🚩خدایا تو شاهد باش #ایرانِ خامنه ای صدها #شهید داد.. ولی نگذاشت نوه پیامبر(ص) دوباره به اسارت رود
سالروز شهادت بانوی #صبر و #استقامت #حضرت_زینب (س) تسلیت باد
🌹سردار شهید مصطفے ردّانےپور
🔰 #فرمانده_قرارگاه_فاتح
#باشهدا
💠 #ڪارت_دعوت_برای_اهل_بیت
🌸مےخواست برای عروسیش ڪارت دعوت بنویسہ اوّل رفتہ بود #سراغ اهل بیت .
یڪ #ڪارت نوشتہ بود برای امام رضا (ع) مشهد .
یڪ ڪارت برای امام زمان (ارواحنا فراه ) مسجد جمڪران .
یڪ ڪارت هم به نیّت حضرت زهرا (س) انداخته بود توی ضریح حضرت معصومہ .
🌺 قبل از عروسے #بـےبـے اومده بود بہ #خوابش ڪہ در عروسیش شرڪت ڪردند !
شهید گفتہ بود قصد مزاحمت نداشتم
فقط مےخواستم احترام ڪنم .
🌸حضرت #فرموده بودند :
"چرا دعوت شما را رد ڪنیم ؟
چرا بہ #عروسے شما نیایم ؟
ڪے بهتر از شما ؟
ببین همه آمدیم "«شما عزیز ما هستے»
🌺امام خطبہ #عقدشان را خواند، مصطفے بہ امام عرض ڪرد ، ما را نصیحتے بفرمایید .
امام (ره) نگاهے بہ عروس ڪردند و فرمودند ، خدا بہ شما #صبر دهد .
🌸 تنها #سہ_روز بعد از عروسیش #گذشتہ بود ڪہ دست خانمش را گذاشت تو دست
مادر و گفت : دلم مےخواهد برای مادرم دخترخوبـے باشے . بعد هم #رفت منطقہ .
و همانطور ڪہ آرزو ڪرده بود پیڪر پاڪش هرگز پیدا نشد .
🔸 #متولد : 1337
🔹 #شهادت : 15/5/1362 ، والفجر 2
🔸 #حاج_عمران_مفقودالجسد
🔹 #خاطرات_ناب
https://eitaa.com/piyroo
─┅═ঊঈঊঈ═┅─
❃↫بِسْمِ رَبّ الشُهَداءِوَالصّدِیقینَ↬❃
📑#وصیتنامهشهیدناصربهداشت
🔶پروردگارا با قلبی خالی از #علائق دنیا به سویت آمده ام می خواهم همچون #عاشقانت به #لقائت بپیوندم خدایا بار گناهانم زیاد است از تو عاجزانه درخواست می کنم که از سر چشمه #لطف و #کرمت بر من ببخشایی ،ببخش بر من که در زندگانی نتوانستم آنگونه که #شایسته است،تو را #پرستش کنم.
🔶و اینک می روم که با رزم بی امان با #کفار از ارزشهای انسانی #دفاع کنم و گوش به ندای #قرآن بدهم.
🔶می روم تا #امام زنده بماند و همچنان #جلودارکاروان باشد.
🔶می روم تا #قلب خود را از #عشق #خدا پر کنم و با یاد او روحم را #آرامش دهم.
🔶آری به #جبهه می روم ،#جبهه ای به وسعت تمام #اسلام در مقابل تمام #کفر، #جبهه ای که سراسر #نور است و #ذکر #خدا و #دعا، جبهه ای که هر گاه در آن به #افق نگاه می کنم بیاد #صحرایکربلا می افتم و بیاد #مظلومیتحسین (ع)، جبهه ای که همه چیزش انسان را عاشق #خدا می کند و به زندگی محتوی می بخشد و #خالص می کند انسان را جائی که روح #خدائی حاکم است و همه در اعمال خیر سبقت می گیرند و #نمازشبهای آنها سنگرها را #نورانی می کند و #شهادت ها آنها را مقاوم تر و استوارتر می کند.
🔶و با آمدن به جبهه است که انسان #مؤمن و انسان حریص شناخته می شوند آنانکه برای #جهاد در راه #خدا قیام نکنند و برای دفاع از #حق سستی کنند باید بدانند که موجبات #ضلالت #دنیوی و #شقاوتاخروی خویش را پدید آورده اند.
🔶از معیار #زندگی و #مرگ در ملکیت #توحید ،هدایت به سوی #خدا و گمراهی از #حق است اما از نظر وابستگان به دنیا مرگ و زندگی متعلق به جسم خاکی است ،اگر چه جسم خاکی اش در حرکت باشد یا زیر خاک و آن کس که به #کافران و #ملحدان پرست انسانیت خویش را هلاک کرده است اگر چه به ظاهر زنده باشد و متحرک آری آری ،مسئولیتی بس سنگین بر دوش دارد و تا زنده است این امانت را بر دوش می کشد.
🔶سخنی دارم با #امتامام که البته از خودشان یاد گرفته ام و آن اینکه توجه داشته باشند که مبادا سست شده و دست از #امام عزیز بکشند و همیشه پیشتاز #رهروانحق باشند و دست از یاری #امام برندارند و از آزمایش #خداوند هرگز غافل نباشند و شما پدر ومادر عزیزم که عمر خود را برای پرورش من صرف نمودید و در راه تربیت من زحمت ها کشیده اید از شما تشکر می کنم عذر می خواهم که هرگز نتوانسته ام گوشه ای از زحماتتان را جبران کنم فقط از خدا می خواهم که به شما اجر عظیم عنایت کند.
🔶از شما می خواهم که #صبر را پیشه کنید و از #خداوند طلب عمر طولانی برای #امام نمائید.
☢این داستان نیست، #مظلومیت #سربازان #روح الله ست، پس ادامه دارد تا #ظهور…
#روحش #شاد و #یادش #گرامی باد.
─┅═ঊঈ🕊🕊🕊ঊঈ═┅─
#بــرایشــادیروحــش
"#صلوات"
اللَّهمَّ صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#رمضان
🌙با نزدیکی رمضان خوب به این آیات دقت کن:
🎗﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ الْجَنَّةِ غُرَفًا تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ (۵۸) الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾
🍁 (و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند قطعا آنان را در غرفههایی از بهشت جای میدهیم که از زیر آنها جویها روان است؛ جاودان در آنجا خواهند بود، چه نیکو است پاداش عمل کنندگان (۵۸) همان کسانی که صبر پیشه کردند و بر پروردگارشان توکل نمودهاند)
این است راه بهشت: #تلاش، #صبر، #توکل.
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🔶در سال های دفاع #مقدس #دلاورانه در مسئولیت های مختلف ایفای نقش کرد و در #گمنامی تمام، حماسه ها از خود بر جای گذاشت.
🔶بارها و بارها #مجروح و #زخمی شد اما مصمم تر از قبل حتی پیش از اینکه زخم هایش التیام یابد دوباره در #جبهه ها حاضر می شد.
🔶به گفته دوستانش دوازده بار به صورت جدی #مجروح شد که راهی جز بستری در بیمارستان نداشت و حتی به شدت مورد #حملهشیمیایی قرار گرفت اما تا آرین روزهای جنگ همچنان #دلاورانه ایستاد و از #اسلام و #انقلاب و #میهن خویش دفاع کرد.
🔶سال های پس از جنگ را با درد و رنج بسیار سپری کرد و در این سال ها، همسر #فداکار و دو فرزند بزرگوارش دردهایش را التیام می بخشیدند و در کنار دوستان و رزمندگان همدان، سنگ صبور سال های #بی قراری و #جدایی #علیخوشلفظ از #یاران و #همرزمانش بودند.
🔶کتاب زندگی نامه این #شهید بزرگوار به همت همرزمش #حمیدحسام با نام "وقتی مهتاب گم شد" به زیبایی به رشته تحریر درآمد و مورد توجه و عنایت ویژه #مقام #معظم #رهبری قرار گرفت.
🔶مقام معظم #رهبری در دیدار با این #شهید او را اسوه #صبر و #استقامت و #افتخار بچه های همدان برشمرد .
🔶#علیخوشلفظ پس از سال ها تحمل #درد و #رنج ناشی از #مجروحیت و #صبر در برابر دوری یاران و دوستان، ۲۹ آذر ماه سال ۱۳۹۶ آسمانی شد و به کاروان عظیم #شهدا پیوست .🕊🕊🕊
#روحش #شاد و #یادش #گرامی باد.
─┅═ঊঈ🕊🕊🕊ঊঈ═┅─
#بــرایشــادیروحــش
"#صلوات"
اللَّهُمَّ صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🌼🌺🍃🍂✨
🌺🍃🍂✨
🍃🍂✨
🍂✨
✨
#امام_خمینی(ره):
این وصیت نامه هایی که این عزیزان می نویسند مطالعه کنید، پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند ،یک روز هم یکی از این وصیت نامه ها رو بگیرید و مطالعه کنید و فکر کنید....
متن وصیت نامه شهید بزرگوار #محمدرضا_حقیقی را ادامه میخوانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
عزیزان و هموطنان، در برابر مسائل پایدار باشید. از مشکلات و سختی ها ناراحت و دل سرد نباشید.اگر خدای نکرده چنین حالتی برایتان پیش آمد و دچار یاس شدید مروری به #تاریخ_انقلاب از آغاز تاکنون بیاندازید...
ببینید که این #انقلاب چگونه پیش رفت. چگونه مصائب و سختی ها آسان شد. تا چه رسد به حالا که این #شجره_طیبه، درختی تنومند شده و به خواست خدا پابرجاتر خواهد شد.
پس در سختی ها از حرکت نایستید که: ان مع العسر یسرا مسلمانان، در زندگی از ذکر خدا و یاد خدا غافل نشوید.
اکثر ناراحتی های عصبی و سختی های زندگی به خاطر دوری از خداست.
این کلام حق را آویزه گوش خود کنید: هر کس از یاد من غافل شود و سرپیچی کند. به درستی که در زندگی به سختی می افتد.(طه آیه 124)
با مسائل فانی و زودگذر دنیا همدیگر را آزار ندهید. دنیا را برای اهل آن که همانا غافلان هستند واگذارید.
در برابر مشکلات #صبر داشته باشید. #توسل را فراموش نکنید.
