eitaa logo
کاریابی و کارافرینی کاراندیش نصرت مشهد
4.1هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
349 ویدیو
177 فایل
گروهی برای #هم_افزایی و #توانمندسازی #اشتغال و #کارافرینی #کاریابی #کارگاه_آموزشی #دوره‌های_رایگان #رایگان #بورس #کتاب_صوتی #انگیزشی #موفقیت #مدیریت لطفا اطلاع رسانی فرمایید #کوره_پز #کوره پز مریم ای دی مدیر @ictkourepaz
مشاهده در ایتا
دانلود
💢اصل نیاز به تعلق و نقش آن در 👈کوین هوگان در کتاب ارزشمند خود به نام «53 اصل متقاعدسازی» می‌نویسد: 👈انسان‌ها با عضویت در یک گروه خاص می‌توانند قدرت را تجربه کنند. به همین دلیل است که حتی نوجوانان در اوج عصیانگری سنین نوجوانی که به شدت بر فردیت خودشان تاکید دارند و دوست دارند به همه نشان بدهند که «مثل دیگران نیستند»، عضو گروه‌های دوستی مختلفی هستند و تلاش می‌کنند خودشان را شبیه دوستان‌شان بکنند 👈با توجه به قدرت بسیار «زیاد نیاز به تعلق» در انسان‌ها، این سوال پیش می‌آید که چگونه می‌توانیم از این اصل در موضوع متقاعد کردن دیگران استفاده کنیم؟ 👈برای پاسخ به این سوال، ابتدا باید با پدیده «واگیری فکری» آشنا شویم که می‌گوید: رفتارها سریع‌تر از عقاید و افکار، بین مردم سرایت پیدا می‌کنند 👈به بیان دیگر، مردم زمانی که یک رفتار جدید را می‌بینند، در اکثر مواقع بدون آن که فلسفه و ریشه آن رفتار را بشناسند، از آن رفتار تقلید می‌کنند. اما در مقابل، ترویج یک عقیده و اندیشه، کار سختی است 👈برای مثال، در زمان شوروی سابق، خیلی از مردم جهان از رفتارهای کمونیستی مثل استفاده از یک نوع سبیل و عینک خاص، تقلید می‌کردند یا به عبارتی، کمونیست بازی در می‌آوردند، در حالی که اگر از آنها درباره ایدئولوژی و فلسفه کمونیست می‌پرسیدید، جواب خاصی نداشتند 👈نیاز به تعلق و پدیده «واگیری فکری» به ما تاکید می‌کنند اگر می‌خواهیم روی طرف مقابل‌مان تاثیر بگذاریم، باید کاری کنیم تصور کند ما هم متعلق به همان گروهی هستیم که او هم عضو آن است و برای اثبات عضویت‌مان، باید رفتارهایی مشابه اعضای آن گروه داشته باشیم 👈برای مثال، فروشندگان حرفه‌ای قبل از مراجعه به مشتری، کمی دربارۀ نوع لباس پوشیدن و ادبیات مورد استفاده مشتری تحقیق می‌کنند 👈سپس وقتی پیش مشتری می‌روند، لباسی شبیه به او می‌پوشند و از واژگانی استفاده می‌کنند که مشتری از آنها استفاده می‌کند 👈با این کار، فروشنده به صورت غیرمستقیم ولی بسیار موثر به مشتری نشان می‌دهد که عضو گروه مشتری است و حتی رفتارهایی شبیه به او دارد. در نتیجه، مشتری ناخودآگاه تحت تاثیر و نفوذ فروشنده قرار می‌گیرد و در برابر او خلع سلاح می‌شود 👈یا فروشنده‌ای را در نظر بگیرید که تلاش می‌کند ظروف بیشتری را به یک خانم بفروشد و برای این منظور به او می‌گوید: خانم‌های باسلیقه معمولا وقتی رنگ آبی این ظرف را می‌خرند، رنگ‌های زرد و سفید را هم در کنارش می‌خرند @ngonosrat
💢چگونه با روزانه دوست شویم؟ 👈کلی مک گونیگال، استاد دانشگاه استنفورد، در یکی از سخنرانی‌های خود در TED درباره شیوه کنار آمدن با استرس‌های روزانه در زندگی و پراسترس مثل و صحبت کرده و می‌گوید: 👈سال‌های سال من و همکارانم به شما می‌گفتیم که استرس برای سلامتی شما مضر است. در حقیقت، ما روانشناسان این گونه در ذهن شما جا انداخته‌ایم که استرس، دشمن انسان‌هاست و باید با آن بجنگیم 👈اما می‌خواهم اینجا یک اعترافی بکنم و بگویم نظرم راجع به آن عوض شده و آن را دشمن انسان‌ها نمی‌دانم 👈نظر من درباره استرس زمانی عوض شد که نتایج یک تحقیق گسترده روی 30 هزار فرد بزرگسال در هشت سال را مطالعه کردم که در آن این دو سوال پرسیده شده بود: 1️⃣در سال گذشته چه میزان استرس را تجربه کردید؟ 2️⃣به نظرتان استرس چقدر برای سلامتی‌تان مضر است؟ 👈بعد از انجام این تحقیق، محققان به نتیجه عجیبی دست پیدا کردند: کسانی که باور دارند استرس به سلامتی‌شان ضرر می‌رساند، نسبت به کسانی که این باور را ندارند، 43 درصد بیشتر در معرض خطر مرگ ناشی از استرس قرار دارند 👈در حقیقت، افرادی که استرس زیادی را تجربه می‌کنند ولی باور دارند استرس برای سلامتی‌شان مضر نیست، کمترین ریسک بیماری و مرگ ناشی از استرس را متحمل می‌شوند 👈به بیان دیگر، خود استرس برای سلامتی‌ شما مضر نیست، بلکه باور شما به مضر بودن استرس است که به سلامتی شما ضربه می‌زند و جان شما را به خطر می‌اندازد 👈در واقع، اگر طرز فکرتان نسبت به استرس را تغییر بدهید و آن را دشمن خودتان ندانید، استرس نه تنها سلامتی‌تان را به خطر نمی‌اندازد، بلکه برای سلامتی‌تان مفید هم هست 👈پس بیایید به جای این که با استرس بجنگیم، نظرمان را نسبت به آن تغییر بدهیم و با استرس دوست شویم تا سالم‌تر زندگی کنیم @ngonosrat
💢چگونه با روزانه دوست شویم؟ 👈کلی مک گونیگال، استاد دانشگاه استنفورد، در یکی از سخنرانی‌های خود در TED درباره شیوه کنار آمدن با استرس‌های روزانه در زندگی و مشاغل پراسترس مثل و صحبت کرده و می‌گوید: 👈سال‌های سال من و همکارانم به شما می‌گفتیم که استرس برای سلامتی شما مضر است. در حقیقت، ما روانشناسان این گونه در ذهن شما جا انداخته‌ایم که استرس، دشمن انسان‌هاست و باید با آن بجنگیم 👈اما می‌خواهم اینجا یک اعترافی بکنم و بگویم نظرم راجع به آن عوض شده و آن را دشمن انسان‌ها نمی‌دانم 👈نظر من درباره استرس زمانی عوض شد که نتایج یک تحقیق گسترده روی 30 هزار فرد بزرگسال در هشت سال را مطالعه کردم که در آن این دو سوال پرسیده شده بود: 1️⃣در سال گذشته چه میزان استرس را تجربه کردید؟ 2️⃣به نظرتان استرس چقدر برای سلامتی‌تان مضر است؟ 👈بعد از انجام این تحقیق، محققان به نتیجه عجیبی دست پیدا کردند: کسانی که باور دارند استرس به سلامتی‌شان ضرر می‌رساند، نسبت به کسانی که این باور را ندارند، 43 درصد بیشتر در معرض خطر مرگ ناشی از استرس قرار دارند 👈در حقیقت، افرادی که استرس زیادی را تجربه می‌کنند ولی باور دارند استرس برای سلامتی‌شان مضر نیست، کمترین ریسک بیماری و مرگ ناشی از استرس را متحمل می‌شوند 👈به بیان دیگر، خود استرس برای سلامتی‌ شما مضر نیست، بلکه باور شما به مضر بودن استرس است که به سلامتی شما ضربه می‌زند و جان شما را به خطر می‌اندازد 👈در واقع، اگر طرز فکرتان نسبت به استرس را تغییر بدهید و آن را دشمن خودتان ندانید، استرس نه تنها سلامتی‌تان را به خطر نمی‌اندازد، بلکه برای سلامتی‌تان مفید هم هست 👈پس بیایید به جای این که با استرس بجنگیم، نظرمان را نسبت به آن تغییر بدهیم و با استرس دوست شویم تا سالم‌تر زندگی کنیم @ngonosrat
