«امام جمعهای که با تاکسی به نماز جمعه میرود!»
(اربعیننوشت۸؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۳)
|۳شنبه|۶شهریور۱۴۰۳|۲۲صفر۱۴۴۶|
قسمت ۱از۳
• برای نماز صبح، پیرمرد بامزه روی اعصابی، پیروجوان و ریزودرشت را بیدار میکند... اصرارش در عملیات بیدارسازی، کار را به اعتراض سایرین میرساند... نماز جماعت را در این بیت شریف میخوانیم و من از ترس آنکه در طول روز پشت فرمان هستم و به جمعبندی یادداشتهای دیروز نرسم، در همان رختخواب مشغول نوشتن میشوم...
• بعد از یکیدوساعتی، قسمت هفتم را که ارسال میکنم، خوابم میبرد تا حدود ۹:۳۰ که بلند میشویم و سر سفره ساده صبحانه مینشینیم... پنیر و سنگک تازه...
• حاج #جلال_ندیمپور و سرهنگ #مرادی، دو عزیزی هستند که خادمی خانه را بر عهده دارند، فرصت خوبی است با #حاج_جلال که سالیانی ملازم آیتالله اشرفی اصفهانی بوده، همصحبت شوم، از خاطرات آنروزها میپرسم... سال ۳۵ که به امر آیتالله بروجردی، ایشان از نجف عازم کرمانشاه میشود، اقامه نماز مسجد آیتالله بروجردی و مدیریت مدرسه علمیه را بر عهده میگیرند، مردم و خیرین هم جمع میشوند و همان سالها این منزل را برای ایشان میخرند... سالهای بعد #حاج_جلال، از روی علاقه و محبت وافر، در کنار حاجآقا کارها و امورات ایشان را مساعدت میکردهاند تا اینکه آیتالله را ساواک دستگیر میکند تا انقلاب و حکم امام برای نمایندگی ایشان در کرمانشاه...
• تعریف میکرد که حاجآقا در زمستانها جوراب بلند میکشید روی نعلین و مسیر منزل تا مسجد را پیاده میرفت... برای نمازجمعه هم میرفت سر خیابان و تاکسی میگرفت! امام جمعه با تاکسی به مسجد جامع برود، شوخی میکند یا افسانه تعریف میکند؟! میگفت هرچه بچههای سپاه اصرار کردند که منزل باید عوض شود، حاجآقا میگفتند عمر من کفاف نمیدهد و همینجا منزل آخر دنیایی من است! از کارهای بزرگی میگوید که همان سالهای اول انقلاب، حاجآقا به او میسپرده و او به انجام میرسانده... میپرسم چه سمتی داشتید؟ میگوید هیچ! پس چه؟ محبت و تکلیف! یاد جمله شهید بهشتی میافتم: «در این انقلاب آنقدر کار هست که میتوان انجام داد بیآنکه هیچ پست، سمت، حکم و ابلاغی درکار باشد.»
• یار دیگر حاجآقای ندیمپور، سرهنگ #مرادی است، مردی محجوب و مأخوذبهحیا، خاکی و باصفا... چنان در این بیت شریف خادمی زائران را میکند که باور نمیکنی فرمانده بخش مهمی از ارتش غرب کشور باشد! و چهقدر جمهوری اسلامی مظلوم است که در کنار صدای بلند هزار نقد و اشکال به فلان مسؤول و وزیر و وکیل، روایت یکی از این مردان خدا به درستی به گوش نوجوان و جوان این کشور نرسیده است...
• با هزار حسرت بیت شریف شهید محراب را ترک میکنیم، هنوز از پلههای کوچه پایین نیامدهایم که حاج #عظیم تماس میگیرد، قبلش هم حاجآقای #ولدان زنگ زده بودند و نتوانسته بودم پاسخ دهم، صحبت کوتاهی میکنند و گوشی را میدهند خدمت حاجآقای #اجاق_نژاد... خدا بخواهد خبرهای خوبی خواهید شنید... اجتماع «شکراًللحسین(ع)، بیعةًللمهدی(عج)»، تجلیل از فعالان و خادمان اربعین حسینی، همزمان با شهادت امام حسن عسکری(ع) که سفر اربعین را مدیون روایت ایشانیم:
علامات المؤمن خمس:
1. صلاة الخمسين و
2. #زيارة_الاربعين و
3. التختم في اليمين و
4. تعفير الجبين و
5. الجهر ببسم الله الرحمن الرحيم.