هموطنان، اطاعت از #ولایت_فقیه را فراموش نکنید ، از ولی فقیه عقب نمانید که هلاک می شوید و جلوتر نروید که گمراه خواهید شد....
هدایت شده از افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#چرا_خانــمها_شهیـد_نمیشن⁉️
#حاج_آقا_پناهیان 🎤
🔴 چون بہ شهادت احتیاج ندارن .
این آقایونن ڪہ باید شهید بشن ،
تا بہ سعادت برسن .
🔴 خانم ها یہ تحمل بڪنند تو خونہ ،
اجر یہ شهید رو بهشون میدن
دیگہ نمیخواد ڪار زیادی بڪنن .
🔴 خانمها واقعا امڪانات معنویشون بالاست
فقط باید بدونند ڪجا باید چیڪار ڪنند
مرد بداخلاقشو تحمل ڪنہ ,
بچه " ولایتمدار " میشہ ...
🔴 اون رفتارهایی ڪہ براے آقایون گفتیم هم همین تأثیر رو داره ...
🔴 همون روز اول ڪہ حضرت ام البنین (س)
اومدن تو خونہ حضرت ،
حسنین ڪسالت داشتند ، شروع ڪرد بہ تیمار ڪردن ...
🔴 تا سالها بہ احترام بچہ های حضرت ،
خودشون بچہ دار نشدند ...
🔴 بعد ڪہ چهار پسر آورد ،
همیشہ بہ پسرانش تأڪید میڪرد ؛↓
📌 من ڪنیز بچہ های امیرالمومنین(ع)
هستم و شماها خدمتگزاران بچہ های آقا هستید ...
🔴👈 #مـــادر_ولایـتـمـدار_تـربـیت_میڪنہ .
مادرهای بزرگوار ! نقشتون ویژه هست
بہ حق حضرت ام البنین یہ همت بزرگی بڪنید ، در تربیت بچہ ها ...
🔴 پدر اگر امیرالمؤمنین هم باشہ ،
نمیشہ نقش" مـــــادر " رو انڪار ڪرد ...
🔴👈 دخترها رو دارید تربیت میڪنید ؟
بہ گونہ ای خــاص تـربــیــت بڪـنـیـد
ڪہ پس فردا ام البـنـیـن باشند .
#نقش_مادر #ولایتمداری #ام_البنین #صبر
#شهادت #تربیت_فرزند #همسرداری
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
#یادشهدا🌷
آرمان خواهی انسان
مستلزم #صبر بر رنج هاست
پس برادرخوبم
برای جانبازی در راه آرمان ها
یاد بگیر که
دراین #سیاره_رنج
صبورترین انسان ها باشی !
#سید_مرتضی_آویني
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
1_8459490.mp3
4.16M
🎧 #دعای_سمات
🎤 #سیدقاسم_موسوی_قهّار
🍃رو به #غروب می رود
🍂 #جمعه انتظار من
🍃رحم نمی کند خدا
🍂به #صبر بی قرار💓 من
🍃ندبه به ندبه بی اثر
🍂سمت #سمات می رود
🍃کی به سمات می رسد
🍂 #ندبه_انتظار من⁉️
🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃🌺🍃
🌸🍀🌷🍀
🍃🌷
🌺🍀
🍃
🌸بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌸
#کجایندمردان_پاک_خدا🕊🌷🕊
#شهیدمحمدحسین_دهستانی_بافقی🌸
فرزند #علی_اکبر🍃🌸🍃
فرزند ارشد خانواده👨👨👦
تاریخ تولد: ۱۳۴۱/۶/۱ #یزد
تاریخ شهادت :۱۳۶۷/۳/۲۳ #شلمچه
🔸مزارشهید: گلزار شهدای خلدبرین🔸
#متأهل و صاحب ۳فرزند 🌸🌺🌸
یک #پسر🌺 و ۲ #دختر☘🌸🌸☘
پاسدار تیپ ۱۸الغدیر یزد،
🔹مسئول قضایی سپاه🔹
🔸پاسدار بیت رهبری جماران🔸
❤️( پاسدار #امام_خمینی(ره)❤️
🔶#شهیدمحمدحسینیکم شهریور ۱۳۴۱در یزد به دنیا آمد
پدرش #علیاکبر و مادرش #خاتون نام داشت.
🔶تا پایان دوره متوسطه دررشته #نساجی درس خواند و دیپلم گرفت.
سال ۱۳۶۲ازدواج کرد وصاحب یک پسر و دو دختر شد.
🔶به عنوان پاسدار در جبهه حق علیه باطل حضور یافت.
🔶 درشلمچه وقتی جنگ سختی به پا میشود در عملیات بیت المقدس ۷ بر اثر بمباران شیمیایی مجبور میشود در کانال بماند بعد از سه روز درگیری همرزمانش #شهیدمحمدحسیندهستانی
راپیدا میکنند.
🔶#شهید طلب آب میکند😔
ولی براثر گرمازدگی به #شهادت میرسد.
