eitaa logo
روز‌نوشت
561 دنبال‌کننده
718 عکس
345 ویدیو
1 فایل
✍طلبه‌ام و مبتلاء به نگارش با کپی پیست میانه‌ی خوبی ندارم. کپی از این کانال با اشاره به نام صاحبش باشد. با نقدهاتون، خوش‌حال میشم! @islamic_ethic https://eitaa.com/roznevesht http://zil.ink/roznevesht
مشاهده در ایتا
دانلود
هر آنچه از دین، اخلاق و انسانیت را که منحصر کردیم بماند... اما خدا را منحصر به خویشتن ندانیم. ما مالک خدا نیستیم. این خداوند مهربان است که مالک ماست. https://eitaa.com/roznevesht
ویژگی‌های جسم با خصوصیات روح بسیار متفاوت است.زشتی جسم را با پوشاندن می‌توان مخفی کرد، اما روح نازیبا را نمی‌توان از هیچ چشمی پنهان کرد، حتی اگر انسان، شاگرد اول کلاس نفاق و دورویی باشد. بالاخره یک جایی و یک زمانی روح آلوده به گناه، خودش را نشان می‌دهد. ظواهر توان پوشاندن باطن انسان را ندارند.شاید ظاهر موجه تا یک مرزی با انسان همسفر شود اما هرگز تا انتها با انسان نخواهد ماند. ابزارت هرچه که باشد از ریش و تیغ گرفته تا یقه‌ی بسته و کراوات، از انگشتر تا صلیب و از چادر و روبنده و پوشیه تا ظاهری متبرج، فرقی نمی‌کند، قانون رسوا نمودن روح، برای همه یکسان است. https://eitaa.com/roznevesht
به ریشه‌های زیر خاک فکر‌کن. دانه‌ای کاشته می‌شود. رشد می‌کند و حالا گیاه ریشه دوانده است. درخت جوانه می‌زند. جوانه‌ها رو به نور متمایل می‌شوند. هرچقدر ریشه‌ها بیشتر در دل خاک فرو می‌روند، گرایش جوانه‌هابه سمت آفتاب بیشتر می‌شود. انگارجذب نور از بالای خاک، با فرو رفتن ریشه‌ها درسیاهی‌های زیرخاک، رابطه‌ای مستقیم دارد. انگار آدم‌ها از دل تاریکی سختی‌ها، به روشنایی امید می‌رسند. اصلا این تاریکی‌چیز بدی نیست. فهم زیبایی نور، مدیون حضور ظلمت است. https://eitaa.com/roznevesht
"آب از سرم گذشته است" این جمله را بارها شنیده‌ایم و یاحتی به زبان آورده‌ایم. اوج یاس و ناامیدی یک انسان از خودش، جهان اطرافش و از همه مهم‌تر خداوند. درگیری و جنگی نابرابر میان آنچه انسان می‌خواسته و آنچه بر او تحمیل شده است. غمگین‌ترین بخش این تراژدی، تسلیم انسان است که با جمله‌ی" آب از سرم گذشته" اوج می‌گیرد. آدمی که حضور خدا را در زندگی‌اش ببیند، هرگز این کلام را بر زبان جاری نمی‌سازد. "آب از سرم گذشته است"یعنی: مهربانی خدا را نمی‌بینم. رحمتش را فراموش کرده‌ام. از توانمندی خویشتن غافلم. وآغوش باز خداوند را نادیده گرفته‌ام. https://eitaa.com/roznevesht