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
ققنوس
«امام جمعهای که با تاکسی به نماز جمعه میرود!» (اربعیننوشت۸؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۳) |۳شنبه|۶
«امام جمعهای که با تاکسی به نماز جمعه میرود!»
(اربعیننوشت۸؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۳)
|۳شنبه|۶شهریور۱۴۰۳|۲۲صفر۱۴۴۶|
قسمت ۲از۳
• در خیابانهای شهر کرمانشاه که عبور میکنیم، نگارخانه گسترده آثار خوشنویسی #استاد_سهرابی را در سطح شهر نظاره میکنی... هنر خوشنویسی استاد، به شهر روح داده و آن را از دست بنرهای پلاستیکی و چاپی نجات داده! اعتباری بخشیده به کارهای تبلیغاتی هیأتهای شهر و البته اعتبار گرفته از خادمی دستگاه سیدالشهداء(ع)... استادی هنرمند و چیرهدست، خاضع و متواضع که خداوند در پردهنویسی عنایتی به او کرده... روی پارچهنگارههای بزرگ، بدون کلیشه و پیشنویس و سایهاندازی و... کاملاً ذهنی و با قلممو چنان نقش میزند که انگاری دارد با خودکار روی کاغذ مینویسد...
• سر راه به طاق بستان میرویم... ترکیب مسحورکننده میراث تاریخی و طبیعی... تا حالا فضای طاق بستان را اینقدر سالم و مذهبی ندیده بودم! پر از خانمهای چادری و مردان مشکیپوش...، تنها و تنها کسر بسیار محدودی از زائران اربعین، راهشان به این سو، کج شده و سری به این مکان زدهاند... فکرش را بکن، اگر این جماعت، در تمام طول سال و در تمام اماکن عمومی، حضور فعالانه و نه منفعلانه داشته باشند، رنگ و بوی شهرها و بهویژه این اماکن چهقدر تغییر خواهد کرد...
• اما یک نقد درونگفتمانی هم داشته باشم... صدحیف که برخی از همین عزیزان، حداقلهای آداب مواجهه در چنین فضایی را رعایت نکرده بودند... بنای اصلی طاق بستان یک مانع طبیعی و جذاب دارد که آن را از دسترسی و دستدرازی مردم در امان نگه داشته و آن هم رودخانهای است که بین دیواره کوه و زمین مقابل، فاصله انداخته... هنوز باور نمیکنم! مرد گنده پاچهها را تا بالای زانو ور زده بود و مانند خرس گریزلی رفته بود وسط آب، حاجیه خانم عکسهای یادگاری خرس... ببخشید، شیرمردش را وسط آب که گرفت، حالا پهلوان قصه جلوی چشم جماعت، از صخرهها میگیرد و بالا میرود تا دقیقاً زیر پای خسروپرویز و کنار سُمّ شبدیز، عکسهای بعدی را ثبت کنند... در همین حین باقی ذکور قبیله به آب میزنند و از یمین و یسار به لشکر خسروپرویز هجوم میبرند! چند نفر در آب، چند نفر در حال صخرهنوردی... طاقت نمیآورم... میروم و سرشان فریاد میکنم که این چه کاری است میکنید! حتماً باید سیمخاردار بکشند یا به آب برق وصل کنند؟! حقالناس است، هر که میخواهد عکس بگیرد، شما در قاب عکسش نشستهاید...
• هنگام ورود دستگاه کارتخوان مجموعه جواب نداد، کارت بانکی را نگه داشت تا هنگام خروج... اما باز هم وصل نبود و درآمدیم... و این مشکلی است که اولین بار نبود با آن مواجه شده بودیم، خوب است وزارت میراث فرهنگی برای این امر تدبیر بهتری بیاندیشد...
