eitaa logo
ققنوس
1.3هزار دنبال‌کننده
185 عکس
59 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲ (قسمت هشتم/دو) «یک‌دوره فشرده ولایت فقیه در بیت رهبری» در ادامه انگار خطابش را به آقا متوجه می‌کند و یک‌دوره فشرده ولایت فقیه را در چند بیت خلاصه می‌کند و ارائه می‌دهد: «طابَتْ بهِ الشّامُ للقُدسِ الشَّریفِ کَما طابَتْ بِنورِ مُحَیّاکُم خُراسانُ وأنتمُ الأصلُ، یا ظلَّ الإمامِ وما لِلشَّمْسِ ظِلّانِ، لی فی ذاکَ بُرهانُ مَن لیلةَ القدرِ یَدعو فی الختامِ لَکُمْ یا لیتَ عُمری لِذاکَ الشّیبِ قُربانُ هذا الدُّعاءُ کتابٌ فیه علّمَنا کلَّ الولایةِ والمکتوبُ عُنوانُ یا وارثَ الشَّمسِ یا بنَ الطُّهرِ یابن علی أَفرِد لنا الظِّلَّ، إن الظِّلَّ أوطانُ» و تک‌بیت آخر این شعر را هم تقدیم حضرت زهراء(س) می‌کند: «فی مولِدِ النّورِ شَطرٌ واحدٌ وکَفى «وإنّ فاطمةَ الزهراءَ قرآنُ» آن‌جا که می‌خواند: «یا وارث الشمس! یا بن الطُّهر! یا بن علی!» احساس می‌کنی جنس کلمات به سیاق است! ناخودآگاه یاد تعابیر می‌افتی، پس از دیدار آقا: «عزیز ما، ای وصی امام عشق! آنان که معنای «ولایت» را نمی‌دانند در کار ما سخت درمانده‌اند، اما شما خوب می‌دانید که سرچشمه این تسلیم و اطاعت و محبت در کجاست... ما طلعت آن عنایت ازلی را در نگاه شما بازیافتیم، لبخند شما شفقت صبح را داشت و شب انزوای ما را شکست، سر ما و قدمتان که وصی امام عشق هستید و نایب امام زمان(ع).» 💠💠💠 در امتداد شعر قبل با خطاب قراردادن حضرت زهراء(س)، شعر دیگری را آغاز می‌کند: «کم انتظرتکِ... غیماً یرشحُ المطرا فهل تردّینَ مَنْ «کمْ کانَ مُنتظِرا»...! و کم أتیتکِ و الظلماءُ تخنقُنی فکنتِ -قبلَ السما- تُدْنینَ لیْ قمرا و کنتُ أهتفُ «یا زهراءُ» فی ظمَأی فتعبُرینَ کطیفٍ یُشبهُ النهَرا...! مددتَ کفیکَ... آلامُ الورى صغُرَتْ و ما سوى قلبکِ الحانی بهمْ کبُرا هُنا رحاکِ أحالتْ قمحهَا وطنا فکنتِ أشهى طعامٍ فی فمِ الفُقرا أفی سواکِ یصوغُ الشعرُ أشطُرَهُ و‌ أنتِ مَن فیکِ جاءتْ سُورةُ الشُعَرا...! أراکِ فی کلِّ شیءٍ وجـهَ عاطفةٍ و غیرَ وجهِکِ فی الأشیاءِ لستُ أرى أتیتُ زهراءُ و الأکدارُ تجرفُنی و ما سواکِ یزیحُ الهمّ و الکدرا أنا الذی... کلّما أُهدیکِ «فاتِحةً» تفتّحتْ مُدنٌ فی داخلی و قُرى فما «توضأتُ» إلا کنتِ «نافِلتی» و ما «توسّلتُ» إلا کنتِ لی «قدَرا»» در ادامه، جریان و شهیدان راه مقاومت را در سراسر جهان، امتداد راه حضرت زهراء(س) می‌داند: «أنتِ التی تمـلأ الدنیا مُقاوَمةً ما من شهیدٍ و إلا من دماکِ جرى» بعد هم را در امتداد همین مسیر یاد می‌کند: «و لم یکُن «قاسمٌ» إلا امتدادَ فِداً من بأسِ کفیکِ نالَ المجدَ و الظفَرا» مجدداً خطابش را مستقیماً به سوی آقا می‌کند و این منظومه فاطمی را کامل می‌کند: «و أنتَ یا سیدی من نسلِ فاطمةٍ أمرتَ للحُبَّ أن یسری بنا.. فسرى طریقُکَ الحقُّ قَـلَّ العابـرونَ بـهِ و لم یخب من بدرب الحقِّ قد عبرا فلمْ یخضوکَ إلا خیـبةً رجعـوا و لم تخضْ أنـتَ إلا عدتَ منتصرا کلٌ لهُ فی الهوى یا سیدی قـدرٌ و أحمدُ اللهَ إذ سـوّاکَ لی قـدَرا» عرض ارادت عاشقانه‌اش به آقا، رشک‌برانگیز است... به گمانم بیت آخر را نمی‌خواند: «آتیکَ من أرضِ نَصرِالله «عاملةٍ» بالحُبِّ مِن أهلِها و الحُبُّ سُلْطانُ» ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲ (قسمت هشتم/سه) «ملاقات نسخه‌های عربی و فارسی «سلام فرمانده» در حسینیه امام خمینی(ره)» بعد از انتشار «قسمت هشتم/دو»، یکی از دوستان تذکر می‌دهد که بیت آخر را خوانده و در فیلم منتشرشده هست: «آتیکَ من أرضِ نَصرِالله «عاملةٍ» بالحُبِّ مِن أهلِها و الحُبُّ سُلْطانُ» حیف بود نخوانده باشد! تا این‌جا اولین بیتی که جا انداخته‌ام، تا بعد... از جمعیت صلواتی می‌گیرد، سبک اجرا را تغییر می‌دهد و با یک سرود ادامه می‌دهد: «ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه...» یک لحظه در وسط فضای عربی خواندنش، به فارسی می‌گوید: «همه، همه، ماشاءالله!» و ادامه می‌دهد: «بروحی مَن لجمع الخلق أمّه دعا خیراً فکانت خیر أمه علیه الله صلى "کن" فکانت له الزهراء ابنته و أمه قد اجتمعا بها قبلٌ و بعدُ و بعد لرَبعها الجنّاتُ بعدُ فمنها القرب من ذی‌العرش قربٌ و عنها البعد عن ذی‌العرش بُعدُ و منها القرب لایحتاج وِردا و لکن فی طریق الحق وِردا تساقط فی رحى الملکوت وحیاً اذا فاحت على اللاهوت ورداً» دوباره از جمعیت هم‌راهی می‌خواهد: «ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه...» مجلس را گرم می‌کند: «ماشاءالله...» «ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه اذا فاحت على سبع صباها لألف زلیخة ردت صباها أراد قمیصَ یوسف مستجاباً فغنّى حین ألقاه صباها و ألقى فی جهنم من عصاها و أبرأ فی توسلها الکلیما و ألقت حینما ألقى عصاها فانجى باسمها موسى الکلیمَا و أنجى باسمها عیسى و حیّى لیرتقیَ السما حیّاً و حیّا و عازر فی الخلیل علیه نادى بفاطمة فعاد المیت حیّا بها لخلیله اسماعیل عاد و أفنت قوم فرعونٍ و عادا لها الرحمن والى من توالی و من عادته فالرحمن عادى رباعیاتُ منها الیمُّ یهدى و یمّ الصدر یمَّ الصدر یُهدى حکیمُ محکَمٌ یَهدی إلیکم و خیر الناس من بالقول یُهدى ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه...» در این‌جا وقتی می‌گوید «الختام... سلام یا مهدی...»، تازه ماجرا شروع می‌شود...، جمعیت با هم‌نوا می‌شوند: «لاخیر فی الحیاة من دون هواک و العین فداک یا شاغل روحی هل لی ان اراک سلام یا مهدی یا وعدنا الصادق... یا صادق الوعد سلام یا مهدی فی خط روح الله...  و الله انا علی العهد سلام یا مهدی» نقطه اوج اجرای جایی است که نسخه عربی را به نسخه فارسی‌اش پیوند می‌زند؛ جمعیت یک‌پارچه شور و شوق، در فضایی آمیخته از اشک و آه و لبخند، همه یک‌صدا می‌شوند: «سلام فرمانده! سلام از این نسل غیور جامانده سلام فرمانده! سیدعلی دهه‌نودی‌هاشو فراخوانده سلام فرمانده...» برکات «سلام فرمانده» هم‌چنان جاری است، رحمت به شیر پاک مادر ... که نمی‌دانم کی و کجا، کدام خیر را انجام داده بود که مستحق اجری چنین عظیم شد... باز هم تصویر آن جلو را ندارم و این افسوس جاری این دیدار است...، نمی‌فهمم چه شد، فقط صدای آقا به گوش می‌رسد: «اشکال نداره، بزار بیاد...» و بعد هم صدای تحسین‌شان: «احسنت، احسنت...» ظاهراً _عراقی خط را باز کرده! و از آن به بعد، یک‌به‌یک خدمت آقا می‌رسند... حسن تناسب را رعایت می‌کند و باز هم با شعر زیبایی از این بخش را به پایان می‌رساند و زمینه‌سازی می‌کند برای اجرای بعدی: «ماییم و شکوه نصر، ان‌شاءالله قدس است و شکست حصر، ان‌شاءالله یک جمعه نزدیک، نصلی فی القدس همراه امام عصر...» و از جمعیت پاسخ می‌گیرد: «ان‌شاءالله» باز هم مقید است به این حسن تناسب: «بگو یا مهدی!» جمعیت هم اجابت می‌کنند و نوای «یا مهدی»، حجم حسینیه را پر می‌کند... باز هم حاشیه می‌زند: «ای جونم...» ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲ (قسمت نهم/یک) «در حقوق زن طلب‌کاریم ما...» بعد از یادداشت قبلی آقا پیام دادند: «خط عرض‌ادب‌کردن حضوری را خود شکست و اول از همه بالا رفت. اتفاقاً یادش رفت بالا بره، یادش انداختند و به سمت آقا چون دوید، یکی از محافظ‌ها جلوش رو گرفت که آقا گفتند: «بذار بیاد»» تشکر می‌کنم و شِکوه: «از خسارت‌های انتهانشستن همین می‌شود... 😅» هم زیرپوستی هم‌دردی می‌کند و دل‌داری می‌دهد: «من چی بگم؟ ما هم مثلاً جلو بودیم در حالی که اکبر آقای روی پای راست و آقا روی پای چپ‌مان نشسته بودند! 😄» 💠💠💠 تماشای مراحل ساخت و بالاآمدن بنای یک شعر، لذت‌بخش است... در همان جلسه نهایی هماهنگی که چندباری در این سلسله یادداشت، ذکرخیرش شد، هم شعرش را آورده بود، اما نیمه‌ساز! بیت‌هایی هنوز ساخته نشده بودند، هرچند جای‌شان در نقشه ساختمان شعر او مشخص بود و می‌دانست که قرار است در این نقطه چند بیت مثلاً درباره سروده شود، گاهی هم تک‌مصرعی مانده بود تا بیت کامل شود... همان بنای نیمه‌تمام را که نشان داد، دل از همه ربود... حتم داشتم با یک بنای باشکوه و همه‌چیزتمام مواجه خواهیم شد، همین هم شد... دعوت می‌کند از برای شعرخوانی... شروع می‌کند: «بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیکم یا اهل بیت النبوة یا مولاتی یا فاطمةالزهراء اغیثینی آقاجان سلام علیکم...» از آقا اجازه می‌گیرد و با توصیف هنگامه میلاد حضرت زهراء(س) آغاز می‌کند: «شب اگر بی‌روح، اگر تاریک بود صبح دیدار خدا نزدیک بود آسمان محو تماشای زمین با چه ذوقی آمده روح‌الامین با خودش بیت‌الغزل آورده است عطری از روز ازل آورده است سوره‌ای آورده که منهاج ماست صبح میلادش شب معراج ماست جلوه‌ای از ذات ممدوح آمده از «نفخت فیه من روح» آمده وحی چون باران شد و بر خاک ریخت کوثری در ظرف «ما ادراک» ریخت» در این بین، ابیاتی هستند که در شعر اولیه انتشاریافته نیستند، مانند بیت بعد: «کوثر است و عز و مجد آورده است وه که قرآن را به وجد آورده است» با اشعاری غرق در تلمیح ادامه می‌دهد: «قصه شیرین «اعطینا»است او «قاب قوسین» است، «او ادنی»است او او کجا و مرزهای فهم ما غیر حیرت چیست از او سهم ما دست شاعر را پر از مضمون کند اهل‌بیت شعر را موزون کند» این بیت ظاهراً از همان ابیاتی است که چندبار مرمت شده تا با این قرائت اجرا شد: «دانه تسبیحش از الماس بود عقل کل در جامه احساس بود» به جای مصرع اول، یک‌جا آمده بود: «استعاره از خیالش، یاس بود» و یک‌جا هم به جای «خیال»، «حضور» آمده بود... مانند فضاسازی و چیدمان اجزای جایگاه هیأت که چندبار می‌چینی و خراب می‌کنی... و عاقبت هم آن‌چه نهایی می‌شود با همه قبلی‌ها فرق دارد و البته بهتر است! ادامه می‌دهد: «او نبوت را دلیل خاتمه است قصه‌ خلقت به نام فاطمه است» تشویق جمعیت بالا می‌رود و «احسنت» از هر گوشه‌ای برمی‌خیزد! «آیه تطهیر عین ذات اوست عشق از ذریه سادات اوست» این‌بار «به‌به» است که بر «احسنت» غالب شده! ««هل أتی» و «نور» و «قدر» و «کوثر» است دخترِ... نه مادر پیغمبر است» جلسه به وجد آمده و بعد از هر بیت واکنش نشان می‌دهند... باز هم صدای «به‌به» بلند است... «چیست دوزخ؟ شعله‌ای از قهر او چیست جنت؟ کوچه‌ای در شهر او در قیامت هم قیامت می‌کند او به لبخندی شفاعت می‌کند» باز هم تشویق حضار... «پیش او تکلیف فردا روشن است آرمان آفرینش، یک زن است نور عصمت جلوه تابنده‌اش زن اگر که اوست، مردان بنده‌اش او به نام زن اصالت می‌دهد چادرش عطر نجابت می‌دهد خلقت از دامان زن آغاز شد در مدینه زن تمدن‌ساز شد» این‌جا فرمایش آقا درباره موضع ما نسبت به مسأله زنان در مواجهه با غرب را که بارها مورد تأکید و تکرار قرار داده‌اند، به نظم درآورده است: «در حقوق زن طلبکاریم ما آی دنیا فاطمه داریم ما» این‌جا تشویق جماعت به اوج می‌رسد و «به‌به‌»های مکرر، مستی‌شان را افاقه نمی‌کند، به ناگاه صدای کف‌زدن در فضای حسینیه بلند می‌شود... عده‌ای لب می‌پیچانند و زیرلب غرولندی می‌کنند، عده‌ای هم انگار به لج این جماعت هم که شده، محکم‌تر کف دست‌های‌شان را بر هم می‌کوبند و خوش‌حالی از لب‌های خندان و چشم‌های گردشده‌شان بیرون می‌پاشد! ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲ (قسمت نهم/دو) «کربلا شهری کنار رود نیست...» نفسی تازه می‌کند و‌ ادامه می‌دهد: «کیستی ای ماه! ای بدر علی؟ کیستی ای علی؟ دست‌هایت تکیه‌گاه حیدر است لاله‌زار بوسه پیغمبر است از بهشت آمد جهاز ساده‌ات قبله مایل بود بر سجاده‌ات ما فقیریم و اسیریم و یتیم خانه‌ای داری، صراط‌المستقیم! خانه‌ای که شد خدا معمار آن گرم تسبیحش در و دیوار آن خانه‌ای که هم شهادت‌پرور است هم در آن هر روز، روز مادر است» در ضمن ابیات تشویق‌ها مداوم شده، اما این‌جا باز هم «به‌به»ها اوج می‌گیرد... «خانه‌‌ای کوچک هزاران راز داشت وصله‌های چادرت اعجاز داشت در دل تاریخ نورت جاری است انقلابت است تو ولایت را دژ عصمت شدی یک نفر بودی و یک امت شدی» ترکیب واژگان آشناست... آری! نوحه : «ای ! یافاطمةالزهراء! در بطن زمان جاری! یافاطمةالزهراء! هرچند ... یافاطمةالزهراء! تو مولایی! یافاطمةالزهراء!» کاملاً مشخص است که جهان اندیشه شاعر با این مضمون و مفاهیم مرتبطش درگیر بوده که تأثیرش را می‌شود در اتخاذ کلمات و‌ گزینش واژگان دنبال کرد... بیت بعدی که ظاهراً آن هم جزو بیت‌های نوساز این شهر شعر است، اوج می‌گیرد و با استقبال مخاطبان مواجه می‌شود: «ذوالفقار عشق را صاحب تویی پس علی‌بن‌ابی‌طالب تویی» فضای کلی شعر از این‌جا تغییر می‌کند: «ای مزارت قاصد پیغام تو آخرین ذکر شهیدان نام تو ای شروع خوش‌ترین فرجام‌ها فاطمه ای مادر