ما آدم‌ها نیاز به یک نیروی درونی داریم، یک قدرتی که از درون، ما را مهار کند. یک وقت‌هایی ممکن است رفتارهایی داشته باشیم که اصلا توقعش را نداریم.اصلا باورمان نمی‌شود که این رفتار، رفتار خود ماست.اینجا دقیقا همان جایی است که آن نیروی درونی نتوانسته خوب عمل کند، یا شاید هرچقدر فریاد کشیده ما صدایش را نشنیده‌ایم. وحالا بُهت عجیبی سراغمان می‌آید که چرا من دست به چنین انتخابی زدم؟! چرا این رفتار را داشتم؟! هرچقدر که آن رفتار با هویت حقیقی ما فاصله داشته باشد، حالت بُهت و حیرت ما هم بیشتر می‌شود. من احساس می‌کنم این اتفاق نه تنها برای فرد، که برای اجتماع هم می‌افتد.ما در جامعه‌ی خود شاهد رفتارهایی از آدم‌هایی هستیم که نمی‌توانیم باور کنیم، به همین دلیل است که با یک جامعه‌ی مبهوت روبرو‌ایم.جامعه‌ای که توقع مردمش از مسئولانش بیش از این بوده و حالا مردم به دلیل این عدم تطابق، متحیرند.شاید این اجتماع هم نسبت به ندای درونی‌اش بی‌توجه بوده که نتیجه‌اش این حجم از حیرت شده است. بُهت حالت عجیبی است غیر قابل وصف. نه رنج است و نه غم نه بغض است و نه ترس بُهت، نامفهوم‌ترین نوع احساسات یک انسان است. حالتی که هیچ توضیحی برایش نمی‌یابی. https://eitaa.com/roznevesht
پاییز را می‌توان با رنگ‌هایش توصیف کرد. با برگ‌هایش ... پاییز که می‌شود، آدم یاد کوتاهی عمرش می‌افتد. یاد اینکه انگار کم کم باید بار سفر را بست. یاد اینکه فرصت کم است و وقتی برای جبران نمانده. خیلی‌ها پاییز را، "بهاری که عاشق شده است" توصیف می‌کنند، من اما احساس می‌کنم پاییز فصل تمرین است. تمرین برای دل کندن از تمام وابستگی‌ها... https://eitaa.com/roznevesht
در حال مطالعه، چشمم به روایتی خورد که سال‌ها پیش هم خوانده بودمش.اما اکنون کمی دقیق‌تر خواندمش. الْمُؤْمِنُ... مَغْمُورٌ بِفِکْرَتِهِ مومن، فرو رفته در اندیشه‌ی خویش است. به نظر می‌رسد رجوع دادن ما به درون خویشتن، معنای خاصی دارد.همه‌ی ما لحظاتی را به زیست درونی خویش اختصاص می‌دهیم و تصور می‌کنیم که تامل در خویشتن یعنی صرفا خلوت با خود و در این خلوت جهان بیرون از خویش را به درون خود راه می‌دهیم. در واقع رجوع به خود را تنها با تمسک به دنیای بیرونی امکان‌پذیر می‌دانیم. آدم‌ها را، خاطرات را، غم‌ها و نگرانی‌ها را و یا حتی شادی و شعف‌های جهان بیرونی را به دنیای درون خود دعوت می‌کنیم و با ذهن خویش هرلحظه به بخشی از این امور آویزان می‌شویم. ذهن ما در خلوت و تنهایی، شده است بساط زیست‌هایی که در گذشته تجربه کرده‌ایم، زیست‌هایی که اکنون تجربه می‌کنیم و زیستی که آرزوی تجربه‌اش را در آینده داریم. اما حقیقتا خلوت با خویش که در روایات بدان توصیه شده است به چه معناست؟ به نظر می‌رسد این خلوت، توجه به منِ خویشتن است، فارغ از تمام من‌های زیست شده و زیست نشده، فارغ از جهان پیرامون. تامل در خویشتن یعنی تامل در منِ من بدون حضور دیگران، بدون حضور جهان. اینجاست که وقتی درون خویش را از امور بیگانه خالی کنیم، ندای روح خویش را خواهیم شنید، حضورش را خواهیم فهمید، نیاز‌هایش را درک خواهیم کرد و به دنبال رفع نیازش خواهیم بود. https://eitaa.com/roznevesht