وسرانجام در بیست و سوم خرداد ۱۳۶۷، با سمت جانشین فرمانده اطلاعات به یارانش عزیزش می پیوندد و به
فیض #شهادت نائل گشت😔😭🕊🌹🕊
فرازی از #وصیت نامه 📜 #شهید😘
✍ای امت مسلمان اگر به خود نیایید و به یاری مبین #اسلام و #رهبر خود برخیزید فردا دیگر دیر است👌
✍-اگر فکر می کنید #کوفیان بی وفا فقط در زمان #امام_حسین(ع) بودند در این زمان هم هستند.👌
✍-با #صبر و #استقامت #زینب گونه خود باعث تقویت روحیه #رزمندگان در #جبهه_حق_علیه_باطل شوید.👌
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اين #خاكهــا و #خاكريـــزها برايمان " #آخر_دنيا " بود.
انتهــای رها شدن از تمام #تعلقهــا...و... #وابستگيــها...!!
آنجا عرصه ی #عشقبـــازی عاشقـــانی بود كه تمــام وجودشان لبــريز از #صداقــت و #دلدادگـــی بود. ودر آن معركه با #موسيقی_گلــوله هـا، #رقص_مرگ مينــمودند.
آنجــا جنــس مردانــش در اين عصـــر پُــر زرق و برقِ دنيا پرســتی، رها شدن از تمـــام دنيــا بود...!و چه رهائی زيبائی...!
آن خاكهــا و خاكيــهايش را دوســت دارم ...و سخــت #دلتنگشانــم...!
#دلتنــگ تمامِ #ديوانگيهــايش...! #دلتنــگ تمام #آدمهايــش...!
و صدافســوس كه اين دلتنـــگي را چاره ای نيــست...جز #صبر و #صبر و #صبــــر...!!!
#جامانده_از_قافله_عشق
#مردان_بی_ادعا
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🍀#فـرازےاز_وصـیـت_شـهـیـد
« #هـــوای_نـــفــس » را مـغـلـوب ڪـنـیـد
و بـــرای« #خـــدا » ڪـار ڪـنـیـد .
در ڪارها « #نـــظــم » را رعـایـت ڪـنـیـد
و بہ « #مـسـتـحـبــات » اهـمـیـت لازم بـدهیـد
تا از شــرشـیــطان در امـان بـاشـیـد .
بہ #خـدا نـزدیڪـ شـویـد با انـجـام « #نــوافـل »
مـخـصـوصـا « #نـــافـلہ_ی_شــب » .
«#صــبـــر » را پـیـشہ ی خـود ڪـنـیـد
و بـدانـیـد « اُمَـــمِ پــیـــش » از شـمـا هـم
« #سـخــتـــی » بـسـیــار دیـده انــد .
#شـهیـد_نـاصـرالـدیـن_بـاغـانـی
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
یادش بخیر ...
آن رفیق شفیقی ڪه می گفت :
" تنها چیزی ڪه در آن ریا نیست ....
صبر است "...
بعضی حرفا رو باید قابش ڪنی
و بڪوبی به دیوارِ بی قراریای دلت
تا یادت نره چند چندی !!!
آقا جواد
فهمید ڪه آزمون بندگی در چیست !
آری... بندگی در اخلاص است و
#اخلاص_درصبر_جلوه_گری_مےڪند
دعایمان ڪن تا صبر پیشگی را یاد بگیریم .
#صبر در طاعت
#صبر در مصیبت
#صبر در معصیت
#شھیدجوادمحمدی
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
#بندگی
#صبر
#اخلاص
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
📩
#ڪـــلامشهــید
🌷شهــید مــرتضی آویــنی:
آرمان خــواهی انــــسان مـستلزم
#صبــر بر رنـج هاست پس بـرادر
خوبم برای جانبازی در راه آرمانها
یـاد بگیــــر ڪه در این ســیاره ی
رنـج صبـــورترین انسـانها باشی!
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#وصیت_نامه
وصیت نامه شهید بزرگوار #حبیب_عباسپور_اردکانی
💖بسم الله الرحمن الرحیم💖
شهادت ارث بندگان مؤمن و مجاهد فی سبیل الله است...
در همه حال خدا را فراموش نکنید...
مساجد را خالی نگذارید...
سعی کنید نمازهای خود را با جماعت بخوانید...
خداوندا ! به مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران شهدا صبر عنایت کن...
زیرا تو بهترین صبر دهندگانی...
#خدا
#صبر
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#خاطره_از_شهید
زودتر از سنش بالغ شد،نماز خواندن و #روزه گرفتن را از ۷ سالگی شروع کرد،آنچنان زیبا #نماز میخواند که قنوت هایش در آسمان هفتم می پیچید و در میان این قنوت ها گاهی چهره اش به وسعت دریاها نمناک و دیده اش تار میشد.
.رضا آنقدر در برابر #مصیبت صبوری میکرد که دیگر #صبر هم به ستوه آمده بود.
.صوت دلنشینی داشت،هنگامی که #قرآن را میخواند،میتوانستی حضور فرشتگان را در کنارش حس کنی.
.با هر #جمعه که از راه می رسید، #زیارت_آل_یاسین را با شور و حال عجیبی میخواند، گویا دلتنگی امانش را میبرید و تنها راه آرامش روحش این زیارت بود.
.هنگامی که فهمید #حرم عمه جان زینب«س»در معرض خطر است لحظه ای آرام و قرار نگرفت و داوطلب شد و اذن سربازی بانو را گرفت.
. در ماموریت دوم بود که پا بر بال #ملائک گذاشت و رفت.
.او رفت و چند خط وصیت به یادگار گذاشت .
.
«ای همسرم! از اینکه رفیق نیمه راه بودهام، #شرمندهام. تو را به همان خدایی میسپارم که به طفل صغیر هم #روزی میدهد.
به پسرم بگو: که چرا به این راه رفتهام؟ #هدفم، زندگی عزتمندانه ایران، ایرانی و مردم #مسلمان بوده است.»
🍃به مناسبت سالروز شهادت #شهید_سید_رضا_طاهر
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هجدهم
در این قحط #آب، چشمانم بیدریغ میبارید و در هوای بهاری حضور حیدرم، لبهایم میخندید و با همین حال بههم ریخته جواب دادم :«گوشی شارژ نداشت. الان موتور برق اوردن گوشی رو شارژ کردم.»
توجیهم تمام شد و او چیزی نگفت که با دلخوری دلیل آوردم :«تقصیر من نبود!» و او دلش در هوای دیگری میپرید و با بغضی که گلوگیرش شده بود نجوا کرد :«دلم برا صدات تنگ شده، دلم میخواد فقط برام حرف بزنی!» و با ضرب سرانگشت #احساس طوری تار دلم را لرزاند که آهنگ آرامشم به هم ریخت.
با هر نفسم تنها هق هق گریه به گوشش میرسید و او همچنان ساکت پای دلم نشسته بود تا آرامم کند.
نمیدانستم چقدر فرصت #شکایت دارم که جام ترس و تلخی دیشب را یکجا در جانش پیمانه کردم و تا ساکت نشدم نفهمیدم شبنم اشک روی نفسهایش نم زده است.
قصه غمهایم که تمام شد، نفس بلندی کشید تا راه گلویش از بغض باز شود و #عاشقانه نازم را کشید :«نرجس جان! میتونی چند روز دیگه تحمل کنی؟»
از سکوت سنگین و غمگینم فهمید این #صبر تا چه اندازه سخت است که دست دلم را گرفت :«والله یه لحظه از جلو چشمام کنار نمیرید! فکر اینکه یه وقت خدای نکرده زبونم لال...»
و من از حرارت لحنش فهمیدم کابوس #اسارت ما آتشش میزند که دیگر صدایش بالا نیامد، خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد و حرف را به جایی دیگر کشید :«دیشب دست به دامن #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شدم، گفتم من بمیرم که جلو چشمت به #فاطمه (سلاماللهعلیها) جسارت کردن! من نرجس و خواهرام رو دست شما #امانت میسپرم!»
از #توسل و توکل عاشقانهاش تمام ذرات بدنم به لرزه افتاد و دل او در آسمان #عشق امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پرواز میکرد :«نرجس! شماها امانت من دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستید، پس از هیچی نترسید! خود آقا مراقبتونه تا من بیام و امانتم رو ازش بگیرم!»
همین عهد #حیدری آخرین حرفش بود، خبر داد با شروع عملیات شاید کمتر بتواند تماس بگیرد و با چه حسرتی از هم خداحافظی کردیم.
از اتاق که بیرون آمدم دیدم حیدر با عمو تماس گرفته تا از حال همه باخبر شود، ولی گریههای یوسف اجازه نمیداد صدا به صدا برسد. حلیه دیگر نفسی برایش نمانده بود که عباس یوسف را در آغوش کشید و به اتاق دیگری برد.
لبهای روزهدار عباس از خشکی تَرک خورده و از رنگ پژمرده صورتش پیدا بود دیشب یک قطره آب نخورده، اما میترسیدم این #تشنگی یوسف چهار ماهه را تلف کند که دنبالش رفتم و با بیقراری پرسیدم :«پس هلیکوپترها کی میان؟»
دور اتاق میچرخید و دیگر نمیدانست یوسف را چطور آرام کند که دوباره پرسیدم :«آب هم میارن؟» از نگاهش نگرانی میبارید، مرتب زیر گلوی یوسف میدمید تا خنکش کند و یک کلمه پاسخ داد :«نمیدونم.» و از همین یک کلمه فهمیدم در دلش چه #آشوبی شده و شرمنده از اسفندی که بر آتشش پاشیده بودم، از اتاق بیرون آمدم.
حلیه از درماندگی سرش را روی زانو گذاشته و زهرا و زینب خرده شیشههای فاجعه دیشب را از کف فرش جمع میکردند.
من و زنعمو هم حیران حال یوسف شده بودیم که عمو از جا بلند شد و به پاشنه در نرسیده، زنعمو با ناامیدی پرسید :«کجا میری؟»
دمپاییهایش را با بیتعادلی پوشید و دیگر صدایش به سختی شنیده میشد :«بچه داره هلاک میشه، میرم ببینم جایی آب پیدا میشه.»
از روز نخست #محاصره، خانه ما پناه محله بود و عمو هم میدانست وقتی در این خانه آب تمام شود، خانههای دیگر هم #کربلاست اما طاقت گریههای یوسف را هم نداشت که از خانه فرار کرد.
میدانستم عباس هم یوسف را به اتاق برده تا جلوی چشم مادرش پَرپَر نزند، اما شنیدن ضجههای #تشنهاش کافی بود تا حال حلیه به هم بریزد که رو به زنعمو با بیقراری ناله زد :«بچهام داره از دستم میره! چیکار کنم؟» و هنوز جملهاش به آخر نرسیده، غرش شدیدی آسمان شهر را به هم ریخت.
به در و پنجره خانه، شیشه سالمی نمانده و صدا بهقدری نزدیک شده بود که چهارچوب فلزی پنجرهها میلرزید.
از ترس حمله دوباره، زینب و زهرا با #وحشت از پنجرهها فاصله گرفتند و من دعا میکردم عمو تا خیلی دور نشده برگردد که عباس از اتاق بیرون دوید.
یوسف را با همان حال پریشانش در آغوش حلیه رها کرد و همانطور که بهسرعت به سمت در میرفت، صدا بلند کرد :«هلیکوپترها اومدن!»
چشمان بیحال حلیه مثل اینکه دنیا را هدیه گرفته باشد، از شادی درخشید و ما پشت سر عباس بیرون دویدیم.
از روی ایوان دو هلیکوپتر پیدا بود که به زمین مسطح مقابل باغ نزدیک میشدند. عباس با نگرانی پایین آمدن هلیکوپترها را تعقیب میکرد و زیر لب میگفت :«خدا کنه #داعش نزنه!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_سوم
هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو میکردم این #خمپارهها فرشته مرگم باشند، اما نه!
من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمیدانستم این #مقاومت به عذاب حیدر ختم میشود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود.
زنعمو با صدای بلند اسمم را تکرار میکرد و مرا در تاریکی نمیدید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال میکردند دوباره کابووس دیدهام و نمیدانستند اینبار در بیداری شاهد #شهادت عشقم هستم.
زنعمو شانههایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو دوباره میخواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمیخورد.
#وحشت همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم.
چطور میتوانستم دم بزنم وقتی میدیدم در همین مدت عمو و زنعمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمیکشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال میخواست مراقب ما باشد.
حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بیتابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :«برق چرا رفته؟» عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :«موتور برق رو زدن.»
شاید #داعشیها خمپارهباران کور میکردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل.
گرمای هوا بهحدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل میدیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است.
البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، میدانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و میترسیدم از اینکه علیاصغر #کربلای آمرلی، یوسف باشد.
تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایهها بود، اما سوخت موتور برق خانهها هم یکی پس از دیگری تمام شد.
تنها چند روز طول کشید تا خانههای #آمرلی تبدیل به کورههایی شوند که بیرحمانه تنمان را کباب میکرد و اگر میخواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتشمان میزد.
ماه #رمضان تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری #ایثار میکرد.
اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ #تشنگی و گرسنگی سر میبرید.
دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلیکوپترها در آتش شدید داعش برای شهر میآوردند.
گرمای هوا و شورهآب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم میخورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمیشد و حلیه پا به پای طفلش جان میداد.
موبایلها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر #مظلومی بود که روی زمین در خون دست و پا میزد.
همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره مقاومت میکردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود.
چطور میتوانستم #آزادی شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم.
روزها زخم دلم را پشت پرده #صبر و سکوت پنهان میکردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بیخبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره #عشقم باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد.
در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوشمان به غرّش خمپارهها بود و چشممان هر لحظه منتظر نور انفجار که #اذان صبح در آسمان شهر پیچید.
دیگر داعشیها مطمئن شده بودند امشب هم خواب را حراممان کردهاند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانههایشان خزیدند.
با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خوابشان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمیبرد.
پشت پنجرههای بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بیآبی مرده بودند، نگاه میکردم و #حسرت حضور حیدر در همین خانه را میخوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش میچکید.
دستش را با چفیهای بسته بود، اما خونش میرفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه میزد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم.
دلش نمیخواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
4⃣#قسمت_چهارم
💢... اوست که #مى_آفریند، #مى_میراند و دوباره #زنده مى کند حیات مى بخشد و برمى انگیزد... #جد من که از من برتر بود، زندگى را بدرود گفت. #پدرم که از من بهتر بود، با دنیا وداع کرد. #مادرم و #برادرم که از من #بهتر بودند، رخت خویش از این ورطه بیرون کشیدند. صبور باید بود، #شکیبایى باید ورزید، #حلم باید داشت...
🖤تو در همان بى خویشى به سخن درمى آیى که:برادرم! تنها زیستنم! تو #پیامبرم بودى وقتى که جان پیامبر از قفس تن پرکشید. 🦋گرماى# نفسهاى تو جاى مهر #مادرى را پر مى کرد وقتى که مادرمان با شهادت به عالم غیب پیوند خورد.
💢 تو #پدر بودى براى من و حضور تو از جنس #حضور پدر بود وقتى که پرنده شوم یتیمى برگرد بام خانه🏘 مان مى گشت.وقتى که #حسن رفت ، همگان مرا به حضور تو سر سلامتى مى دادند. اکنون این تنها تو نیستى که مى روى،👈این #پیامبر من است که مى رود، این زهراى من است ، این #مرتضاى من است ، این مجتباى من است. این #جان من است که مى رود....
🖤با رفتن تو گویى همه مى روند. اکنون عزاى یک #قبیله بر دوش دل من است ، مصیبت تمام این سالها بر پشت من
سنگینى مى کند. امروز عزاى مامضى تازه مى شود. که تو #بقیۀ_االله منى ، تو تنها نشانه همه گذشتگانى و تنها #پناه همه بازماندگان...🌱
💢 حسین اگر بگذارد، #حرفهاى تو با او تمامى ندارد....سرت را بر سینه مى فشارد و داروى تلخ #صبر را جرعه جرعه در کامت مى ریزد:خواهرم ! روشنى 💥چشمم ! گرمى دلم 💓! مبادا بى تابى کنى !
🖤مبادا روى بخراشى ! مبادا گریبان چاك دهى ! استوارى #صبر از #استقامت توست . #حلم در کلاس تو درس مى خواند، #بردبارى در محضر تو تلمذ مى کند، #شکیبایى در دستهاى تو پرورش مى یابد و #تسلیم_و_رضا دو کودکند که از دامان تو زاده مى شوند و جهان پس از تو را #سرمشق_تعبد مى دهند.
💢راضى باش به #رضاى خدا که بى رضاى تو این کار، ممکن نمى شود.
در این شب 🌟غریب ، در این لحظات وهم انگیز، در این دیار فتنه خیز، در این شبى🌙 که آبستن #بزرگترین حادثه آفرینش است ، 🍂
🖤در این دشت آکنده از #اندوه و مصیبت و بلا، در این درماندگى و ابتلا، تنها #نماز 📿مى تواند چاره ساز باشد.
پس بایست !...
قامت به نماز برافراز و ماتم و #خستگى را در زیر سجاده ات 🌸، مدفون کن .
💢نماز، #رستن از دار فنا و پیوستن به دار بقاست . نماز، #کندن از دام دنیا و اتصال به عالم عقبى است . تنها نماز مى تواند #مرهم این دل❤️ افسرده و جگر دندان خورده باشد.
انگار #همه_این_سپاه_مختصر نیز به این #حقیقت_شیرین دست یافته اند....
🖤خیمه هاى کوچک و به هم پیوسته شان مثل #کندوى زنبورهاى عسل شده است که از آنها فقط نواى #نماز و آواى #قرآن 📖به گوش مى رسد. 🚩سپاه دشمن👹 غرق در #بى_خبرى است ، صداى #معصیت ، صداى #عربده هاى مستانه ، صداى ساز و دهلهاى💕 رعب برانگیز، به آنها لحظه اى مجال
تامل و تفکر و پرهیز و گریز نمى دهد.
💢 کاش به خود مى آمدند؛...
کاش از این فتنه# مى گریختند، کاش دست و دامنشان را به این خون 💔عظیم نمى آلودند، کاش دنیا و آخرتشان را تباه نمى کردند، کاش فریب نمى خوردند؛ کاش تن نمى دادند؛ کاش دل به این دسیسه نمى سپردند.🥀
🖤اگر #قصدشان کشتن حسین است..،
با #ده_یک این سپاه هم حادثه محقق مى شود....
مگر سپاه برادرت چقدر است ⁉️
چرا #اینهمه انسان ، دستشان را به این خون آلوده مى کنند؟ چرا اینهمه آمده اند تا در سپاه کفر رقم #بخورند؟
چرا بى جهت نامشان را در زمره #دشمنان اسلام ثبت مى کنند؟
💢 نمى گویى به شما کمک کنند، شما از یارى آنها بى نیازید، خودشان را از #مهلکه دنیا و آخرت درببرند. جان خودشان را نجات دهند، ایمان 🌷خودشان را به دست باد نسپرند. یک نفر هم از اهل جهنم🔥 کم شود غنیمت است.
🖤این چه #جهالتى است که دامن دلشان را گرفته است؟
این چه #جهل_مرکبى است که سرمایه عقلشان را به غارت برده است ؟
چرا #راه_گوشهایشان را بسته اند؟
چرا #راه_دلهایشان را گرفته اند؟
انگار #فقط_خدا مى تواند آنان را از این ورطه هلاکت برهاند.
#باید_دعا_کنى_برایشان....🥀🌱
#ادامه_دارد.....
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
- - ------••~🍃🌸🍃~••------ - -
https://eitaa.com/piyroo
- - ------••~🌸🍃🌸~••------ - -
🍃از آغاز تولد، آنچه در وجود جاریست، تنها #عشق است و عشق
و تو هستی که تصمیم میگیری عشق را به پایِ کدام #معشوق پرورش دهی؟! معشوقِ زمینی یا اویی که در آسمان به نظاره نشسته است!؟😊
.
🍃پرستوهای #حلب اما راه و رسمِ عاشقی را خوب بلدند. بال و پر میزنند، گویی خسته از این #دنیا به دنبالِ سرپناهِ امنی راهِ آسمان را پیشگرفته اند🌹
.
🍃بندگی سرلوحه کارشان و دلبری از معبود راهِ رسیدنشان به آسمان است.
#میثم، پرستویِ عاشقی که هیچ چیز جلودارِ پروازش نبود حتی شیرینیِ تولدِ تنها دخترش!
.
🍃دختران باباییاند اما سهمِ #حلما سنگِ مزاریست که میان او و بابا فاصله انداخته است و این بین، همسری که زینبگونه #صبر را پیشه کرده است😓
.
