سلام روز شنبهتون خوش 🌷
آمادهی تمرین تازه هستین؟
@paknewis
.
پاکنویس ( تمرین نویسندگی)
وقتی به کتابها یه نگاهی می اندازیم متوجه یک سری از کتاب ها میشویم که به صورت نامه نوشته شده اند. ام
این پست، دربارهی یک تمرین خیلی عالیه.
یه سبک جالب و جذاب که هم برای خواننده و هم برای خود نویسنده دلنشین و لذتبخشه:
#سبک_نامه_نویسی
بسیاری از آثار ارزشمند ادبی در این قالب هستن.
دوست دارید امتحانش کنید؟
شاید این همون قالبی باشه که همیشه دنبالش میگشتید و دلتون بخواد بیشتر ادامهش بدید. ☘️
@paknewis
پاکنویس ( تمرین نویسندگی)
این پست، دربارهی یک تمرین خیلی عالیه. یه سبک جالب و جذاب که هم برای خواننده و هم برای خود نویسنده
این پستها رو دوست عزیزم راضیهآقایا نوشتهبودن.
از ایشون بسیار سپاسگزارم 🌹
با لمس این هشتگ #سبک_نامه_نویسی
همهی پستهای مربوط به این مطلب رو ببینید.
در روزهای آینده دربارهش بیشتر مینویسم.
تمرین امروز اینه که برای هرکس که دوستدارید، یه نامه بنویسید.
همین.
فعلاً جزئیات خاصی نداره.
@paknewis
.
سالگرد مهدی اخوانثالث
یکی از بزرگترین شاعران پارسیگوی
@paknewis
#شعر
... ای لالهٔ من
تو میتوانی ساعتی سر مست باشی
با دیدن یک شیشهٔ سرخ
یا گوهر سبز
اما من از این رنگها بسیار دیدم
وز این سیه دنیا و هر چیزی که در اوست
از آسمان و ابر و آدمها و سگها
مهری ندیدم، میوهای شیرین نچیدم
وز سرخ و سبز روزگاران
دیگر نظر بستم، گذشتم، دل بریدم
دیگر نیم در بیشهٔ سرخ
یا سنگر سبز
دیگر سیاهم من، سیاهم
دیگر سپیدم من، سپیدم
وز هرچه بود و هست و خواهد بود، دیگر
بیزارم و بیزار و بیزار
نومیدم و نومید و نومید
هر چند میخوانند امیدم ...
م.امید
@paknewis
.
هدایت شده از آیات غمزه
ببین من هم صدای کوچکی در این هیاهویم
راضیه مظفری
به شوق دیدنت، طفلِ دبستان پیش از اردویم
همه آماده...کفش و کوله...حتی گیره ی مویم...
به گوشت می رسم از دورها... از دور های دور...
ببین من هم صدای کوچکی در این هیاهویم
الابیکم...هلابیکم... نمی دانم چه می گوید
غذاهای بهشتی را تعارف می کند سویم
ببین انگشت پایم تاولی کوچک زده اما
به یاد کودکان کربلا چیزی نمی گویم
رقیه_دوستم_موهای درهم برهمی دارد
برای او ندارم هدیه ای جز گیرهٔ مویم...
کسی در بین جمعیت ندیده مادر من را؟!
زنی با مهربانی می نشیند آه... پهلویم...
::
من اینجا آسمان را دیده ام با قد کوتاهم
نمی خواهم که پیدایم کنند آری... نمی خواهم...
#راضیه_مظفری
#غزل
اربعین
@ayateghamze
هدایت شده از نویسنده شو ✍
↙️ غلبه بر ترس از نوشتن با این ۴ راهکار
1⃣ شروع از متنهای کوتاه
نوشتن میتواند طاقتفرسا باشد، بهخصوص زمانی که در ابتدای راه نوشتن هستید. یکی از راههای غلبه بر این ترس، شروع با متنهای کوتاه و قطعات کوچک است. این کار به افزایش اعتماد به نفس شما کمک می کند.
2⃣ روزانه بنویسید
راه دیگر برای غلبه بر ترس از نوشتن این است که آن را به یک عادت روزانه تبدیل کنید. هر روز زمانی را برای نوشتن اختصاص دهید، حتی اگر فقط چند دقیقه باشد.
3⃣ کمالگرایی را کنار بگذارید
کمال گرایی میتواند مانع بزرگی در مسیر نوشتن باشد. این نکته را به یاد داشته باشید که اولین پیشنویس شما نباید کامل باشد؛ لذا آزادانه بنویسید، بدون اینکه نگران ساختار جمله یا دستور زبان باشید. همیشه میتوانید بعداً بارها متنتان را ویرایش و ویرایش کنید.
