eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.6هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
705 ویدیو
70 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 📝 نویسنده ♥️ فصل اول: به تسبیح ظریفی که در دستانم معطل مانده بود،خیره شدم. لبانم به گفتن هیچ ذکری باز نمی شد. آهسته سرم را بال گرفتم و به دیوار کثیف نمازخانه زل زدم. به غیر از من،کسی آنجا نبود. انبوه مهرها،با عجله روی هم ریخته شده و رحل های قرآن هم،بسته و منتظر بودند. خوب به اطراف نگاه کردم،انگار همه چیز اینجا،منتظر بودند. دستم را روی موکت سبز بدرنگی که حال پر از لکه های کثیف هم شده بود،گذاشتم. زیر لب آهسته گفتم: « خدایا،به بزرگی ات قسمت می دم….» نمی دانستم خدا را برای چه قسم میدهم؟ چه می خواستم؟ دوباره دهانم را که خشک و گس شده بود،بستم. به سجده رفتم. پیشانی ام را روی مهر کوچک و شکسته ای که مقابلم بود،گذاشتم. سردد سرد بود. گیج و مات بودم. هیچ حرفی نداشتم و ته قلبم می دانستم که خدا آنقدر دانا بزرگ است که نیازی به گفتن من ندارد،خودش می داند که چه فکر می کنم و چه می خواهم بگویم. نمی دانم چقدر در سجده مانده بودم،که صدایی مبهم از جا پراندم. صدا مثل دویدن یک عده بود. شاید هم کشیده شدن سریع چیزی روی زمین. هر چه بود صدایی هشدار دهنده بود. انگارفلج شده بودم. دست ها و پاهایم در اختیارم نبود. پایم خواب رفته بود و گزگز می کرد،با نزدیک شدن صدا،با عزمی راسخ بلند شدم. تسبیح سبز و دانه ریزم را محکم در مشتم فشار دادم. کیفم را که گوشه ای تکیه به دیوار داشت،برداشتم و با شتاب کفش هایم را به پا کردم. بعد،محکم در را به بیرون هل دادم،در با صدایی خشک باز شد و همه چیز جلوی چشمم جان گرفت. راهروی سفید بی انتها با چراغهای مهتابی و نیمکتهای سبز و کوتاهی که انسان را به آرامش دعوت می کرد. از انتهای سالن،صدا نزدیک می شد. تخت چرخداری بود که عده ای سفیدپوش،با عجله آن را به جلو هل می دادند،با دیدن تخت که از دور می آمد،پاهایم سست شد. درد عجیبی از پشتم شروع شد و به دستهایم دوید. یکی از پرستاران جلوتر دوید و دکمه آسانسور را با عجله و هراس فشار داد. چند بار پشت سرهم این کار را تکرار کرد. بعد،همزمان با باز شدن در آسانسور،تخت مقابلم قرار گرفت. یکی از پرستاران سرم پلستیکی را با دستهایش بال نگه داشته و سه نفر دیگر،تخت را هل می دادند. چشمانم انگار همه چیز را از پشت مه می دید. همه چیز تیره و تار شد،جز پیکر عزیزی که روی تخت دراز کشیده بود. نگاهش کردم،از شدت درد صورتش بهم پیچیده شده،ماسک اکسیژن مثل یاری جدایی ناپذیر به دماغ و دهانش چسبیده بود،دستانش به دو طرف آویزان شده بودند و از شدت تزریق جا به جا کبودی می زدند. سین نحیفش با زحمت بال و پایین ۀ می رفت. اما چشــمانش،چشـمان همیشه زیــبا و خندانش،ملتمسانه به من خیره مانده بودند. وقتی نگاهمان درهم گره خورد،انگار همه چیز متوقف شد. لحظه ای تمام سر و صداها پایان پذیرفت و من ماندم و او… زیر لب آهسته نام عزیزش را صدا کردم. ادامه دارد.... ┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄ 🚫 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❤️لیست رمانها و لینک قسمت اول رمانهای موجود در کانال❤️ 👇👇👇 🌸🍂🌹🍂🌼🍂🌷🍂🌺🍂🍄🍂🌻🍂 ❌❌ و ❌برخی کلا ممنوع❌ موردی هماهنگ شود 1️⃣ رمان فنجانی چای با خدا (بخاطر چاپ از کانال حذف شد) eitaa.com/romankademazhabi/54 2️⃣ رمان جان شیعه اهل سنت(333ق) eitaa.com/romankademazhabi/667 3️⃣ رمان ایه های جنون eitaa.com/ 4️⃣ رمان نسل سوخته(89ق) eitaa.com/romankademazhabi/3673 5️⃣ رمان از خالکوبی تا شهادت(14ق) eitaa.com/romankademazhabi/4099 6️⃣ رمان