🍃میثم قبل از پرواز، هردو را به #حضرت_عقیله سپرده و خودش میانِ آسمان نظاره گرِ آنهاست و کنارشان نفس میکشد، بودنش حس میشود. حضور میثم در رگهای زندگی جاریست❤
.
🍃عشق به زندگی، به همسر و فرزند چیزِ کمی نیست اما توانِ مقابله با اراده میثم را نداشت، او برای آسمان بود و سکویِ پروازش، حلب♡
.
🍃انسانها به خواستگاهشان باز میگردند و میثم به #آسمان. آنچه خدا هدیه داده بود، باز پس گرفت🕊
.
🍃عالم سراسر #رازی است نامکشوف، که بر مقیمانِ #حریم_حرم نیز جز پرده ای فاش نخواهد شد❣
#پروازت_مبارک🕊🌷
✍نویسنده: #زهرا_قائمی
🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید_میثم_نجفی
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
- - ------••~🍃🌸🍃~••------ - -
https://eitaa.com/piyroo
- - ------••~🌸🍃🌸~••------ - -
🕊🍃🕊🍃🕊
امام على عليه السلام:
ريشه #صبر، داشتن #يقين راستين به خداست
أصلُ الصَّبرِ حُسنُ اليَقينِ بِاللّهِ
📚غرر الحكم ، حدیث 3084
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#بازنشر طرح به مناسبت سالروز شهادت شهید علی اصغر شیردل🥀 #سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان #افسران_جنگ
✤ ⃟ ⚘ ⃟ ﷽ ⃟ ⚘ ⃟ ✤
🌺 به مناسبت سالروز 🌲شهادت
🌸ش_ه_ی_د_علی_اصغر_شیردل
🌺تولد : ۳ /۳/ ۱۳۵۷
🌷شهادت : ۳۰ /۲/ ۱۳۹۴ سوریه
🌺تاریخ انتشار : ۲۹ /۲/ ۱۴۰۰
🥀مزار ش_ه_ید : بهشت زهرا
━⊱⚘⊰━
📌متولد بهارِ انقلاب بود، خرداد پنجاهُ هفت. هجده سالگی، قامتش سبز پوش سپاه شد و نوزده سال پر افتخار برای کشورش خدمت کرد.
━⊱⚘⊰━
👌همچو شهرتش، شیردل بود و نترس. در قلبِ محبانِ علی(ع) ترس جایی ندارد. که اگر باشد زبان، لبیک گوی عشق نمیشود!!
━⊱⚘⊰━
💥مردی شجاع و عاشق خانواده پسری پرافتخار، همسری همراه، پدری دوستداشتنی. همه را برای زمین گذاشت و راهی آسمان شد...!
روحش قرارِ ماندن نداشت...گویی آرامش را در خاکِ سوریه میدید.
━⊱⚘⊰━
💥ندای "هَل مِن ناصِر..." خواهرِ ارباب، قدمهایش را برای رفتن محکم کرد و او علی اصغر تدمر شد...
━⊱⚘⊰━
✨اولین روز شعبان، در آستانه میلادِ فخر عالمِ امکان، حضرت ارباب(ع) تقدیر بر شهادت رقم خورده بود.
━⊱⚘⊰━
💥وقتِ رفتن به 🔥کمین خوردند و هنگام برگرداندن ماشین، پهلویش گلوله را به آغوش کشید...و ذکر علی (ع) در فضا طنین انداز شد...
━⊱⚘⊰━
📌خاکِ تدمر با عشق جسمِ بی جانش را در آغوش خود ماندگار کرد و بناشد به تاسی از بانوی گمنامِ مدینه(س)، چند صباحی مهمانِ غربتِ سرزمینِ شام باشد!!
━⊱⚘⊰━
⭐کیلومتر ها آن سو تر، مادری نگران، همسری چشم به راه و پسرکی شش ساله دلتنگِ قهرمانشان بودند...
━⊱⚘⊰━
⭐یکسال گمنامیاش،فرصتی بود تا آیینه #صبر خانواده جلا بگیرد...
تا امیر علی بیاموزد، زین پس مردِ مادرش است...به دلِ کوچکش بقبولاند، گرچه پدر در آسمانهاست اما مزارِ زمینیاش مامن و پناه گاهِ اوست
━⊱⚘⊰━
⭐سفارش به صبر کرده بود و عجیب این صبر عجین شده در حالاتِ همسرِ زینبیاش بود. وقتی که تابوت را به آغوش گرفت و دست بر استخوانها کشید. آن هنگام که قبلترها را تصور میکرد و علی اصغرِ خندانش را و آن هنگام که راهِ پیش رو را بدونِ مردِ شیردلش تجسم میکرد، در نگاهش "ما رایتُ الا جمیلا" را میدیدی...
━⊱⚘⊰━
⭐به گفته علی اصغرش، "لا یَوم کَیَومِکَ یا اباعَبدالله..."و همین جمله آرامشی بود بر قلبِ بیتاب و مضطرش.
━⊱⚘⊰━
برای سلامتی امام عصرعجل الله...
ارواح مطهرشهداوامام شهدا
🌷صلـــــــــــــــوات
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo