eitaa logo
مجموعه ادبی روایتخانه
645 دنبال‌کننده
665 عکس
84 ویدیو
5 فایل
خانه داستان نویسان انقلاب اسلامی www.revayatkhane.ir ارتباط با ادمین👇 @Revayat_khaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 | بشنوید.. 🗓💥 روز سیزدهم ‼️روایت سربازان سرباز 5⃣ قسمت پنجم: شیشه سرخ چشم می‌چرخانم سمت جمعیت آدم های پشت سرم. مردم شوکه شده اند. بعضی جیغ می کشند. هرکس سمتی می دود. بوی خون و دود توی هواست. 🌫 دلم میخواد پیاده شوم و بروم سمت مادری که ضجه میزند... شاید بتوانم کسی را در آغوش بکشم و اشک هایش را پاک کنم😭 دلم میخواهد بروم وسط این کربلای پراز خون 🚩 🎙 گوینده: زهرا شطی ✍ نویسنده: برگرفته از روایت خانم سادات حسینی 🎛 طراحی‌وتنظیم صدا: مژگان سیستانی @Payamcast کاری از گروه‌رسانه‌ای‌ اصفهان زیبا و مجموعه ادبی روایتخانه 📻 @revayat_khane
📮📰 🌱 رشته‌ی ریاضی فیزیک و بعدترش مهندسی صنایع نه فرصتی گذاشت که سراغ نوشتن بروم و نه حتی به آن فکر کنم. وقتی درسم تمام شد بچه‌ها گفتند بیا دفتر شهدا(شهدای دانشگاه صنعتی). راستش هم بچه‌ها بودند و هم شهدا و من از خدا چه می‌خواستم دیگر؟ 🖋 «چشم» را گفتم و بین همه‌ی آن کارها رسیدم به نوشتن. به نوشتنی که مشوقم حالا همکلاسی‌ام شده و آن موقع به من گفت خیلی خوب می‌نویسی شروع کن. ❓شروع کردم برای مادر «شهیدان کبیری» که قوی بود و بچه‌های قوی تربیت کرد بنویسم، دیدم سوادش را ندارم هر کاری می‌کنم خوب از کار در نمی آید. پرسان پرسان آمدم سراغ کلاس‌های استاد دانشگر. ❗️همان جلسه‌ی اول استاد گفتند اگر برای یک کتاب آمدی کلاس، دیگر نیا. بچه‌ها هستند من به یکی می‌گویم بنویسد. پیش خودم گفتم «نه شهید دانشگاه خودمان است خودم باید بنویسم». ⏳ گذشت و گذشت و من هم آمدم کلاس و حالا رسیده‌ام به رمان. و نشان به آن نشان که هنوز کتاب شهید کبیری را ننوشتم. گفتم که بدانید رزقم نشده هنوز. ✍ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🔴 چرا این کتاب را بخوانیم؟ 📕💔 تو دیگر بمان به قلم‌ زهرا کرباسی 💡بعضی وقت‌ها نیاز است زندگی آدم‌هایی که راه قوی‌بودن را انتخاب کردند، بگذاریم جلوی چشممان و ببینیم چطوری به اینجا رسیده‌اند. چطوری کم‌وکاستی زندگی نگذاشت بنشینند و حرکت کردند‌. کتاب «تو دیگر بمان» برای آنهایی است که دوست دارند قوی باشند. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🔴❗️ به مناسبت ولادت جوادالائمه(علیه‌السلام)🎉 ✨ >> سال ۱۹۵ هجری. دهم رجب. حکیمه خواهر امام رضا (علیه السلام) به خانه‌اش آمد. امام گفت: «امشب فرزند خیزران به دنیا می‌آید. اینجا بمان.» حکیمه ماند. شب که شد. درد خیزران شروع شد. حکیمه در اتاق را بست. چراغی روشن کرد؛ اما چراغ خاموش شد. ناگهان تمام اتاق پر از نور شد. زیبایی محمد چشم همه را خیره می‌کرد. امام گفت: «مبارک‌تر از این فرزند برای شیعه به دنیا نیامده است.» 📙☀️ وسعت آفتاب روایت دلنشین زندگیِ امام محمد تقی (ع) ✍ به قلم @nashreshahidkazemi 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