گمنام‌ها» این‌بار صدای گریه جمعیت است که در فضا می‌پیچد... «با تو همراه رهایی می‌شوم خواب دیدم کربلایی می‌شوم» صدای گریه بلندتر می‌شود... «چاوشی پرسوز می‌خواند مرا کربلا هر روز می‌خواند مرا کربلا شهری کنار رود نیست کربلا در مرزها محدود نیست خاک او تلفیق عشق و رنج بود کربلا در کربلای پنج بود» اثر لهجه در شعر مشهود است و چه‌قدر به انس با این صدا نیاز داریم، آن‌جا که می‌خواند: «بسیجی عاشق کربلاست، و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نام‌ها؛ نه، کربلا حرم حق است و هیچ‌کس را جز یاران امام حسین راهی به سوی حقیقت نیست. کربلا! ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر؛ ما می‌آییم تا بر خاک تو بوسه زنیم و آن‌گاه روانه دیار قدس شویم.» هم‌چنان به هنرنمایی‌اش ادامه می‌دهد و مرثیه را به حماسه می‌کشاند: «از یمن پیچیده بوی کربلا تا گرفت آیینه سوی کربلا محور حق با یمن هم‌سو شده‌است کربلا دریای سرخ او شده‌است صبح را تا مرز شب آورده‌ایم کربلا را تا حلب آورده‌ایم می‌کشاند تا فراتش نیل را غرق خواهد کرد اسرائیل را» با یک جرقه، جمعیت یک‌پارچه فریاد می‌زنند: «مرگ بر اسرائیل مرگ بر اسرائیل مرگ بر اسرائیل...» ادامه می‌دهد: «کربلا شهری کنار رود نیست کربلا در مرزها محدود نیست کربلا گاهی میان غزه است سرگذشت کودکان غزه است کربلا در قلب‌های مردم است غزه آه! این کربلای چندم است» یادم هست که در جلسه قبل از دیدار، این مصرع این‌گونه بود: «! این کربلای چندم است»، همان‌جا تذکر داد که تعبیر مأنوس نیست و اصلاح شود... هم درجا اصلاح کرد: «غزه، آه! این کربلای چندم است» ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲ (قسمت نهم/سه) «دست نزن باشعور!» با غزه ادامه می‌دهد و به می‌رسد: «سیلی طوفان بر این کابوس باش در میان شعله‌ها باش» این مصرع را هم شاید برای تبلیغ کانال آورده! «سنگ این آوار را سجیل کن نقطه پایان اسرائیل کن زخم تو آغاز فتحی دیگر است خون غزه از همه رنگین‌تر است صبح آزادی هوایت عالی است حیف، جای حاج قاسم خالی است» این‌جا صدای گریه جمعیت بلند می‌شود و شانه‌ها به لرزش درمی‌آید... دستان من هم به لرزه افتاده‌اند... این ابیات را با اشک می‌نویسم... «بعد او ما هم در آتش زنده‌ایم هم‌چنان با خاطراتش زنده‌ایم» و از این بیت منتقل می‌شود به خاطره اجرای حاج در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با رهبر انقلاب در بیست‌وپنجم شهریور سال ۱۳۹۴؛ با حضور : «! یاد کن آن روز را خواندی از دل نغمه‌ای جانسوز را او همین‌جا، او همین‌جا گریه کرد «با نوای کاروان...» را گریه کرد یادتان می‌آید او این‌جا نشست؟ ساحلی در محضر دریا نشست؟ هرکه دید او را به حالش رشک برد تا شهادت محملش را اشک برد آشنا با گریه و درد است او با شهادت زندگی کرده‌است او» بعد از این تصویرسازی زیبا، آن هم با تکرار خاطره در همان صحنه خلق خاطره، خطاب را از به آقا برمی‌گرداند: «السلام ای محور هنگامه‌اش! ای همه حرف وصیت‌نامه‌اش دید آرامی، نشد آشفته او ای ستون خیمه‌ای که گفته او» با بغض می‌خواند: «یارت ای یار خراسانی چه شد؟ ای صبا! دست سلیمانی چه شد؟» صدای گریه جمعیت بلند و در هم آمیخته می‌شود... خطاب را به می‌کند: «ای نگین حلقه یک‌رنگ‌ها رفتی ای فرمانده دل‌تنگ‌ها در شکوه چشم تو دریای ما ای فراتر از دوقطبی‌های ما چشم‌هایت، مردم بیداری‌ات ای فدای رسم مردم‌داری‌ات ظلم را تشویش ناکامی تویی روح جمهوی اسلامی تویی! نام تو از قبل پر آوازه‌تر داغ تو این روزها شد تازه‌تر آه از دی‌ماه! از این آه سرد آه از دی‌ماه! از این ماه درد آه از بغضی که دارد مثنوی آه از ! باز پروانه فدای شمع شد بار دیگر جمع یاران جمع شد» این دو بیت اخیر، نشانه تکمیل و تکامل دائمی بنای این شعر است، واقعه‌ای که دوشب گذشته اتفاق افتاده، اثرش را در شعر امروز می‌بینیم... شعر خطاب به حاج قاسم ادامه می‌یابد: «جان‌فدا! با عشق جان دادی به ما راهِ رفتن را نشان دادی به ما ضرب در اخلاق بی‌پایان شدی تو فدای پرچم ایران شدی این حرم گفتی بهشت مردم است دست مردم، سرنوشت مردم است» شاید پشت پرده این بیت اخیر، اشاره‌ای نرم هم به انتخابات پیش‌رو داشته باشد...، امری که ضرورتش، این روزها بسیار بیش‌تر از گذشته احساس می‌شود... «فهم ما این است از فردای نور قله باشد استعاره از ظهور سرنوشت حق و باطل روشن است قله‌ انسان کامل روشن است اوج مقصود رسالت دیدنی‌است قله حق و عدالت دیدنی‌است قله را دیدیم، آن‌جا می‌رویم ما ز بالاییم و بالا می‌روم» عده‌ای دوباره خواستند دست بزنند، اما این‌بار فراگیر نشد و جمعیت همراهی نکرد، در این انتها بلند می‌گوید: «دست نزن باشعور!» حاج را امشب در مشهد می‌بینم، به مزاح می‌گوید از ما چیزی ننوشتی! من هم به شوخی پاسخ می‌دهم، تقصیر بود، آن‌قدر شیطنت کرد که نوبت به شما نرسید! بدون تعارف، اجرای اوج جلسه بود، همه‌کاری کرد، اشک و لبخند و تحسین و تشویق و فریاد مرگ بر اسرائیل مخاطب، همه و همه را با خود همراه کرد... با این عوض‌کردن خطاب‌ها، مانند شمشیرزنِ دودستی که در هر چهارسو می‌رزمد، می‌چرخید و با شمشیر شعرش بر سینه احساس مخاطبان زخم می‌زد... اگر جلسه امروز هیچ اجرای دیگری نداشت، همین یک اجرا کفایت می‌کرد... ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲ (قسمت دهم/یک) «نوحه‌خوانی ز اردبیلم من...» با شعر زیبایی از در مدح حضرت صدیقه(س)، به استقبال اجرای بعدی می‌رود: «تو آن رازی که تا روز جزا افشا نخواهد شد شب قدری تو! هرگز مثل تو پیدا نخواهد شد نه آسیه، نه حوا و نه مریم، تا قیامت هم، کسی هم‌رتبۀ صدیقۀ کبری نخواهد شد تو را کوثر لقب داده خدا؛ خیر کثیری تو به غیر از تو کسی تأویل أعطینا نخواهد شد فقیران و یتیمان و اسیران یک‌صدا گفتند: رقیب دست بخشایشگرت دریا نخواهد شد نه خورشید و نه مهتاب و نه فانوس و نه آیینه زمین روشن بدون زهرۀ زهرا نخواهد شد...» مداح آذری بخش ثابت و نانوشته دیدار مداحان با آقا است، امسال هم قرعه به نام افتاد، باز هم از ... دعوت می‌کند و شاعر اشعار را معرفی می‌نماید: در جایگاه قرار می‌گیرد و همان «بسم‌الله الرحمن الرحیم» را آهنگین و با پرده بالا شروع می‌کند... حاج می‌گوید: «شروع در ته‌ِتهِ صدا...» ابتدا با یک شعر فارسی شروع می‌کند: «فاطمه نوری از تبار خدا بوده پیوسته پای کار خدا فاطمه سرنوشت حیدر بود روی زهراء بهشت حیدر بود» «سرنوشت» را جای «رونوشت» می‌خواند... چند بیت را نمی‌خواند: «مرتضی را تمام سرمایه قبرش ایهام، قدرش آرایه خلق شد تا کتاب، خلق شود احمد و بوتراب، خلق شود کل هفت آسمان اسیرش شد چون صراط علی مسیرش شد هم قرار است حیدری بکند بر پدر نیز مادری بکند جان اسلام و روح دین مادر مادر مصطفاست این مادر» و با این ابیات ادامه می‌دهد: «من چه گویم خدا چنین گفته او به زهرایش آفرین گفته من به قربان جان جانانم از دیار غیورمردانم بر در فاطمه دخیلم من نوحه‌خوانی ز اردبیلم من» واژه ، همه حاضران، به‌ویژه آذری‌های جلسه را به وجد می‌آورد و صدای «به‌به» آمیخته با همهمه‌ای فضا را پر می‌کند... ادامه می‌دهد: «حُبّ زهرا تلاطم دل ماست فاطمه مادر قبایل ماست مدح مادر به مادری خوانم چندبیتی هم آذری خوانم» به زیبایی از ابیات فارسی به آذری منتقل می‌شود: «خلقتین شاهکاری زهرادی...» مصرع تمام نشده، «به‌به» جمعیت بالا می‌رود... «حیدرین افتخاری زهرادی...» باز هم تشویق جمعیت... دو بیت را رد می‌کند: «ظلمین اهلین ییخاندا زهرادی مرحبی سیندیراندا زهرادی سرترین آسماندا زهرادی برترین قهرماندا زهرادی» و با دو بیت آذری دیگر ادامه می‌دهد: «سنگریندن دوروب قیام ایلدی حجتین امته تمام ایلدی قوزیوب عرشه عفتین علمین تک نه عفت، ولایتین علمین» با یک بیت فارسی در این میانه ادامه می‌دهد: «ماحصل جان‌فدای حیدر شد یک‌تنه ایستاد و لشگر شد» باز هم تشویق جمعیت بالا می‌رود، صدای «احسنت» و همهمه‌ای به پا می‌شود... آذری ادامه می‌دهد: «حیدری مدح ائدنده زهرادی خیبری فتح ائدنده زهرادی حنجری خنجرین ایشین گوردی فاطمه حیدرین ایشین گوردی» و باز هم یک مفصل فارسی می‌زند: «الحق‌الحق که شاهکار است او مرتضی را چو ذوالفقار است او» این چیدمان ابیات فارسی لابه‌لای اشعار آذری، از هوش و‌ مخاطب‌شناسی شاعر حکایت دارد... «بیزده سنگرده همت ایلیروخ بیزده تجدید بیعت ایلیروخ سسلروخ مستدام یازهراء ای سراپا قیام یا زهراء» آخرین بیت این بخش را به فارسی می‌خواند و حال و هوای شعر را تغییر می‌دهد: «تو شدی ذوالمقام یازهراء تویی ختم کلام...» و از جمعیت: «یازهراء» را می‌گیرد... ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
«خانه‌های آن کسانی می‌خورد در، بیش‌تر که به سائل می‌دهند از هرچه بهتر بیش‌تر عرض حاجت می‌کنم آنجا که صاحب‌خانه‌اش پاسخ یک می‌دهد با ده‌برابر بیش‌تر گاه‌گاهی که به درگاه کریمی می‌روم راه می‌پویم نه با پا، بلکه با سر، بیش‌تر ... عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم بودنم را می‌کنم این‌گونه باور بیش‌تر مرقدت ضرب‌المثل‌های مرا تغییر داد هرکه بامش بیش، برفش... نه! کبوتر، بیش‌تر چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیش‌تر پیش تو شاه و گدا یکسان‌ترند از هر کجا این حرم دیگر ندارد حرف کم‌تر، بیش‌تر ای که راه انداختی امروز و فردای مرا! چشم‌ بر راه تو هستم روز آخر بیش‌تر از غلامان شما هم می‌شود دنیا گرفت من نیازت دارم آقا روز محشر بیش‌تر بر تمام اهل‌بیت خویش حسّاسی ولی جان زهراء چون شنیدم که به مادر بیش‌تر... بیش‌ترهایی که گفتم از تو خیلی کم‌ترند...» شعر از شاعر هیأتی بعدازنماز صبح، حدود طلوع آفتاب بود که از حرم برگشتیم، هیچ خبری از برف نبود... حدود ظهر تمام شهر سفیدپوش بود... تا الآن هم که ساعاتی از مغرب گذشته، هم‌چنان ادامه دارد... ما که جایی بهتر از این‌جا نداریم، اما شنبه کلی کار در قم داریم، مدرسه روح‌الله از همه مهم‌تر! دعاکنید برای برگشت مشکلی پیش نیاد... نایب‌الزیاره و دعاگوی همه محبان حضرت رضا(ع)... ✍️ @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲ (قسمت دهم/دو) «آه آلاله هم اثر دارد...» از این‌جا به برخی مسائل روز می‌پردازد و با فضای انتقادی ادامه می‌دهد: «خواهم اینک کلام حق جویم دوسه‌بیتی ز دردها گویم ای عزیزی که روی کاری تو ای رفیقی که پست داری تو مردم ما همیشه یار اَستند همچو مقداد پای کار اَستند» این «اَستند» را همین‌جور «اَستند» می‌خواند و نه «هستند»... «بیش‌تر فکر درد ملت باش پی حل نیاز امت باش ز خودت ثبت کن نکواثری درس گیر از نصیحت پدری ما همه صاحبان فرداییم جملگی خادمان زهراییم ای به دنیای غرب حاکم‌ها زنده هستند حاج قاسم‌ها ظالمید و به ظلم خود سرخوش خوش مباش ای رژیم کودک‌کش گرچه هیزم‌شکن تبر دارد آه آلاله هم اثر دارد» و این مصرع اخیر را دوباره می‌خواند: «آه آلاله هم اثر دارد» لحن و سبک خوانش این ابیات، وقتی با لرزشی هم در صدا همراه می‌شود، ناخودآگاه یاد حاج می‌افتی... خطاب به آقا ادامه می‌دهد: «رهبرم... حضرت آقا! رهبرم، در میان این خون‌ها خوب دیدیم مرگ صهیون‌ها عمرشان رو به انزوال شده کم‌تر از بیست‌وپنج‌سال شده صهیون از زندگی خود زده است بیست سالش اضافه آمده است مرحبا بر یقین دینی‌تان... [یک «آقاجان!» هم این وسط می‌گوید...] داده بَر، نخل پیش‌بینی‌تان گر شما حکم انتقام دهید حکم و دستور بر قیام دهید کفر را یک‌به‌یک هلاک کنیم در تل‌آویو گرد و خاک کنیم» صدای فریاد جمعیت بالا می‌رود: «مرگ بر اسرائیل مرگ بر اسرائیل مرگ بر اسرائیل مرگ بر اسرائیل...» نمی‌دانم اشتباه می‌کند یا می‌خواهید اتصال را دوباره برقرار کند... این مصرع را این‌جا تکرار می‌کند: «گر شما حکم انتقام دهید...» و ادامه می‌دهد: «ما برای شما بسیم آقا پِی بیت‌المقدسیم آقا در همان‌جا به دعوت مهدی جمعه‌ای با امامت مهدی در صفوف جهاد می‌مانیم پشت مهدی نماز می‌خوانیم» صدای «ان‌شاءالله...» از جمعیت بلند می‌شود... سه بیتی را رد می‌کند: «از جهان ظلم و جور خواهد رفت نسل صهیون به گور خواهد رفت ما ولی شان و شوکتی داریم روی اسلام غیرتی داریم ما به میدان عشق جان دادیم هرچه بود احتیاج آن دادیم» و با این ابیات ادامه می‌دهد: «ما که پا پس نمی‌کشیم اصلاً برسانید بشنود دشمن با هم عهد برادری بستیم...» «تابع امر رهبری هستیم» را این‌گونه تغییر می‌دهد: «پشت سیدعلی‌مان هستیم» این مصرع را هم حسن ختام جلسه قرار می‌دهد و جمعیت را هم‌نوا می‌کند: «ما برای شما بسیم آقا پِی بیت‌المقدسیم آقا...» و جمعیت تکرار می‌کنند... که پایین می‌آید، یک نفر فریاد می‌زند و‌ جمعیت هم همراه می‌شوند: «ای رهبر آزاده! آماده‌ایم، آماده‌!» به کنایه و ملاحت می‌گوید: «باید بگید ای لشکر آزاده!» جمعیت ادامه می‌دهند: «خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست...» ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ما کجای این بازی هستیم؟! 🎙 برادر رحیم آبفروش ❇️ چهارمین‌ همایش‌ فعالان عرصه هیأت ‌استان یزد 🗓 |دی‌ماه۱۴۰۲||یزد حسینیه ایران| 💠 جامعه‌ایمانی‌مشعر ✅ @www1542org ‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄❁✾❅❃◍◍⃟🇮🇷◍❃❅✾❁┄┄ 🌍 https://eitaa.com/mashar_yazd