آدم‌ها نیازمندارتباط بایکدیگرند.نمی‌توان در این جهان بود اما از انسان انتظار برقراری ارتباط با دیگران را نداشت. در تعاملات میان انسان‌ها، گاهی قضاوت‌هایی رخ می‌دهد، اما آنچه در این میان ضرورت دارد، دادن فرصت به دیگران است، تا دلایل رفتارشان را بیان کنند. از نگاه اخلاق، اجازه ندادن به دیگران برای بیان توضیحاتشان، امری مذموم است. باید تمرین کنیم تا امکان سخن گفتن و شرایط شنیده شدن را برای دیگران فراهم نماییم.این مساله جزء ابتدایی‌ترین اصول معاشرتی است اما متاسفانه از آن غافلیم. تکلیف آدم‌ها را قبل از شنیدن دفاعیاتشان، روشن نکنیم. آدم‌ها حتی اگر اشتباه هم کنند باز هم حق شنیده شدن دارند. https://eitaa.com/roznevesht
نمی‌شود که دیگران را زخمی کنیم و بعد توقع داشته باشیم رنجی را تحمل نکنند.یا بی‌خیال شویم و تصور کنیم زخم‌هایشان خودبخود خوب می‌شود. نتیجه‌ی طبیعی زخم خوردن، رنج است.حتی اگر آدمی که از ناحیه‌ی ما دچار آسیب می‌شود روح بلندی هم داشته باشد و از طریق عفو و گذشت، خطایمان را نادیده بگیرد، باز هم اثر رنج در ضمیرش باقی خواهد ماند. مگر می‌شود آدمی را کتک زد و دردش نیاید؟! حالا آدم زخم خورده دنبال راهی برای تسکین دردش می‌گردد. چنین آدمی، انتخاب‌هایش بر مبنای درمان زخمش خواهد بود و این برای انسان بسیار خطرناک است.ممکن است او به آرام‌بخش‌های آنی تن بدهد، چرا که او هدفش فقط رهایی از رنج است و اگر اعتقادی قوی نداشته باشد دیگر نوع درمان برایش مهم نیست، فقط خوب شدن و کم شدن درد برایش مهم است. شاید تامل در نتیجه‌ی این مساله کمی به ما کمک کند تا دیگران را زخمی نکنیم. https://eitaa.com/roznevesht
خیلی وقت‌ها اصلا از همان اول، به محض اینکه تصمیم می‌گیریم یک کار جدیدی را شروع کنیم، با واژه‌ی "نمی‌توانم" ذوق انگیزه‌یمان را کور می‌کنیم. "نمی‌توانم" غیرموجه‌ترین دلیلی است که یک انسان از آن استمداد می‌گیرد، تا شانه از زیر بار مسئولیت خالی کند. درست است که شرایط سخت است و پیچیده. قبول داریم که اوضاع به‌گونه‌ای شده است که نمی‌توان حتی یک برنامه‌ریزی کوتاه مدت داشت. مرگ‌های ناگهانی، غم‌های مهاجم، جسم‌هایی خسته و روح‌هایی بی‌‌تاب، طاقتمان را کم نموده است؛ اما حقیقتا چاره‌ی درمان، ابتلاء به "نمی‌توانم" نیست.اتفاقا خلاقیت آدم‌ها در دل همین سختی‌ها شکوفا می‌شود. بهتر نیست از فردا یعنی همین شنبه دست تمام "نمی‌توانم"‌ها را بگیریم و از ذهن و زندگی‌مان بیرون بیاندازیم. بهتر نیست تمام شنبه‌ها و تمام عمر به "توانستن" بیاندیشیم. https://eitaa.com/roznevesht