• به مسیر خودمان ادامه میدهیم... دنبال مکان مناسبی برای نماز و... میگردیم... اشتباهی استراتژیک کردیم، دقت نکردیم و مقابل یکی از موکبهای دولتی توقف کردیم، البته تا حد زیادی استتار کرده بود و با عناوین مقدس مختلفی، دولتیبودنش را پوشانده بود... هوا بسیار گرم است، سرویس بهداشتی حدود صدمتر دورتر از موکب است... یکی از این سرویسهای بهداشتی کانکسی را گذاشتهاند که دربهایش یکدرمیان پنجره ندارد، منتظر هستیم یکی از اتاقکها خالی شود که جوانی میگوید منتظر نمانید، آب ندارد! دستازپادرازتر برمیگردیم به سمت ماشین و موکب بعدی، سر راه هم شربت آبلیمویی ازشان گرفتیم که با اختلاف، بدمزهترین شربت آبلیموی این سفر بود! کمشکر، کممزه، آببسته... این است فرق موکب دولتی و مردمی که میگویم! در این مسیر موکبهای اینچنینی کم نبودند، اما دیگر گول نخوردیم! یکیشان ساعت توزیع چای را سردر موکب ثبت کرده بود!
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
ققنوس
«امام جمعهای که با تاکسی به نماز جمعه میرود!» (اربعیننوشت۸؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۳) |۳شنبه|۶
«امام جمعهای که با تاکسی به نماز جمعه میرود!»
(اربعیننوشت۸؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۳)
|۳شنبه|۶شهریور۱۴۰۳|۲۲صفر۱۴۴۶|
قسمت ۳از۳
• به بیستون که نزدیک میشویم، تبلیغات موکب حضرت قائم را میبینیم و یاد قولی که به #داود_ورمزیار داده بودم میافتم، #داود را ندیدهام و نمیشناسم، جز آن مقدار که به برکت همین نوشتهها و پیامها ردوبدلشده، آشنا شدیم... راه را کج میکنیم و با تابلوهای راهنمای موکب به سمت قدمگاه #سید_کاظم_روحبخش میرویم! دقیقاً داخل مجموعه و در ورودی بیستون، موکب بنا شده بود، جای خاصی است... مسیر عمومی زوار نیست... اما از باب خدمترسانی معنوی و اثرگذاری فرهنگی روی گردشگران، میتواند قابل تأمل باشد... شاید برای کشاندن جماعت به این نقطه، حضور فردی مانند #سیدکاظم و سرمایهگذاری روی این امر، لازم باشد... به #داود زنگ میزنم... کرمانشاه است... میگویم الوعدهوفا! آمدیم، نبودید!
• #داود را نمیشناسم اما «شرکت توسعه گردشگری ایران» خود را به نوعی صاحب موکب، معرفی کرده، خب طبیعی است که موکبش را در این نقطه بنا کند و طبیعیتر است که برود سراغ #سیدکاظم یا هر چهره سرشناس دیگری...
• در مسیر برگشت، بخشی از سوغاتیهای سفر دوباره خودشان را نشان میدهند... بدندرد و آبریزش بینی همراه شدهاند با ضرورت مراجعه مکرر به کاخ سفید! همینها کافی است که مسیر را سلانهسلانه و با احتیاط بیشتری طی کنیم...
• به گردنه اسدآباد نزدیک میشویم... دوسال قبل در مسیر سرکشی به مرزها، #علی_مروتی راننده بود.... روحالله میگوید یادتان هست با آقای مروتی چه کردید! حالا نوبت شماست... محکم میگویم قاعده همان است، راننده دوغ نمیخورد! در بالای کوه به مسجد امام خمینی(ره)، میرسیم... همانجا که بار قبل دوغ محلی خریدیم و به علی ندادیم... توقف میکنم و یک بطری یکونیم لیتری از دوغ محلی تگری اسدآباد میخرم... وقتی داخل لیوان میریزی، پولکهای دوغ یخزده مثل شیشهخرده صدا میدهند، از تمام منافذ محیط دهانم، بزاق درحال ترشح که نه، در حال جوشش است... اما قاعده همان است، راننده دوغ نمیخورد!
• کموبیش موکبها برقرار هستند، کسی گرسنه نمیماند... یک موکب نان و گوجه و پنیر میداد و دیگری نان و سیبزمینی و خیارشور... یک موکب هم به گمانم کباب میداد، ندیدم، اما از صفی که مقابلش بود، حدس میزنم...
