شوخ‌طبعیِ پایدار نیاز دارد؛ شادی و غم هر دو برای ادبیات بد است. وقتی آدم شاد باشد، به سبکی و بی‌خیالی گرایش دارد؛ و اگر غمگین باشد، دیدش پریشان ‌می‌شود. اول باید زندگی کرد، زندگی را تجربه کرد، و بعدها درباره‌اش نوشت.* *از مصاحبه‌ی اسماعیل کاداره با شوشا گاپی،‌ مقدمه‌ی کتاب زمستان سخت، انتشارات نیلوفر @nebeshtan
این را به خاطر داشته باش! موفقیت، تکرار لجوجانه‌ی کارهای ساده است. @nebeshtan
‌سخت دشوار است منظورِ خلایق زیستن با همه زشتی٬ اگر در پیشِ خود خوبم بس است! @nebeshtan
هزلیت یک چیز را راست می‌گفت: نویسنده با نوشتن، انتظاراتی درباره قدرت بیانش می‌آفریند و هر چه روی کاغذ بیشتر تحت تأثیر قرارمان بدهد ما هم وجود این قدرت و قابلیت را بیشتر باور می‌کنیم. ولی این ماجرا مخصوصاً وقتی پای نویسنده‌های جوان وسط باشد، آشکارا ناعادلانه است. نویسنده‌ای که با اولین کارش پا به فضای عمومی می‌گذارد مهاجر تازه واردی است که چون تجربه‌ای در هنر قسر در رفتن نیاندوخته ممکن است گستاخ، ابله و متزلزل به نظر برسد. حتی نویسنده‌هایی که در این بازی موسفید کرده‌اند هم ممکن است نتوانند از میدان مقایسه با کتاب‌هایشان روسفید بیرون آیند؛ چون تمامی وقار، شیوایی، زیرکی و شوخ طبعی‌شان هم ممکن است برای خواننده مسحوری که در ذهنش بین نویسنده و کتاب تناظری دقیق برقرار کرده کافی نباشد. دلیل بی‌میلی هزلیت به ملاقات با نویسندگان بزرگ هم همین است زیاد می‌شنویم که آدم‌ها می‌گویند حاضرند چقدر بدهند تا شکسپیر را ببینند! من یکی حاضرم کلی بدهم که او را نبینم. حداقل اگر کوچک‌ترین شباهتی به بقیه‌ی آن‌هایی که تا به حال دیده‌ام داشته باشد. بنابراین پوزش‌های دیرهنگام من نثار خورخه فرانسیسکو ایسیدورو لوئیس بورخس باد که یک بار برای دیدن و شنیدن اش راهم را کج کردم اما چیزی بیشتر از یک نارضایتی مبهم نصیبم نشد چطور میتوانست غیر از این بشود؟ من از او انتظار برآورده کردن چیزی را داشتم که فقط از عهده داستان‌هایش بر می‌آمد. 📘 فقط روزهایی که می‌نویسم، آرتور کریستال، احسان لطفی، ص ۶۴. @nebeshtan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی وقت‌ها حاضرم همه چیزمو بدم پدرم باشه ده دقیقه با من حرف بزنه. @nebeshtan
...و بدان نامت که مادر و پدر نهد، همداستان مباش که آن نام نشانی باشد؛ نام آن باشد که تو بهتر بر خویشتن نهی تا از نام جعفر و زید و عمرو و علی، به استاد و فاضل و حکیم اوفتی که اگر مردم را با گوهر اصل، گوهر هنر نباشد صحبت هیچ کس را نشاید و هر کرا در وی این دو گوهریابی چنگ در وی زن و از دست مگذار که وی همه را بکار آرد. 📘 قابوس‌نامه، عنصرالمعالی، باب ششم. @nebeshtan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عوامل فیزیولوژیکی مانند ورزش و رژیم غذایی در طول عمر و سلامتی انسان نقش تعیین کننده‌ای دارند؛ اما نه آن قدر زیاد که انتظارش را داریم و درباره‌اش می‌شنویم. بخش زیادی از این عوامل به نگرش‌ها، عادت‌های رفتاری و افرادی که با آن‌ها حشر و نشر داریم مرتبط است. @nebeshtan
کلید دستیابی به موفقیت‌های خارق‌العاده در هر زمینه‌ای، تمرین کردن به مدت حدود ده هزار ساعت است. (مالکوم گلدول) @nebeshtan
هر صبح، آغاز فصل جدیدی از مسیر موفقیت است. @nebeshtan