✂️ •✾حکیمه خاتون نشسته بود بالای سر گهواره. محمد چشم‌هایش را باز کرد. سرش را به راست و چپ تکان داد و گفت: «أشهد أن لااله‌الاالله و أشهد أنّ محمداً رسول الله...» تازه سه روزه بود.✾• 📙 @revayat_khane
✂️ •✾ چشم‌هایم درد می‌کرد. رفتم پیش امام رضا(علیه‌السلام). کاغذی برداشت و چیزی نوشت. «گفت برو پیش پسرم، ابوجعفر» رفتم خانه‌اش. غلامی گهواره‌ای آورد. نامه را از من گرفت و جلوی چشم کودک باز کرد. کودک نامه را خواند. صورتش را به طرف آسمان بلند کرد و دعایی خواند. خوب شد، درد چشمم را می‌گویم. ✾• 📙 @revayat_khane
📣🔻روایتخانه با همکاری حوزه هنری اصفهان برگزار می‌کند: 📚 جمع‌خوانی کتاب‌های کودک و نوجوان 3⃣ جلسه سوم رمان «بازی دهلیز» با حضور: ✍️ نویسنده‌ی اثر، سوگل اباذری 📕کارشناس حوزه کتاب نوجوان، محمدرضا رهبریپنج شنبه ۱۴ بهمن، ساعت ۱۵ 📌گذر سعدی، حوزه هنری اصفهان @art_esfahan 😊 منتظر حضور گرم شما هستیم.. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🔺معتقدیم که نشستن در محضر آدم های مختلف باعث رشدمان می‌شود. آدم هایی با زاویه دید و درک متفاوت نسبت به موضوعات مشترک. 🍃 🔸بر همین اصل مجموعه ی روایتخانه گاه گداری میزبان اساتید مختلف بوده و خواهد بود . 🔹این بار حمید بابایی، نویسنده و منتقد مهمان مجموعه ی روایتخانه است. 🔸بنا بر این است در این جلسه از تجربیات و ابزار های او در نوشتن رمان بشنویم و آخرین کتاب او، رمان «چهل و یکم» را نقد و بررسی کنیم . ⏰ یکشنبه ۱۵ بهمن، ساعت ۱۵:۱۵ در مکان روایتخانه منتظر دیدارتان هستیم. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🔺کارگاه شناخت مدرنیته ⬅️باحضور دکتر پدرام جوادزاده 📝گزارش جلسه : 🔸 دکتر جوادزاده، دارای دکتری تخصصی مدیریت و برنامه‌ریزی فرهنگی ، کارشناسی ارشد مدیریت و برنامه‌ریزی فرهنگی وکارشناسی موسیقی ایرانی (دانشگاه هنر) است. 🔸ایشان به عنوان فردی هنرمند و دارای تحصیلات هنری و فرهنگی فردی است که سال‌ها در مهد مدرنیته وفضای حاکم بر آن زیست داشته است و تجربیات و اطلاعات ارزشمندی را به مخاطبان منتقل کرد. 🔸 در این جلسه که اولین بخش از مجموعه جلسات مدرن‌خوانی و آشنایی با مفهوم مدرنیته بود ودر محل روایتخانه برگزارشد، دکتر جوادزاده، به بیان اصول و مبانی کلی مدرنیته پرداخت. 🔸 جوادزاده از سه دوره مدرنیته در ایران ونحوه مواجهه ایرانیان با مدرنیته گفت. 🔸از اینکه در ایران مدرنیته به چه معناست؟مدرنیته داریم یا شبه مدرنیته؟ روح حاکم براصول مدرنیته چیست؟ ایرانیان کدام ابعاد مدرنیته را بهره برده اند و آسیب‌هایش چه بوده است؟ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 👉@revayat_khane
🏴 « هفت آسمان در دست‌های مهربانت بود هر چند عمری سقف زندان آسمانت بود » 🥀شهادت امام موسی کاظم (علیه السلام ) تسلیت باد... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 👉@revayat_khane
📖 آفتاب در محاق از مجموعه چهارده خورشید و یک آفتاب ✍ به قلم 📚 کتابی جمع و جور و خوش‌خوان از زندگی و زمانه‌ی امام موسی کاظم(علیه‌السلام) 🔸 کتابی سراسر نور که زندگی زیبای موسی بن جعفر(ع) را از ولادت تا شهادت در قالب ۱۰۰ داستانِ کوتاهِ کوتاه در دل خودش جا داده است. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📣برگزیدگان جشنواره ابوذر معرفی شدند 🔸 آیین اختتامیه این جشنواره ۱۳ بهمن ماه،باحضور اصحاب رسانه ومسئولین در آستانه حضرت زینب سلام الله (اخت الرضا) اصفهان برگزار شد. این بار هم اهالی روایت خانه خوش درخشیدند 🔸سرکار خانم زینب تاج‌الدین با اثر «شاهد اشک‌های حاج قاسم» رتبه اول مصاحبه موضوعی و سرکارخانم گلزار اسدی با اثر «حاج حسین گفت برویم بچه‌هایی را که آب برده، پیدا کنیم» رتبه سوم مصاحبه موضوعی را کسب نمودند. مجموعه ادبی روایتخانه به این دو بزرگوار تبریک می‌گوید و موفقیت روزافزون را برایشان آرزو می‌کند.👏👏 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
⁉️او کیست؟ در ۷ فوریه ۱۸۱۲ در شهر لندپورت در خانه‌ی یک کارمند اداره نیروی دریایی پادشاهی بریتانیا صدای گریه نوزادی بلند شد. او را به پیش پدرش بردند. - آقا تبریک 🥳، بچتون پسره، اسمشو چی می‌گذارید؟ پدر نوزاد را در آغوش گرفت. در نگاه اول با خودش گفت : « وا چرا ریشاش مثل دانشجوها هنره؟ » 😓 سپس سر را خاراند و جوابشان را داد. « حالا تو راه ثبت احوال یه اسمی انتخاب میکنم » 🤔 با همین اشتیاق اسم او را چارلز گذاشت. چارلز دومین فرزند خانواده دیکنز بود. پدرش به خاطر وام فرزند آوری صاحب ۸ فرزند شد. البته در بازپرداخت وام‌ها دچار مشکل شد و به زندان افتاد. چارلز هم در ۱۲ سالگی برای خرج زندگی به کارخانه واکس سازی رفت و تا آزاد شدن پدرش مجبور به کار شد. پس مثل تمام آدم معروف‌ها کودکی سختی از سر گذراند. 🙄 چارلز دیکنز دوست نداشت نویسنده شود. می‌خواست بازیگر شود. اما روز امتحان بازیگری سرما خورد و نتوانست امتحان بدهد. پس درد مجبوری گفت : «جهندم ! میرم داستان نویس میشم.» 😒 الیور تویست،داستان دو شهر، آرزوهای بزرگ ، دیوید کاپرفیلد، سرود کریسمس از برجسته ترین آثار اوست. شما کدام یک از آثار دیکنز را خوانده‌اید؟ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 👉@revayat_khane
⁉️رمان‌ها چگونه ساخته می شوند؟ 🔸حمید بابایی از تجربیات خودش در مورد رمان چهل ویکم گفت. 🔹او توضیح داد که چرا حادثه‌ی گوهرشاد و آن بازه‌ی زمانی را برای رمانش انتخاب کرد. 🔸می‌دانستید بعضی وقت‌ها در حین نگارش رمان شخصیت‌هایی سر راه نویسنده سبز می‌شوند و خود را به او تحمیل می‌کنند ؟ میرعماد از آن دست شخصیت‌ها بود. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
✨و اذن للملائکة فنزلوا و محمّد ینظر الیهم✨ 🔺نام اثر: «اولین پیام» 🔸روایت بعثت پیامبر (ص) 🔹خالق اثر: استاد محمود فرشچیان 🔸محل نگهداری : موزه آستان قدس رضوی در این اثر، حضرت محمد(ص) دست نیایش به سوی پروردگار بلند کرده‌ اند و عبای ایشان از دوششان بر زمین افتاده. زیبایی شناسی✨ 📌وجود یک قوس، تداعی‌کننده غار حرا است. 📌رنگ آبی، علاوه بر آرامش بخشی، نمادی از فضای بیکران است.🌌 📌 در پس زمینه، پرتوهای نور به نشانه ارتباط پیامبر(ص) با خداوند هستند. 📌 نام گرامی پیامبر(ص) « محمد صلی » در هاله ای از نور و در میان بال ملائک منعکس شده است. گویا صدای فرشته وحی، جبرئیل به تصویر کشیده شده 🌺عید سعید مبعث مبارک باد🌺 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 👉@revayat_khane
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚 مجموعۀ ۱۴جلدی « » یه مجموعه بسیار خوب و روونه که در برش‌هایی کوتاه در قالب کوتاهِ کوتاه زندگی از و علیهم‌السلام هست که زندگی و روش زندگیشون رو به خوبی به ما نشون میده. 📖 « » نوشته اولین جلد از این مجموعه‌ست که به گرامی اسلام(ص) اختصاص داره. خوندن این مجموعه خوب رو از دست ندید. ✅ مشاهده و خرید کتاب https://manvaketab.com/book/373284/ سفارش تلفنی👇 ☎️ ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱۸ سفارش از ایتا👇 @manvaketab_admin 📌 انتشارات شهید کاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور 🆔 @nashreshahidkazemi
🇮🇷« انقلاب یعنی گل، در نگاه پروانه»🇮🇷 ❄️نمیدانم چرا توی بچگی همیشه فکر می کردم انقلاب یک آدم است؟ ❄️شاید به خاطر همین شعری ست که هنوز چند بیتش توی ذهنم مانده. آن زمانها دکلمه خیلی مد بود. یکی می‌رفت بالای صف بعد دست هایش را از زیر گلویش یک قوس بزرگ میداد توی هوا و می گفت: انقلاب یعنی گل، در نگاه پروانه....🗣 ❄️کلمات را محکم ادا می کرد، صورتش بی روح بود و دست هایش از آنجا که ایستاده بودیم بلندتر از حد عادی به نظر می آمد. ✨انقلاب آدم نبود، اما آدمهای زیادی پشتش ایستادند، پایش خون دادند، برای ماندنش دویدند و دویدند. ✨نمی‌دانم پروانه ها هم از این کارها برای گلها می‌کنند؟ مثلاً برای ماندن گلی، خودشان را به آب و آتش می‌زنند یا نه؟ یا راهشان را می‌گیرند و میروند سر یک گل دیگر؟ ✨شاید من اگر در جایگاه مربی پرورشی مان بودم، به دانش آموزان یاد می‌دادم انقلاب یعنی «نه»... ✨همان چیزی که روانشناسان امروزی می گویند مهارت نه گفتن. ✨انقلاب یعنی نه به آنچه بقیه برای ما خواسته اند. یعنی بهم زدن بازی. بازی ای که کس دیگری فرسنگ‌ها آن طرف‌تر قواعدش را طراحی کرده بود. یعنی بازی توی زمینی که مال ما نیست، «نه». 🌊و در نهایت به نظرم اگر بنا ست انقلاب شبیه چیزی باشد، شبیه زمین است، شبیه دشت، دشت لاله.🌷 🌊این را حالا می فهمم، حالا که رد لاله ها را می‌گیرم، می‌رسم به زمینش. حالا می‌فهمم انقلاب بیشتر شبیه دشت است تا گل. ✍️ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
⁉️او کیست؟ 🔸 چند سال بعد از پایان جنگ جهانی اول، در شهر دارمشتات آلمان جمعیت زیادی در صف یک نانوایی بودند. شاخسطر* از پیرمرد جلوی صف پرسید: - چند تا میخوای؟ - دو تا، دو روکنجد، برشته 🔸مردی عینکی از انتهای صف یکباره جلو آمد: « بله ؟ کاریم داشتید؟ » همه ی مردم هاج و واج نگاهش کردند. اشاره کردند که همین الان برگردد آخر صف. به خیالشان دارد کلکی سوار می‌کند که بزند توی صف. « بابا همین الان این حاج آقا صدام کرد» مردم او را به انتهای صف هدایت کردند. مرد جوان زیرلب گفت : « به مارکس قسم. پیرمرده گفت برشت » *شاخسطر = شاطر به گویش آلمانی 🔹🔹🔹 🔸 برتولت برشت نمایشنامه نویس آلمانی در 10 فوریه 1898 به دنیا آمد. در 14 اوت 1956 از دنیا اوت شد. برشت به خاطر سبک ابداعی روایتش در نمایشنامه‌ها و فاصله گذاری‌هایش معروف شد. برشت معتقد بود که تماشگر و بازیگر نباید خیلی برشته شود. 🔸در واقع معتقد بود اندیشیدن از احساس کردن مهم تر است. او با استفاده از عناصر مختلف مثل نور و موسیقی و نحوه ی بازی از غرقه شدن بازیگر و تماشاگر در نمایش جلوگیری می‌کرد. مثلا در نمایش‌هایش از بازیگرها می‌خواست ابتدای دیالوگ‌ها بگویند: « آن مرد گفت، آن زن گفت » تا همه همواره بدانند مشغول بازسازی یک داستان هستند. ( شاید فکر کنید داریم شوخی میکنیم ولی نه این جدی بود) 🔹🔹🔹 ⁉️شما چقدر با آثار برشت آشنا هستید؟ ⭕️ تو رو سننه قربونت برم ⭕️ حالا درسته فرهیخته هستم ولی نه تا این حد ⭕️ برتولت برشتم. (دیدن نتایج) 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 👉@revayat_khane
🇮🇷حتما شما هم تجربه اش را داشته اید!🇮🇷 💎یادش بخیر، قدیم‌ها منظورم از قدیم‌ها روزهایی است که دانش آموز بودیم ایام جشن انقلاب و دهه ی فجر که میشد بین بچه ها ولوله می افتاد. 💎دو سه نفری میشدند مسئول تمیز و مرتب کردن کلاس و وظایفشان هم میشد اینها که دستمال تر بکشند روی تخته سیاه و تی بکشند کف کلاس و بسته ی گچ ها را مرتب بگذارند روی طاقچه ی کلاس و شیشه ها را با روزنامه تمیز بکنند و ... 💎عده ای دیگر هم مسئولیتشان آذین بستن کلاس بود و ریسه های رنگی، رنگی ابر و بادی را از این طرف به آن طرف وصل میکردند و بادکنک های سبز و سفید و قرمز را باد میکردند و با لپ هایی که بخاطر بادکردن بادکنک ها درد گرفته بود با نخ های زر زری از سقف آویزانشان میکردند. 💎گروه سرود هم داشتیم، گروه تاتر هم. قالب سرودها همانهایی بود که اکثرمان شنیده ایم: به لاله ی در خون خفته، الله الله الله و اکبر ایران ایران ایران رگبار مسلسل ها، بیست و دوی بهمن روز از خود گذشتن، هوا دلپزیر شد گل از خاک بردمید و... 💎درون مایه ی تئاترها هم میشد نشان دادن زندان ساواک و ظلم شاهنشاهی و راهپیمایی و آمدن امام و .... 💎مسابقات مختلف هم برگزار میشد از طناب کشی بگیر تا پانتومیم و شکلات و شیرینی بود که سر صف ها پخش میشد5 اصلا جشن های ایام دهه ی فجر زمان دانش آموزی ما انگار یک طعم دیگری داشت و بهترین بهانه میشد برای فرار از کلاس و دورهمی ها و شیطنت های ما. 💎کوچکترین چیزها بهترین بهانه یمان میشدند برای شادی برای بالا رفتن انگیزه مان برای خودباوری. 💎در واقع باهم شاد بودن را با هم به موفقیت رسیدن را و اتکا به خداوند برای پیروزی بر ستم را جشن می‌گرفتیم. 💎هنوز هم روزهای دهه ی فجر انگار همان رنگ و بو را برایمان دارد همان زنگ الله اکبر گفتن های ساعت نه شب در سوز و سرمای زمستان را ما انگار بودن کنار هم و شادی با بهانه های کوچک را بیشتر از هرچیز دیگری دوست میداریم، بیشتر از هرچیز دیگری. ✍️ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane