eitaa logo
مجموعه ادبی روایتخانه
762 دنبال‌کننده
803 عکس
101 ویدیو
7 فایل
خانه داستان نویسان انقلاب اسلامی www.revayatkhane.ir ارتباط با ادمین👇 @Revayat_khaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
🍎 📗 «آفتاب بر نِی» ۱۰۰ روایت دلنشین از زندگانی امام‌ حسین(ع) ✍ به قلم پنجمین کتاب از مجموعه ۱۴ جلدیِ «چهارده خورشید، یک آفتاب» 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 👉 @revayat_khane
🌱در باغ سرسبز پر درخت با نهرهای روان و میوه های فراوان نشسته و به ماه و ستارگان در حال درخشش چشم دوخته بودم. درباره ی عظمت آفرینش و مخلوقات خدا فکر میکردم. 🌙به آسمانی بدون ستون در بالا با روشنایی ماه و ستارگانش... در این افکار غرق بودم. ناگهان ماه از آسمان فرود آمد و در دامنم قرار گرفت. نوری از آن ساطع میشد که چشم ها را خیره می نمود. در تعجب و تحیر بودم که سه ستاره نورانی دیگر به آن افزوده شد. نور آنها مرا نیز مبهوت خود کرده بود. ✨هاتفی، که صدایش را میشنیدم ولی او را نمیدیدم، مرا ندا داد و با اسم خطابم نمود 《فاطمه! مژده باد تو را به سیادت و نورانیت به ماه نورانی و سه ستاره درخشان که پدرشان سید و سرور همه انسان ها بعد از پیامبر گرامی(ص) است.》 ... ✨حضرت زینب نوزاد پیچیده شده در پارچه ای سفید را از حضور امیرالمومنین علیه السلام نزد من آوردند و فرمودند: اسم نوزاد عباس، کنیه اش ابوالفضل و لقب او قمر بنی هاشم است. ✨از فرط خوشحالی فریاد شادی سر دادم. (الحمد لله رب العالمین) هم اینک، خوابم، آن رویا، تعبیر شده بود. برایشان ماجرای ماه و سه ستاره درخشان را تعریف کردم. خوشحال شدند! صورت برادر خود عباس(ع) را غرق در بوسه کردند و فرمودند: (به خدا عباس برتر از قمر است!) 🌹ولادت باب الحوائج، حضرت ابوالفضل العباس (ع) و روز جانباز مبارک باد🌹 ✍ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 👉 @revayat_khane
جانباز.mp3
4.28M
🎧 | بشنوید.. 🗓آنها جا مانده‌اند... تقدیم به همه‌ی جانبازان وطن 🔻📼📖 بعضی‌هایشان مثل چینی‌های گل قرمزی که لب پر شده‌اند، بعضی دیگر مثل نوار کاست‌هایی که هد نوار از توی شکمشان ریخته بیرون و دیگر آهنگی از آنها پخش نمی‌شود. بعضی‌هایشان هم مثل کتاب‌هایی هستند که صفحات قسمت اصلی‌شان دیگر وجود ندارد. 🥀 انگار هستند و نیستند! 🎙 گوینده: ✍️ نویسنده: 📻 کاری از رادیو روایتخانه @revayat_khane
🌤 ماهی برای خورشید 🔻💬 می‌گویند مرام سینه‌سوختگان عالم بر این است که در شادیِ اهل‌بیت شادند و در غم‌شان، همچون مادر مرده‌ها آثار حزن و رزیه در چهره‌هاشان مشهود‌‌.. ❣ولی بعضی سینه‌سوخته‌ترها در شادی اهل‌بیت هم بغض دارند. می‌خندند در حالی‌که جگرشان ذره ذره تاول می‌زند. پای مدح مداح می‌نشینند، کِل و کَف می‌زنند و می‌گویند: «خوش آمدی حبیب من!» ولی من که می‌دانم جریان شریعه و مشک را. من که می‌دانم دل‌شوره‌هایت قبل از رسیدن به خیمه‌ها را... و دوباره کل می‌کشی و کف می‌زنی و پاره آجرهای ته حلق‌ت را قورت می‌دهی... 🧮 حالا حساب کن چه سخت است حیدر کرّار باشی، عالِم به مخازن اسرار عالَم باشی و مجبور باشی توی صورت همسرت لبخند بزنی و به اشک‌ها فرمان صبر بدهی! 💧من تصور می‌کنم وقتی ماه هاشمی را به آغوش حسین (علیه‌السلام) دادند، زینب (سلام‌الله‌علیها) به طرفة العینی، اسفند دور سر ماه و خورشید گرداند و "فالله خیر حافظا" خواند. آن‌جا بود که حضرت فاتح خیبر، حریف قطره اشکی سرکش نشد و قبل از این‌که مادرِ ماه ببیند، گونه‌ی مبارک را پاک کرد. 🥀 و من بمیرم تا شب که به نخلستان و سر چاه برسد، چه بر آن قلب عزیز و صبورش گذشت. و هزاران بار بمیرم که وقتی سر در چاه کرد، حتما اول به زهرایش آمدنِ عباسِ حسین را تبریک گفت و بعد برای فاطمه‌اش حکایت دست‌های عباس و کمر شکسته‌ی حسین را نقل کرد. به خودم قول داده بودم این بار روضه نخوانم. نشد... بر من ببخشید. ✍️ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 👉 @revayat_khane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
...رشته‌های امیدم از من گسسته مگر آنچه که از بخشش تو به آن چنگ زده‌ام... _ صحیفه سجادیه دعای ۳۲ 🌺ولادت با سعادت امام زین العابدین (ع) خجسته باد🌺 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 👉 @revayat_khane
🧩 ای تکیه‌گاه و پناه زیباترین لحظه‌های پرعصمت و پرشکوهِ تنهایی و خلوت من ای شطّ شیرین پرشوکت من 🌟 برای پنجم شعبان، خجسته میلاد علی بن حسین (علیه‌السلام) 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 👉 @revayat_khane
🍎 📗 «آفتاب بر نِی» ۱۰۰ روایت دلنشین از زندگانی امام‌ حسین(ع) ✍ به قلم پنجمین کتاب از مجموعه ۱۴ جلدیِ «چهارده خورشید، یک آفتاب» 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 👉 @revayat_khane
📝 🔻 ❔- صفحه‌ روایتخانه را به دیگران معرفی می‌کنید؟ ❕- چرا که نه؟ ❓به نظرتون ایراد این گفتگو چیه؟🤔 🔺به کاربرد واژه‌ها دقت کنیم. ❌ نه به «چرا که نه؟» 😀 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 👉 @revayat_khane
🔴 🗓 به بهانه‌ی ۲۸ بهمن‌ماه، ⚪️ زادروز صادق هدایت، ۱۲۸۱، تهران ⚫️ سالروز مرگ بزرگ علوی، ۱۳۷۵، برلین 📚👥 محفل ادبی ربعه 🤝 اولین چیزی که از یک جمع دوستانه به ذهنمان می‌رسد دورهمی‌هایش است. دورهمی در هر جمعی یک مفهومی دارد. یک معنایی دارد. بین نویسنده‌ها این دورهمی تبدیل می‌شود به محفل ادبی. این محفل ادبی در گروه ربعه که نامش از یک شوخی سر برافراشته با هر محفل دیگری متفاوت است. تفاوتش به خاطر آدم‌هایش است. به خاطر شهرتشان است. دورهمی‌ای که از رفاقت صادق هدایت با بزرگ علوی شروع می‌شود. مسعود فرزاد و مجتبی مینوی دو نفری هستند که با اضافه شدن آن‌ها به جمع تبدیل به گروه ربعه می‌شوند. ❗️هر کدام از این چهار نفر با هم متفاوت‌اند. یکی از اشتراکی که آن ها را دور هم جمع کرده و آن ها را به این شهرت رسانده علاقه‌شان به غرب است. صادق هدایت بعد از آن که از پاریس به ایران بر می‌گردد با بزرگ علوی که از آلمان برگشته رفاقتی به هم می‌زند. مجتبی مینوی که در آن سال‌ها مدام بین کشورهای خارجی جابه‌جا می‌شده و از قبل صادق هدایت را می‌شناسد به آنها می‌پیوندد. مسعود فرزاد پسرداییِ جمال زاده نفر چهارم است. او هم که در انگلستان اقتصاد می‌خواند جمع را کامل می‌کند. 🌍 تاثیری که از فرهنگ و ادبیات کشورهای دیگر گرفته‌اند آن ها را متقاعد می‌کند تا با جمع نویسنده‌های سنت‌گرای ایران که گروه سَبعه نام دارد مقابله کنند. هیچ مجله، روزنامه و کتابی نبوده که از اسم این هفت نفر خالی بوده باشد. بیشتر این مقابله از سمت این هفت نفر شکل گرفته. چرا که به گروه ربعه فرصت هیچ جولانی در جامعه داده نمی‌شود. بزرگ علوی در این باره می‌گوید:«آن‌ها ادبیات‌شناس بودند و ما می‌خواستیم ادبیات خودمان را بسازیم.» ☕️ این چهار نفر در کافه‌های شهر دور هم جمع می‌شدند و از ادبیات و سیاست حرف می‌زدند. علی‌رغم دوستی‌ای که بینشان بود به یکدیگر هم انتقاد داشتند، انتقادی ناشی از علاقه. برای صادق هدایت موضوع مهم بوده و قدری بی‌پروا می‌نوشته، مینوی به او تذکر می‌داده که این جمله‌ها غلط هستند. برخلاف هدایت، مسعود فرزاد یک دنده‌تر بوده و حرفش را قبول نمی‌کرده است. 🏆 مجتبی مینوی از ۵ سال ابتدای تشکیل گروه به عنوان بهترین دوران گروه یاد می‌کند و این دوره را دوره‌ی کمال کابری گروه می‌داند. هر چند که نام گروه به خاطر تعدادشان و همینطور دهن کجی به گروه سبعه انتخاب شده بود اما به مرور نویسنده‌هایی به جمعشان اضافه شدند. نویسنده‌هایی که این جمع را کامل‌تر کردند. از جمله پرویز ناتل خانلری، عبدالحسین نوشین و حتی نیما یوشیج. 👏👊 با همه‌ی این‌ها، بزرگ علوی معتقد بود که هدایت مشوق همه‌ی ما بود در تألیف و تحقیق. یکی را به ترجمه تشویق می‌کرد یکی را به نمایشنامه‌نویسی و صحنه‌پردازی و یکی را به داستان‌نویسی. همانطور که باعث و بانی شکل گیری گروه رفاقت مشترک سه نفر دیگر با صادق هدایت هست. هر چند با سفر هر کدام از این نویسنده ها قبل و بعد از انقلاب به خارج از کشور جمع را پراکنده می‌کند. اما قدرت هر کدام از این چهره ها در نویسندگی و علاقه‌شان به یکدیگر این فاصله ها را تا به الان کوتاه نگه داشته است. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 👉 @revayat_khane
🔺کتاب بخوانیم • @revayat_khane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌تو این مملکت نمیشه کار کرد؟... 🎥 معرفی کتاب تندتر از عقربه‌ها حرکت کن 🔖کاری از رسانهٔ چی‌کتاب 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 👉 @revayat_khane
🎂 🗓 🧕فاطمه سعیدی مقدم آخه این همه روز توی ماه؛ عدل روز سی ام.... بنظرم کسانی که روز آخر ماه متولد می شوند نه این وری اند، نه آن وری... شاید هم بشود گفت هم این وری اند، هم آن وری... مثلا در طالع بینی هم ویژگی های بهمنی ها را دارد هم اسفندی ها... مثلا زیست و شیمی کجا و ادبیات کجا؟ اما فقط یک متولد سی امی مثل فاطمه سعیدی مقدم است که میتواند خیلی عجیب و خلاقانه، زیست و شیمی و اتفاقات روزمره را در نوشته اش بیاورد بدون اینکه ماست و قیمه ها توی هم بریزد. دوست هایش می گویند سر کلاس نکته سنجی خوبی دارد و روی متن ها و نوشته هایشان نقد های خوب و به جایی می گوید. اطلاعات بیشتری از ایشان در دست نیست، چون او یک دهه هشتادی(۸۱) است که سرش به کار خودش است و آرام می آید سر کلاس و می رود. نوشتن را در بحبوحه ی کنکور آغاز کرده و اکنون یک سال و نیم است در این مسیر حرکت میکند. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 👉 @revayat_khane
«از خدا که پنهان نیست از تو چه پنهان» - همه چیز آنقدرها که ما فکر می‌کنیم آشکار نیست. پنهان‌کاری از اولش بین ما بود، پسرم! مادر نشسته و دارد فکر می‌کند به پنهانکاری‌ها. از پسر شروع می‌شود معمولا. زانویش که توی فوتبال زخمی شده بود، نمره‌ی کم درس ریاضی، غصه‌اش شده بود رفیقش نامردی کرده بود. - من همه‌ی این‌ها را می‌فهمیدم اما به رو نمی‌آوردم.. به پنهانکاری خودش هم فکر می‌کند. به اشک‌هایی که پسر وصیت کرده بود ریخته نشود جز برای عزای اباعبدالله و شبانه یواشکی سُر خورده بود روی صورتش. مادر دوست داشتنش را هم پنهان کرده بود. اینکه این یکی بچه غیر از بقیه است، این یکی خیلی شیرین‌تر از بقیه اولاد‌ش است. خیلی سال قبل وقتی پسر سه چهار ساله شده بود و عادت شیر خوردن از شیشه‌اش هنوز همراهش بود، مادر شیشه را پنهان کرده بود و گفته بود: «گم‌شده» - پسر! پنهانکاری من انگار بیشتر است. مادر می‌خندد، آب می‌ریزد روی قبر. - اما هنوز تو جلوتری، یک پنهانکاری بزرگ داری؛ نگفتی موقع رفتنت درد کشیده‌ایی یا نه؟ اشک می‌جوشد از چشم‌هایش، زیر لب می‌گوید: «یا ابا عبدالله» ✍ 🌱 به بهانه‌ی امروز، روز تکریم مادران و همسرانی که داغ‌شان هر روز تازه می‌شود و دم نمی‌زنند. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 👉 @revayat_khane
🎈 🌱 💌 حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) در نامه ۳۱ نهج‌البلاغه توصیه می‌کنند: «به گذشته نیاکان صالح و خاندان پر افتخارت بنگر...» 💬 استاد طاهر زاده در شرح این قسمت از کلام مولا می‌فرمایند: توجه به گذشته توحیدی، مثل نوری از پشت سر، روی ما می‌افتد و مسیر پیش روی ما را روشن می‌کند تا در حرکت دچار گسست و انحراف نشویم.. 📖 وقتی این کتاب را خواندم با قسمت‌های مختلفی ارتباط گرفتم و به نظرم خواندنش، مصداقی در عمل به همین توصیه علی جان مولا (ع) است... 🪴 گاهی با افتادن بین روزمرگی‌ها از گذشته‌ی توحیدی‌مون فاصله می‌گیریم و «تو دیگر بمان» و امثالش مثل دستگیره‌ای ست که گرفتنش و دل دادن به اون می‌تونه ما رو از منجلاب روزمرگی بیرون بکشه... 💡به نظرم کتاب به نزدیک شدن ما (به خصوص خانم‌ها) به انسان طراز کمک بزرگی می‌کنه. مخصوصا در این زمانه که حس میشه موانع سر راه برای کشف هویت اصلی ما بیشتر یا پیچیده تر شده... 📝 ✨✨✨ 🙏 کتاب «تو دیگر بمان» ✍ به قلم 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 👉 @revayat_khane
🎂 🗓 🧕مرثا صامتی اگر از من بپرسید مرثا صامتی داستان نویس است یا دندانپزشک به شما خواهم گفت او در داستان نویسی و داستان سرایی بسیار متبحرتر است از دندانپزشکی. اما قصه هایش را با آدم ها چنان عمیق پایه گذاری می کند که همه به عنوان دندانپزشکی موفق و کاربلد از او یاد می کنند. او شریک داستان تک تک بیمارانش است. از زندانی حبس بیست و پنج ساله تا آن یکی که سندرم دان دارد تا پیرزن تنهای همسایه تا زنی که به او خیانت کرده اند و یا آن یکی که همسرش خسیس است و...... نویسنده دندانپزشک ما با نگاه عرفانی اش به هستی ما را مهمان نوشته هایش می کند. قدیم ترها قصه هایش را در وبلاگ و هم اکنون در پیج اینستاگرام منتشر می کند. داستان آخرین کتابش به نام باش در بستر پیاده روی اربعین اتفاق می افتد.همان جایی که هر سال هر کجا باشد خودش را به آنجا می رساند برای خدمت به زائران ارباب. او شبیه هیچ کس نیست. این را همه آنهایی که می شناسندش بر آن اتفاق دارند. از صبح تا عصر یکسره انرژی مثبت می پراکند. آنقدر که یکی از مریض ها می گوید من ژنتیک خوانده ام. خانم دکتر ابرژن دارند. او در هیچ چهارچوبی نمی گنجد. حاضر است از رانندگی مینی بوس تا تتوی ابرو را خودش یاد بگیرد و انجام دهد. قصه های او جاندارند چون از دل تجربه هایش بیرون می آیند. از او در سال های آینده که فراغت بیشتری برای نوشتن پیدا می کند، بسیار خواهیم شنید. دکتر مرثا صامتی زاده یک اسفند ۱۳۶۱ 📚 آثار : آفتاب در محاق باش... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 👉 @revayat_khane