فرقی نمی‌کند کجا به دنیا آمده باشیم و کجای این دنیا نفس بکشیم.فرقی ندارد پدرمان اهل کجا باشد یا مادرمان اهل کجا نباشد. آنچه این میان اهمیت دارد سهم ما از انسانیت است. آنچه جان ما آدم‌ها را به لب رسانده و تنفس را برایمان سخت کرده است، نه فقط ویروس کرونا، که تنفس در هوای بسته‌ی خفه کننده‌ایست که ردّی از انسان بودن در آن یافت نمی‌شود. آنچه بغض‌ها را درگلو نشانده است، نه ترس از مرگ، که ترس از زندگی بدون عدالت است. آنچه سرمای استخوان سوز را به جانمان می‌اندازد نه زمستان، که تصور دست‌های یخ زده‌ی کودکان بی‌خانمان است. آنچه عصر هنگام را برایمان دلگیر می‌کند نه غروب خورشید، که غروب انصاف در وجود آدم‌هاست. شمارش معکوس انسانیت در وجود خیلی از ما آدم‌ها به وضوح قابل مشاهده است. ما آدم‌ها به‌شدت نیازمند تحولیم. دیرزمانیست که گم شده‌ایم در حجم غریبی از بیگانگی. ما بیگانه از خویشتن شده‌ایم و عهدی که در الست بسته‌ایم را فراموش کرده‌ایم. همیشه پیشروی ممدوح نیست بلکه گاهی باید به عقب برگشت. البته نه به قبل از انقلاب که انقلاب هدفش چیزی جز انسان سازی و هویت‌بخشی به انسان نبود. اماباید به عقب برگردیم به همان زمانی که سادگی پشت حرف‌هایمان بود.به همان زمانی که در نگاه‌هایمان خبری از هیچ معامله‌ی پر سودی نبود. به همان هنگامی که خلوص را تا پای جان دادن برای وطن تجربه می‌کردیم. به همان زمانی که برای خنداندن نیاز به هزینه کردن نداشتیم. به زمان‌های دور که بهای رفاقت‌ها، ویلاهای آنچنانی نبود. بهای فهمیدن، طرد شدن نبود. به همان زمانی‌ که آب را اول به کوچکترها می‌دادند و چایی را به بزرگترها و یا شاید واکسن را به مریض‌ترها. باید به عقب برگردیم به زمانی که بورس وجود نداشت و یا اگر داشت گروگان‌گیرهایی به نام مردم در آن حضور نداشتند. به زمانی که قانون بود اما ملعبه‌ی دست کسی نبود تا تفسیر به رایش کنند. ویا شاید به زمان‌هایی که چیزی به نام کانال و گروه وجود نداشت و انسان مجبور نبود برای رساندن منظورش نوشته‌اش را طولانی کند تا کسی دچار سوءبرداشت نشود. ما به رویایی لطیف، پشت کابوس‌های تلخ نیازمندیم. https://eitaa.com/roznevesht
هم می‌بینندت و هم قادر به دیدنت نیستند.هم صدایت را می‌شنوند و هم نمی‌شنوند.هم حالت را درک می‌کنند و هم درکی از شرایطت ندارند. شاید این وضعیت، جذاب‌ترین بخش از فواید نویسنده شدن است. وقتی اهل نوشتن باشی، کلمات را تسلیم عقایدت می‌کنی.انگار وظیفه‌ی قلبت می‌شود هجی کردن واژه‌ها و دلت آرام و آهسته کلمات را دیکته می‌کند و تو می‌نویسی. البته داریم نویسندگانی که عقایدشان را تسلیم واژه‌ها می‌کنند. واژه‌هایی که از پل اعتقاد رد می‌شوند ایمان مستقر را توصیف می‌کنند؛ اما کلماتی که در پس تزلزل عقاید برکاغذ هویدا می‌شوند، ایمان مستودع را به یاد می‌آورند. نوشتن می‌تواند تو را جسور کند همانگونه که قادر است از تو یک ترسوی تمام عیار بسازد. نوشتن می‌تواند شجاعتت را فریاد کشد و تو با صراحت تمام، واژه‌ها را به استخدام درآوری؛ اما نوشتن نیز می تواند از تو آدم بُزدلی بسازد که هربار از پس واژه‌ای سرک می‌کشد و دوباره خودش را مخفی می‌کند. نوشتن می‌تواند اثباتت را رقم بزند و یا حتی انکارت را. پس ببین چه می‌نویسی، چگونه می‌نویسی و چرا می‌نویسی؟ https://eitaa.com/roznevesht
تا قبل از کرونا شاید نگاهمان به پزشکان و کادر درمان نگاه منصفانه‌ای نبود. پزشکان را شاید تنها با پرداخت ویزیت‌های آنچنانی به یاد می‌آوردیم.انگار موج سودگرایی و نگاه تجاری برخی به موضوع سلامت، ذهن ما را نسبت به بعضی از آن‌ها بدبین کرده بود. امروز اما، پزشکان جامعه‌ی ما هنوز بعد از گذشت ماه‌ها در حال جانفشانی‌اند. این حجم از گذشت و ایثار و استقامت تنها به واسطه‌ی اعتقادی راسخ، قابل توجیه است و الا اگر عقیده‌ نبود مقاومت هم معنا نداشت. برای کادر درمان هم دعا کنیم.... https://eitaa.com/roznevesht
✨یدک کشیدن عنوان مسلمان، یک مسلمان حقیقی نمی سازد؛ بلکه باید دید میزان تغییرپذیری و تحول انسان‌ها در مواجهه با حق چگونه است. انسان متناسب با میزان انعطاف پذیری‌اش در برابر حق، دارای ارزش است، بنابراین فرقی نمی کند که در جمع مسلمانان باشد یا در گروه غیر مسلمانان. https://hawzahnews.com/x9QwP https://eitaa.com/roznevesht
⚡️بی تفاوتی(قسمت اول) بی‌تفاوت بودن، خطرناک‌ترین خصوصیتی است که بشر بدان گرفتار است حتی خطرناک‌تر از دشمنی. آدم‌های بی‌تفاوت نه اینکه نمی‌فهمند، بلکه تمام تلاششان را برای ابرازنفهمیدن بکار می‌گیرند. چشم‌های آدم‌های بی تفاوت بیشتر از فکرشان و بیشتر از زبانشان کار می‌کند. آن‌ها فقط می‌بینند و رد می‌شوند بدون هیچ واکنشی. اینکه بودجه‌ای کلان برای پروژه‌ای بی ارزش تصویب بشود یا نشود برای این آدم‌ها مهم نیست. اینکه قاضی حکم کند که درخت چند ساله‌ی گردو را از ریشه بکنند یا به‌جای این حکم، دستور به جابجایی درخت بدهد هم باز برای این آدم‌ها مهم نیست. اصلا آدم‌های بی تفاوت، انگار سنسور احساساتشان هم خوب کار نمی‌کند. ساعت‌ها حرف مهمل و بی ربط بشنوند خم به ابرو نمی آورند. سه‌گانه‌ی غریبیست آدم بودن، دین داشتن و بی‌تفاوت بودن. آدم‌های بی تفاوت، هیچ تعریف دقیقی از جهان ندارند.جهان برای آن‌ها حکم شهرفرنگ است که فقط آمده‌اند برای تماشایش. تعارض ذهنی شاید تنها تجربه‌ایست که آدم‌های بی‌تفاوت با آن سر و کار ندارند چرا که درک تعارض‌ها حاصل تفکر انسان است و بی‌تفاوت‌ها گویا اهل فکر هم نیستند. ادامه دارد... https://eitaa.com/roznevesht