💢چارلی فقط یک خوب است، نه یک خوب 👈کتی فایوک در کتاب ارزشمند خود به نام «53 اصل بهترین‌ها» می‌نویسد: 👈فرض کنید اخیرا چارلی برای شغل فروشندۀ ارشد در یک شرکت مصاحبه و به مدیر آن ثابت کرده مهارت‌ها و تخصص‌های لازم را دارد. مدیر آن شرکت هم تحت تاثیر مهارت‌های چارلی قرار می‌گیرد و او را استخدام می‌کند 👈چارلی مشغول به کار می‌شود و کارش را هم خوب انجام می‌دهد، اما پس از مدتی، مدیر شرکت چیزهای جدیدی راجع به او می‌شنود. مثلا همکاران چارلی می‌گویند او ابزار و وسایل آنها را می‌دزدد یا به آنها بد و بیراه می‌گوید 👈در نهایت، مدیر شرکت تصمیم می‌گیرد چارلی را به خاطر رفتار بد با همکارانش اخراج کند، چون متوجه می‌شود این که چارلی یک فروشنده خوب است، دلیل نمی‌شود که یک کارمند خوب هم باشد 👈اما واقعیت این است که بسیاری از ما هنگام استخدام کارمندان مورد نیازمان، اشتباه مدیر این شرکت فرضی را مرتکب می‌شویم و تصور می‌کنیم این که فردی مهارت‌های خوبی داشته باشد، لزوما کارمند خوبی هم می‌شود 👈این قبیل تجربیات به ما تاکید می‌کند هنگام استخدام کارمندان مدنظرمان، علاوه بر سنجش مهارت‌های فنی یک فرد، باید مهارت‌های کارمندی او را هم با پرسیدن سوالاتی شبیه به این موارد، ارزیابی کنیم: 1️⃣خاطره‌ای تعریف کنید که در آن به یک همکارتان کمک کردید. دقیقا چه کمکی کردید و چرا؟ 2️⃣موقعیتی را بیان کنید که کاری که مربوط به شما نبود، زمین مانده بود اما تصمیم گرفتید آن را انجام بدهید. چرا این کار را کردید؟ 3️⃣موردی را شرح بدهید که با همکاران‌، رئیس و مشتریان‌تان درگیر شدید. در این موقعیت، چه کار کردید و نتیجه آن چه شد؟ 4️⃣موردی را تعریف کنید که مجبور بودید به کسی که لیاقت آن را نداشت، احترام بگذارید. چرا این کار را کردید و چگونه خودتان را راضی کردید؟ 5️⃣به نظر شما، حضور با تاخیر، بی‌مسئولیتی و بداخلاقی در محل کار یعنی چه؟ 6️⃣موردی را تعریف کنید که مدیر یا همکاران‌تان شما را راهنمایی کردند. آیا راهنمایی آنها را پذیرفتید؟ چرا؟ 7️⃣اگر قرار باشد از مدیر قبلی‌تان درباره شما سوال کنیم، چه چیزهایی درباره رفتار و اخلاق شما در محل کار به ما می‌گوید؟ @ngonosrat
💢 در @ngonosrat 👈کالین استنلی، از مربیان مطرح فروش در دنیا، در کتاب پرفروش خود به نام «هوش هیجانی در فروش» می‌نویسد: 👈هم من و هم شما ده‌ها فروشنده می‌شناسیم که برای موفقیت در فروش تلاش می‌کنند، اما هر چقدر بیشتر تلاش می‌کنند، کمتر موفق می‌شوند 👈دلیل عدم موفقیت این فروشندگان معمولا ربطی به میزان تلاش، کیفیت محصول، قیمت رقابتی و غیره‌شان ندارد چون خیلی وقت‌ها فروشندگان دیگری که در همان شرکت حضور دارند و در همان شرایط، بسیار موفق‌اند 👈به نظر من، دلیل عدم موفقیت بسیاری از فروشندگان، در درجه اول به ناتوانی آنها در اثرگذاری روی مشتریان ربط دارد و نه هیچ چیز دیگری 👈برای تاثیرگذاری روی مشتری، به عنوان مهم‌ترین وظیفه یک فروشنده حرفه‌ای، بیش از هر چیزی باید هوش هیجانی‌مان را تقویت کنیم @ngonosrat
💢ترس از طرد شدن 👈تیم کانِر در کتاب خود به نام «91 خطای » می‌نویسد: 👈برخلاف تصور بسیاری از فروشندگان مبتدی، اصلی‌ترین دلیل شکست در ، قیمت بالا یا رقبای قوی‌تر نیست، بلکه ترس از طرد شدن توسط مشتری و نه شنیدن از او است 👈برای غلبه بر این ترس، باید با این واقعیت‌های مهم در دنیای فروشندگی آشنا شویم: 1️⃣هیچ کدام از مشتریان‌مان، در حالت عالی خواهان خرید محصول‌مان نیستند، مگر آن که به آنها ثابت کنیم به آن نیاز دارند. پس نباید توقع داشته باشیم یک مشتری در اولین بار به ما بله بگوید و زود بخرد 2️⃣اگر توقع داریم تمام مشتریان به ما بله بگویند و از ما بخرند، روی ابرها سفر می‌کنیم چون در بهترین حالت، حداکثر 70% مشتریان به شما بله می‌گویند و محصول‌تان را همان موقع می‌خرند. پس هر روز از هر 10 مشتری، حداقل از سه نفرشان «نه» می‌شنویم 3️⃣اگر از مشتری نخواهیم که محصول‌مان را بخرد، نباید توقع داشته باشیم که او خودش تصمیم بگیرد آن را بخرد. پس همیشه باید پیگیر خرید مشتریان‌مان باشیم 4️⃣نباید اجازه بدهیم ترس از طرد شدن، مانع شود از مشتری بپرسیم چرا محصول‌مان را نمی‌خرد یا چه کارهایی می‌توانیم انجام بدهیم تا محصول‌مان را بخرد 5️⃣ترس از طرد شدن، یک ذهنیت منفی است و باید آن را با ذهنیت‌های مثبتی مثل اعتماد به نفس، صبوری، امیدواری و غیره از بین ببریم 6️⃣ترس از طرد شدن، بیانگر نیازمان به پذیرفته شدن است. پس اگر خیلی از طرد شدن می‌ترسیم، روزمان را با مشتریانی شروع کنیم که به احتمال زیاد از ما می‌خرند @ngonosrat
💢 در 👈کالین استنلی، از مربیان مطرح فروش در دنیا، در کتاب پرفروش خود به نام «هوش هیجانی در فروش» می‌نویسد: 👈هم من و هم شما ده‌ها فروشنده می‌شناسیم که برای موفقیت در فروش تلاش می‌کنند، اما هر چقدر بیشتر تلاش می‌کنند، کمتر موفق می‌شوند 👈دلیل عدم موفقیت این فروشندگان معمولا ربطی به میزان تلاش، کیفیت محصول، قیمت رقابتی و غیره‌شان ندارد چون خیلی وقت‌ها فروشندگان دیگری که در همان شرکت حضور دارند و در همان شرایط، بسیار موفق‌اند 👈به نظر من، دلیل عدم موفقیت بسیاری از فروشندگان، در درجه اول به ناتوانی آنها در اثرگذاری روی مشتریان ربط دارد و نه هیچ چیز دیگری 👈برای تاثیرگذاری روی مشتری، به عنوان مهم‌ترین وظیفه یک فروشنده حرفه‌ای، بیش از هر چیزی باید هوش هیجانی‌مان را تقویت کنیم @ngonosrat
💢 در طولانی مدت اثرگذار است 👈برایان تیل در کتاب خود به نام «خلق مردم‌پسند» می‌نویسد: 👈کمپین تبلیغاتی‌ای که برای مدت طولانی ادامه می‌یابد، می‌تواند ارتباط بین برند با مجموعه‌ای از مزایا یا ویژگی‌های مدنظرمان را تقویت می‌کند 👈برای مثال، استفادۀ مکرر و طولانی مدت میشلن از یک کودک در تبلیغات خود، مفهوم «امنیت تایرهای میشلن» را تقویت کرده است. یا حضور تبلیغاتی در ورزش‌های بسیار هیجانی، وجهۀ «جوان‌پسند» و «پرانرژی» نوشیدنی‌ انرژی‌زای ردبول را تقویت کرده است 👈در حقیقت، استفاده از تبلیغات برای افزایش ارزش برند در بلندمدت، یک مسابقۀ دویِ سرعت نیست، بلکه یک مسابقۀ دویِ ماراتن است. به همین دلیل، نیازمند صبر و بردباری، تمرکز و همچنین تعهد است 👈به همین دلیل است که برنده شدن در تبلیغات، مثل برنده شدن در دویِ ماراتن، نیازمند «پاهای قدرتمند» است. این کار، مستلزم داشتن «ایده‌ای خلاق» است که از تمرکز چندین و چند ساله بر یک پیام خاص نشأت می‌گیرد 👈برای مثال، تبلیغات مجلۀ اکونومیست، که مطالب آن دربارۀ اوضاع اقتصادی و سیاسی جهان است، همیشه به صورت چاپی و بسیار ساده است. در تبلیغات این مجله، فقط نام مجله به همراه یک نوشتۀ ساده مثل «آمادگی برای هر جلسۀ غیرمنتظره‌ای» یا «دادن پاسخ‌های تماماً منطقی» به چشم می‌خورد 👈این تبلیغات، یک پیام محکم و منطقی را به مخاطبان مجله منتقل می‌کنند: اکونومیست تحلیل‌هایی عمیق از مسائل مهم روز را در اختیار شما قرار می‌دهد 👈به بیان دیگر، از آنجایی که اساس برند اکونومیست بر پایه ایدۀ «تحلیل‌های عمیق» شکل گرفته است، تمام تبلیغات این برند هم فقط همین پیام را به مخاطبان منتقل می‌کنند 👈نکته مهم دیگر در خصوص رابطه تبلیغات و برندینگ این است که «جالب یا خنده‌دار یا جذاب بودن تبلیغ» وقتی مفید است که بتواند پیام اصلی تبلیغ را تقویت کند 👈برای مثال، برای مثال، تبلیغات پیتزا لیتِل سزار نمونۀ خوبی از وجود این رابطه است. در یکی از این تبلیغ‌ها، سرآشپزی نشان داده می‌شود که به پیتزای پپرونی خیلی خوشمزه‌ای که درست کرده، افتخار می‌کند ودلش نمی‌آید آن را برای مشتری بفرستد 👈این تبلیغ از آن جهت به برند لیتِل سزار کمک می‌کند که به مشتری می‌گوید لیتِل سزار، خوشمزه‌ترین پیتزاها را دارد @ngonosrat
