eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
274 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه بر آی ای آفتاب برج توحيد درآر از ابر غیبت قرص خورشید الا ای مطلع شمس هدایت جهان تا کی گرفتار ضلالت تمام انبیا در انتظارند به عدل و داد تو امیدوارند تویی آن کوکب دری در آفاق که نور الرب کند بر ارض، اشراق تو هستی قائم بالحق من الحق تو هستی علم محض و عدل مطلق تو هستی مهدی هادی الی الله ز سرّ مستسرّ غیب، آگاه به تو شد ختم، تومار امامت قیام تو کند بر پا قیامت بتابد آیه ی نور از جبينت در آید دست حق از آستینت ظهورت مظهر اسماء حسنى جمالت جلوه امثال علیا کمال اهل عالم در تو شد جمع جهان، پروانه و رخسار تو شمع برون آیی اگر از پرده غيب شود ظاهر، کتاب اللّه بلا ریب هر آنچه داشت آدم تا به خاتم نمایان گردد از آن اسم اعظم تو موعود خدا اندر زبورى ضیا‌ء مشرقِ "اللّهُ نور"ی مبارک بر تو باد این تاج اقبال خطاب سیّدی! از صادقِ آل کند موسی تمنای مقامت مسیحا جان به کف اندر سپاهت امین وحی باشد در ركابت بود اعلی ز هر عالی، جنابت شود پیر زمانه هر جوانى زمان شد پیر و امّا تو جوانی به اسم حیّ، حیاتت متصل شد زمان اینجا رسید و منفعل شد تو سلطان زمین و آسمانى ولیّ عصری و صاحب زمانی ملائک بر تو نازل در شب قدر سلام حق به تو تا مطلع فجر قضا را چون به امضایت رسانند به فرمان تو گوش جان سپارند تو هستی پیشوای اهل عالم امام حضرت عیسی بن مریم چو دید از نور حق روشن روانت خلیل اللّه شد از شیعیانت بخَلق و خُلق چون تو بهترینى بحق، طاووس فردوس برینی خلافت از خدای حیّ قیّوم به نام نامی تو گشت مختوم ز صدق و عدل، جانت را سرشتند "و تمّت" را به نام تو نوشتند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها این سوگنامه سخت تر است از بیان شدن زهرا کجا و سوختن و نیمه جان شدن گیرم که من فرو دهم این بغض خفته را این اشک چیست عاقبتش جز روان شدن با من بگو که سنگ صبور دلت شوم حالا که رسم شهر شده سرگران شدن هر طعنه ای زدند به ما مردمان شهر ما را کجا و لقلقه‌ی هر زبان شدن بارانی است صورت تو زیر آفتاب از من چه ساخته‌ست به جز سایبان شدن تیر از تنم بگو بکشند و نگو که من بر قد و قامت تو ببینم کمان شدن آمین نگفتم آرزوی رفتن تو را سخت است با نبودن تو امتحان شدن این خانه را تمیز نکن قبل رفتنت راضی ترم پس از تو به بی آشیان شدن تو سهم آسمانی و در سر نوشت خاک حاشا مزار بودن و حاشا عیان شدن @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها گِره اُفتاده بر کارم گرفتارم أَغیٖثیٖنی بدم یا خوب ذکرت را به‌لب دارم أَغیٖثیٖنی نگاهم کرده‌ای بی‌بی که پایِ بیرقت هستم نگاهت را بگیری زار و بیچاره‌َم أَغیٖثیٖنی شما اوجِ تولّایی عروجت اوجِ تنهایی وَ من روزی به یُمنِ روضه‌ات دارم أَغیٖثیٖنی سرافرازم به شرطِ سربه‌زیری پایِ این بیرق دلیلِ سربلندی‌ها کس و کارم أَغیٖثیٖنی سلاطینِ سَماواتند خیلِ خاکسارانت به یادت صورتم بر خاک بُگذارم أَغیٖثیٖنی مدینه فتنه و کینه تَرَک‌دار است آئینه عزادارِ فشارِ درب و دیوارم أَغیٖثیٖنی بیا فضّه که بارِ شیشه‌اش شد خُرد پشتِ در بخوان ندبه که اُفتاده علمدارم أَغیٖثیٖنی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه زبس خاک نجف نزد خداوند آبرو دارد تیمّم با غبار معبرش شأن وضو دارد به دربار کسی رو کرده‌ام دل را که از عزّت سگ کوی غلامش نیز حقّ جستجو دارد کدامین دِین برخیزد زجا بی اذنِ شمشیرش؟ به هر گردن که دیدم، قامت از بهر گلو دارد زبس سامان جوهر کرده تیغش از شراب ناب لحد را گر شکافی، عَبدوَد در کف سبو دارد ثواب مؤمنان چرکی‌ست بر روح شریف این‌جا نجف، شیرخدا حوضی برای شستشو دارد صدایی دارد آن مافوق هستی کز شنیدن‌ها به هرگوشی که دیدم، پرده از ننگ رفو دارد به حسّ ما و من او را تعلّق نیست ای غافل مثال است این که می‌گویند حضرت رنگ و بو دارد خیال حاشیه بر متن تقدیسش ندارد راه کدامین شانه از آن زلف، شرحی مو به مو دارد؟ خیالست این که با مولا علی محرم شوی «معنی» تو لاغر لهجه‌ای و شیر حق با نعره خو دارد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه یافاطمه دنیا بدون تو سراب است خلقت بدون حضرتت نقشی بر آب است طی زمان بی درک تو، درک عذاب است عمری که بی تو بگذرد معنا ندارد هستی انیسی غیر تو زهرا ندارد از ما به تو محبوبه‌ی داور، ارادت ای کوثر پیغمبر و حیدر، ارادت ام‌الائمه حضرت مادر، اردات تو چیستی، مقصود خلق عالیمنی تو کیستی، ام‌الحسن، ام‌الحسینی ای ردّ زهرایی تو محسوس در عرش با نور تو بوده ملک مانوس در عرش ذات تو با ذات خدا ممسوس در عرش تو در حریم کبریایی آبرودار تو حضرت خیرالنسایی، آبرودار در خانه‌ی تو چارده گنجینه دیدم تصویرهایی ناب در آیینه دیدم حوریه و دستان پر از پینه دیدم ای حوریه بر سفره‌ات نانی جوین است دستاس‌گردان تو جبرییل امین است وقتی که تو کفو امیرالمومنینی هم مرد میدانی و هم خانه نشینی در خطبه داری ذوالفقار آتشینی پای دو دست بسته‌ی شیر خداوند شد دست‌خالی تو شمشیر خداوند آخر برای تو در و دیوار شر شد آتش زبانه زد نوک مسمار شر شد قنفذ میان کوچه ها این‌بار شر شد یک روز دور تو نبی گرم طواف است امروز روی بازویت جای غلاف است افسوس مشتی دیو و دد از تو گذشتند با ضربه‌ی مشت و لگد از تو گذشتند ناله زدی: “بابا مدد!” از تو گذشتند شاخ و برت بشکست، اما ریشه داری دشمن چه می‌فهمد که بارشیشه داری شش‌ماهه‌ای در بطن مادر رفت از دست با میخ بیرون رفته از در رفت از دست در کربلا شش ماهه اصغر رفت از دست تیر سه‌پر باز از ابالفضل آبرو برد «وا‌محسنا!» اصغر چه ارثی از عمو برد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها در حدیث سوختن دل را بگو پر را نگو شعله ی در را بگو احوال مادر را نگو بی ادب ها پشت در فریاد مستی میزنند.. حرفهای تندشان در پیش کوثر را نگو گرمی آتش اذیت میکند حوریه را این وسط آن شعله ی خورده به معجر را نگو پای نامحرم‌ اگر بر چادر ناموس خورد گریه کن بر حالش اما حال شوهر را نگو میخ نامرد آنقدر کج رفت پهلو پاره شد لال باش ای طبع شرح سقط گوهر را نگو آبرو داری اگر افتاد زیر دست و پا شرح لبخند اراذل بین معبر را نگو راز دست بسته مولا قلاف قنفذ است دست شوهر را بگو و دست همسر را نگو کوچه زهرا در آخر کربلای زینب است پیش مادر روضه ی جانسوز دختر را نگو روضه گودال و خنجر را بگو سر را بگو روضه اوضاع زینب بین لشگر را نگو @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها ز بس که هست به جسمم جراحتی تازه.. ز لاله ساخته ام باغ جنتی تازه.  به دست لاغر من لقمه نیز سنگین است کشیدم از علی امشب خجالتی تازه زنی به نیت خنده عیادتم آمد خدا کند که نباشد عیادتی تازه مگر که گریه ی یک زن چه اذیتی دارد؟! رسیده باز به حیدر شکایتی تازه علی به حجره ی من هر زمان که سر بزند به غیر گریه نداریم صحبتی تازه نفس کشیدن پهلو شکسته آسان نیست مصیبتی است وَ پشتش مصیبتی تازه دو ماه پیش چنان سیلی بدی خوردم که هست بر رخم انگار ضربتی تازه لباس های قدیمی بزرگ‌ شد به تنم بیار جامه ی نو بهر قامتی تازه سه چهار مرتبه مُردم ولی به عشق علی.. خدا به فاطمه اش داد فرصتی تازه!
