#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#مدح_امام_زمان سلاماللهعلیه
بر آی ای آفتاب برج توحيد
درآر از ابر غیبت قرص خورشید
الا ای مطلع شمس هدایت
جهان تا کی گرفتار ضلالت
تمام انبیا در انتظارند
به عدل و داد تو امیدوارند
تویی آن کوکب دری در آفاق
که نور الرب کند بر ارض، اشراق
تو هستی قائم بالحق من الحق
تو هستی علم محض و عدل مطلق
تو هستی مهدی هادی الی الله
ز سرّ مستسرّ غیب، آگاه
به تو شد ختم، تومار امامت
قیام تو کند بر پا قیامت
بتابد آیه ی نور از جبينت
در آید دست حق از آستینت
ظهورت مظهر اسماء حسنى
جمالت جلوه امثال علیا
کمال اهل عالم در تو شد جمع
جهان، پروانه و رخسار تو شمع
برون آیی اگر از پرده غيب
شود ظاهر، کتاب اللّه بلا ریب
هر آنچه داشت آدم تا به خاتم
نمایان گردد از آن اسم اعظم
تو موعود خدا اندر زبورى
ضیاء مشرقِ "اللّهُ نور"ی
مبارک بر تو باد این تاج اقبال
خطاب سیّدی! از صادقِ آل
کند موسی تمنای مقامت
مسیحا جان به کف اندر سپاهت
امین وحی باشد در ركابت
بود اعلی ز هر عالی، جنابت
شود پیر زمانه هر جوانى
زمان شد پیر و امّا تو جوانی
به اسم حیّ، حیاتت متصل شد
زمان اینجا رسید و منفعل شد
تو سلطان زمین و آسمانى
ولیّ عصری و صاحب زمانی
ملائک بر تو نازل در شب قدر
سلام حق به تو تا مطلع فجر
قضا را چون به امضایت رسانند
به فرمان تو گوش جان سپارند
تو هستی پیشوای اهل عالم
امام حضرت عیسی بن مریم
چو دید از نور حق روشن روانت
خلیل اللّه شد از شیعیانت
بخَلق و خُلق چون تو بهترینى
بحق، طاووس فردوس برینی
خلافت از خدای حیّ قیّوم
به نام نامی تو گشت مختوم
ز صدق و عدل، جانت را سرشتند
"و تمّت" را به نام تو نوشتند
#آیت_الله_وحید_خراسانی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
این سوگنامه سخت تر است از بیان شدن
زهرا کجا و سوختن و نیمه جان شدن
گیرم که من فرو دهم این بغض خفته را
این اشک چیست عاقبتش جز روان شدن
با من بگو که سنگ صبور دلت شوم
حالا که رسم شهر شده سرگران شدن
هر طعنه ای زدند به ما مردمان شهر
ما را کجا و لقلقهی هر زبان شدن
بارانی است صورت تو زیر آفتاب
از من چه ساختهست به جز سایبان شدن
تیر از تنم بگو بکشند و نگو که من
بر قد و قامت تو ببینم کمان شدن
آمین نگفتم آرزوی رفتن تو را
سخت است با نبودن تو امتحان شدن
این خانه را تمیز نکن قبل رفتنت
راضی ترم پس از تو به بی آشیان شدن
تو سهم آسمانی و در سر نوشت خاک
حاشا مزار بودن و حاشا عیان شدن
#سعیده_کرمانی
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
گِره اُفتاده بر کارم گرفتارم أَغیٖثیٖنی
بدم یا خوب ذکرت را بهلب دارم أَغیٖثیٖنی
نگاهم کردهای بیبی که پایِ بیرقت هستم
نگاهت را بگیری زار و بیچارهَم أَغیٖثیٖنی
شما اوجِ تولّایی عروجت اوجِ تنهایی
وَ من روزی به یُمنِ روضهات دارم أَغیٖثیٖنی
سرافرازم به شرطِ سربهزیری پایِ این بیرق
دلیلِ سربلندیها کس و کارم أَغیٖثیٖنی
سلاطینِ سَماواتند خیلِ خاکسارانت
به یادت صورتم بر خاک بُگذارم أَغیٖثیٖنی
مدینه فتنه و کینه تَرَکدار است آئینه
عزادارِ فشارِ درب و دیوارم أَغیٖثیٖنی
بیا فضّه که بارِ شیشهاش شد خُرد پشتِ در
بخوان ندبه که اُفتاده علمدارم أَغیٖثیٖنی
#حسین_ایمانی
@poem_ahl
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#نجف
زبس خاک نجف نزد خداوند آبرو دارد
تیمّم با غبار معبرش شأن وضو دارد
به دربار کسی رو کردهام دل را که از عزّت