4⃣ آموزش را جدی بگیرید
شما بهعنوان یک نویسنده باید همیشه در حال یادگیری و توسعه و پیشرفت باشید. در کارگاههای نویسندگی شرکت کنید، کتابهای مربوط به نویسندگی بخوانید و بهطور منظم تمرین کنید. هرچه بیشتر بنویسید و یاد بگیرید، بهعنوان یک نویسنده، اعتمادبهنفس بیشتری خواهید داشت.
#نویسندگی
📚@nevisandeshoo
هدایت شده از ایمانیسم | فاطمهایمانی
📌کاش هرگز نامت را نشنیدهبودم
دوست آرام و بیگناه من!
اگر اکنون در هنگام وداع چنین آرزویی میکنم نه اینکه از تو متنفر باشم، بلکه چون عاشقت هستم آرزو میکنم کاش هرگز نامت را نشنیدهبودم.
کاش همچنان در بیخبری از تو غوطهمیخوردم بهجای اینکه اکنون از بیسعادتی خود حسرتبخورم.
آری این من بودم که روزی با اشتیاق تمام به سراغت آمدم .
تو قصد دوستی داشتی ولی من بی آنکه به عمق قلبت توجهکنم تو را از آن خود کردم. چراکه تو با آن جایگاه والا و ارجمند مایهی مباهات و فخرفروشی من بودی. مایهی دلگرمی من به پیشرفت و بالندگی.
با اینکه به خودم فکر میکردم اما همیشه خالصانه در پی فرصتی مناسب برای درآغوشگرفتن تو بودهام، برای نگاهکردن به چهرهی زیبایت و شنیدن سخنان ارزشمندت.
حقداری باورنکنی چون آن فرصت مناسب هرگز از راه نرسید.
تنها ثمرهی تصاحب تو برایم توهم پرمطالعگی بود و دورهدیدگی و آنگاه که در دوری از تو عمر را به هدردادم، پرده از حقیقت بیمایگیام برداشتهشد و آنچه برایم باقیماند تنها سرخوردگی بود و افسردگی.
اکنون تو را به ورثهی خویش میسپارم و تنها میتوانم به آنان سفارشکنم که از تو به نیکی مراقبتکنند و بهنگام، بهره برند و خوشبینانه امیدوارباشم که آنان وارثان حرفهای عملنکرده نباشند.
دوصد درود بر تو و بدرود.
فاطمه ایمانی
(نامه به کتابی که هرگز خوانده نشد.)
#نامهها
@imanism
.
سلام دوستان عزیز نویسنده 🌷
یه نکتهی خیلی مهم هست که باید همهمون بهش توجه کنیم:
رشد در مسیر نویسندگی «حلزونوار» هست.
و برای همه همینطوره.
نباید توقع داشته باشیم به سرعت به یک نویسنده حرفهای تبدیل بشیم.
من ضمن تشکر و ابراز خوشحالی از اینکه دوستان نوشتههاشون رو برای من یا در گروه میفرستن، منتظر فرصتی بودم که این نکته رو یادآوری کنم.
«لطفاً صبور باشید. برای بازخوردگرفتن عجله نکنید.»
نکتهای که توی این چت به دوستمون گفتم خیلی مهمه، لطفاً بخونید.🙏
موفق باشید. 🌷
@paknewis
پاکنویس ( تمرین نویسندگی)
سلام دوستان عزیز نویسنده 🌷 یه نکتهی خیلی مهم هست که باید همهمون بهش توجه کنیم: رشد در مسیر نویس
و یک نکته مهم دیگه که روز اول در گروه به دوستان گفتم، شاید لازم باشه اینجا هم بگم :
گفتم من نوشتههای شما رو میخونم، اما تکتک نظر نمیدم.
یک دلیلش هم اینه که تعداد دوستان زیاده.
اما نکاتی رو با توجه به همین نوشتههای شما، کمکم تذکر میدم.
اولین نکتهای هم که جلب توجه میکنه، «مساله ویرایشه».
همونطور که در پیام دوستمون هم دیدین، با عجله نوشتهشده و کاملاً بیتوجه به ویرایش.
متأسفانه متنهای ارسالی هم خیلی وقتها اینچنین هست.
حتا گاهی من خواستم بعضی متنهای بهتر رو در کانال قرار بدم، ولی نتونستم چون غلط املایی داشت.
لطفاً لطفاً لطفاً به نکات گفتهشده بیتوجه نباشید. 🙏
با بیدقتی و عجله به هیچکجا نمیرسیم.
باورکنید.
والّا خدا هم با اون عظمتش، جهان رو در ۶ مرحله آفرید، انسان رو طی ۶ الی ۹ ماه به تکامل میرسونه 😄
عجله نکنیم.
العجلةُ من الشیطان و التأنّي من الله.