فرار از جهنم(67ق) eitaa.com/romankademazhabi/4195 7️⃣ رمان پناه(79ق) eitaa.com/romankademazhabi/4590 8️⃣ رمان تا پروانگی(70ق) eitaa.com/romankademazhabi/4949 9️⃣ رمان مبارزه با دشمنان خدا(20ق) eitaa.com/romankademazhabi/5271 🔟 رمان رهایی از شب(177ق) eitaa.com/romankademazhabi/5423 (چاپ‌شده چون نویسنده اش راضی نیست، پاک شد) 1️⃣1️⃣ رمان سجده عشق(36ق) eitaa.com/romankademazhabi/6416 2️⃣1️⃣ با نقد یکی از بزرگواران و با بررسی مدیران جدید، حذف گردید 3️⃣1️⃣ رمان مردی دراینه(127ق) eitaa.com/romankademazhabi/7039 4️⃣1️⃣ رمان در حوالی عطر یاس (80ق) eitaa.com/romankademazhabi/7868 5️⃣1️⃣ زندگینامه شهید منوچهرمدق(شوکران)(56ق) eitaa.com/romankademazhabi/8266 6️⃣1️⃣ رمان زیبای حوراء(142ق) eitaa.com/romankademazhabi/8435 7️⃣1️⃣داستان زندگی احسان( واقعی)(19ق) eitaa.com/romankademazhabi/9239 8️⃣1️⃣ رمان ناحله(222ق) eitaa.com/romankademazhabi/9348 9️⃣1️⃣رمان بانوی پاک من(95ق) eitaa.com/romankademazhabi/10245 0️⃣2️⃣رمان زیبای عقیق(158ق) eitaa.com/romankademazhabi/10544 1️⃣2️⃣ رمان سجاده ی صبر(123ق) eitaa.com/romankademazhabi/10955 2️⃣2️⃣شهر اشوب بصورت pdf eitaa.com/romankademazhabi/11385 3️⃣2️⃣ رمان زیبای من باتو(درکانال اولم) eitaa.com/nasemebehesht/393 4️⃣2️⃣ رمان منو به یادت بیار(درکانال اول) eitaa.com/nasemebehesht/1410 5️⃣2️⃣ رمان سهم من از بودنت(46 بخش 3 قسمتی) eitaa.com/romankademazhabi/11240 6️⃣2️⃣ رمان قلبم برای تو(35 ق) eitaa.com/romankademazhabi/11724 7️⃣2️⃣ رمان برای من بخون برای من بمون(213ق) eitaa.com/romankademazhabi/11861 8️⃣2️⃣رمان دوی سکه(۱۴۱ ق) eitaa.com/romankademazhabi/13104 9️⃣2️⃣ رمان قهوه چی عاشق(۸۹ ق) eitaa.com/romankademazhabi/13113 0️⃣3️⃣ رمان نم نم عشق(۸۴ق) eitaa.com/romankademazhabi/14170 1️⃣3️⃣ رمان عشق واحد(۲۵ قسمت بخش دار) eitaa.com/romankademazhabi/14582 2️⃣3️⃣ رمان وقت دلدادگی(۱۰۴ق) eitaa.com/romankademazhabi/14953 3️⃣3️⃣ رمان عشق با طعم سادگی(۸۳ق) eitaa.com/romankademazhabi/15072 4️⃣3️⃣ رمان معجزه زندگی من(۹۳ ق) eitaa.com/romankademazhabi/15572 5️⃣3️⃣ رمان نیمه پنهان عشق(۹۹ق) eitaa.com/romankademazhabi/15602 رمان شماره:6️⃣3️⃣ 📚 📝 ♥️ eitaa.com/romankademazhabi/16434 رمان شماره:7️⃣3️⃣ 📚 📝 نویسنده:زفاطمی(تبسم) ♥️ eitaa.com/romankademazhabi/16566 رمان شماره:8️⃣3️⃣ 📚 📝 ♥️ eitaa.com/romankademazhabi/17031 رمان شماره:9️⃣3️⃣ 📚 📝 ♥️ eitaa.com/romankademazhabi/17436 رمان شماره: 0️⃣4️⃣ 📚 📝 ♥️ eitaa.com/romankademazhabi/17712 رمان شماره: 1️⃣4️⃣ 📚 📝 ♥️ eitaa.com/romankademazhabi/17815 رمان شماره: 2️⃣4️⃣ 📚 📝 نویسنده ♥️ eitaa.com/romankademazhabi/18180 رمان شماره: 3️⃣4️⃣ 📚 📝 نویسنده : ♥️ eitaa.com/romankademazhabi/18717 به علت واگذاری امتیاز نشر رمان به یک موسسه خیریه توسط نویسنده، رمان در کانال نا تمام ماند. ان شاءالله طریقه تهیه رمان رو به علاقه مندان اطلاع خواهیم داد رمان شماره: 4️⃣4️⃣ 📚 📝 نویسنده : ❤️ eitaa.com/romankademazhabi/19215 رمان شماره: 5️⃣4️⃣ 📚 📝 نویسنده: 🔻 eitaa.com/romankademazhabi/19633 رمان شماره: 6️⃣4️⃣ 📚 ✍🏻 نویسنده : ف.میم 🍃 eitaa.com/romankademazhabi/19926 کانال رپلای (دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان های ما و pdf رمان های دیگری)👇🏻👇🏻👇🏻 @repelay ⛔️ eitaa.com/joinchat/3192127500C7f92fc9d54 کانال 📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) (کانال اصلی ما) 👇🏻👇🏻👇🏻 ❤️ @ROMANKADEMAZHABI