• مواکب همدان هم در امتداد مواکب کرمانشاه، پررونق و متعدد برقرار بودند... این حجم از حضور مواکب در داخل کشور، بسیار مهم و مغتنم است... امر بسیار بزرگی که به واسطه پراکندگی و عدم تجمع در یک نقطه یا مسیر محدود، به درستی دیده نمیشود...
• از فرط بدندرد و خستگی و خوابآلودگی، بالاخره کنار یک مجتمع خدماتی میزنیم کنار و نیمساعتی میخوابیم... از خواب که بلند میشویم، اتوبوسی کنارمان توقف کرده و جماعتی ریختهاند پایین که یادآوری کنند قصههای بهشت رو به اتمام است، ای پسر آدم به زمین خوش آمدی!
• به پردیسان که میرسیم، مستقیم میرویم به سمت کلاس زبان روحالله و با بیست دقیقه تأخیر راهی کلاس میشود... ازراهنرسیده رفت سر کلاس... دلم برایش سوخت!
• خانه خالی است، مختصری خرید و... میرسیم به خانهای که هشتروز پیش ترکش کردیم...
تا اربعینی دیگر و اربعیننوشتی دیگر...
التماس دعا
پایان
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«به زور که نمیشود در موکب نگهشان داشت!»
جهانآرا ۸
وظیفه مسؤولان تسهیل خدمتگزاری موکبداران است، نه اذیتکردنشان...
عدم انعطاف در دستورالعملها مانند:
ابطال سالانه مجوزها، مجبورکردن به ماندن پزشکان در دوره زمانی مشخص، درخواست مدرک مترجمی زبان، درخواست کارشناس انفورماتیک و...!
پزشک متخصص یا فوق تخصص باید حتماً چند روز در مواکب بماند، مترجمی که زبان مادریاش عربی است، باید مدرک رسمی زبان عربی ارائه کند!
📺 برنامه تلویزیونی #جهان_آرا|۲شنبه|۱۴۰۳/۵/۲۹|
🆔 @Jahanara_ofogh
❇️ @qoqnoos2
هدایت شده از شعر انقلاب
«اتاق اوّل مقاومت»
گم نشد
او که ناپدید شد
یا به قول عدّهای شهید شد
تا هنوز میکشد نفس
در همین دقایقی که واژه واژه شعر روی این سطور راه میرود
او
پشت میز کهنهاش
در اتاق اوّل مقاومت نشسته است
او برای روزنامۀ «لوموند» سرمقاله مینویسد و
هنوز چشم روی طرحهای تازۀ مبارزه نبسته است
تا هنوز آب میخورد
از همان دو چشمِ روشنآبیاش
آتش قیامهای مردمی
از همان نگاه انقلابیاش
حبس شد شبیه یک نفس
در گلوی بیقرار روزگار
سالهای آزگار
او که نور بود و نور مانده است
میکند گذر
از همه دریچههای بستۀ سیاهچالها به سادگی
گرچه بستهاند دست و پای نور را
دست و پای نور هیچگاه بسته نیست
اشتباه فکر کردهاند
کار آسمان همیشه هم به شب نمیکشد
او که روز بود و روز مانده است
هیچگاه پا عقب نمیکشد
او همیشه ماندنیست
او همیشه زنده است
او همیشه هست
او همیشگیست
✍🏻 #رضا_یزدانی
🏷 #امام_موسی_صدر
🗓 ۹شهریور؛ سالروز ناپدید شدن امام موسی صدر در سفر به کشور لیبی [سال۱۳۵۷]
🇮🇷 @Shere_Enghelab
🔰 «معرفی تکیههای تاریخی ایران» 🔰
🚩 «انجمن علمیپژوهشی تاریخ»
معاونت پژوهش جامعةالزهراء(سلاماللهعلیها)
در نظر دارد به معرفی حسینیههای تاریخی ایران بپردازد.
در هر شهر و یا استانی هستید میتوانید در این پویش شرکت کنید و علاوه بر معرفی تکیه و حسینیه تاریخی خود از جوایز این پویش بهرهمند شوید.
📌 تهران، اصفهان، تبریز، قزوین، کرمان، کرمانشاه، مشهد، قم و همه ایران...
معرفی این اماکن در راستای حرکت به سوی تمدن نوین اسلامی راهگشاست.
🔸مطالب شما با نام خودتان به مرور در کانال #گذرگاه بارگذاری میشود.
🔸در پایان ماه صفر به قید قرعه به سه نفر از بهترین معرفیها، هدیه نقدی تقدیم میشود.
✳️ «یادداشتهای علمی» به صورت خاص داوری میشود.
🔰 مطالب خود را همراه با عکس به شناسه کاربری زیر ارسال فرمایید: 👇
@tarikh_jz
#انجمن_علمی_تاریخ
🆔 @tarikh_j
📺 برنامه تلویزیونی «جهان آرا»
یک قدم باقیاست تا آن اجتماع قلبها...!
(ظرفیتها و بایستههای پیادهروی اربعین حسینی)
در گفتوگو با
دبیر جامعه فعالان مردمی اربعین
ویدئوی کامل این قسمت
(برنامه ۲۹مرداد ۱۴۰۳) را در تلوبیون ببینید:
http://www.telewebion.ir/episode/0xea0a101
🆔 @ofogh_tv
🆔 @jahanara_ofogh
✳️ @qoqnoos2
هدایت شده از جامعهایمانیمشعراستانیزد
39.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ما کجای این بازی هستیم؟!
🎙 برادر رحیم آبفروش
❇️ نشست صمیمانه جمعی
از مدیران هیأتهای استان یزد
🗓 |دیماه۱۴۰۲||یزد حسینیه ایران|
💠 جامعهایمانیمشعر
✅ @www1542org
┄┄❁✾❅❃◍◍⃟🇮🇷◍❃❅✾❁┄┄
#جامعهایمانیمشعراستانیزد 🌍
https://eitaa.com/mashar_yazd
«شیخمحسنما...»
بعضی از نیروها توفیقی هستند، انگار از جای دیگری مأمور شدهاند تا نقصها و ضعفهایت را بپوشانند!
شیخ #محسن_کریمی از آن نیروها بود... آمد و شد بازوی مشعر و یار و غمخوار بچههای استانها...
طلبه خوشقلب و خوشرو و خوشخلق، باادب و بااخلاص، پخته و باتجربه...
خدایش حفظ فرماید و بر توفیقاتش بیفزاید...
مدتی است حال حاجشیخمحسن ما خوب نیست...
برایش دعا کنید تا همچنان پرانرژی و پرانگیزه بهتر از گذشته به سنگرش برگردد و به مبارزه ادامه دهد...
سهم شما یک #حمد_شفا
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
ققنوس
«امام جمعهای که با تاکسی به نماز جمعه میرود!» (اربعیننوشت۸؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۳) |۳شنبه|۶
11.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«بدون کمترین دخالت مسئولان محترم»
چندروز بعد از پایان سیاهههای سفر اربعین، #داود_ورمزیار متن را خوانده و پیام داده:
«سلام حاج آقا ارادت و عرض خداقوت
من الآن متنتون رو دیدم باور بفرمایید موکب ربطی به شرکت توسعه نداشت و تمامی هزینهها مردمی بود منتها ما مهمان اون فضا بودیم و چند سری به ما میوه دادند برای توزیع 😅
اینکه آنقدر اصرار بر مردمیبودن میکنیم از ترس همین سروران هست
ما که قرارگاه کاملاً مردمی با زائرسرا و ظرفیت اسکان هزار نفری، فعالیتهای رسانهای و تربیتی احداث کردیم بدون کمترین دخالت مسئولان محترم»
✳️✳️✳️
ببینید ورود و مداخله مخل دستگاههای دولتی یا حتی شرکتهای خصوصی و خصولتی، چه بلایی سر جریان مردمی میآورد! هم در نگاه مخاطبان و زائران و رهگذران و اعتبار مجموعه در نزد آنها و هم در فرایند جذب حمایت و پشتیبانی مردم...
✳️✳️✳️
کلیپ بالا را هم از فعالیتهای موکب برایم فرستاد که کار حرفهای و تمیزی شده... کلاً بچههای باکلاس و تمیزکاری هستند!
@mehr_baraan
@seyyed_kazem_roohbakhsh
@D_varmazyar
@Husein_ahmadi
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
هدایت شده از دلگویه
بهناماو
«همان پنج صلوات»
مادرم نمک غذایش را هم از اهل بیت میخواهد، همیشه هم به ما سفارش میکند جای دیگری خبری نیست، دنیا را بگردید باز میرسید به همین جا.