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها قرص است قلب مرتضی اما به زهرا یعنی که تکیه می‌دهد مولا به زهرا حتی خدا محوِ تجلی خانه‌ی اوست هرشب که جلوه می‌کند زهرا به زهرا جایی که ختم الانبیا خَم می‌کند پشت باید که ما سجده کنیم آنجا به زهرا تا قُرب راهی نیست وقتی فاطمه هست باید توسل‌ها کند بابا به زهرا هرکس به راهی رفت اما ما نرفتیم مارا که بخشیدند در دنیا به زهرا باور نخواهم کرد حتی لحظه‌ای، حق ما را به دوزخ می‌برد؟ حاشا به زهرا رویش گرفت و خانه تاریک است افسوس این خانه روشن بود با مهتابِ زهرا وقتی که هیزم ریخت فهمیدند طفلان رحمی ندارند این حرامی‌ها به زهرا وقتی که آتش سرخ شد فهمید نامرد از میخِ در راهی نمانده تا به زهرا آنقدر بر شال علی چسبید خانوم یا به علی زد تازیانه یا به زهرا گاهی علی را می‌کشند و گاه او را اوباش می‌خندند در آنجا به زهرا حس کرد مولا درد را در استخوانش وقتی که زد قنفذ غَلافش را به زهرا
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها با طلوعت عرش را غَرق تَحَیُّر می کنی ماه‌بانو، نان ظلمت را تو آجر می کنی "عقلِ" بی احساس را با "عشق" دمخور می کنی دامن سجّاده را با یاس ها پُر می کنی آسمان دلداده ی راز و نیازت می شود بال جبریل امین چادر نمازت می شود تو در آغوش خدیجه مثل حور افتاده ای مادر پیغمبری گرچه پیمبرزاده ای قبل خلقِ کهکشان ها امتحان پس داده ای از همان اوّل برای آخِرت آماده ای روز محشر تک تک ما را صدا خواهی نمود دانه دانه شیعیانت را جدا خواهی نمود ای که با لطفت بیابان غرق باران می شود خاک خشک یثرب از عطرت گلستان می شود پای تسبیحات تو سلمان، مسلمان می شود کوثر تو آبروی کُلِ قرآن می شود روح ایمانی تجلی خدایی مادرم لَيْلَةِ الْقَدْرِ تمام انبیایی مادرم مادر آئینه‌ها ای مادر اهل کسا بانی آرامشِ پیغمبر اهل کسا آفتابِ روی بام حیدر اهل کسا چادرت پهن است بر روی سر اهل کسا آینه دار امیر المومنینِ پنج تن ریشه های چادرت حبل المتین پنج تن یا کریمِ بام احمد، جَلد بام فاطمه است بَضْعَةُ مِنِّ محمد در مقام فاطمه است ذکر پیغمبر شب معراج "نام" فاطمه است آیه های روشن قرآن کلام فاطمه است آیه ی تطهیر هم با او مطهر می شود کائنات از نور ایمانش منور می شود ای که افلاک است خانُم، مُستجیر نانِ تو می شود آزاد، هرکس شد اسیر نان تو کاش بنویسی مرا جیره بگیرِ نانِ تو بی نیاز از هر دو دنیا شد فقیر نان تو چون که دستت را به وقت پخت نان بوسیده است دست "دستاس" تو را هفت آسمان بوسیده است تو گُل نیلوفر هِجده بهار حیدری تو چراغ روشن شب‌های تار حیدری تو قرار چشم های بی قرار حیدری در دل تلخی و شیرینی کنار حیدری حرز مولا در میان کارزارش نام توست ذکر حکاکی شده بر ذوالفقارش نام توست آفتاب عشق را تا بی کران تابانده ای در دل غم ها علی را باز هم خندانده ای کهکشان را با حجابی اطلسی پوشانده ای "پیش نابینا، میان حِصنِ چادر مانده ای" آه، گفتم چادرت، داغ دل ما تازه شد بارش غم در هوای سینه بی اندازه شد راه را تا بست، یاسی رنگ نیلوفر گرفت چشم‌زخم دشمنِ آل عبا آخر گرفت دست سنگینی به زیر گونه ی مادر گرفت خاک کوچه رنگ سُرخ لاله ای پرپر گرفت خاک عالم بر سر من، معجرش خاکی شده پیش چشمان حسن بال و پرش خاکی شده آه، آئینه چرا سنگی محک می زد تو را؟ بشکند دستی که در کوچه کتک می زد تو را نانجیب از حرص حیدر داشت چک می زد تو را دومی با نیّت باغ فدک می زد تو را چشم تو تار است، راه خانه را گم کرده ای گوشوارَت را میان کوچه ها گم کرده ای @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها صلی‌الله‌علیه‌وآله سلام‌الله‌علیها گل چه کند شب به شب سحر که نباشد درد به دختر رسد پدر که نباشد ای پدر آن روزهای خوب چرا رفت؟! حرمت ما پنج تن بگو که کجا رفت؟! با تو درِ خانه ام ضریح جهان بود با تو چه امنیتی به خانه مان بود با تو خطر داشت کوچه رفتن من؟ نه! با تو کبودی نشست بر تن من؟ نه! خیز نبی خدا زمانه عوض شد بعد تو رنگ تمام خانه عوض شد شاخه ی یاسی که کاشتیم لگد شد قالی کهنه که داشتیم‌ لگد شد حمله به ما میکنند گرگ منش ها دور و برم ریختند عربده کش ها پای غریبه به در نشست، نبودی پهلویم از چند جا شکست، نبودی میخ همان موقعی که بر کمرم خورد خیره شدم‌ بر علی و در به سرم خورد فضه به دادم رسید خیر ببیند زود به سویم دوید خیر ببیند اینهمه زخم‌ و هزار درد و ملامت... میخرم آن‌ را به جان، علی به سلامت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها صدای گریه از عرش معلّی می‌رود بالا همین که نیمه‌شب‌ها دست زهرا می‌رود بالا یکی از پلک‌های زخمی‌أش با دیدن حیدر به زحمت، تا کند او را تماشا، می‌رود بالا گمانم مرکز ثقل زمین را شعله‌ها سوزاند که آتش از در و دیوار دنیا می‌رود بالا هنوز از ماجرای کوچه‌ها شرمنده‌اش هستند اگر دیوارها کج تا ثریا می‌رود بالا تمام هستی خود را گرفته روی دست، انگار که روی شانه‌ها تابوت مولا می‌رود بالا سوال این است؛ قاتل کیست؟ اما در جواب آن فقط هر آینه دیوارِ حاشا می‌رود بالا شفیع محشر خود را در اوج کینه سوزاندند که دود آتش امروز، فردا می‌رود بالا به لب در هر قنوت آوای "أَینَ‌المُنتَقِم؟" داریم که دست لطف مادر نیز با ما می‌رود بالا @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها بیمـار بیـت وحی این جـا مـانـدنی نیست تنهـا طـرفـدار تـو مـولا مـانـدنی نیست در سینــه ی بیمــار تـو ای نفـس احمـــد چندین نفس باقی است امّا ماندنی نیست دریـا شـده چشمم به پـاس غربت تـو امّا دریغ این مـوج و دریـا مـاندنی نیست از آن زمـانی کـه مـرا مجـروح کـردنـد مردم همـه گـوینـد زهـرا ماندنی نیست از بس ستـم دیـده ز گلچیــن زمـانــه در گلشـن تـو، نخـل طـوبـا ماندنی نیست طفلان من وقتی دعـایـم راشنیــدنــد گفتنـد مـادر ای خـدایـا مـاندنی نیست؟ گـرچـه دم آخـر زنـد سـوسـو، ولیـکن شمعی که افتاده‌ست از پا ماندنی نیست بهـرم کفـن آمـاده کن امشب که دیگر «بیمـار تـو تـا صبـح فـردا ماندنی نیست» گفتـم کــه تـابـوت مـرا آمـاده سازی بـاور کن ای مـولا که زهـرا ماندنی نیست در بــرزخ و روز قیـــامـت ای «وفـایی» هرکس که دارد مهر مـا را مـاندنی نیست @poem_ahl