⚡️بی تفاوتی ( قسمت دوم) آدم‌های بی‌تفاوت، اصولا آدم‌های همیشه راضی‌اند.انگار هیچ امر خوب یا بدی با انتظاراتشان ناهمخوانی ‌ندارد.از نگاه آن‌ها همیشه همه‌ چیز خوب است. اما بالعکس میزان پذیرش ریسک در اهل دغدغه بالاست.چرا که گاهی باید هزینه‌ی زیست دینی خود را هم پرداخت کنند. گاه باید جان دهند و گاه مال، گاهی نیز باید آبروی خود را گرو بگذارند. اما آدم‌های بی‌تفاوت ریسک‌ناپذیرترین آدم‌های دنیا هستند. اشتیاق و شوق به انجام عمل از دیگر ویژگی‌هایی است که اهل دغدغه دارندش و اهل بی‌تفاوتی از آن محرومند. برای متدین حقیقی، آنچه اصالت دارد تکلیف است، اما برای بی‌تفاوت‌ها، اصالت با نتیجه است. بارها شنیده‌ایم که می‌گویند خلاقیت حاصل کمبود امکانات است.آدم‌های مومن، از دل سختی‌ها به خلاقیت‌ها می‌رسند اما آدم‌های بی‌تفاوت اصلا حاضر نیستند از جایشان تکانی بخورند. بی‌تفاوت‌ها اهل خطر نیستند و متوسل به هرچیزی می‌شوند برای دفاع. همواره به دنبال تمهیداتی هستند برای پرهیز از آسیب و راهی برای فرار. بی تفاوت‌ها با همه چیز کنار می‌آیند.اما برای آدم دغدغه‌مند بعضی چیزها کنار‌آمدنی نیست. راستی نوع انتخاب‌ها در زندگی آدم‌های بی‌تفاوت هم با بقیه‌ی آدم‌ها فرق دارد. بی‌تفاوت‌ها تنها به انتخاب‌هایی می‌اندیشند که کمترین هزینه را بابتش بپردازند. ادامه دارد... https://eitaa.com/roznevesht
⚡️بی‌تفاوتی( قسمت سوم) بی‌تفاوت‌ها به ماندن خود در مخمصه‌ها عادت کرده‌اند و تلاشی برای بیرون کشیدن خود و جامعه از این مخمصه‌ها ندارند. آن‌ها خود را صاحب هیچ رسالتی نمی‌دانند و برایشان فرقی نمی‌کند که خودشان راوی قصه‌ی زندگی‌شان باشند یا دیگران هرجور که بخواهند آن‌ها را روایت کنند. اهل دغدغه اما، قصه‌ی زندگی‌اش را خودش می‌نویسد و خودش روایت می‌کند. جهان و اتفاقاتش برای آدم‌های بی‌تفاوت، اتفاقیست، اما آدم‌های دغدغه‌مند دائما می‌خواهند رمز و راز جهان را کشف کنند و معنایش را بفهمند. انگار افراد بی‌تفاوت مشق زندگی را فقط از روی دست دیگران کپی می‌کنند. آدم‌های بی تفاوت به محض احساس خستگی، میدان را خالی می‌کنند، اما آن‌ها که دغدغه دارند با چنگ و دندان تکه‌های جدا شده‌ی پازل زندگی را بهم می‌چسبانند. https://eitaa.com/roznevesht
ما آدم‌ها رفتارهای دوگانه‌ای داریم. از یک طرف عجیب تمایل داریم که دیگران ما را بشنوند و از سوی دیگر به شکل عجیب‌تری حاضر نیستیم دیگران را بشنویم. در بین آدم‌ها، آن‌هایی که ادعای تدین دارند طبیعتا مسئولیت‌شان هم بیشتر است. برخی از ما مذهبی‌ها، به محض برخورد با عقاید نادرست و رفتارهای ناصحیح سریعا تمام عزم خود را جزم می‌نماییم تا طرف مقابل را متقاعد کنیم که عقیده یا رفتارش اشتباه است. انگار از اول بنای هر گفتگویی را بر موفقیت در متقاعد کردن دیگران قرار داده‌ایم. گاهی لازم نیست از همان ابتدا پُتک نامعقول بودن حرف‌های طرف مقابل را با استدلال‌های عقلایی خویش بر سرش بکوبیم.گاهی لازم است فقط کمی او را بشنویم. آدمی که با هیجان به سمت ما می‌آید اگر فضا برای گفتمان نداشته باشد، با سر به در بسته می‌خورد و مثل فنر به جای اولش بر می‌گردد.