eitaa logo
پرتو اشراق
783 دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
14.5هزار ویدیو
60 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
4_318504763102593592.mp3
5.49M
🎧 🕌 داستانی عجیب از کتاب درباره زیارت کربلا 🎙حاج 🌹 السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ الحُسین 🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🌹التفات به زوّار حسینی 🌷 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن 🗝️ آقای در همین سفر اخیر تشرف حقیر در (۱۴ رجب ۸۸) نقل کرد از مرحوم حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) پدر کلید دار فعلی که آن مرحوم اهل فضل و از خوبان بود. 🕌 شبی در حرم مطهر می بیند عربی پا برهنه خون آلود، پای خونین و کثیف خود را به ضریح زده و عرض حال می کند. 👳🏻‍♂️ آن مرحوم او را نهیب می دهد و بالأخره امر می کند که او را از حرم بیرون نمایند، در حال بیرون رفتن گفت: ✋🏻 (علیه السلام) من گمان می کردم این خانه توست معلوم شد خانه دیگری است! 🕌 همان شب آن مرحوم در خواب می بیند آن حضرت روی منبر در صحن مقدس تشریف دارند در حالی که ارواح مؤمنین در خدمت هستند حضرت از خدام خود شکایت می کند. 👳🏻‍♂️ کلید دار می ایستد و عرض می کند یا جداه! مگر چه خلاف ادبی از ما صادر شده؟ 🌹 می فرماید امشب عزیزترین مهمانهای مرا از حرم من با زجر بیرون کردی و من از تو راضی نیستم و خدا هم از تو راضی نیست مگر اینکه او را راضی کنی! 👳🏻‍♂️✋🏻 عرض کرد یا جدا! او را نمی شناسم و نمی دانم کجاست؟ 🌹فرمود: الآن در خان حسن پاشا (نزدیک خیمه گاه) خوابیده و به حرم ما هم خواهد آمد و او را با ما کاری بود که انجام دادیم و آن شفای فرزند مفلوج اوست و فردا با قبیله اش می آیند آنها را استقبال کن! 👥👳🏻‍♂️👥 چون بیدار می شود با چند نفر از خدام می رود و آن غریب را در همانجایی که فرموده بودند می یابد، دستش را می بوسد و با احترام به خانه خود می آورد و از او به خوبی پذیرایی می نماید. 👦🏻 فردا هم به اتفاق سی نفر از خدام به استقبال می رود چون مقداری راه می رود می بیند جمعی هوسه کنان (شادی کنان) می آیند و آن بچه مفولجی که شفا یافته همراه آورده اند و به اتفاق به حرم مطهر مشرف می شوند. 📗 منبع: شهید (ره)؛ داستانهای شگفت، ص ۱۲۵. 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
پرتو اشراق
🕊️ دو داستان شگفت آور از عزادارى وحوش بيابان در عزاى امام حسين (علیه السلام) 🌷 شهيد بزرگوار (ره) مى فرمايد: ⚜️ عالم كامل و بزرگوار و صاحب كرامات و مقامات آخوند ملا زين العابدين سلماسى (اعلى الله مقامه) گويد: ⛰️ از سفر زيارت حضرت رضا (عليه السلام) مراجعت كرديم، عبور ما به كوه الوند كه نزديك همدان است افتاد، فصل بهار بود، در آنجا پياده شديم، همراهان مشغول برافراشتن خيمه بودند، و من به دامنه كوه نگاه مى كردم! 👳🏼‍♂️ ناگاه چشمم به چيزى افتاد، دقت كردم پيرمرد محاسن سفيدى را ديدم كه عمامه كوچكى بر سر داشت و بر سر سكوئى نشسته كه چهار ذرع بلندى داشت و بر دور آن سنگهاى بزرگى چيده كه جز سر او چيزى معلوم نبود نزديك او رفتم و سلام كردم و مهربانى نمودم، به من انس گرفت و از جاى خود پائين آمد و به من گفت: ❓كه از گروه ضاله نيست (از دراويش و صوفيه نيست) كه بخاطر فرار از تكاليف عمده، نامهاى گوناگون بر خود گذارده و به اشكال عجيبه بيرون مى آيند، بلكه او داراى خانواده و اولاد بوده و پس از منظم كردن امور آنها براى فراغت در عبادت از آنها كناره گيرى كرده است. 📚 نزد او نيز رساله هاى عمليه علماء آن زمان بود و هيجده سال بود كه آنجا اقامت داشت، از او درخواست كردم از امور شگفت كه مشاهده كرده براى من بيان كند، او گفت: 🌙 ماه رجب بود كه من به اينجا آمدم، پنج ماه و اندى گذشت، شبى مشغول نماز مغرب بودم ناگاه صداى ولوله عظيمى آمد و آوازهاى غريبى شنيدم، ترسيدم و نماز را تخفيف دادم، نگاه كردم، ديدم بيابان پر شده از حيوانات مخالف يكديگر مثل شير و آهو و گاو كوهى و پلنگ و گرگ، جمع شده اند و با صداى عجيبى فرياد مى زنند و دور من جمع شده و سرهاى خود را به طرف من بلند نمودند، با خود گفتم: 👳🏼‍♂️ دور است كه سبب اجتماع اين وحوش و درندگان كه با هم دشمن هستند، براى دريدن من باشد، زيرا به خود حمله نمى كنند، فهميدم اين اجتماع براى امرى بزرگ و حادثه اى عجيب است، خوب كه دقت كردم بخاطرم آمد كه امشب شب است و اين فرياد و فغان براى مصيبت حضرت سيدالشهداء است، وقتى مطمئن شدم، عمامه از سر برداشتم و بر سر زدم و خود را ميان آنها انداختم و صدا زدم، حسين حسين، شهيد حسين، و مانند اين كلمات مى گفتم. 🦌🐆🦅 حيوانات در وسط خود جائى برايم خالى كردند و دور من حلقه زدند، بعضى سر بر زمين مى زدند، و بعضى خود را در خاك مى انداختند تا اذان صبح، سپس حيواناتى كه وحشى تر بودند زودتر و ديگران بعدا رفتند تا همگى متفرق شدند و از آن سال تا به حال كه مدت هيجده سال است اين كار عادت ايشان است، به گونه اى كه عاشورا بر من مشتبه مى شود، از اجتماع آنها در اين محل، مى فهمم كه عاشوراست. (۱) 🦋🕯️🦋🕯️🦋🕯️🦋🕯️🦋🕯️🦋 ⛰️ سپس شهيد بزرگوار از جناب آقاى حاج شيخ حسن مولوى آن مرد ثقه با فضيلت نقل مى فرمايد كه ايشان از جانب حاج سيد محمد رضوى كشميرى نقل مى كند كه در در دامنه يك كوه، حسينيه اى است كه هر ساله ايام عاشورا در آن اقامه عزاى حضرت سيدالشهداء مى شود. 🦁 از شب اول از بيشه نزديك حسينيه شيرى مى آيد، مى رود بالاى پشت بام (كه از دامنه كوه طبعا صعود به آن آسان است) و سرش را از روزنه اى كه بخاطر روشنائى و تهويه مقدارى باز است، داخل مى كند و عزاداران را مى نگرد و قطرات اشك او پشت سر هم مى ريزد تا شب عاشورا هر شب اين كار را انجام مى دهد، و پس از پايان مجلس مى رود. 🌙 و فرمود: در اين قريه اول محرم هيچگاه مشتبه و مورد اختلاف نمى شود. (۲) 📚 پی نوشت ها: ۱- داستانهاى شگفت، ص ۱۹۹. ۲- همان مآخذ. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq