🌟 کراماتی از حضرت #امام_رضا(ع) - {٩}
🦌 پناهنده شدنِ #آهو به حرم امام رضا (علیه السلام)
👳🏻 #ابومنصور_بن_عبدالرزاق گفت: من در اوانِ جوانى، نسبت به كسانى كه به زيارت قبر #حضرت_رضا (علیه السلام) مىرفتند، خيلى بدبين بودم و با آنها دشمنى مىنمودم؛ و به همين خاطر، با خودم عهد بسته بودم كه زوّار آن حضرت(علیه السلام) را اذيّت كنم؛ به گونهاى كه سر راه زوّار را مىگرفتم و متعرّض آنها مىشدم و پول و اسباب آنها را مىگرفتم و آنها را برهنه مىكردم!!
🏹 روزى به عنوان شكار، بيرون آمده بودم كه ناگاه آهويى را از دور ديدم؛ پس، سگ تازىِ خود را براى صيد آهو فرستادم؛ و تازى، آن آهو را تعقيب كرد.
🦌 آهو متوجّه تازى گرديد و به ديوارى كه بر دور قبر حضرت رضا(علیه السلام) بود، پناهنده شد.
🐕 من ديدم كه آن آهو، در كنار ديوار ايستاده و تازى نيز در برابر او ايستاده است و ابدآ براى صيد آهو پيش نمىرود!!
🐕 هر كوششى كردم كه تازى، به صيد آهو، بپردازد، نشد؛ و او قدم از قدم برنمىداشت، لكن هر وقت آهو از جاى خود ـ كه كنار ديوار بود ـ دور مىشد، به سمت آن آهو مىرفت؛ امّا آهو، تا متوجّه تازى مىشد، باز خود را به ديوار مىرساند و تازى بر مىگشت!!
🕌 تا آن كه بالأخره آهو، از سوراخى كه به حياط مشهد شريف بود، داخل شد.
👳🏻 من هم، از پشت آهو، داخل حياط شدم؛ و در آن جا «ابونصر مقرى» را ملاقات كردم و از او سراغ آن آهو را گرفتم و گفتم:
⁉ آهويى را كه الان به اين جا آمد، نديديد؟
👴 گفت: من نديدم!!
👁 وقتى تفحّص كردم، جاى پاى آهو و فضولات او را يافتم، ولى به هيچ عنوان، از خود آهو خبرى نبود!!
🕌 پس فهميدم كه آن آهو، در حَرم است، ولى از نظر من، غايب مىشود.
👳🏻✋پس از اين قضيّه، با خداى خود عهد و نذر بستم كه از آن تاريخ به بعد، متعرّض زوّار قبر شريف آن حضرت نشوم؛ و بلكه نسبت به آنها خوبى و احسان كنم.
🕌 و بعد از آن قضيّه، هر وقت، مسئله مهمّى براى من پيش مىآمد، به صاحب آن مشهد شريف، پناه مىبردم؛ و به #زيارت آن بزرگوار مىرفتم؛ و حاجت من، بر آورده مىشد.
📚 عيون أخبار الرضا (۷)، ج ۲، ص ۲۵۸، ح ۱۱.
📗 برگرفته از کتاب مسیحای طوس.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#کرامات
#پندها
#دهه_کرامت
#داستان_کوتاه
🦌 دعوت از آهو بر سفره دوستان
🌹حضرت ابوجعفر، #امام_محمد_باقر (علیه السلام) حكايت فرمايد:
🌴 روزى پدرم؛ حضرت #زين_العابدين (عليه السّلام) به همراه عدّه اى از دوستان به اطراف شهر مدينه، جهت تفريح و استراحت رفتند، كه من نيز با ايشان همراه بودم.
🦌 چون سفره غذا گسترانيده شد و افراد آماده خوردن طعام شدند، ناگاه آهوئى در آن نزديكى عبور كرد، پدرم امام سجّاد عليه السّلام خطاب به آهو كرد و فرمود:
🌷«اى #آهو! من علىّ بن الحسين بن علىّ بن ابى طالب هستم و مادرم فاطمه زهراء عليهاالسّلام، دختر رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) مى باشد، نزديك ما بيا و با ما هم غذا شو».
🦌 آنگاه آهو جلو آمد و كنار سفره همانند ديگر دوستان نشست و مشغول خوردن غذا شد.
👈🏻 پس از گذشت لحظه اى، يكى از افراد اشاره اى كرد و آهو را ترساند؛ وقتى آهو خواست فرار كند، پدرم اظهار نمود:
🌷«آن حيوان را نترسانيد چون كه در پناه من قرار گرفته است و سپس به آهو خطاب كرد و فرمود:
🔅نترس، تو در پناه من هستى و كسى با تو كارى نخواهد داشت»
🦌و آهو با آسودگى خاطر مشغول خوردن غذا شد، كه اين بار يكى ديگر از افراد دستى بر پشت آهو كشيد و آهو پا به فرار گذاشت!!