پس آدم‌ها را در دایره‌ی بحث و جدل‌های بیهوده گیر نیندازیم، بلکه به آن‌ها و به خودمان نیز فرصت دهیم تا در مسیر درست و در جهت اصلاح گام برداریم. گاهی تعجیل برای تغییر، نتیجه‌ی معکوس می‌دهد.انگار یک لحظه می‌شویم پیامبر و مردم هم می‌شوند امت‌مان و حالا بی‌وقفه، موسی وار می‌خواهیم با عصای کلمات اعجازی کنیم که نتیجه‌اش بشود بهشت رفتن خودمان و آن‌ها. ما مسئول بهشتی شدن خودمان هستیم و مسئول هدایت و اصلاح دیگران نیز. اما ویرایش غلط‌های دیگران فوت و فنی می‌خواهد که باید یاد بگیریم. یکی از این فوت‌های کوزه‌گری همین فرصت دادن برای شنیده شدن است. ما می‌خواهیم با برخورد سریع و آنی جلوی خطا را بگیریم، در حالی که این برخوردها باعث تحکیم و تقویت خطا می‌شود. https://eitaa.com/roznevesht
⚡️ما انسان‌ها حتی اگر مهربان هم باشیم، با رفتنمان از این دنیا باب مهربانی‌مان نیز بسته خواهد شد اما یکی از نکات جالبی که در رابطه با رحمت پیامبر وجود دارد این است که رحمت آن نبی عزیز و رسول مکرم تا قیامت همراه انسان است و اتفاقا این مهربانی و لطف و عنایت در روز واپسین از طریق شفاعت به داد انسان‌ها خواهد رسید. ادامه‌ی مطلب در لینک زیر: http://snai.ir/1022526 https://eitaa.com/roznevesht
فضای مجازی گاهی وقت‌ها می‌شود محل امنی برای پناه بردن به خاطرات کودکی.برخی از افراد هم که دقیقا متخصص زیاد کردن پیاز داغ هر جریانی‌‌اند، آنقدر از تصاویر کیف و دفتر و مدادپاکن‌های قدیمی تا تصاویر کارتون‌ها و کفش و لباس‌های دوران بچه‌گیمان به اشتراک می‌گذارند که تو گویی انگار همین دیروز بود. بعد هم همگی حسرت می‌خوریم بر آن‌ روزها و از یکدیگر دعوت می‌کنیم که بیایید یک دورهمی بگذاریم و همگی دسته‌جمعی آه بکشیم به یاد روزهای از دست رفته. آنچه دوران کودکی را شیرین می‌کند، ندانستن است. بچه‌ها انگار از هیچ چیز خبر ندارند.اما بزرگسالی حرف‌‌ها و کارهای زیادی یاد آدم می‌دهد. بزرگ شدن انسان مصادف می‌شود با فهم بیشتر او از حقیقت زندگی. اگرچه شیدایی دوران کودکی فراموش شدنی نیست، اما آرزوی آن دوران یعنی چشم فروبستن از آنچه اکنون می‌فهمیم و من این فهم را بر آن شیدایی ترجیح خواهم داد. شاید در کودکی می‌توانستی خودت را فریب دهی و هرآنچه می‌خواستی را تخیل نمایی و در همان لحظه خودت را در جایگاه آرزوهایت ایستاده برانداز کنی، اما حالا می‌فهمی‌ که رسیدن به آنچه در ذهن می‌پرورانی تنها در سایه‌ی تلاش و توکل نصیبت خواهد شد و من این فهم را مجنون‌وار دوست دارم. https://eitaa.com/roznevesht
