📌 #جمعه_نصر
تهران؛ کربلا
اکنون تهران کربلای ماست...
و ما همچنان در مسیریم و مشتاقانه لحظهها را میشماریم تا به لحظه وصال کبوترها برسیم...
اما دلهایمان بیقراری میکند تا نکند مانند مردم کوفه علییمان تنها بماند...
فاطمه صداقتی | از #مشهد
جمعه | ۱۳ مهر ۱۴۰۳ | در مسیر #تهران
جریان، تربیت نویسندهٔ جریان ساز
eitaa.com/jaryaniha
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | اینستا
📌 #جمعه_نصر
مسیر مقدس
تابلوی سبز کنار جاده، اعلام میکند چند کیلومتر تا قم و کربلا و نجف مانده. ما اما مقصدمان هیچکدام از آنها نیست. برای زیارت میرویم، اما نه به قم و کربلا و نجف. میرویم تهران؛ مرکز سیاست ایران. حالا مهمتر از این مقصدهای مقدس، رفتن و رسیدن به تهران است که دین و سیاست به هم ممزوجاند. مثل آنوقت که امام مکّه را رها کرد برای رسیدن به سرزمین کربلا.
نجمه سادات اصغرینکاح | از #مشهد
جمعه | ۱۳ مهر ۱۴۰۳ | در مسیر #تهران
جریان، تربیت نویسندهٔ جریان ساز
eitaa.com/jaryaniha
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | اینستا
📌 #جمعه_نصر
کاش میشد این لحظهها را در مشت گرفت...
نزدیکیهای مصلی موکبهای فرهنگی و تدارکاتی برپا شده.
هر چه هست طعم اربعین دارد و عطر عشق به ولایت؛ خالص خالص!
در این هوا باید عمیق نفس کشید.
کاش میشد این لحظهها را در مشت گرفت و برای همیشه نگه داشت.
سعیده تیمورزاده | از #مشهد
جمعه | ۱۳ مهر ۱۴۰۳ | در مسیر #تهران
جریان، تربیت نویسندهٔ جریان ساز
eitaa.com/jaryaniha
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | اینستا
📌 #جمعه_نصر
مهم در صحنه بودن است
گروههایی از مردم بیرون مصلی نشستهاند.
هنوز اندکی جا هست که داخل بروی.
اما با تفتیش سفت و سخت و آنچنانی راه میدهند.
آنها که بچه همراه دارند و طبیعتاً کیفی پر از خوراکی و اسباب سرگرمی، اغلب اینجا هستند.
مهم در صحنه بودن است
و اعلام اینکه ما امّتی هستیم که اماممان را تنها نمیگذاریم.
سعیده تیمورزاده | از #مشهد
جمعه | ۱۳ مهر ۱۴۰۳ | در مسیر #تهران
جریان، تربیت نویسندهٔ جریان ساز
eitaa.com/jaryaniha
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | اینستا
📌 #جمعه_نصر
حال دلشان خواستنی است
برای حتی چند قدم نزدیک به ولی نشستن، دقیقهها چانه میزنند. امید دارند درهای وصال باز شود!
میکاوم؛ ذهنم را!
کجا رسیدن به اقامه نماز ولی برایم مهم بوده؟! دریغ از غفلتهای عُمرسوز!
به جمعیت دوروبرم نگاه میکنم. حال دلشان خواستنی است! به تأسی از این مأمومها، سجاده میگشایم! شاید که بیشتر از این، دلی ولیدوست، روزیام باشد!
محبتی که هر وجهش اطاعت باشد!
سعیده تیمورزاده | از #مشهد
جمعه | ۱۳ مهر ۱۴۰۳ | در مسیر #تهران
جریان، تربیت نویسندهٔ جریان ساز
eitaa.com/jaryaniha
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | اینستا
📌 #عملیات_انتقام
بدون هماهنگی
وقتی سپاه مقتدر، به قلب تلاویو زد، مردم بجنورد خودجوش در کنار هم جمع شدند. بدون هماهنگی از قبل و حتی دعوت مسئولین شهر، تنها بایک پیام مردمی، به میدان شهید، میدان اصلی شهر سرازیر شدند... مرد و زن، پیر و جوان همه در کنار هم شروع کردند به لبیک گفتن و سر دادن ندای قراء حیدر حیدر...
هر کسی به نحوی شادیاش را بین مردم تقسیم میکرد؛ مردی میانسال جعبه شیرینی بسیار بزرگی در دست داشت و با لبخند در بین مردم پخش میکرد... دیگری با میکروفون از جنگ آن زمان میگفت، انگار رزمنده دوران جنگ بود که با صلابت حرف میزد و مردم پشت سر هم ندای صلوات سر میدادند...
جوانان هم عکس حضرت آقا، شهید سیدحسن و شهید رئیسی را توزیع میکردند...
همه یک خانواده شده بودیم و اشک و لبخند را مدام جایگزین هم میکردیم.
آری اینگونه خودجوش همه ما پای انقلاب و رهبرمان هستیم، دور هم از غم شهادت اشک میریختیم و دورهم از شادی پیروزی، خوشحالی میکنیم. ما باهم بر پیکر شهید مقاومت گریه کردیم و همه با هم به نماز مهدی زهرا در قدس مینگریم.
مارال داوودی | ۱۲ ساله
سهشنبه | ۱۰ مهر ۱۴۰۳ | #خراسان_شمالی #بجنورد میدان شهدا
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | اینستا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 #جمعه_نصر
سلفی با پدر شهید
مصلی و اطرافش پر از جمعیت بود. دنبال جایی برای نشستن بودم... با مهربانی صدایم کرد. کنارش بنشینم. پرسیدیم اینجا وصل است. نماز چطور میشود؟ گفت مهم حضور است. نماز رو فرادی میخوانیم. جاگیر که شدم گفتم حاجی یه عکس یادگاری بندازیم. گفت بنداز. بگو با یه پدر شهید عکس انداختم. شهید علیمحمد مکتبدار. بدون معطلی شروع کرد از پسرش گفتن. پسرم خیلی رشید بود، خیلی خوشگل بود. نامزد بود که رفت جبهه. پدر و پسر با هم در عملیات بودیم. سال ۶۱ پیکرش کانال جا ماند. ۱۲ سال بعد برگشت. با لحن با افتخاری گفت: بله، اونها رفتند که ما الان اینجا هستیم.
محمدمهدی رحیمی
جمعه | ۱۳ مهر ۱۴۰۳ | #تهران
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | اینستا
📌 #عملیات_انتقام
هنیه میخندد!
اخبار را چک میکردم که یکهو خبر حمله سپاه پاسداران به رژیم صهیونسیتی را اعلام کردند؛ خبری که دو ماه منتظر وقوعش بودیم.
سریع کانالها را چک کردم تا مطمئن شوم. تلویزیون را روشن کردم، آن لحظه داشتم بال در میآوردم، البته فکرم بال درآورده بود چون از شادی بین زمین و هوا بودم، به دوستهایم سریع پیام دادم.
توی خانه صدای خنده و شادی قطع نمیشد
همه خوشحال از وقوع عملیات بودیم.
عملیاتی که گریههای حزن روز شنبه را تبدیل به گریههای شادی کرد.
خانه جای ماندن نبود. باید شادی را تقسیم میکردیم، پرچمهای حزب الله و فلسطین را توی کیفم گذاشتم تا با افتخار دست بگیرم.
جمعیت زیادی به میدان اصلی شهر آمده بودند. انگار آنها هم نتوانسته بودند فضای خانه را تحمل کنند.
روی لب همه خنده نشسته، پرچم حزب الله بیشتر از بقیهی پرچمها خودنمایی کرد.
عکس سید حسن و شهید هنیه دوباره غم از دست دادنشان را به یادم آورد، اما از اینکه توانستیم ذرهای انتقام خونشان را بگیریم خوشحال بودیم.
به خانه برگشتیم و شبکه خبر باز بود و مامان با تمرکز دنبال میکرد.
یکهو گفت زهرا ببین انگار شهید هنیه میخنده انگار خوشحال شده سپاه حمله کرده! راست گفت آن لحظه توی آن عکس داشت میخندید.
زهرا سالاری
چهارشنبه | ۱۱ مهر ۱۴۰۳ | #گلستان #کلاله
نهضت روایت گلستان
eitaa.com/revait_golestan
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | اینستا
📌 #عملیات_انتقام
و ناگهان تو شدی، تمام من
"و ناگهان تو شدی، تمام من"؛ این جملهای بود که روی عکس سید حسن آنچنان زیبا تایپ شده بود، که مرا محو خودش کرده بود...
ماتم برده بود و با صدای زنگ تلفن همراهم از زیبایی آن جمله بیرون آمدم و به اطرافم نگاه
کردم.
مادرم بود. از پشت تلفن گفت: میاییم دنبالت تا بریم خونه.
از فضای خودم، به فضای مهدیه برگشتم. دیگر آخرهای مراسم بود. با گروه جهادی سهشنبههای مهدوی در حال انجام پذیراییها بودیم که دوباره تلفنم زنگ خورد، صدای مادرم پشت خط بود: بیا ما جلوی در مهدیه هستیم،
وقتی به خانه رسیدیم... خانه در سکوت عجیبی غرق بود، که ناگهان صدای تلفن مادرم این سکوت را شکست...
خاله بود که مدام میگفت: زدند...زدند...
- کجا رو؟؟!
- اسرائیل. ایران اسرائیل را نابود کرد.
همانطور که من در آشپزخانه بودم و مادرم روی مبل نشسته بود...
صدای هیجانزده خالهام آنقدر بلند بود که من از آشپزخانه صدایش را میشنیدم،
خودم را سریع به تلوزیون رساندم، روشن کردم...
شبکه خبر انگار از دلم خبر داشت و میدانست خوشحالی کودکان مظلوم فلسطین خوشحالی من است، برای همین تا شبکه خبر را باز کردم با صحنهای از شادی و خنده مردم فلسطین و لبنانیها مواجه شدم.
آنقدر خوشحال شدم که از خوشحالی نزدیک بود بال در بیاورم و بالهایم مرا با خودشان به غزه، لبنان و... ببرند...
بعد از چند دقیقه خوشحالی احساس غم و افسردگی به من دست داد و ته دلم خالی خالی شد. با خود فکر میکردم که اگر اسرائیل به ما حملهور بشود، چه؟ و هزاران فکر دیگر...
ممکن است من هم شهید بشوم، شهید دانش آموز (مهدانا طاهرپور)؟؟ چیزی که آرزویم هست. اما...
ناگهان بغض گلویم شکست و شروع به گریه کردم آنچنان که در چشمانم احساس خشکی میکردم...
دلم آشوب بود،
ولی به هر حال اکنون حتما شهید سیدحسن، فرماندهان مقاومت و قدس و همچنین مردم داغدار لبنان، غزه، فلسطین، لبخندی بر لبانشان و شادی در چهرههایشان نقش بسته، همین مرا خوشحال میکند...
و حالا در هر نقطه از هر کشور ما دانشآموزان لبیکگویان پشتیبان رهبر و سرباز این انقلاب هستیم و راه شهدای فداکار و دلیر قدس لبنان و ایران بخصوص سردار دلها را ادامه داده و با شهامت و شجاعت میگوییم:
ما فرزندان قاسم سلیمانی هستیم
و انشالله تا ظهور آقا امام زمان پیرو رهبرمان باقی میمانیم
مهدانا طاهرپور | پایه هفتم
سهشنبه | ۱۰ مهر ۱۴۰۳ | #خراسان_شمالی #اسفراین
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | اینستا