eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
278 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ای که دلها همه از داغ غمت غمگین است وی که از خون تو صحرای بلا رنگین است نرود یاد لب تشنه ات از خاطره ها هرکه را می نگرم از غم تو غمگین است زآن فداکاری و جانبازی مردانه‌ی تو به لب خلق جهان تا به ابد تحسین است نازم آن همت والا که تو را بود حسین که قیامت سبب رشد و بقای دین است جان ز کف دادن و تسلیم به ظالم نشدن آری آری به خدا همت عالی این است جاودان خاطره‌ی نهضت خونین تو شد چون که دین زنده از آن خاطره‌ی خونین است جان به قربان تو ای کشته که می فرمودی مرگ با نام به از زندگی ننگین است زآن جفایی که به جان تو روا داشت یزید تا ابد دیده‌ی تاریخ بر او بدبین است میهمان کشتن و آنگاه اسیری عیال این گناهیست که مستوجب صد نفرین است هرکه از صدق و صفا دست به دامان تو زد عزت هر دو جهانش به خدا تامین است چه کنم گر نکنم گریه به مظلومی تو گریه آبیست که بر آتش دل تسکین است تا منظم به جهان گردش لیل است و نهار تا منور به فضا مهر و مه و پروین است بر تو و بر همه یاران شهید تو درود که ز خون شهدا عزت دین تضمین است غیر نام تو نباشد به زبان خسرو را که ز نام تو بود گر سخنش شیرین است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه بر گشا مُهر خموشى از زبانت اى بقیع! جاى زهرا را بگو با زائرانت اى بقیع! دیدۀ گریان ما را بنگر و با ما بگو در کجا خوابیده آن آرام جانت اى بقیع! لطف کن، گم کردهٔ ما را نشانِ ما بده بشکن این مُهر خموشى از زبانت اى بقیع! گر دهى بر من نشان از قبر زهرا، تا ابد بر ندارم سر ز خاک آستانت اى بقیع! گفت مولا رازِ این مطلب مگو با هیچ کس خوب بیرون آمدى از امتحانت اى بقیع! گر ندارى اذن از مولا که سازى بر ملا لااقل با ما بگو از داستانت اى بقیع! فاطمه با پهلوى بشکسته شد مهمان تو دِه خبر ما را ز حال میهمانت اى بقیع! آرزو دارد به دل خسرو که تا صاحب زمان بر ملا سازد مگر راز نهانت اى بقیع! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها نسیم صبح بگو چشمهٔ گلاب كجاست صفای آینه و روشنای آب كجاست بنفشه‌ها همه از باغ لاله می‌پرسند كه بی‌قرارترین روح انقلاب كجاست شمیمِ باغ رسالت، عروسِ گلشن وحی كه شد ز صحبت معصوم كامیاب كجاست كسی كه با نفس قدسی حسین آمیخت به هم‌نشینی زهرا شد انتخاب كجاست كسی كه بر سر سجادهٔ خلوص و یقین دعای نیمه‌شبش بود مستجاب كجاست كسی كه همسفر كاروان بیداری نرفت شب، همه‌شب چشم او به خواب كجاست كسی كه دید به چشمش خزان گل‌ها را ولی هر آینه آورد صبر و تاب كجاست كسی كه با جگر تشنه می‌گرفت از عشق سراغ آینه بین دو نهر آب كجاست كسی كه غنچهٔ شش‌ماهه‌اش به شوق وصال شده‌ست با گل خورشید هم‌ركاب كجاست... به گاهوارهٔ اصغر سلام كن آن‌گاه بپرس نغمهٔ لالایی رباب كجاست كسی كه مصحف سی پاره را تماشا كرد به شوق بوسه به شیرازهٔ كتاب كجاست كسی كه سوخت و بعد از غروب عاشورا گرفت بر سر خود چتر آفتاب كجاست كسی كه درس صبوری گرفت از زینب كسی كه خانهٔ صبرش نشد خراب كجاست... خدا كند كه بگویند روز رستاخیز «شفق» كه داشت به لب این سرود ناب كجاست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها یا فاطمه از تو دلْ بریدن سخت است پا از سر کوی تو کشیدن سخت است بر زائر تو که از ره دور آید برگشتن و قبر تو ندیدن سخت است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه اى كه عشق تو بود مونس جان و دل ما وى كه مهر تو عجين گشته در آب و گل ما دل ما گشته ز دورى تو كاشانه غم تا نيايى بَرِ ما غم نرود از دل ما مشكلى گشته به ما هجر تو و طعن رقيب جز به وصلت به خدا حل نشود مشكل ما شوق ديدار تو ما را دهد اميد حيات ترسم آخر غم هجر تو شود قاتل ما تو شبى محفل ما را ز رخت روشن كن اى كه نام تو بود روشنى محفل ما ما كه در بحر جهان كِشتى سرگردانيم اى نجى الله ثانى بنما ساحل ما ما نكِشتيم كه تا جان به فداى تو كنيم بپذير از كرم اين هديه ناقابل ما نظر از «خسرو» دلخسته خود باز مگير اى كه لطف تو بود صبح و مسا شامل ما @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه خدا کند ورق روزگار برگردد امید‌ِ مردم‌ِ چشم انتظار برگردد دعا‌ کنید که بعد از هزار سال عطش دوباره آب‌ به این شوره‌زار برگردد دعا کنید که این ابرها کنار روند دوباره ماه به شب‌های تار برگردد سر‌ِ دوراهیِ سَر‌دَرگُمی نمی‌مانید اگر نشانه‌ی پروردگار‌ برگردد چهار فصل‌ِ زمین را بهار می‌گیرد اگر در اوّل نوروز، یار برگردد چه‌قدر‌ مغرب‌ هر جمعه‌ آرزو کردیم خوشی‌ دوباره به دلهایِ‌زار برگردد دعا ‌کنیم برای ظهور و نگذاریم به ضربِ تیر سرِ شیرخوار برگردد دعا کنیم شبیه رباب شاید که از آن گلو نظر نیزه‌دار برگردد دعا کنیم سلامت به جانب خیمه حسین از دل گرد و غبار برگردد سوار ناقه‌ی عریان شوند‌ اهل حرم به خیمه اسب اگر بی‌سوار‌ برگردد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها لطف حسین ما را تنها نمی‌ گذارد گر خلق وا گذارد، او وا نمی‌ گذارد او کشتی نجات و کشتی شکسته ماییم مولا به کام غرقاب ما را نمی‌ گذارد هل من معین او را باید جواب دادن شیعه امام خود را تنها نمی‌ گذارد زهرا به دوستانش قول بهشت داده است بر روی گفته ی خویش او پا نمی‌ گذارد ما و فسرده حالی مولا نمی‌ پسندد مسکین و دست خالی مولا نمی‌ گذارد از بس گناهکاریم ما مستحق ناریم باید که سوخت ما را، زهرا نمی‌ گذارد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه آسمان جلوه ای اگر دارد از نماز شب قمر دارد شب ميلاد تو همه ديدند نخل ام البنين ثمر دارد آمدی و حسين قادر نيست از نگاه تو چشم بر دارد كوری چشم ابتران حسود چقدر فاطمه پسر دارد ای رشيد علی نظر نخوری شهر چشمان خيره سر دارد باب حاجات، كعبه ی خيرات بر تو و قد و قامتت صلوات ای نسيم پر از بهار علی ماه در گردش مدار علی چقدر مشكل است تشخيصت تا كه تو می رسی كنار علی با تو يک رنگ ديگری دارد شجره نامه ی تبار علی دومين حيدر ابوطالب صاحب غيرت و وقار علی به شما ميرسد ذخيره ی طف همه ی ارث ذوالفقار علی ای علمدار و سر پناه حسين حضرت حمزه ی سپاه حسين كاشف الكربی و تمنا من دستهای هميشه بالا من تو بر اين خاكها بكش دستی اگر اين خاک زر نشد با من سر سال است مرد مسكينم مكش از دست خاليم دامن چقدر فاصله است ای دريا از مقام ظهور تو تا من تو بزرگ قبيله ی آبی تو غديری، فراتی اما من خشكسالم، كوير بی آبم روزگاری است تشنه ميخوابم كمرت جايگاه شمشير است لب تو جايگاه تكبير است سر ما را بزن همين امروز صبح فردا برای ما دير است هيچ كس روبه روت نيست مگر آن كسی كه ز جان خود سير است سيزده ساله حيدری كردی پسر شير بيشه هم شير است گيرم افتاده است روی زمين دست تو باز هم علمگير است پسر شاه لافتی عباس ای جوانی مرتضی عباس از نگاه كبوتری وارم به مقام تو غبطه ميبارم سر من را اگر بگيری باز به دو ابروی تو بدهكارم ارمنی هم اگر حساب كنی دست از تو بر نميدارم بده آن مشک پاره ی خود را تا برای خودم نگهدارم بی سبب نيست گريه ی چشمم حسرت صبح علقمه دارم با تمامی شور و احساسم آرزومند كف العباسم زلف ما را ز مشک وا نكيند لب ما را از آن جدا نكنيد پای ما را به جان خالی مشک در حريم فرات وا نكنيد دست بر زيرتان نمی آرد آبها اينقدر دعا نكنيد تيرها روی اين تن زخمی خودتان را به زور جا نكنيد تازه طفل رباب خوابيده جان آقا سر و صدا نكنيد تا كه از مشک پاره آب چكيد رنگ از چهره ی رباب پريد @poem_ahl
شقی رسیده ام اینجا، سعید برگردم عزا رسیده ام اینجا که عید برگردم شبیه ابر سیاهی که شد ز گریه سفید به گریه آمده ام رو سفید برگردم اگر چه دست تهی آمدم، امیدی هست که دست پُر ز "لَدَینا مَزید" برگردم منی که دل به هوای تو بسته ام یارب چگونه از کرمت نا امید برگردم؟! اگر چه لایق این آرزو نِیَم امّا بگیر جان مرا تا شهید برگردم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه کیست که در مدحش از شعر کمر بشکند کیست که جبریلِ عشق آمده پَر بشکند کیست که بازار او بزم شکر بشکند لحظه‌ی تحویل اوست دور قمر بشکند هیج تعجب مکن کعبه اگر بشکند آمده خاک نجف قیمتِ زر بشکند حرف غزل را مزن، بحر مطنطن بخوان جان رجز را بکش، شعر مدوّن بخوان مدح علی را فقط از لب دشمن بخوان حیرت مردان ببین وصف تهمتن بخوان مرکب طفلش بگو مردِ یَل افکن بخوان شاه به کوی گداش تاج به سر بشکند بر در حیدرِ بکوب یکسره هِی در بکوب بر روی این آستان عشق کن و سر بکوب حلقه‌ ی این در بگیر مثل پیمبر بکوب نام علی را به دل با قلم زر بکوب بر روی دُرّ نجف، حضرت حیدر بکوب فاطمه گفته است تا چشم نظر بشکند ضربه‌ ی شمشیر کیست بر تن بسیارها چرخش تیغِ دو دَم کرده تلنبارها وقت فرار است وای، آمده کرّارها لشکری از عمرو عاص لشکر سردارها رفت و به جا مانده است از همه شلوارها زیر قدم های او کوه و کمر بشکند آی جماعت نظر بر در خیبر کنید ضرب یدالله را خورده و از بر کنید ضربه‌ی عباس را چند برابر کنید یا‌ که همه خویش را بنده‌ ی قنبر کنید یا‌ که همه در روید مقنعه بر سر کنید قبل رجز خوانی‌ اش هرچه سپر بشکند از ازل آوازه‌ اش از همه دوران گذشت بر لب نوح آمد و نوح زِ طوفان گذشت گفت علی یوسف و از شب زندان گذشت کرد توسل به او محنت کنعان گذشت جان پیمبر شد و آمد و از جان گذشت دوش نبی رفت تا بت به تبر بشکند گاه نشسته است با میثم خرما فروش گاه شده چاه کَن برزگری سخت کوش گاه کشد نیمه شب بارِ یتیمان به دوش بارِ زنی می‌ کشد طعنه‌ی او هم به گوش این که فقط با نمک نان جوین کرده نوش فاطمه از گریه‌ اش وقت سحر بشکند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه در آن زمین که سلام خدا به آن طرف است به دُّرِ نام علی، تر دهان هر صدف است سر دو راهی ایمان و کفر، درمانده کسی که بین غدیر و سقیفه بی طرف است کسی که هست علی دوست مادرش پاک است کسی که حب علی را نداشت ناخلف است طلاق دادن دنیاست شرط وصل علی کسی رسیده به جانان خود که جان به کف است هزار حاجت من مستجاب اگر گردد هزار مرتبه هر بار حاجتم نجف است تمام لذت دنیا "فمن یمت یرنی" است مرا ز عمر فقط دیدن علی هدف است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه با کدام آبرویی روز شمارش باشیم عصرها منتظر صبح بهارش باشیم کاروان سحـرش مال هـمـه، جـا دارد تا که جا هست، چرا گرد و غبارش باشیم سالها منتظر سیصد و اندی مرد است آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم بارها كار دل ما به دستش افــتـاد یادمان رفت كه ما در پی کارش باشیم گـیـرم امـروز بـه ما اذن ملاقاتی داد مرکبی نیست که راهی دیارش باشیم ما چرا؟ خوبترین ها به فدای قدمش حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم؟ اگـر آمـد خـبـر رفـتـن مـا را بـبـریـد به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم @poem_ahl