💢 را درگیر کنید 👈جیم بلیت در کتاب خود به نام «100 ایده بزرگ » می‌نویسد: 👈وفادار کردن مشتریان، هدف اصلی تمام شرکت‌هاست. شرکت‌های حرفه‌ای برای این منظور، صرفا از ابزارهایی مثل باشگاه مشتریان استفاده نمی‌کنند بلکه مشتری را با خودشان درگیر می‌کنند 👈برای مثال، شرکت سیسکو سیستمز، بزرگ‌ترین تولیدکننده و تامین‌کننده تجهیزات شبکه‌های کامپیوتری است 👈این شرکت، تجهیزات مورد نیاز بخش عمده‌ای از شرکت‌های فعال در صنعت آی‌تی برای راه‌انداز شبکه‌های اینترنتی، اینترانتی و اکسترانتی را تامین می‌کند و به همین دلیل، در اکثر کشورهای جهان حضور دارد 👈کاربران اصلی تجهیزات شرکت سیسکو سیستمز، مهندسانی هستند که شبکه‌های کامپیوتری را در شرکت‌های مشتری‌شان، راه‌اندازی و مدیریت می‌کنند 👈این مهندسان در طول دورۀ عمر یک شبکۀ کامپیوتری با مشکلات و چالش‌های مختلفی مواجه می‌شوند، زیرا هر لحظه ممکن است نیازهای جدیدی از طرف مشتری اعلام شود، شبکه به ناگهان قطع بشود و یا مشکلات ناشناخته‌ای بروز کند 👈به همین دلیل، سیسکو سیستمز یک «شبکۀ آنلاین پشتیبانی» راه‌اندازی کرده که به مهندسان شبکه کمک می‌کند مشکلات مختلف را با کمک آن حل کنند 👈یکی از بخش‌های جذاب این شبکۀ آنلاین پشتیبانی، آن جایی که است که به مهندسان اجازه می‌دهد با یکدیگر تبادل تجربه کنند و راجع به موضوعات مختلف حرف بزنند و از این طریق به یکدیگر کمک کنند تا مشکلات‌شان را حل کنند 👈این امکان، مهندسان شبکه را تشویق می‌کند که تعامل‌شان با سیسکو سیستمز را افزایش بدهند و به خصوص آنها را تشویق می‌کند تا راجع به سیسکو با بقیه مهندسان شبکه صحبت و تجهیزات آن را به آنها توصیه کنند 👈علاوه بر این، تعامل عمیق مهندسان شبکه با سیسکو به این معناست که وقتی شرکت‌شان را عوض می‌کنند یا پروژۀ جدیدی را می‌گیرند، باز هم سراغ سیسکو سیستمز بیایند @ngonosrat
💢اصل تقویت رفتار در مذاکره 👈لیگ تامپسون در کتاب خود به نام «53 اصل مذاکره» می‌نویسد: 👈گروهی از دانشجویان زیرک، قبل از کلاس دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند قدرت اصل «تقویت رفتار» را امتحان کنند، به این ترتیب که هر وقت استاد در سمت راست کلاس قرار گرفت، آنها به سمت جلو خم شوند، با علاقه به او نگاه کنند و لبخند بزنند 👈اما زمانی که استاد به سمت چپ کلاس حرکت ‌کرد، راحت تکیه بدهند، به نقاط مختلف نگاه کنند و به درس گوش ندهند 👈به نظر شما، استاد بیشترین وقت کلاس را در کدام سمت ایستاد؟ بدون شک، در سمت راست کلاس 👈البته استاد نمی‌دانست که چرا زمانی که کلاس پایان یافت، بیشتر در سمت راست کلاس ایستاده بود و این «ندانستن» مهم‌ترین نکته در «تقویت رفتار» است که نشان می‌دهد این اتفاق در ضمیر ناخودآگاه ما رخ می‌دهد 👈این مثال فرضی، قدرت «تقویت رفتار» را به خوبی نشان می‌دهد و به ما تاکید می‌کند می‌توانیم از این اصل در مذاکره نیز استفاده کنیم 👈در ، هر وقت که می‌خواهیم طرف مقابل‌مان، رفتار مطلوبی را بیشتر تکرار کند، می‌توانیم با کمک این روش‌ها از تئوری تقویت رفتار کمک بگیریم: 1️⃣سریع پاسخ بدهیم وقتی طرف مقابل‌مان یک رفتار مطلوب انجام داد، به رفتار او سریع پاسخ بدهیم. مثلا اگر یکی از خواسته‌های ما را پذیرفت، خیلی سریع به او لبخند بزنیم یا سرمان را به نشانه موافقت تکان بدهیم 2️⃣در رفتارمان ابهام نداشته باشیم پاسخ مثبتی که به طرف مقابل‌مان نشان می‌دهیم، باید ساده، شفاف و قطعی باشد. مثلا به جلو خم شدن و حالت تهاجمی گرفتن، رفتار قطعی برای ابراز مخالفت با حرف طرف مقابل هستند چون طرف مقابل معنای رفتارمان را به خوبی درک می‌کند 3️⃣رفتار طرف مقابل را تقویت کنیم نه نگرش او برخی از مذاکره‌کنندگان به اشتباه می‌خواهند نگرش طرف مقابل را تقویت کنند. مثلا می‌خواهند دیدگاه او درباره محصول را با کمک روش‌هایی که گفتیم، تقویت کنند. این کار نشدنی است چون اصل تقویت رفتار فقط مختص تقویت رفتارهای آشکار طرف مقابل است، نه نوع نگرش و تفکر او. برای مثال، اگر طرف مقابل، اطلاعاتی که می‌خواهیم را صادقانه ارائه کرد، می‌توانیم این رفتار او را با گفتن جمله‌ای مثل «چه اطلاعات عالی!» تقویت کنیم 4️⃣در رفتارمان سازگار باشیم اگر یک بار یک رفتار طرف مقابل را تشویق و تقویت کنیم و بار دیگر، در برابر همان رفتار هیچ عکس‌العملی نشان ندهیم، موجب سردرگمی طرف مقابل خواهیم شد و در نتیجه نمی‌توانیم رفتار مطلوب او را تقویت کنیم. پس در طول مذاکره، هر بار که طرف مقابل‌مان رفتار مطلوبی از خودش نشان داد، آن را تقویت کنیم @ngonosrat
💢 «همه به یک » 👈استراتژی قیمت‌گذاری همه به یک قیمت (All in Rate)، استراتژی است که در آن شرکت برای خرید محصول اصلی و محصولات مکمل و خدمات همراه آن مثل حمل و نقل، نصب و راه‌اندازی، آموزش، ضمانت اضافه و غیره، یک قیمت جذاب ارائه می‌کند 👈 در این استراتژی، تفاوت قیمت محصول اصلی و همه به یک قیمت به قدری است که مشتری تشویق می‌شود که بسته پیشنهادی شرکت را بخرد 👈 برای اجرای موفق این استراتژی، قیمت «همه به یک قیمت» باید از مجموع قیمت‌های اجزای بسته‌ای که به مشتری پیشنهاد می‌کنیم، حداقل 30 تا 40 درصد کمتر باشد @ngonosrat
💢7 عامل موفقیت در 👈فیلیپ کاتلر در کتاب خود به نام « بازاریابی» که توسط آقای دکتر مهدی امیرجعفری، ترجمه و به بازار ارائه شده است، می‌نویسد: 👈طبق یافته موسسه تحقیقاتی مک‌کینزی، داشتن استراتژی کارآمد تنها یکی از 7 عامل موفقیت شرکت‌ها در بازار است 👈مک‌کینزی معتقد است برای موفقیت در بازار به 2 دسته عامل نیاز داریم: عوامل سخت‌افزاری و عوامل نرم‌افزاری 👈عوامل سخت‌افزاری موفقیت در بازار عبارتند از: 1️⃣استراتژی‌های بازاریابی شرکت 2️⃣ساختار سازمانی شرکت و هماهنگی آن با شرایط بازار 3️⃣سیستم‌ها و پلت‌فرم‌های مورد استفاده یک سازمان، به خصوص آنهایی که با استراتژی‌هایی مثل بازاریابی خودکار، بازاریابی مبتنی بر داده و غیره مرتبط‌اند 👈عوامل نرم‌افزاری موفقیت در بازار عبارتند از: 1️⃣روش‌ها و فرایندهای کاری شرکت و میزان مشتری‌مدار و رقیب‌مدار بودن آنها 2️⃣مهارت‌های کارکنان، به خصوص بازاریاب‌ها و فروشندگان 3️⃣یافتن به موقع کارمندان مورد نیاز، به خصوص در بخش‌های بازاریابی و فروش 4️⃣ارزش‌ها و فرهنگ حاکم بر بازار، به خصوص در سه بُعد مشتری‌مداری، رقابت و نوآوری مستمر @ngonosrat
💢اصل هارمونی در 👈کوین هوگان در کتاب ارزشمند خود به نام «53 اصل متقاعدسازی» می‌نویسد: 👈اصل هارمونی می‌گوید: انسان‌ها، افراد شبیه به خودشان را دوست دارند، راحت‌تر به آنها اعتماد می‌کنند و در نتیجه، بیشتر تحت تاثیر آنها قرار می‌گیرند 👈با توجه به اصل هارمونی، برای متقاعد کردن طرف مقابل‌مان باید این اصول را رعایت کنیم: 1️⃣خودمان را شبیه به طرف مقابل نشان بدهیم 2️⃣به طرف مقابل و نظراتش احترام بگذاریم 3️⃣احساسات طرف مقابل را درک و تایید کنیم 4️⃣با طرف مقابل با احترام و مهربانی رفتار کنیم 5️⃣به جای بحث با طرف مقابل، نقاط مشترکی بین خودمان پیدا و روی آنها تمرکز کنیم 6️⃣در مواردی که اختلاف‌مان با طرف مقابل خیلی جدی نیست، نظرات او را قبول کنیم 7️⃣به جای استدلال آوردن و جدل کردن با طرف مقابل، صادقانه از او بخواهیم با ما همراه شود 8️⃣هرگز به صورت مستقیم، نظر مخالف‌مان را بیان نکنیم بلکه قبل از اعلام نظر مخالف، اول همراهی و هم‌فکری خودمان را با طرف مقابل اعلام و بعد به آرامی نظر مخالف‌مان را بیان کنیم 9️⃣تا جایی که ممکن است، در ابتدای جملات‌مان، به خصوص اگر می‌خواهیم با طرف مقابل مخالفت کنیم، از جملاتی شبیه به این استفاده کنیم: حق با شماست ... @ngonosrat
💢10 راهکار برای ارزشمند 👈سلست هدلی، از معروف‌ترین نویسندگان و مجریان آمریکا، در یکی از سخنرانی‌های خود در TED درباره شیوه‌های مکالمه‌ای ارزشمند می‌گوید: 👈دنیای امروز آن قدر پیچیده شده و مردم آن قدر روی نظرات‌شان، حتی نظرات اشتباه‌شان، اصرار دارند که هر مکالمه ساده‌ای درباره موضوعاتی مثل آب و هوای امروز یا حرف‌های فلان بازیگر معروف، می‌تواند به یک مجادله و دعوای جدی تبدیل شود 👈در چنین دنیایی که روز به روز اختلاف بین مردم بیشتر و بیشتر می‌شود و هیچ کس نمی‌خواهد از حرف‌هایش کوتاه بیاید، باید مهارت‌مان در مکالمه با دیگران، حتی آنهایی که کاملا با ما مخالف هستند را افزایش بدهیم 👈برای این منظور باید این 10 مهارت را در خودمان تقویت کنیم: 1️⃣در مکالمه چند کار را با هم انجام ندهید مثلا هم‌زمان با مکالمه، با گوشی‌تان یا سوئیچ خودروتان بازی نکنید یا درباره دعوایی که ساعتی قبل با رئیس‌تان داشتید یا شامی که قرار است بخورید، فکر نکنید 2️⃣فخرفروشی نکنید اگر می‌خواهید در مکالمه صرفا درباره نظرات خودتان حرف بزنید و توقع داشته باشید طرف مقابل هم صرفا گوش کند، اصلا با کسی حرف نزنید و به جای آن یک وبلاگ راه بیندازید. بر این اساس، بهترین راه مکالمه این است که با هدف یادگیری از طرف مقابل، وارد مکالمه شوید 3️⃣از پرسش‌های بسته‌ای که پاسخ بله یا خیر دارند، استفاده نکنید در مکالمه سعی کنید پرسش‌هایی بپرسید که طرف مقابل مجبور شود نظراتش را مطرح کند. مثلا در گفتگو با یک مشتری ناراضی از او نپرسید «از ما ناراحتید؟» چون مسلما به شما می‌گوید «بله». در حالی که هدف ما از مکالمه با یک مشتری ناراضی، درک دلیل نارضایتی او است. پس باید مثلا از او بپرسیم «چرا از ما ناراضی هستید؟» 4️⃣با جریان مکالمه حرکت کنید مثلا بسیاری از مجریان چون به حرف طرف مصاحبه‌شونده گوش نمی‌کنند، بعد از آن که او چند دقیقه درباره موضوعی حرف می‌زند، سوالی را می‌پرسند که او درباره آن توضیح داده است. این یعنی نتوانسته‌اند با جریان مکالمه حرکت کنند 5️⃣اگر چیزی را نمی‌دانید، خیلی راحت بگویید نمی‌دانم وقتی درباره چیزی که نمی‌دانیم، داستان‌بافی می‌کنیم، طرف مقابل خیلی سریع متوجه می‌شود و در نتیجه، اعتبارمان را از دست می‌دهیم. پس به جای داستان‌سرایی خیلی راحت بگوییم نمی‌دانم 6️⃣تلاش نکنید به طرف مقابل ثابت کنید شما هم همان تجربیاتی را دارید که او دارد مثلا اگر طرف مقابل به شما درباره سختی‌های کارش می‌گوید، به او نگویید که سخت‌ترین کار دنیا را دارید 7️⃣نظرات‌تان را به صورت پشت سر هم تکرار نکنید وقتی نظرمان را پشت سر هم تکرار می‌کنیم، صرفا خودمان را ذلیل می‌کنیم و حوصله طرف مقابل را سر می‌بریم 8️⃣حرف‌های اضافه نزنید صادقانه بگویم مردم به سال، ماه، روز، ساعت و بقیه جزئیات اتفاقی که برای‌تان افتاده و می‌خواهید آن را بازگو کنید، هیچ اهمیتی نمی‌دهند پس این حرف‌های اضافه را در مکالمه‌تان وارد نکنید 9️⃣گوش کنید؛ گوش کنید؛ گوش کنید موفق‌ترین آدم‌های تاریخ، آنهایی هستند که بیشتر از آن که حرف بزنند، حرف‌های بقیه را می‌شنوند. برای مثال، بودا معتقد بود: وقتی دهان‌تان باز است، هیچ چیز جدیدی یاد نمی‌گیرید. یا مدیرعامل یک شرکت مشهور یک بار گفت: تا به حال هیچ کس را به خاطر گوش دادن به حرف‌های مدیرش، اخراج نکرده‌اند 🔟مفید و مختصر حرف بزنید یک مکالمه مفید، مثل شلوارک است که هم به قدری کوتاه است که شلوارک به حساب می‌آید و هم آن قدر بلند است که لباس زیر به حساب نمی‌آید @ngonosrat
💢7 عامل در 👈فیلیپ کاتلر در کتاب خود به نام «مدیریت بازاریابی» که توسط آقای دکتر مهدی امیرجعفری، ترجمه و به بازار ارائه شده است، می‌نویسد: 👈طبق یافته موسسه تحقیقاتی مک‌کینزی، داشتن استراتژی کارآمد تنها یکی از 7 عامل موفقیت شرکت‌ها در بازار است 👈مک‌کینزی معتقد است برای موفقیت در بازار به 2 دسته عامل نیاز داریم: عوامل سخت‌افزاری و عوامل نرم‌افزاری 👈عوامل سخت‌افزاری موفقیت در بازار عبارتند از: 1️⃣استراتژی‌های بازاریابی شرکت 2️⃣ساختار سازمانی شرکت و هماهنگی آن با شرایط بازار 3️⃣سیستم‌ها و پلت‌فرم‌های مورد استفاده یک سازمان، به خصوص آنهایی که با استراتژی‌هایی مثل بازاریابی خودکار، بازاریابی مبتنی بر داده و غیره مرتبط‌اند 👈عوامل نرم‌افزاری موفقیت در بازار عبارتند از: 1️⃣روش‌ها و فرایندهای کاری شرکت و میزان مشتری‌مدار و رقیب‌مدار بودن آنها 2️⃣مهارت‌های کارکنان، به خصوص بازاریاب‌ها و فروشندگان 3️⃣یافتن به موقع کارمندان مورد نیاز، به خصوص در بخش‌های بازاریابی و فروش 4️⃣ارزش‌ها و فرهنگ حاکم بر بازار، به خصوص در سه بُعد مشتری‌مداری، رقابت و نوآوری مستمر @ngonosrat
💢 مجاز چیست؟ 👈هزینه‌های مجاز (Allowable expenses)، هزینه‌هایی هستند که شبکه‌های و ، فروشندگان و کارمندانی که با سروکار دارند، می‌توانند برای جذب، حفظ و جلب رضایت مشتریان خرج کنند 👈برای مثال، مهمانداران یک شرکت هواپیمایی مجازند در صورت کثیف کردن لباس مسافران در هنگام پذیرایی، به آنها کوپن خشکشویی تا مبلغ 30 دلار بدهند 👈شرکت‌های حرفه‌ای به خوبی می‌دانند که هزینه‌های مجاز نقش مهمی در جلب رضایت مشتریان دارد، برای همین، هزینه‌های مجاز را به صورت بخشنامه‌های داخلی تصویب و به تمام کارمندانی که با مشتری سروکار دارند، ابلاغ می‌کنند 👈یادمان باشد، شاید عده‌ای از فروشندگان و کارمندان‌مان از این هزینه‌های مجاز سوءاستفاده کنند، ولی نباید به این بهانه، جلوی هزینه کردن برای جلب اعتماد و رضایت مشتریان را بگیریم @ngonosrat