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲ (قسمت یازدهم/یک) «از مشهدم آن‌جا که پر از قدمت و ریشه‌است...» «از به محضر حضرت سلطان می‌رویم...» این جمله را می‌گوید و شعری را خطاب به حضرت رضا(ع) می‌خواند... بیت اول و آخر را کامل ننوشته‌ام، هرچه می‌گردم در فضای مجازی ردی از شعر نمی‌یابم... حدس می‌زنم این یکی باید از سروده‌های خود باشد... از خودش متن کامل شعر و شاعر را جویا می‌شوم... حدسم درست است: «بله، از نوشته‌های حقیر هست، کاملش رو باید پیدا کنم ولی ابیاتی که خوندم تقدیم می‌کنم» و لطف می‌کند و متن اشعار قرائت‌شده را ارسال می‌کند: «کسی که با جگر سوخته، به تو رو کرد خدا روا به دعای تو، حاجت او کرد به آشیانه باغ بهشت میلش نیست کبوتری که به گل‌دسته‌های تو خو کرد... [یک «آقا!» هم با همان لحن خودش این‌جا خرج می‌کند] تو آمدی به خراسان و قدسیان گفتند خدا به مردم ایران بهشت را رو کرد تو آمدی و نفس‌های قدسی‌ات ما را خداشناس و خداپیشه و خداجو کرد» بعد هم «به محضر آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) به محضر حضرت فاطمه معصومه(س) همه امام‌زادگان عظیم‌الشأن» عرض ادبی می‌کند و صلواتی می‌گیرد و را از مقدس به جایگاه دعوت می‌کند... 💠💠💠 در جلسات کارشناسی، پیش‌بینی جمع این بود که گُلِ کار امسال، اجرای خواهد بود... امیری که به دلایلی از اجرای سال قبل جا مانده بود، گزینه اول اجرای امسال بود... شروع می‌کند: «سلام علیکم» جواب سلامی می‌شنود و با دکلمه ساده کلمات شعری را از باب مقدمه می‌خواند: «از مشهدم آن‌جا که پر از قدمت و ریشه‌است تاریخچه عزت این خاک همیشه‌است در خطه ما نوکری خانه سلطان یک شغل شریف است، خودش منصب و‌ پیشه است این خاک چه دارد که خود سید ما هم دل‌بسته یاران خراسانی خویش است» مخاطب اگرچه خسته به نظر می‌رسد، اما واکنش نشان می‌دهد و «به‌به»ی می‌گوید... بعد از این مقدمه، یک شعر «مسمَّط» را آهنگین آغاز می‌کند... هنگام یادداشت‌برداری در جلسه، بیش‌تر ابیات و واژگان را ثبت کردم، اما خب طبیعی بود که چند کلمه‌ای هم جا مانده باشد و چند مصرعی ناقص شده باشند... برای تکمیل متن اشعار، عجیب بود که در فضای مجازی هم ردی از متن اشعار نیست، حتی هم که همان متن قبل از اجرای اشعار را کار کرده، هیچ اشاره‌ای به اشعار اجراشده توسط نکرده... در نرم‌افزار کاربردی (اپلیکیشن) هم که صوت اجرا هست، جای متن خالی است و به‌جایش نوشته شده: «متن نوا در دسترس نیست!» و در قاب زیرین این نوشته هم آمده: «پیشنهاد متن»! ذهنم رفت سمت حاج شیخ که قاعدتاً باید همه اشعار، قبل از اجرا به رویت و تأیید ایشان رسیده باشد، اما این‌جا هم حاجت‌روا نشدم: «ندارم، حقیقت اشعارش رو به ما قبل برنامه نداده بود»! تعجب می‌کنم... به حاج پیام می‌دهم... اما پاسخ به تأخیر می‌افتد و به ناچار با بازبینی چندباره اجرا، اشعار کامل می‌شوند... ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
هدایت شده از استاد عشایری منفرد
بسم الله الرحمن الرحیم جناب آقای شیخ‌طادی، سلام و سعادت بر اساس اخبار رسانه‌ها در جشنواره امسال دو قطعه لباس (یک روسری و یک کراوات) به صحنه آورده و کراوات را با توضیحاتی به جناب وزیر ارشاد اهدا کرده‌اید. پیشینه فرهنگی شما در عرصه سینما و نیز سابقه علمی و تجربی شما در عرصه طراحی لباس، برای این کاربر کوچک محصولات هنری‌تان، پرسشی را پدید آورده که خوب است از آن مطلع شوید. شما ارباب هنر، دقیقتر و عمیقتر از صاحب این قلم می‌دانید که لباس یکی از «ابزارهای ارتباطات غیرکلامی» (Non-verbal Comunication) شمرده می‌شود. وقتی نشانه‌شناس و فیلسوفی چون اومبرتو اکو (Umberto Eco) از تعبیر «گفتگو از طریق لباس» بهره می‌برد، وقتی آلیسون لوری تعبیر «زبان لباسها» (The language of clothe) را به عنوان نام کتابش برمی‌گزیند، ناگزیر باید باور کنیم که اولاً هر «قطعه لباس» یک واژه معنادار است، ثانیاً «هارمونی پوشش لباسهای یک فرد» نیز اندیشه، عادات و فرهنگ شخصی او را نمایان می‌کند و ثالثاً «نمای کلی پوشش یک جامعه یا یک قوم» نیز هویت تمدنی آن جامعه و آن قوم را بیان و ایجاد و تقویت می‌کند. چنین است که ریتم موزون و قافیه‌مندِ لباسهای یک تمدن و یک فرهنگ، می‌تواند «شعر لباسها» شمرده شود و مفاهیمی را منتقل کند که حتی اشعار سعدی و حافظ و نظامی و مولوی هم نمی‌توانند آن را منتقل کنند. چنین نگره‌ای به لباس، در سطح فیلسوفان و جامعه‌شناسان باقی نمانده بلکه نظر «طراحان لباس» را نیز به خود مشغول کرده است. چنان‌که هم‌قطاران شرقی و غربی شما نیز لباس را از «سطح کاربردی» فراتر برده و توانسته‌اند آن را در «ساحت مفهوم و دلالت» ادراک کنند. طراحانی چون کوساما، میاکه، بورلی سِمز و ... لباس را یک «عنصر هنری و معنادار و دلالت‌کننده» تلقی کرده‌اند که خود مستقلاً می‌تواند با تماشاگر سخن بگوید. با این مقدمه می‌خواهم یادی کنم از شخصیت تاریخ‌ساز دیگری که او نیز مانند شما در یک روز به یاد ماندنی، لباسی را به روی سِن برد و نیم‌ساعت حاضران به احترامش کف زدند. آن شخص خانم گاندی است که لباس زن هندی را در سازمان ملل به روی سِن برد. آن روزها شاید گاندی هیچ یک از گزاره‌های تئوریکی را که امروزه من و شما درباره «لباسِ مفهومی» خوانده‌ایم، نخوانده بود و اصلا با «نظریه‌ی لباسِ مفهومی» آشنایی نداشت ولی با همان شعور و آگاهی بسیط اما عمیق خود، این را می‌دانست که لباس، معنا دارد. برای همین در همه محافل بین‌المللی و ملاقات‌های رسمی، همان ساری‌های چهارهزارساله‌ی هندی را می‌پوشید تا به سران جهان بفهماند شما دو قرن آمدید سرزمین مرا استعمار کردید و همه تلاشتان را به کار گرفتید که ما را مثل خودتان کنید؛ من به عنوان مظهر زن امروز هند، با «لباس خودم» آمده‌ام تا به شما بگویم که همه تلاش‌هایتان بیهوده بوده و من خودم هستم (جمله‌ی اخیر از دکتر علی شریعتی). او ریشه و پیشینه‌ی لباس هندی را می‌شناخت، آن را «لباس خود» می‌دانست و معنا و مفهوم این لباس را نیز می‌فهمید و می‌خواست به غربیها هم بفهماند. او زبان گویای این لباس را در مقابل لباسهای غیربومی (که در سه قرن اخیر با پتک‌های مخملی بر مردم مشرق‌زمین تحمیل شده) نیز می‌دانست. هنر و ادبیات پسااستعماری (Postcolonial literature) را نیز می‌دانست. با خودم می‌گویم اصلا او شاید حتی این را هم می‌دانست که پُتک مخملی غربیها در ایرانِ ما نیز کدام «روسری‌ها» را از بین برده است؛ «گُلوَنیِ زنان لرستان» را، «یالُقِ زنان ترکمن را»، «چارقَد زنان بویراحمدی و قشقایی» را، «کلاو و سروین زنان کردستان» را و «دستمال کلاغی زنان شاهسون» را، «گشان‌چادر و مهنا و سریگ زنان بلوچی» را، «چادر و روبنده‌ی زن ایرانی» را و ....! آقای شیخ طادی عزیز، این مقدمات این سوال را برایم پدید آورده که آقای شیخ‌طادی هرچند ممکن است بر اساس دیدگاه‌های اجتماعی خود، برخی از روشهای اجتماعی به کارگرفته شده برای کنترل‌های فرهنگی را نپسندد اما به عنوان یک «استاد طراحی لباس» که باید با نظریه‌ی «لباسِ مفهومی» آشنا باشد، هر یک از «کراوات» و «روسری» را دارای چه مفهومی می‌داند؟ بی‌گمان کسی مثل پرویز شیخ‌طادی که بی‌بی مریم بختیاری را به عنوان «بانوی سردار» به دختران امروز ایران معرفی کرده، کسی که در حد خودش کوشیده تا پیش روی دختر امروز «دفتری از آسمان» بگشاید و به او بفهماند که دامن مادران شهیدان، گهواره‌ی پرورش آسمانی‌ترین مردان این مرز و بوم شده، هرچند به اندازه یک «دایناسورِ» گیرافتاده در داخل بانک، آشفته و عصبانی باشد اما در همین آشفتگی هم نباید معنای تمدنی و سابقه مفهومی «کراوات» را فراموش کند. مبادا روزی هنرمند را خواب ببرد که شاید جامعه را آب ببرد! ایدون باد. با احترام و فروتنی؛ محمد عشایری منفرد حوزه علمیه قم 💯 کانال استاد محمد عشایری منفرد (حفظه الله) 🆔https://eitaa.com/ashayerimonfared