@paknewis
📝 #آنافورا چیست؟
🔺آنافورا یک آرایه ادبی یونانی است.
🔺آنافورا یعنی تکرار یک واژه یا عبارت در ابتدای چند جمله.
مثلاً با عبارت «من می نویسم تا» چند جمله پشت سر هم بنویسید:
• من می نویسم تا غمهایم را تسکین دهم.
• من می نویسم تا به آرامش برسم.
• می نویسم تا به ذهنم نظم بدهم.
• من می نویسم تا تجربیاتم را ثبت کنم.
• من می نویسم تا بهتر یاد بگیرم.
• من می نویسم تا برای مشکلاتم راهحلهای بهتری پیدا کنم.
• من می نویسم تا خودم را بهتر بشناسم.
• من می نویسم تا تولید محتوا را بهتر یاد بگیرم.
• من می نویسم تا بهتر فکر کنم.
...
منبع: سایت خانم میترا جاجرمی
#تمرین
#آنافورا
@paknewis
.
🔺 برای خواندن کامل مطلب و نمونههای دیگر، روی این لینک بزنید.
https://mitrajajarmi.com/29
یا کلمهی «آنافورا» را در گوگل جستجو کنید.
#تمرین
#آنافورا
@paknewis
✍️ #آنافورا
یکی از مقاله های جالب دربارهی آرایه آنافورا، نوشتهی آقای هادی هادیان هست با این عنوان:
«تمرین آنافورا : وقتی که قافیه در ابتدای جمله ظاهر میشود»
http://hadihadian.ir/2022/11/23/anafora-practice/
این عنوان یادآور آرایهی تکرار در شعره.
تکرار کلمه یا جمله، گاهی به شاعرانهشدن نوشته ما کمک میکنه.
حتماً امتحانش کنید.
🔺نکته اینه که جملههای زیادی بنویسید و حتا چند روز این تمرینو ادامه بدید. ☘️
#تمرین
#آنافورا
#شعر
@paknewis
پاکنویس ( تمرین نویسندگی)
#آموزش هفتههای قبل گفتیم که «تکرار» پایه و اصل ایجاد موسیقی در شعره. چه وزن عروضی و قافیه و ردیف
دربارهی تکرار در شعر این پستها رو هم مطالعه کنید. 👆
@paknewis
#آنافورا
#تمرین
(۱) خوشبحال مردهها...
- مردهها نگران آینده نیستن.
- مردهها به مرگ فکر نمیکنن.
- مردهها به پزشک نیاز ندارن.
- مردهها خسته نمیشن.
- مردهها شکست نمیخورن.
- مردهها خیط نمیشن.
- مردهها کثیف نمیشن...
(۲) طفلک مردهها...
- مردهها هوس قهوه نمیکنند.
- مردهها زیر بارون خیس نمیشن.
- مردهها جواب تلفن عزیزشون رونمیدن.
- مردهها شب جمعهها منتظرترن.
- مردهها نگران عزیزانشون هستن ولی...
شما هم اگه این تمرین رو انجام دادید و دوستدارید به اشتراک بگذارید، با این هشتگ :
#آنافورای_من
توی گروه بذارید:
https://eitaa.com/joinchat/1348534631C0c1e9e59aa
4_5994530325118586759.mp3
11.36M
مرا بهخاطر دل شکستهام ببخش...
هدایت شده از پاکنویس ( تمرین نویسندگی)
بریده ای از کتاب:
«وقتی من کوچیک بودم ، با خانوادم رفتیم کنار دریا. خواهرم همیشه سنگ های بزرگی پیدا میکرد و از روشون می پرید تو آب ، شیرجه میزد و بعد برمیگشت روی آب . من همیشه بالای سنگ وایمیستادم، و اون از توی آب داد میزد بپر بریت ، فقط بپر! وقتی اون بالا وایسادی و پایین رونگاه میکنی فقط یه لحظه واسه پریدن خودت رو آماده حس میکنی. اگه این کارو کردی ، اونوقت جرئتش رو داری . اما اگه اون لحظه رد بشه و منتظر بشی تا دوباره سراغت بیاد ، هیچ وقت جرئتش رو پیدا نمیکنی و نمی پری.»
🔺پ.ن: شاید بریت ماری اول یه آدم غیرقابل درک به نظر بیاد، اما کم کم به ترتیب قاشق و چنگال توی کشوها عادت می کنید ، دلتون برای گل های بالکن تنگ میشه و در آخر هم مثل بریت ماری جرئت پریدن پیدا میکنید.
اگرهم نه
وقتی کتابو بستید حتما مثل بقیه کاملا حس میکنید که « بریت ماری اینجا بود».
#معرفی_کتاب
#داستان
#رمان
@paknewis