سگ کوی غلامش نیز حقّ جستجو دارد
کدامین دِین برخیزد زجا بی اذنِ شمشیرش؟
به هر گردن که دیدم، قامت از بهر گلو دارد
زبس سامان جوهر کرده تیغش از شراب ناب
لحد را گر شکافی، عَبدوَد در کف سبو دارد
ثواب مؤمنان چرکیست بر روح شریف اینجا
نجف، شیرخدا حوضی برای شستشو دارد
صدایی دارد آن مافوق هستی کز شنیدنها
به هرگوشی که دیدم، پرده از ننگ رفو دارد
به حسّ ما و من او را تعلّق نیست ای غافل
مثال است این که میگویند حضرت رنگ و بو دارد
خیال حاشیه بر متن تقدیسش ندارد راه
کدامین شانه از آن زلف، شرحی مو به مو دارد؟
خیالست این که با مولا علی محرم شوی «معنی»
تو لاغر لهجهای و شیر حق با نعره خو دارد
#محمد_سهرابی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
یافاطمه دنیا بدون تو سراب است
خلقت بدون حضرتت نقشی بر آب است
طی زمان بی درک تو، درک عذاب است
عمری که بی تو بگذرد معنا ندارد
هستی انیسی غیر تو زهرا ندارد
از ما به تو محبوبهی داور، ارادت
ای کوثر پیغمبر و حیدر، ارادت
امالائمه حضرت مادر، اردات
تو چیستی، مقصود خلق عالیمنی
تو کیستی، امالحسن، امالحسینی
ای ردّ زهرایی تو محسوس در عرش
با نور تو بوده ملک مانوس در عرش
ذات تو با ذات خدا ممسوس در عرش
تو در حریم کبریایی آبرودار
تو حضرت خیرالنسایی، آبرودار
در خانهی تو چارده گنجینه دیدم
تصویرهایی ناب در آیینه دیدم
حوریه و دستان پر از پینه دیدم
ای حوریه بر سفرهات نانی جوین است
دستاسگردان تو جبرییل امین است
وقتی که تو کفو امیرالمومنینی
هم مرد میدانی و هم خانه نشینی
در خطبه داری ذوالفقار آتشینی
پای دو دست بستهی شیر خداوند
شد دستخالی تو شمشیر خداوند
آخر برای تو در و دیوار شر شد
آتش زبانه زد نوک مسمار شر شد
قنفذ میان کوچه ها اینبار شر شد
یک روز دور تو نبی گرم طواف است
امروز روی بازویت جای غلاف است
افسوس مشتی دیو و دد از تو گذشتند
با ضربهی مشت و لگد از تو گذشتند
ناله زدی: “بابا مدد!” از تو گذشتند
شاخ و برت بشکست، اما ریشه داری
دشمن چه میفهمد که بارشیشه داری
ششماههای در بطن مادر رفت از دست
با میخ بیرون رفته از در رفت از دست
در کربلا شش ماهه اصغر رفت از دست
تیر سهپر باز از ابالفضل آبرو برد
«وامحسنا!» اصغر چه ارثی از عمو برد
#امیر_عظیمی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
در حدیث سوختن دل را بگو پر را نگو
شعله ی در را بگو احوال مادر را نگو
بی ادب ها پشت در فریاد مستی میزنند..
حرفهای تندشان در پیش کوثر را نگو
گرمی آتش اذیت میکند حوریه را
این وسط آن شعله ی خورده به معجر را نگو
پای نامحرم اگر بر چادر ناموس خورد
گریه کن بر حالش اما حال شوهر را نگو
میخ نامرد آنقدر کج رفت پهلو پاره شد
لال باش ای طبع شرح سقط گوهر را نگو
آبرو داری اگر افتاد زیر دست و پا
شرح لبخند اراذل بین معبر را نگو
راز دست بسته مولا قلاف قنفذ است
دست شوهر را بگو و دست همسر را نگو
کوچه زهرا در آخر کربلای زینب است
پیش مادر روضه ی جانسوز دختر را نگو
روضه گودال و خنجر را بگو سر را بگو
روضه اوضاع زینب بین لشگر را نگو
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
ز بس که هست به جسمم جراحتی تازه..
ز لاله ساخته ام باغ جنتی تازه.
به دست لاغر من لقمه نیز سنگین است
کشیدم از علی امشب خجالتی تازه
زنی به نیت خنده عیادتم آمد
خدا کند که نباشد عیادتی تازه
مگر که گریه ی یک زن چه اذیتی دارد؟!