💢مثل ورزشکاران مرتب تمرین کنید 👈تیم کانِر در کتاب خود به نام «91 خطای » می‌نویسد: 👈فروشندگان حرفه‌ای به خوبی می‌دانند که فروش مثل ورزش است. در فروشندگی هم قبل از ورود به بازار واقعی، باید مثل ورزشکاران که قبل از شروع مسابقۀ واقعی تمرین می‌کنند، کلی تمرین کنیم 👈برای مثال، فرض کنید می‌خواهیم با یک مشتری مهم جلسه بگذاریم. اگر بدون هر گونه تمرینی به این جلسه برویم، قطعاً مرتکب خطا شده‌ایم و به احتمال زیاد شکست می‌خوریم 👈اما اگر مثل فروشندگان حرفه‌ای، مذاکره با مشتری را قبل از جلسۀ اصلی، مرتب تمرین کنیم، با اعتماد به نفس بیشتری به جلسۀ فروش می‌رویم و در نتیجه، احتمال موفقیت‌مان افزایش می‌یابد 👈بهترین تمرین فروش این است که سوالات، خواسته‌ها و مخالفت‌های احتمالی مشتری را از قبل پیش‌بینی کنیم و سپس با خودمان یا تیم فروش‌مان تمرین کنیم که چگونه به این موارد پاسخ می‌دهیم 👈در این صورت، وقتی وارد مذاکره با مشتری می‌شویم، به خوبی می‌دانیم که سوالاتش را چگونه پاسخ بدهیم و مخالفت‌هایش را چگونه مدیریت کنیم 👈اما اگر این تمرین را از قبل انجام ندهیم، معمولاً این دو اتفاق برای‌مان رخ می‌دهد: 1️⃣مشتری از ما چیزی می‌پرسد یا مخالفتی را مطرح می‌کند که پاسخ قانع‌کننده‌ای برای آن نداریم و در نتیجه، اعتماد مشتری را از دست می‌دهیم 2️⃣در پاسخ به سوالات و مخالفت‌های مشتری، حرف‌هایی را می‌زنیم و وعده‌هایی می‌دهیم که مخالف سیاست‌ها و اصول کاری شرکت است و در نتیجه، شاید مشتری را قانع کنیم، ولی خودمان را در شرکت به دردسر می‌اندازیم و به احتمال زیاد نمی‌توانیم به وعده‌هایی که به مشتری داده‌ایم، عمل کنیم 👈پس از این به بعد تلاش کنیم به ازای هر یک ساعتی که با مشتری جلسه داریم، دو تا سه ساعت قبل از جلسه، تمرین کنیم @ngonosrat
💢مثل ورزشکاران مرتب تمرین کنید 👈تیم کانِر در کتاب خود به نام «91 خطای » می‌نویسد: 👈فروشندگان حرفه‌ای به خوبی می‌دانند که فروش مثل ورزش است. در فروشندگی هم قبل از ورود به بازار واقعی، باید مثل ورزشکاران که قبل از شروع مسابقۀ واقعی تمرین می‌کنند، کلی تمرین کنیم 👈برای مثال، فرض کنید می‌خواهیم با یک مشتری مهم جلسه بگذاریم. اگر بدون هر گونه تمرینی به این جلسه برویم، قطعاً مرتکب خطا شده‌ایم و به احتمال زیاد شکست می‌خوریم 👈اما اگر مثل فروشندگان حرفه‌ای، مذاکره با مشتری را قبل از جلسۀ اصلی، مرتب تمرین کنیم، با اعتماد به نفس بیشتری به جلسۀ فروش می‌رویم و در نتیجه، احتمال موفقیت‌مان افزایش می‌یابد 👈بهترین تمرین فروش این است که سوالات، خواسته‌ها و مخالفت‌های احتمالی مشتری را از قبل پیش‌بینی کنیم و سپس با خودمان یا تیم فروش‌مان تمرین کنیم که چگونه به این موارد پاسخ می‌دهیم 👈در این صورت، وقتی وارد مذاکره با مشتری می‌شویم، به خوبی می‌دانیم که سوالاتش را چگونه پاسخ بدهیم و مخالفت‌هایش را چگونه مدیریت کنیم 👈اما اگر این تمرین را از قبل انجام ندهیم، معمولاً این دو اتفاق برای‌مان رخ می‌دهد: 1️⃣مشتری از ما چیزی می‌پرسد یا مخالفتی را مطرح می‌کند که پاسخ قانع‌کننده‌ای برای آن نداریم و در نتیجه، اعتماد مشتری را از دست می‌دهیم 2️⃣در پاسخ به سوالات و مخالفت‌های مشتری، حرف‌هایی را می‌زنیم و وعده‌هایی می‌دهیم که مخالف سیاست‌ها و اصول کاری شرکت است و در نتیجه، شاید مشتری را قانع کنیم، ولی خودمان را در شرکت به دردسر می‌اندازیم و به احتمال زیاد نمی‌توانیم به وعده‌هایی که به مشتری داده‌ایم، عمل کنیم 👈پس از این به بعد تلاش کنیم به ازای هر یک ساعتی که با مشتری جلسه داریم، دو تا سه ساعت قبل از جلسه، تمرین کنیم @ngonosrat
💢یک ، یک برند کاملا است 👈برایان تیل در کتاب خود به نام «خلق برندهای مردم‌پسند» می‌نویسد: 👈برندینگ را می‌توانیم خلق تجربه‌های جدید و خارق‌العاده برای مشتریان‌مان تعریف کنیم 👈خلق تجربیات مطلوب برای مشتریان، همیشه کار آسانی نیست و حتی گاهی اوقات برای برندهایی که جنبۀ خدماتی‌شان بیشتر است، مثل یک بانک، یک رستوران و غیره، چالش‌برانگیز نیز هست 👈در برندینگ محصولات، کنترل تجربیات مشتریان از محصول، ساده‌تر است چون شرکت می‌تواند از روش‌های مختلف کنترل کیفی در خطوط تولیدی‌اش استفاده و تجربه یکسانی را برای تمام مشتریان خلق کند 👈اما در مورد برندهای خدماتی، تجربۀ مشتریان از یک برند، به آن چه که در خطوط تولیدی شرکت رخ می‌دهد، ارتباطی ندارد 👈در حقیقت، در مورد چنین برندهایی، تجربۀ مشتریان به صورت مستقیم تحت تاثیر تعاملات بین مشتری و کارمندانی قرار دارد که خدمات را ارائه می‌دهند 👈کنترل این تعاملات وقتی سخت‌تر می‌شود که صدها کارمند در شعبه‌های مختلف شرکت (در داخل یک کشور یا در سراسر جهان) سعی می‌کنند طبق وعده‌های برند به مشتریان خدمت‌رسانی کنند 👈برای مثال، آرایشگاه‌های زنجیره‌ای رِجیس در تقریباً تمام مراکز خرید در سراسر آمریکا و کانادا فعال هستند 👈علاوه بر این که قیمت آرایشگاه‌های رِجیس، در مقایسه با سالن‌های خیلی لوکس، به‌صرفه‌تر است ولی اصلی‌ترین مزیت آرایشگاه‌های رِجیس، بکارگیری آرایشگرهای ماهر و آشنا به مُدهای روز است 👈وقتی که مشتری وارد یکی از سالن‌های رِجیس می‌شود، تمام تجربه‌اش از برند رِجیس از تعاملات او با آرایشگرها و نیز کیفیت کار آنها ساخته می‌شود 👈از نظر این مشتری، تبلیغات خیلی اهمیت ندارد؛ وب‌سایت رِجیس خیلی مهم نیست؛ نزدیکی رِجیس به محل زندگی‌‌اش چندان مهم نیست؛ آن چه که خیلی اهمیت دارد، کیفیت خدماتی است که آرایشگر رِجیس ارائه می‌دهد 👈به بیان دیگر، درک یک مشتری از برند رِجیس، کاملاً تحت تاثیر تجربه‌ای است که آرایشگر رِجیس برای او خلق می‌کند 👈به همین دلیل است که می‌گویند یک برند خدماتی، یک برند کاملا شخصی است چون تحت تاثیر روابط شخصی بین مشتری و کارمندان‌مان قرار دارد 👈از این‌رو، بدون شک، استخدام و آموزش درست، دو عامل بسیار مهم در خلق بهترین تجربیات برای مشتریان یک برند خدماتی به حساب می‌آیند که تاثیر آنها بسیار بیشتر از کمپین‌های تبلیغاتی است @ngonosrat
💢پایگاه‌های داده‌تان را یکپارچه کنید 👈جیم بلیت در کتاب خود به نام «100 ایده بزرگ » می‌نویسد: @ngonosrat 👈اکثر شرکت‌ها، اطلاعات مختلفی از مشتریان‌شان را روی پایگاه‌های داده کامپیوتری نگهداری می‌کنند. برای مثال، واحد تحویل سفارشات، آدرس‌های‌ مشتریان، واحد حسابداری، نحوۀ تسویه حساب و میزان خوش‌حسابی مشتریان، واحد بازاریابی، میزان وفاداری و رضایت مشتریان و واحد فروش هم میزان خرید و محصولات مورد علاقه مشتریان را در پایگاه داده‌شان ذخیره می‌کنند 👈اما خیلی وقت‌ها، واحدهای مختلف به بهانۀ «محرمانه بودن»، اطلاعات مشتری را در پایگاه‌های دادۀ مجزایی نگهداری می‌کنند و با یکدیگر به اشتراک نمی‌گذارند. در نتیجه، شرکت نمی‌تواند با در نظر گرفتن مجموع اطلاعاتی که از یک مشتری دارد، ایده‌های جذابی را برای حفظ و ارتقاء آن مشتری پیدا کند @ngonosrat 👈برای مثال، شرکت کارفُون یکی از بزرگ‌ترین فروشگاه‌های زنجیره‌ای عرضه‌کننده گوشی و تجهیزات جانبی موبایل در انگلستان است 👈کارمندان شرکت که با مشتری سروکار دارند (برای مثال، کارمندان فروشگاه‌های شرکت یا کارمندان مرکز تماس شرکت) به خوبی با اصول «فروش مشاوره‌ای» آشنا هستند و آموزش‌های متعددی در این زمینه دیده‌اند 👈در این روش، کارمندان شرکت ابتدا باید نیاز مشتری را به خوبی تشخیص بدهند و سپس بر اساس آن، بهترین محصولی که مشتری به احتمال زیاد خواهد خرید را به او پیشنهاد کنند 👈از سوی دیگر، کارمندان شرکت موظفند در صورت دریافت شکایت از مشتری، مشکل او را تا زمان حل شدن آن پیگیری کنند. با این حال، کارمندان شرکت برای انجام این وظایف دشوار، با چالش عدم دسترسی به اطلاعات مشتریان مواجه بودند 👈چیزی که کارمندان شرکت به آن نیاز داشتند، یک سیستم یکپارچه مدیریت ارتباط با مشتریان بود. شرکت برای این منظور، یک نرم‌افزار جدید که توانایی یکپارچه‌سازی اطلاعات گوناگون مشتریان را داشت، خریداری و نصب کرد 👈بعد از نصب این نرم‌افزار، شرکت متوجه شد که اطلاعات یک مشتری، در پایگاه‌های دادۀ واحدهای مختلف به صورت‌های گوناگونی ذخیره شده و تنها تفاوت بین اطلاعات ذخیره شده، نام مشتری است 👈مثلاً اَلِن اسمیت که یکی از مشتریان شرکت است، در یک پایگاه داده به اسم اسمیت، در یکی دیگر به اسم اَلِن اسمیت و در پایگاه دیگری به اسم اِ.اسمیت ذخیره شده بود 👈به همین دلیل، فروشندگان شرکت با این تصور که این اسامی هر کدام مختص به یک مشتری است، بارها با آن مشتری تماس می‌گرفتند و در نتیجه، وقت و انرژی‌شان را هدر می‌دادند 👈شرکت برای کاهش این مشکلات، اطلاعات تکراری را از روی پایگاه دادۀ جدید خود پاک کرد. در نتیجه، کارمندان شرکت امروزه به اطلاعاتی به‌روز، درست و جامع از مشتریان دسترسی دارند که به آنها کمک می‌کند تا در تعامل با هر مشتری، نیازهایش را دقیق‌تر از گذشته شناسایی کنند @ngonosrat
💢اصل شباهت در مذاکره 👈لیگ تامپسون در کتاب خود به نام «53 اصل » می‌نویسد: 👈به آخرین مهمانی که در آن شرکت و چند نفر را برای نخستین بار ملاقات کردید، فکر کنید. احتمالا نخستین لحظات ملاقات را به جستجو برای یافتن نقاط مشترک و مشابه بین خودتان و طرف مقابل صرف کرده‌اید @ngonosrat 👈به طور کلی، انسان‌ها هر وقت که برای نخستین بار با یکدیگر دیدار می‌کنند، به دنبال نقاط مشابه با طرف مقابل می‌گردند و برای این منظور مثلا می‌پرسند: «شما اهل کجایید؟» یا «راستی در کدام مدرسه درس خوانده‌اید؟» 👈دلیل این قبیل سوالات این است که احساس می‌کنیم کسی که شباهت‌هایی با ما دارد، هم‌خون و هم‌خانواده ماست و احتمالا به نفع ما کار خواهد کرد نه به ضرر ما 👈مذاکره‌کنندگان حرفه‌ای نیز رفتار مشابهی دارند و آنها هم در طرف مقابل خود، به دنبال نقاط مشابه و مشترک می‌گردند. به همین دلیل است که «بازی جستجوی شباهت» یکی از بازی‌های مهم در مذاکره محسوب می‌شود 👈در حقیقت، اگر بتوانیم بازی جستجوی شباهت را در ابتدا و در طول مذاکره به خوبی انجام بدهیم، احتمال این که بتوانیم روی طرف دیگر مذاکره تاثیر بگذاریم و رفتارهای مبتنی بر همکاری را در او زنده کنیم، افزایش می‌یابد 👈پس همیشه، چه در ابتدای مذاکره و چه در طول مذاکره، دنبال تجربیات، تفکرات، تفریحات و غیره مشابه با طرف مقابل‌مان باشیم و از آنها برای تاثیرگذاری روی طرف مقابل‌مان استفاده کنیم 👈مذاکره‌کنندگان حرفه‌ای حتی پا را از این هم فراتر می‌گذارند و دنبال خلق نقاط شباهت با طرف دیگر می‌روند. برای مثال، اگر ببینند طرف مقابل‌شان اهل ماهی‌گیری است، کمی درباره ماهی‌گیری تحقیق می‌کنند تا بتوانند با طرف مقابل‌شان در این باره گپ بزنند @ngonosrat
💢اول احساس، بعد منطق 👈کوین هوگان در کتاب ارزشمند خود به نام «53 اصل » می‌نویسد: @ngonosrat 👈همه ما بارها و بارها شنیده‌ایم که مردم بر پایه احساسات‌شان تصمیم می‌گیرند، سپس برای توجیه تصمیمات احساسی‌شان، به کمک دلیل و برهان به آن رنگ و بوی منطقی می‌دهند 👈در حقیقت، از آنجایی که انسان‌ها بیشتر موجوداتی احساسی هستند تا منطقی، احساسات نقش اصلی را در تصمیم‌گیری‌ها ایفا می‌کند و عقل و منطق، نقش دوم را @ngonosrat 👈بر همین اساس، استفاده درست از احساسات، تکنیکی قدرتمند و غیرقابل چشم‌پوشی در متقاعدسازی است چون به ما کمک می‌کند بر ناخودآگاه طرف مقابل‌مان تاثیر بگذاریم 👈برای مثال، فرض کنید در یک گردهمایی قرار است برای یک موسسه خیریه اعانه و کمک جمع‌آوری کنیم. مسلماً حاضرین در این جمع از میزان فقر و درماندگی فقرا آگاهی دارند 👈به همین دلیل، اگر بحث‌مان را با ارائه آمار فقر در جامعه و پیشینه و برنامه‌های آتی موسسه شروع کنیم، چقدر می‌توانیم بر آنها تاثیر بگذاریم؟ 👈در مقابل، حالتی را تصور کنید که داستان وضعیت فلاکت‌بار یک خانواده تهیدست را قبل از این که زیر پوشش این موسسه قرار بگیرد، با جزئیات تعریف کنیم @ngonosrat 👈در ادامه، بهبود چشم‌گیر وضعیت آن خانواده در اثر کمک‌های موسسه را شرح بدهیم طوری که اشک‌های حضار جاری شود 👈تجربه نشان می‌دهد سناریوی دوم خیلی بهتر است و موثرتر واقع می‌شود چون در آن روی احساسات طرف مقابل‌مان تمرکز کرده‌ایم @ngonosrat 👈در این مثال می‌توانیم بعد از ضربه به احساسات طرف مقابل‌مان، آمار و اطلاعات فعالیت‌های موسسه را هم به عنوان مکمل بحث‌هایمان ارائه کنیم 👈این مثال به ما تاکید می‌کند برای استفاده از احساسات جهت متقاعد کردن طرف مقابل‌مان باید این سه گام را طی کنیم: 1️⃣ابتدا هدف‌مان را مشخص و به این موضوع فکر می‌کنیم که چگونه می‌توانیم از احساسات طرف مقابل برای سوق دادن او به سمت هدف مدنظرمان استفاده کنیم 2️⃣سپس باید به این موضوع بیاندیشیم که با چه روش‌هایی می‌توانیم احساسات طرف مقابل را تحت تاثیر قرار بدهیم. تجربه نشان می‌دهد استفاده از داستان، تصاویر مرتبط، پرسش‌های چالشی و غیره بسیار موثرند 3️⃣وقتی احساسات طرف مقابل‌مان را برانگیخته کردیم و متوجه شدیم آمادگی لازم برای تصمیم‌گیری را پیدا کرده، آمار و اطلاعات لازم را به او ارائه کنیم @ngonosrat
💢پرحرفی نکنیم 👈تیم کانِر در کتاب خود به نام «91 خطای » می‌نویسد: 👈یکی از بزرگ‌ترین خطاهایی که فروشندگان مبتدی انجام می‌دهند، این است که بیش از اندازه صحبت می‌کنند و فروش را با سخنرانی اشتباه می‌گیرند. پرحرفی در فروش این پیامدهای خطرناک را برای فروشنده به دنبال دارد: @ngonosrat 1️⃣به مشتری اجازه نمی‌دهیم به اندازه کافی صحبت کند تا با نیازها و خواسته‌هایش آشنا شویم 2️⃣مشتری را زود خسته می‌کنیم و در نتیجه، کمتر به حرف‌هایمان دقت می‌کند 3️⃣مشتری تصور می‌کند می‌خواهیم با پرحرفی او را فریب بدهیم 4️⃣اطلاعاتی را ناخودآگاه برملا می‌کنیم که شاید گفتن آن به مشتری لزومی ندارد 5️⃣ممکن است برای ادامۀ حرف‌هایمان، یک سری اطلاعات نادرست و غیردقیق به مشتری بدهیم و او را گمراه کنیم @ngonosrat 6️⃣وقتی نوبت به سوالات و مخالفت‌های مشتری می‌رسد، اطلاعات و حرف جدیدی برای گفتن نداریم 👈به همین دلیل است که فروشندگان حرفه‌‌ای به جای پرحرفی و ارائه انبوهی از اطلاعات به مشتری، روی گرفتن اطلاعات از مشتری تمرکز می‌کنند و در نتیجه او را تشویق می‌کنند که بیشتر و بیشتر صحبت کند و اطلاعات بیشتری را به فروشنده ارائه نماید 👈سپس بر اساس اطلاعاتی که مشتری می‌دهد، تصمیم می‌گیرند که چه اطلاعاتی را بدهند و چگونه با مشتری مذاکره کنند 👈به همین دلیل است که فروشندگان‌ حرفه‌ای از یک قانون بسیار مهم تبعیت می‌کنند: در جلسات مذاکره، مشتری باید دو برابر فروشنده صحبت کند @ngonosrat
💢داوطلب خوب، خوش‌ بیان نیست 👈کتی فایوک در کتاب ارزشمند خود به نام «53 اصل بهترین‌ها» می‌نویسد: 👈گاهی اوقات، داوطلبان عالی و استعدادهای خوب ممکن است در مصاحبه بسیار ضعیف حاضر شوند چون این قبیل افراد معمولا تجربه کافی در صحبت کردن و رموز مصاحبه ندارند 👈در حقیقت، افراد با استعداد، به خصوص اگر قبلا به چند کارفرمای دیگر هم مراجعه کرده و به دلیل خوش بیان نبودن، پذیرفته نشده باشند، ممکن است آن طور که لازم است نتوانند خودشان را معرفی و پرزنت کنند 👈از سوی دیگر، یادمان باشد تجربه ما در مصاحبه کردن معمولا از تجربه فرد داوطلب در مصاحبه دادن بسیار بیشتر است. بنابراین باید بپذیریم که آنها مثل ما سر زبان نداشته باشند 👈ضمن آن که در مصاحبه شغلی به دنبال یک کارمند خوب هستیم، نه یک سخنران حرفه‌ای یا مجری و گوینده رادیو و تلویزیونی بر این اساس باید تلاش کنیم داوطلبی که احساس می‌کنیم خوب است ولی خجالتی، کم‌حرف، استرسی و غیره است را با کمک روش‌های زیر به حرف زدن تشویق کنیم: 1️⃣بیشتر از سوالات باز استفاده کنیم تا داوطلب مجبور شود راجع به خودش بیشتر حرف برند. مثلا به او بگوییم: لطفا کار قبلی‌تان را با کاری که ما به شما پیشنهاد داده‌ایم، مقایسه کنید 2️⃣سوالات کلی و عمومی بپرسیم. مثلا به فرد داوطلب بگوییم: لطفا راجع به آخرین مدیری که داشتی، صحبت کن 3️⃣سوالات ارزشیابی بپرسیم. مثلا از داوطلب بخواهیم تا عملکرد خودش در شغل قبلی‌اش را ارزیابی کند. @ngonosrat 4️⃣در حین مصاحبه ذهن باز داشته باشیم و زود قضاوت نکنیم. به این معنا که هیچ حرفی نزنیم یا هیچ رفتاری نکنیم که داوطلب احساس کند از او خوش‌مان نیامده است 5️⃣از تکنیک بیان مجدد و تکرار استفاده کنیم. مثلا بخشی از حرف داوطلب را تکرار می‌کنیم و از او می‌خواهیم آن بخش را مجددا با جزئیات بیشتری توضیح بدهد 6️⃣بیشتر سکوت کنیم تا فرد داوطلب تشویق شود حرف بزند. به خصوص درباره رزومه و سوابق کاری خودمان خیلی حرف نزنیم تا فرد داوطلب دست و پای‌ش را گم نکند @ngonosrat
💢راهکاری ساده برای ترک عادت‌های بد @ngonosrat 👈جودسان بروئر، روانشناس و استاد دانشگاه، در یکی از سخنرانی‌های خود در TED درباره راهکارهای بسیار ساده ولی عملیاتی برای ترک بد صحبت کرده و می‌گوید: 👈تمام رفتار انسان‌ها بر پایه این فرایند سه مرحله‌ای است: 1️⃣انگیزش: ما به دلیلی برانگیخته می‌شویم تا کاری را انجام بدهیم 2️⃣رفتار: رفتاری که تصور می‌کنیم خوب است را انجام می‌دهیم 3️⃣پاداش: مغزمان به ما بابت انجام آن رفتار پاداش می‌دهد 👈مثلا فرض کنید گرسنه هستیم (انگیزش)، سپس یک غذای خوشمزه می‌خوریم (رفتار) و بعد از آن یک احساس خوب و دل‌انگیزی به ما دست می‌دهد (پاداش) 👈این فرایند سه مرحله‌ای هم برای رفتارهای خوب و هم برای رفتارهای بد کاربرد دارد. مثلا فرض کنید از کار روزانه‌مان خسته شده‌ایم (انگیزش)، سپس سیگار می‌کشیم (رفتار) و بعد احساس می‌کنیم خستگی‌مان کمتر شده است (پاداش) 👈اگر این فرایند را مرتب تکرار کنیم، بعد از مدتی مغزمان خستگی را با سیگار مرتبط می‌کند و هر بار که احساس خستگی می‌کنیم، به ما دستور می‌دهد که «برو یه نخ سیگار بکش». در نتیجه، یک رفتار نامطلوب به یک عادت نامطلوب در ما تبدیل می‌شود 👈این فرایند سه‌ مرحله‌ای به ما می‌آموزد که اگر می‌خواهیم عادات بدمان را ترک کنیم، نباید با خودمان مبارزه کنیم، بلکه باید آن عادات را با کمک همین فرایند سه مرحله‌ای از بین ببریم 👈برای این منظور، باید بعد از هر بار انجام عادت نامطلوب به این موضوع فکر کنیم که تکرار این عادت، چه منافعی را برای‌مان دارد؟ مثلا اگر بعد از یک جلسه کاری فشرده، سیگار می‌کشیم، به این موضوع فکر کنیم که سیگار کشیدن چه نفعی برای‌مان دارد؟ 👈با تکرار این کار به مغزمان این پیام را می‌فرستیم که این عادت بد به بقا، سلامتی، تعادل روانی و سایر ارزش‌های اصلی‌مان در زندگی صدمه می‌زند و پاداش خوبی به ما نمی‌دهد. به این ترتیب، مغزمان آماده می‌شود آن عادت بد را کنار بگذارد 👈در حقیقت، با این کار، خودمان را از طلسمی که مغزمان ایجاد کرده رها می‌کنیم و آماده ترک عادت بد می‌شویم 👈یادمان باشد، این راهکار، یک راهکار سریع نیست، بلکه زمان‌بر است چون بارها و بارها باید به نتایجی که از عادت بدمان به دست می‌آوریم، فکر کنیم تا در نهایت، مغزمان به این نتیجه برسد که آن نتایج، پاداش نیستند بلکه تهدیدند @ngonosrat
💢تاثیر آموزش بر روحیه 👈مجله بنیانگذاران موفق در جدیدترین شماره خود در مقاله‌ای به نام «آموزش چگونه روی روحیه کارمندان تاثیر می‌گذارد؟» می‌نویسد: 👈آموزش یکی از مهم‌ترین عناصر موفقیت در هر کسب و کاری است، چون: 1️⃣آموزش میزان رضایت کارمندان از شرکت را افزایش می‌دهد عدم رضایت از شرکت یکی از مهم‌ترین دلایل استعفاء و ترک شغل به حساب می‌آید. آموزش چون باعث افزایش رضایت کارمندان از شرکت و ایجاد حس ارزشمندی در آنها می‌شود، به صورت مستقیم روی کاهش استعفاء و ترک شغل اثر می‌گذارد 2️⃣آموزش میزان بهره‌وری کارمندان را افزایش می‌دهد آموزش چون مهارت‌های شغلی کارمندان، میزان خوشحالی آنها از شرکت و درک آنها از نقش‌شان در موفقیت شرکت را افزایش می‌دهد، باعث افزایش بهره‌وری‌شان می‌شود 3️⃣آموزش نگرش حرفه‌ای کارمندان را به صورت مستمر ارتقاء می‌دهد آموزش با به چالش کشیدن نگرش و مهارت کارمندان، آنها را تشویق می‌کند دانش، نگرش و مهارت‌های حرفه‌ای‌شان را به صورت مستمر ارتقاء بدهند 4️⃣آموزش کیفیت کار شرکت را افزایش می‌دهد آموزش به صورت مستقیم باعث افزایش کیفیت کار کارمندان و در نهایت، ارتقاء کیفیت خروجی‌های شرکت مثل محصولات و خدمات آن می‌شود 5️⃣آموزش مهارت‌ کارگروهی و ارتباطات فردی کارمندان را تقویت می‌کند آموزش به خصوص آموزش‌های گروهی، روابط بین کارمندان را تقویت می‌کند و از طریق افزایش علاقه کارمندان به یکدیگر، باعث گسترش فرهنگ کارگروهی در شرکت می‌شود 6️⃣آموزش انگیزه کارمندان را دو چندان می‌کند وقتی شرکت برای آموزش کارمندانش هزینه می‌کند، به صورت مستقیم به آنها نشان می‌دهد که برای شرکت ارزشمندند. این احساس ارزشمندی در نهایت باعث افزایش انگیزه کاری کارمندان می‌شود 7️⃣آموزش فرهنگ شرکت را تقویت می‌کند آموزش، به خصوص آموزش ارزش‌ها و اصول کاری شرکت به کارمندان، فرهنگ کارمندان را تقویت و ارزش‌ها و اصول شرکت را در آنها نهادینه می‌کند 8️⃣آموزش هزینه‌های عملیاتی شرکت را کاهش می‌دهد کارمندان آموزش دیده خطاهای کمتری مرتکب می‌شوند و در نتیجه به شرکت کمک می‌کنند تا هزینه‌هایش را کاهش بدهد ❗️با توجه به منافع فراوان آموزش که به برخی از آنها اشاره کردیم، ضمن تبریک مجدد سال نو به تمام دوستان عزیز، امیدواریم در شروع سال جدید هم بتوانیم در کنار شما با یادگیری هر چه بهتر علم و هنر بازاریابی و فروش، کسب و کارهای پررونق‌تری را در سال جدید در پیش داشته باشیم @ngonosrat