مادر را همیشه متوسل دیدم، اما اگر کار به بنبست میرسید بیشتر متوسل امالبنین بود. هروقت صاحبخانه را پشت در میدید، پنج صلوات هم کافی بود تا مادرِ ماهِ بنیهاشم کارش را راه بیاندازد.
موقع گرفتن تاکسی، موقع خوردن دارو، موقع عیادت مریض حتی ایام شادی و عروسی، دعایش امالبنین بود و همان پنج صلوات.
▫️▫️▫️▫️▫️
داشتم میخواندم با تلویزیون «که ای سروسامانم، شور بهارانم، جان و جهان من، کشورم ایرانم...» که مدال طلا را به زور و به جبر از ما گرفتند.
▫️▫️▫️▫️▫️
اینکه مدال طلا برق میزند شکی نیست؛
اینکه شکست رکورد المپیک به نام خودت و پرچم کشورت شیرین است هم شکی نیست، اما خیلی چیزها خیلی مرامها رنگ طلا را میبرد، آن هم مرامی که در عصر بلندشدن پرچمهای رنگینکمانی، پرچم مادرِ ماه بنیهاشم را بالا میبرد، حتی اگر طلا برود، حتی اگر ناداوری کنند، حتی اگر داغ بماند به دلت برای رکوردی که شکستی...
▫️▫️▫️▫️▫️
سرت را بالا بگیر مرد! که در عصر بیدینی و دنیّت فرزندان شیطان، تو سرفرازی و پرچمدار پهلوان اسطورهای. این اتفاق که کام دلمان را تلخ کرد، در محاسبات پسر امالبنین محفوظ است.
این پرچم چه بخواهند و چه نخواهند، بالاتر از تمام پرچمها میماند و میدرخشد.
طلای مرام و معرفت مبارکت باشد آقا #صادق_بیت_سیاح...
🖊 #فاطمه_میری_طایفه_فرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
«داستان ما مردم»
(تجربهنگاریِ فرایند شکلگیری شبکۀ مردمی فعالان فرهنگی و ارائۀ راهکارهای ایجاد و گسترش کنشگری اجتماعی)
الحمدلله کتاب «داستان ما مردم» منتشر شد، البته فعلاً نسخه دیجیتال تا نسخه چاپی هم برسد...
بعد از اتمام ارشد، بنا داشتم متن پایاننامه بازنویسی شود و در قالب کتاب عرضه شود، اما مشغلههای مختلف مانع شد و نهایتاً انتشارات دانشگاه باقرالعلوم(ع)، زحمت انتشار کتاب را کشیدند.
گزیدهای از مقدمه کتاب، به قلم رییس وقت دانشگاه حجتالاسلام دکتر #شمس_الله_مریجی:
«نوشتار پیشرو در راستای یکی از مهمترین مسائل امر #حکم_رانی یعنی چگونگی به میدان افاده و استفاده آوردن مردم، در راستای اهداف حاکمیت شکل گرفته است و در تلاش است تا در طراحی فرایندی که منجر به تحقق این مهم در سطح جامعه شود...
مسأله اصلی این پژوهش، فرایند شکلگیری #جامعه_ایمانی_مشعر بهمثابه شبکه مردمی فعالان عرصه #هیأت و ثبت تجربه این مجموعه در ایجاد و گسترش کنشگری اجتماعی مخاطبان خود میباشد.
روش #اتواتنوگرافی یا خودمردمنگاری که بهواسطه حضور پژوهشگر در متن و بطن ابژه مورد تحقیق در این پژوهش به کار گرفته شده است، از روشهای کیفی بدیع بوده که هنوز به طور گسترده مورد توجه پژوهشگران قرار نگرفته است.
بررسی شکلگیری جریان #جبهه_فرهنگی_مردمی در دهه اخیر و واکاوی سیر شکلگیری #بنیاد_فرهنگی_خاتم_الأوصیاء، نهادی که مأموریت ساماندهی و پشتیبانی از شبکه فعالان مردمی جبهه فرهنگی انقلاب را بر عهده دارد، از نکات مهم پژوهش حاضر است.»
تهیه نسخه دیجیتال کتاب:
https://pajoohaan.ir/document/7630
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2