"اعتقاد داشتن بدون پرداخت هزینه امکان‌پذیر نیست." این جمله را امروز به یکی از دوستانم که از فرط بی‌عدالتی گِله و شکایت داشت، گفتم.البته مثل همیشه در نقش سنگ صبوری بودم برای شنیدن آنچه بابتش جواب قانع کننده‌ای نداشتم. ولی حقیقتا معتقدم که آدم اهل عقیده باید هزینه‌ی زیست دینی‌اش را بپردازد. خسته شدن از شرایط موجود چیزی نیست که بتوان کتمانش کرد و یا حتی نادیده‌اش گرفت.هرجا سر می‌چرخانیم سخت شدن شرایط را شاهدیم و آن‌ها که نمی‌بینندش یا درکی از شرایط ندارند و یا قصدی برای درک شرایط. اما پای چیزی فراتر از همه‌ی این سختی‌ها باید در میان باشد و الا آدم کم می‌آورد. اعتقاد... مستحکم‌ترین حقیقتی که می‌توانی بدان تمسک یابی و خستگی‌ها خسته‌ات نکند. پر زورترین واژه‌ای که می‌تواند برتمام احساسات و عواطفت پیروز گردد.چیزی که وقتی وجود داشته باشد شوق برنده شدن و یا ترس بازنده شدن برایت معنایی ندارد.آنچه تو را فقط به رفتن دعوت می‌نماید فارغ از هر نتیجه‌ای. اعتقاد... همان جایی که حسرت معنایی ندارد.محلی برای دفن تمام کم صبری‌ها و کم طاقتی‌ها و نیز خداحافظی با ترس‌ها و یاس‌ها. جایی که تشویق‌ها و تهدیدها برایت یکسان است و تعریف‌ها و تمجیدها به اندازه‌ی تخریب‌ها و تمسخرها ارزش دارند. آدمی باید هزینه‌ی اعتقادش را بپردازد. https://eitaa.com/roznevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اربعین را باید رفته باشی... دیده باشی... در تمام مسیرش با پای پیاده عشق را رصد کرده باشی... تا بفهمی‌اش... قلم که نمی‌تواند جور ندیدنت را بکشد. https://eitaa.com/roznevesht
جانِ نوشتن، خواندن است.آدمی که اهل خواندن باشد حرف‌ها و نوشته‌هایش شهادت می‌دهند میزان خواندنش را. اگر همواره ذهن آدم، خالی از کلمات باشد نه می‌تواند خوب حرف بزند و نه خوب بنویسد. ذهن تهی از کلمات، نویسه‌هایی بی روح و بی معنا خلق می‌کند که خواندنش برای مخاطب، تنها تلف کردن وقت است و دیگر هیچ. https://eitaa.com/roznevesht
در عرفان پیر طریقتش می‌خوانند و حضورش را در مسیر سلوک، لازم می‌دانند.استاد، مراد و مُرشدی که مرید از او می‌آموزد و در حضورش طریقه‌ی عشق‌ورزی را تلمذ می‌کند. من اما احساس می‌کنم فارغ از سیر و سلوک، ما همواره به پیر طریقت نیازمندیم. به‌کسی که هنگام درد، مورفین هنگام ناامیدی، چراغ هنگام گناه، استغفار هنگام غضب، آبی سرد و به‌هنگام بی‌پناهی، دست نوازشی باشد بر سر روحمان. ما به کسی نیازمندیم که... https://eitaa.com/roznevesht
کرونا چیزی جز یک ویروس منحوس نیست.شاید تنها فایده‌ی کرونا برای انسان،خاصیت مرگ‌آگاهی‌اش باشد. اینکه هر لحظه ترس از مرگ برای خودمان و عزیزانمان، آرامش‌مان را بهم می‌زند و هر بار شاهد مرگ آدم‌هایی هستیم که سالم‌تر و سرحال‌تر از ما بودند و به طرفه‌العینی غزل خداحافظی خواندند و رفتند؛ شاید این شرایط، مرگ را ملموس‌تر، نزدیک‌تر و حقیقی‌تر نشان‌مان دهد. انگار وقت رفتن است.... کاش قبل از ملاقات با خدا، به خودآییم. https://eitaa.com/roznevesht