💢سخت‌کوشی موفق 👈اپریل اسپیواک در مقاله‌ جدید خود در روزنامه وال استریت ژورنال می‌نویسد: 👈یکی از باورهای رایج درباره کارآفرینان موفق این است که ایشان بسیار سخت‌کوش هستند به گونه‌ای که می‌توان گفت به کار کردن زیاد اعتیاد دارند 👈در حقیقت، کارآفرینان موفق، آنهایی هستند که ساعات طولانی در شبانه روز کار می‌کنند، به خصوص اگر کسب و کار جدیدشان را به تنهایی آغاز کرده باشند 👈کارآفرینان موفق آن قدر کار می‌کنند که ساعات کمی را به امورات شخصی، خانواده و دوستان‌شان اختصاص می‌دهند، به گونه‌ای که بعد از مدتی، کسب و کارشان به زندگی‌شان تبدیل می‌شود 👈من برای درک بهتر روحیه سخت‌کوشی کارآفرینان موفق، به همراه همکارانم با نزدیک به 100 کارآفرین موفق گفتگو کردیم و متوجه شدیم که از نظر تمام آنها، سخت‌کوشی برای مدت طولانی، یعنی حداقل برای هفت تا 10 سال، رمز موفقیت در کارآفرینی است 👈بعد از این مصاحبه‌ها متوجه شدیم کارآفرینان موفق این شش ویژگی برجسته را دارند: 1️⃣کارآفرینان موفق در هر شرایطی به فکر کسب و کارشان هستند. کارآفرینان موفق مثلا حتی در تعطیلات هم به محصول جدیدی که می‌خواهند ارائه کنند، فکر می‌کنند. یکی از کارآفرینان در مصاحبه گفت: هر وقت ایده جدیدی را می‌بینیم، خیلی سریع به این موضوع فکر می‌کنم که چطور می‌توانم آن ایده را در کسب و کار خودم اجرا کنم 2️⃣کارآفرینان موفق، اعتبارشان را به کسب و کارشان گره می‌زنند. کارآفرینان موفق تصور می‌کنند موفقیت کسب و کارشان، موفقیت خودشان است و شکست آن، یعنی شکست خودشان. به همین دلیل، تصور می‌کنند اگر در کار جدید شکست بخورند، اعتبارشان را از دست می‌دهند و به همین دلیل، برای موفقیت کار جدیدشان از دل و جان مایه می‌گذارند 3️⃣کارآفرینان موفق تمام توجه‌شان را به کارشان معطوف می‌کنند کارآفرینان موفق فقط به انجام عالی کاری که شروع کرده‌اند، فکر می‌کنند نه به هیچ چیز دیگری. در حقیقت، آنها غرق کارشان می‌شوند و به همین دلیل خیلی به حرف‌های دیگران درباره کاری که می‌خواهند انجام بدهند، اهمیت نمی‌دهند 4️⃣کارآفرینان موفق از ریسک کردن نمی‌ترسند کارآفرینان موفق آن قدر به موفقیت ایده‌شان ایمان دارند که از ریسک کردن نمی‌ترسند و حتی کل سرمایه شخصی‌شان را به کاری که می‌خواهند انجام بدهند، اختصاص می‌دهند 5️⃣کارآفرینان موفق در خفا اشک می‌ریزند کارآفرینان موفق زمانی که کسب و کارشان به مشکل می‌خورد، موضوع را با هیچ کسی در میان نمی‌گذارند و در تنهایی‌شان غصه می‌خورند و برای حل مشکل به وجود آمده، فکر می‌کنند 6️⃣کارآفرینان موفق احساسات متضادی را تجربه می‌کنند کارآفرینان موفق به خوبی می‌دانند که راه‌اندازی و به پیش بردن یک کسب و کار جدید، بالا و پایین‌های بسیار زیادی دارد. به همین دلیل، در طول مسیر موفقیت‌شان، بعضی وقت‌ها احساس موفقیت و شادکامی می‌کنند و بعضی وقت‌ها احساس شکست و ناکامی. به همین دلیل، نه از موفقیت‌های مقطعی خوشحال می‌شوند و نه از شکست‌های مقطعی ناراحت و ناامید @ngonosrat
در کاری یه امر طبیعیه. قراره قضاوت شین و نتیجه‌ش رو هم نمی‌دونین! واضحه که به عنوان یک انسان باید مضطرب بشین، اما این استرس می‌تونه تا حدی مهار بشه که تأثیر منفی‌ش کنترل شه. ۳×۳ نکته‌ی مختصر درباره‌ی «مدیریت استرس در مصاحبه کاری»: @ngonosrat 1️⃣ قبل مصاحبه: ۱. راجع به شرکت، پوزیشن، و مصاحبه‌کننده خوب تحقیق کنین. خوبه که بدونین چی کار دارن می‌کنن، احتمالاً به چی علاقه دارن و دنبال چی‌ان، و خودتون رو توی مصاحبه باید علاقه‌مند و آگاه نشون بدین. توجه و اهمیت، احترام و علاقه میاره. ۲. حتماً یک محیط آروم، هم از نظر فیزیکی و هم از نظر روحی فراهم کنین. آرامش فیزیکی محیط (از نظر صوتی و بصری) احترام به مخاطبه. آرامش خودتون هم کمک کنه بهترین عملکردتون رو داشته باشین، هم می‌تونه نشان از تسلط شما بر موضوع بحث داشته باشه. ۳. شب قبلش خوب بخوابین، قبل مصاحبه (و حین‌ش) آب بنوشین، و به روزمه‌تون هم افتخار کنین! @ngonosrat قطعاً دستاوردهای شما اون‌قدری بوده که حاضرن براتون وقت باارزش‌شون رو بذارن تا بیشتر بشناسن‌تون. پس اعتمادبه‌نفس (در حد کافی) داشته باشین و حال‌تون با خودتون خوب باشه. حین مصاحبه: ۱. جواب مختصر مفید (efficient) بدین. و با دست خودتون مصاحبه رو به کوچه پس‌کوچه‌های پرخطر و استرس‌زا نبرین! حتماً هر ۳۰ الی ۴۵ ثانیه چک کنین که مخاطب همچنان توضیح می‌خواد و جلوش آپشن بذارین. چون ممکنه طرف از سر احترام نپره وسط حرفتون اما بعداً نمره منفی بده! ‏۲. تلاش برای بیش‌اثرگذاری (overimpress کردن) نکنین! صرفاً بهترینِ خودتون باشین. @ngonosrat مصاحبه‌گر حرفه‌ای خیلی راحت‌تر از اونی که فکر کنین می‌فهمه کجاها دارین تقلا می‌کنین که بیش از حد خودتون رو خفن نشون بدین. و هم ممکنه با خودبزرگ‌بینی شما حال نکنه، هم مچ‌تون رو بگیره و کله‌پا شین! ‏۳. مغز خودتون رو گول بزنین که انگار مصاحبه رو قبول شدین و شغل رو گرفتین و این جلسه فقط یه مرور اینه که چرا شما لایق بوده‌این! درست مثل تمرین تئاتر که می‌تونین فرض کنین تماشاچی‌ای نیست و این یه تمرینه. این شکلی دیگه لازم نیست استرسِ درحدلحظه قضاوت شدن رو دائم به دوش بکشین. ‏3️⃣ بعد مصاحبه: @ngonosrat ۱. حتماً یه «دمت گرم» به خودتون بگین که از کنج دنج راحت خودتون (کامفورت زون) بیرون اومدین و این مرحله رو پشت سر گذاشتین! @ngonosrat و اون والدی نباشین که فقط اگه بچه ۲۰ بگیره دوستش داره. بلکه به تلاش خودتون ارزش بدین و احترام بذارین. انشالله نتیجه هم خوب می‌شه. ‏۲. بیش‌فکری (overthink) نکنین! کنترل تمام دنیا دست شما نیست. با شفقت و صبوری سعی کنین یاد بگیرین و جاهای بهبودپذیر رو کم‌کم بهبود بدین. @ngonosrat صد تا فاکتور توی مصاحبه همیشه هست که ممکنه باعث نشدن بشه. و ۹۰ تاشم نمی‌تونین ببینین. پس بیش از حد تحلیل و خودقضاوت‌گری مضاعف و ناسالم نکنین. ‏۳. نهایتاً، یادتون باشه که شما یک شیر هستین که نیاز داره «یه آهو» شکار کنه. اگه این آهو رو از دست دادین، بازم آهو تو گله ممکنه باشه. و تهش کسی نه می‌پرسه و نه براش مهمه که چند تا آهو رو از دست دادین، وقتی که با یه آهو لای دندوناتون با افتخار برگردین و حالشو ببرین! @ngonosrat
📌 اگه از همین امروز و به مدت دو هفته هرشب ده دقیقه وقت بگذاری و بنویسی که طی روز؛ ۱.اتفاق نه چندان جذابی که امروز تجربه کردی چی بود!، ۲.هیجاناتی که بعدش تجربه کردی کدوم‌ها بود! و ۳. آیا میشد به اون ماجرا از یک زاویه دیگه هم نگاه کرد! 📍بعد از یه مدت… ۱. چون در کنار هیجانات مثبت، هیجانات منفی‌ت (غم، خشم، ترس...) رو تصدیق کردی و با سرکوب و اجتناب و بیخیال مهم نیست از کنارشون نگذشتی!، به مرور برون‌ریزی میشن و جمع نمیشن از تو کوه غم و خشم و ترس رو بسازن... ۲. چون خودآگاه‌تر شدی و فهمیدی چی بیشتر روت اثر می‌گذاره و چی کمتر، تنظیم هیجان رو به مرور یاد می‌گیری و مهارت تنظیم هیجان یعنی؛ نظارت، ارزیابی و تعدیل واکنش‌های هیجانی به اتفاقات روزمره... و ۳. چون تمرین دیدن یک ماجرا از زوایای مختلفی رو داشتی به مرور ذهن یاد می‌گیره اتفاقات رو چند بعدی تفسیر کنه نه یک بعدی، پس نوع واکنشش هم متفاوت خواهد بود. مثلا اینکه؛ برخورد سرد امروزش واسه این نبود که سرکار توبیخ شده؟. پس چرا من به خودم گرفتمش!... 📍مخلص کلام اینکه؛ هیجانات، درست مثل ما آدم‌ها دوست دارن که توجه بگیرن و دیده بشن. ژورنال‌نویسی این هدیه رو بهشون میده و تو می‌تونی با روزی ده دقیقه‌ نوشتن(به اندازه ده تا از ریلزهای تولید کننده دوپامین فیک تو اینستا) به این عزیزان دل فرصت دیده شدن بدی. @ngonosrat