🌷 پدرم امام سجّاد (عليه السّلام) به كسى كه دست بر كمر آهو كشيد و آن را ترساند، فرمود:
🔅«تو مرا نزد آهو سبك و ضايع كردى و تو سبب شدى كه آهو از ما سلب اعتماد كند».
🌷و سپس افزود: «من ديگر با تو سخن نخواهم گفت و متوجّه باش كه براى اين حركت ناشايسته ات ضرر خواهى ديد!!»
🐪 و پس از مدّتى آن شخص با شتر خود به اطراف مدينه رفته بود، كه شتر او فرار كرد و مردم هر چه كردند، نتوانستند شتر او را به منزلش باز گردانند. (۱)
📚 پی نوشت:
۱. إثبات الهداة، ج ۳، ص ۳۸ و ۴۰.
📗چهل داستان و چهل حدیث از #امام_سجاد علیه السلام، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#کرامات
#داستان_کوتاه
#سیـره_اهـل_بیـٺ
🧔🏻♀ ابراهيم شبرمه گفت: روزى حضرت رضا (عليه السلام) در محلى كه بوديم وارد شد و درباره #امامت ايشان بحث كرديم وقتى خارج شد، من و رفيقم - كه پسر يعقوب سراج بود - در پى آن جناب رفتيم؛ هنگامى كه وارد بيابان شديم، ناگهان به آهوانى برخورديم.
🦌 آن حضرت به يكى از آنها اشاره كرد، آهو فوراً پيش آمد و در مقابل آن حضرت ايستاد. امام (عليه السلام) دستى بر سر آهو كشيد و آن را به غلامش داد. آهو به اضطراب افتاد كه به چراگاه باز گردد، آن حضرت سخنى گفت كه ما نفهميديم. آهو آرام گرفت!!
🌹 سپس رو به من كرده فرمود: باز ايمان نمى آورى؟
🧔🏻♀ عرض كردم: چرا... آقاى من! تو حجت خدايى بر مردم! من از آنچه قبلا گفته بودم توبه كردم...
🌹 آنگاه رو به #آهو كرده فرمود: برو!
🦌 آهو اشك ريزان خود را به آن حضرت ماليد و به چرا رفت.
🌹 بعداً رو به من كرده، فرمود: مى دانى، چه گفت؟!
✋🏻 گفتم خدا و پيامبرش بهتر مى دانند.
🌹فرمود: آهو گفت وقتى مرا نزد خود خواندى، به خدمت رسيدم و اميدوار شدم كه از گوشتم خواهى خورد؛ اما حال دستور رفتن مرا دادى، افسرده شدم!! (۱)
🔥 امام عليه السلام كسانى را كه از راه راست به بيراهه رفته اند، هدايت مى كند تا به اشتباه خود پى برده، به راه راست برگردند، اما منحرفين لجوج در گمراهى خود باقى مى مانند.
👳🏻♂ «حسن بن على وشاء» گفت: حضرت رضا (عليه السلام) مرا در مرو خواست و فرمود:
🌹حسن! «على بن حمزه بطائنى» امروز از دنيا رفت و او را داخل قبر كردند.
👥 هم اكنون دو ملك داخل قبر او شدند. بدو گفتند. پروردگارت كيست؟
👤 گفت: خدا
👥 پيامبرت كيست؟
👤محمد بن عبدالله (صلى الله عليه و آله)
👥 امام اولت كيست؟
👤على بن ابى طالب (عليه السلام)
👥 امام دومت كيست؟
👤 امام حسن مجتبى (عليه السلام)
👥 امام سومت كيست؟
👤 حسين بن على (عليه السلام)
👥 امام چهارمت كيست؟
👤 امام زين العابدين، على بن الحسين (عليه السلام)
👥 امام پنجمت كيست؟
👤 امام محمد باقر (عليه السلام)
👥 امام بعد از او كيست؟
👤 در اينجا زبانش لكنت گرفت و گير كرد. او را شكنجه كردند!!
👥 باز سؤال كردند امام بعد از هفتمت كيست؟
🔥 ساكت ماند آنگاه حربه اى آتشين بر پيكرش زدند كه تا قيامت قبرش مى سوزد.
👳🏻♂ حسن بن على وشاء گفت:
📜 از حضرت رضا (عليه السلام) جدا شدم و اين تاريخ را ياداشت كردم پس از مدتى از كوفه خبر رسيد كه در همان روز بطائنى از دنيا رفته بود و همان ساعت او را دفن كرده بودند. (۲)
📚 پی نوشت ها:
۱. بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۵۳.
۲. بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۵۸.
📗 ۵۳ داستان از كرامات حضرت رضا عليه السلام، موسى خسروى
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#سیـره_اهـل_بیـٺ
#داستان_کوتاه
#امام_رضا
#کرامات
#روایت