رسیده باز به حیدر شکایتی تازه
علی به حجره ی من هر زمان که سر بزند
به غیر گریه نداریم صحبتی تازه
نفس کشیدن پهلو شکسته آسان نیست
مصیبتی است وَ پشتش مصیبتی تازه
دو ماه پیش چنان سیلی بدی خوردم
که هست بر رخم انگار ضربتی تازه
لباس های قدیمی بزرگ شد به تنم
بیار جامه ی نو بهر قامتی تازه
سه چهار مرتبه مُردم ولی به عشق علی..
خدا به فاطمه اش داد فرصتی تازه!
#سید_پوریا_هاشمی
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
قرص است قلب مرتضی اما به زهرا
یعنی که تکیه میدهد مولا به زهرا
حتی خدا محوِ تجلی خانهی اوست
هرشب که جلوه میکند زهرا به زهرا
جایی که ختم الانبیا خَم میکند پشت
باید که ما سجده کنیم آنجا به زهرا
تا قُرب راهی نیست وقتی فاطمه هست
باید توسلها کند بابا به زهرا
هرکس به راهی رفت اما ما نرفتیم
مارا که بخشیدند در دنیا به زهرا
باور نخواهم کرد حتی لحظهای، حق
ما را به دوزخ میبرد؟ حاشا به زهرا
رویش گرفت و خانه تاریک است افسوس
این خانه روشن بود با مهتابِ زهرا
وقتی که هیزم ریخت فهمیدند طفلان
رحمی ندارند این حرامیها به زهرا
وقتی که آتش سرخ شد فهمید نامرد
از میخِ در راهی نمانده تا به زهرا
آنقدر بر شال علی چسبید خانوم
یا به علی زد تازیانه یا به زهرا
گاهی علی را میکشند و گاه او را
اوباش میخندند در آنجا به زهرا
حس کرد مولا درد را در استخوانش
وقتی که زد قنفذ غَلافش را به زهرا
#حسن_لطفی
#مناجات_با_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
با طلوعت عرش را غَرق تَحَیُّر می کنی
ماهبانو، نان ظلمت را تو آجر می کنی
"عقلِ" بی احساس را با "عشق" دمخور می کنی
دامن سجّاده را با یاس ها پُر می کنی
آسمان دلداده ی راز و نیازت می شود
بال جبریل امین چادر نمازت می شود
تو در آغوش خدیجه مثل حور افتاده ای
مادر پیغمبری گرچه پیمبرزاده ای
قبل خلقِ کهکشان ها امتحان پس داده ای
از همان اوّل برای آخِرت آماده ای
روز محشر تک تک ما را صدا خواهی نمود
دانه دانه شیعیانت را جدا خواهی نمود
ای که با لطفت بیابان غرق باران می شود
خاک خشک یثرب از عطرت گلستان می شود
پای تسبیحات تو سلمان، مسلمان می شود
کوثر تو آبروی کُلِ قرآن می شود
روح ایمانی تجلی خدایی مادرم
لَيْلَةِ الْقَدْرِ تمام انبیایی مادرم
مادر آئینهها ای مادر اهل کسا
بانی آرامشِ پیغمبر اهل کسا
آفتابِ روی بام حیدر اهل کسا
چادرت پهن است بر روی سر اهل کسا
آینه دار امیر المومنینِ پنج تن
ریشه های چادرت حبل المتین پنج تن
یا کریمِ بام احمد، جَلد بام فاطمه است
بَضْعَةُ مِنِّ محمد در مقام فاطمه است
ذکر پیغمبر شب معراج "نام" فاطمه است
آیه های روشن قرآن کلام فاطمه است
آیه ی تطهیر هم با او مطهر می شود
کائنات از نور ایمانش منور می شود
ای که افلاک است خانُم، مُستجیر نانِ تو
می شود آزاد، هرکس شد اسیر نان تو
کاش بنویسی مرا جیره بگیرِ نانِ تو
بی نیاز از هر دو دنیا شد فقیر نان تو
چون که دستت را به وقت پخت نان بوسیده است
دست "دستاس" تو را هفت آسمان بوسیده است
تو گُل نیلوفر هِجده بهار حیدری
تو چراغ روشن شبهای تار حیدری
تو قرار چشم های بی قرار حیدری
در دل تلخی و شیرینی کنار حیدری
حرز مولا در میان کارزارش نام توست
ذکر حکاکی شده بر ذوالفقارش نام توست
آفتاب عشق را تا بی کران تابانده ای
در دل غم ها علی را باز هم خندانده ای
کهکشان را با حجابی اطلسی پوشانده ای
"پیش نابینا، میان حِصنِ چادر مانده ای"
آه، گفتم چادرت، داغ دل ما تازه شد
بارش غم در هوای سینه بی اندازه شد
راه را تا بست، یاسی رنگ نیلوفر گرفت
چشمزخم دشمنِ آل عبا آخر گرفت
دست سنگینی به زیر گونه ی مادر گرفت
خاک کوچه رنگ سُرخ لاله ای پرپر گرفت
خاک عالم بر سر من، معجرش خاکی شده
پیش چشمان حسن بال و پرش خاکی شده
آه، آئینه چرا سنگی محک می زد تو را؟
بشکند دستی که در کوچه کتک می زد تو را
نانجیب از حرص حیدر داشت چک می زد تو را
دومی با نیّت باغ فدک می زد تو را
چشم تو تار است، راه خانه را گم کرده ای
گوشوارَت را میان کوچه ها گم کرده ای
#بردیا_محمدی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_رسول صلیاللهعلیهوآله
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
گل چه کند شب به شب سحر که نباشد
درد به دختر رسد پدر که نباشد
ای پدر آن روزهای خوب چرا رفت؟!
حرمت ما پنج تن بگو که کجا رفت؟!
با تو درِ خانه ام ضریح جهان بود
با تو چه امنیتی به خانه مان بود
با تو خطر داشت کوچه رفتن من؟ نه!
با تو کبودی نشست بر تن من؟ نه!
خیز نبی خدا زمانه عوض شد
بعد تو رنگ تمام خانه عوض شد
شاخه ی یاسی که کاشتیم لگد شد
قالی کهنه که داشتیم لگد شد
حمله به ما میکنند گرگ منش ها
دور و برم ریختند عربده کش ها
پای غریبه به در نشست، نبودی
پهلویم از چند جا شکست، نبودی
میخ همان موقعی که بر کمرم خورد
خیره شدم بر علی و در به سرم خورد
فضه به دادم رسید خیر ببیند
زود به سویم دوید خیر ببیند
اینهمه زخم و هزار درد و ملامت...
میخرم آن را به جان، علی به سلامت
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
صدای گریه از عرش معلّی میرود بالا
همین که نیمهشبها دست زهرا میرود بالا
یکی از پلکهای زخمیأش با دیدن حیدر
به زحمت، تا کند او را تماشا، میرود بالا
گمانم مرکز ثقل زمین را شعلهها سوزاند
که آتش از در و دیوار دنیا میرود بالا
هنوز از ماجرای کوچهها شرمندهاش هستند
اگر دیوارها کج تا ثریا میرود بالا
تمام هستی خود را گرفته روی دست، انگار
که روی شانهها تابوت مولا میرود بالا
سوال این است؛ قاتل کیست؟ اما در جواب آن
فقط هر آینه دیوارِ حاشا میرود بالا
شفیع محشر خود را در اوج کینه سوزاندند
که دود آتش امروز، فردا میرود بالا
به لب در هر قنوت آوای "أَینَالمُنتَقِم؟" داریم
که دست لطف مادر نیز با ما میرود بالا
#مجتبی_خرسندی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
بیمـار بیـت وحی این جـا مـانـدنی نیست
تنهـا طـرفـدار تـو مـولا مـانـدنی نیست
در سینــه ی بیمــار تـو ای نفـس احمـــد
چندین نفس باقی است امّا ماندنی نیست
دریـا شـده چشمم به پـاس غربت تـو
امّا دریغ این مـوج و دریـا مـاندنی نیست
از آن زمـانی کـه مـرا مجـروح کـردنـد
مردم همـه گـوینـد زهـرا ماندنی نیست
از بس ستـم دیـده ز گلچیــن زمـانــه
در گلشـن تـو، نخـل طـوبـا ماندنی نیست
طفلان من وقتی دعـایـم راشنیــدنــد
گفتنـد مـادر ای خـدایـا مـاندنی نیست؟
گـرچـه دم آخـر زنـد سـوسـو، ولیـکن
شمعی که افتادهست از پا ماندنی نیست
بهـرم کفـن آمـاده کن امشب که دیگر
«بیمـار تـو تـا صبـح فـردا ماندنی نیست»
گفتـم کــه تـابـوت مـرا آمـاده سازی
بـاور کن ای مـولا که زهـرا ماندنی نیست
در بــرزخ و روز قیـــامـت ای «وفـایی»
هرکس که دارد مهر مـا را مـاندنی نیست
#سید_هاشم_وفایی
@poem_ahl