این شاید بیشترین حد دریافت ما از زندگی نویسندگی است. زندگی‌ای با هدف تحصیل هویت هم به عنوان هنرمند و هم به عنوان فرد. یک شعر یا رمان چه میگوید جز: این است آن‌چه اتفاق افتاد؛ این است آن‌چه دریافتم و این من هستم به قدری که می‌توانم بگویم؟ پس هر اثر ادبی روح کسی می‌شود که زمانی از این راه گذشته والت ویتمن وعده داد که هر کس این کتاب را لمس کند انسانی را لمس کرده این‌ها ارواحی‌اند که امیدواریم هم‌چنان بر ما ظهور کنند؛ چون دانستن این نکته تسلی بخش است زمانی، جایی، کسی حس کرده باید حرف بزند کسی که به یک برگ کاغذ خیره شده و سفیدی بداخمِ ابدیت را با علائم کوچک و ناموزونی آلوده که فارغ از شکل و ترکیبشان همیشه می‌گویند: مرا بشناس! 📘 فقط روزهایی که می‌نویسم، آرتور کریستال، احسان لطفی، ص ۸۷. @nebeshtan
یک نکته مهم درباره‌ی نوشتن متن علمی: وقتی یک متن علمی می‌نویسید باید دقت داشته باشید که در یک متن علمی، پرداختن زیاد به بازی‌های زبانی و افتادن در دام لفاظی و استفاده افراطی از آرایه‌های ادبی، یک نوشته‌ی علمی را از هدف خود یعنی انتقال معنی و محتوا دور می‌کند. از سوی دیگر، ساده‌نویسی در یک متن علمی، هرچند شاید بهترین شیوه و آرایه باشد؛ اما نویسنده‌ی هوشمند باید بتواند با استفاده‌ی متناسب از زیبایی‌های زبانی، متن علمی را از یک نواختی و کسل بودن خارج کند، بی آن‌که به ورطه‌ی زبان آوری بیافتد. @nebeshtan
«هیچ چیز خفت‌آورتر از این نیست که ببینی ابلهی در آنچه تو شکست خورده‌ای موفق شده است» (تربیت احساسات، گوستاو فلوبر) @nebeshtan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینقدر ناز کلمه‌های قُلُمبِه سُلُمبِه و عصا قورت داده را نکش! ساده بنویس! ساده که بنویسی، همه را در لذت خواندن نوشته‌هایت شریک می‌کنی. @nebeshtan
نوشته‌ی خوب، مانند یک آسمان خراش زیباست یک نوشته‌ی خوب، مانند یک آسمان خراش است؛ بلند و مغرور با طرح‌ها و جزئیات دقیق. شالوده‌ی آن مستحکم و مطمئن و دیوارهایش تزلزل ناپذیر است. بلند می‌ایستد و به ابرها می‌رسد و الهام‌بخش همه‌ی کسانی است که به حضورش می‌آیند. هدف‌مند و معنا‌دار است. ساختار آن نمادی از ساعات طولانی سخت کوشی و فداکاری است که برای خلق آن انجام شده است. از سوی دیگر، نوشته‌ی بد مانند یک کلبه‌ی خراب است. شالوده‌ی آن ضعیف و در حال فرو ریختن است. دیوارهای سست آن به راحتی شکسته می‌شود. تنها در گوشه‌ای افتاده و در میان آوار رویاهای فراموش شده احاطه شده است. حاصل تلاشی ناموفق برای خلق چیزی معنادار. ساختار آن نمادی از فقدان تلاش و خلاقیت است که برای خلق آن انجام شده و حضورش یادآور این که چه اتفاقی می‌افتد وقتی کسی برای ساخت یک نوشته با کیفیت وقت نمی‌گذارد. @nebeshtan
بکش جفای رقیبان مدام و جور حسود که سهل باشد اگر یار مهربان داری @nebeshtan
از فرصت پاییز برای نوشتن استفاده کردید یا نه؟ داره تمام میشه ها ... @nebeshtan
بعضی‌ها تنبل به دنیا می‌آیند. بعضی‌ها تنبلی را کسب می‌کنند و بعضی مورد هجوم آن واقع می‌شوند. اما تنبلی از هر کجا که آمده باشد نامشروع است از آن‌جا که ما ضرورت‌ها را رنگ و لعاب فضیلت می‌زنیم مفهوم کار هم برایمان به فرمان یازدهم می‌ماند. کار کردن جزء ذات و طبیعت انسان است آدم‌ها بدون کار پژمرده می‌شوند؛ اما از آن طرف بعضی آدم‌ها از اساس پژمرده و افسرده‌اند بچه‌های کوچک را در نظر بگیرید: همه‌‌شان مثل کارتون‌ها در زمین بازی ورجه ورجه نمی‌کنند. همیشه یکی دو تایی هم هستند که برای خودشان می‌نشینند و در بحر این که ۱۰ تا انگشت دارند نه ۹ تا یا ۱۱ تا فرو می‌روند. این‌ها همان مظنونین‌اند؛ تنبل‌های نوپایی که اگر به حال خودشان رها شوند بعید است به صاعقه‌ها و زلزله‌های نسلشان تبدیل شوند. 📘 سخن گوی تنبل‌ها، آرتور کریستال @nebeshtan
خمید پیکرم از انتظار و جان به لب آمد قدح به یاد تو کج کرده‌ام بیا که نریزد @nebeshtan