eitaa logo
🍃 شاعران حوزوی 🍃
608 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
131 ویدیو
11 فایل
🌏خبرگزاری‌ها، نشریات، و کانال‌ها در مناسبت‌های دینی و ملی به دنبال اشعار حوزویان هستند و اینجا گنجینه شعر آن عزیزان است. 🍃ارسال اشعار و احوال شاعران به 🍃مدیر شاعران حوزوی @mahta_sa 💠 #شاعران_حوزوی 💠 @shaeranehowzavi
مشاهده در ایتا
دانلود
حسن! تو دست کَرَم را ز پشت میبندی در آن زمان که به روی یتیم میخندی... @shaeranehowzavi
🏷 📚 حاء سین نون روایتی خواندنی و شنیدنی از زندگیِ امامِ کریم، حسن بن علی علیه السلام به قلمِ روانِ داستان‌نویسِ جوان و صدای گرمِ و 🔖 کتابِ نِیِستان ✒️ خواندنِ کتاب 🔊 شنیدنِ کتاب @jargeh
🌷 برای هیا، کودک فلسطینی که قبل از شهادت وصیت‌نامه‌اش را نوشته بود + تصویر وصیتنامه این کودک شهید 🔹خوب می‌داند شهادت تازه آغاز حیات است آخر نامه الیه راجعون را می‌نویسد سالهای بعد پیروزی معلم روی تخته نام او را در میان بهترین‌ها می‌نویسد 📹 لحظاتی از شعرخوانی خانم در دیدار امشب جمعی از شاعران و اهالی فرهنگ و ادب با رهبر انقلاب در شب میلاد امام حسن مجتبی علیه‌السلام 💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 رهبر انقلاب: رسانه‌ها بیش از موشک و پهپاد بر دشمن اثر میگذارد 📹 رهبر انقلاب امشب در دیدار شاعران: شعر رسانه است. امروز در دنیا چالش‌ها و درگیری‌ها، چالش‌های رسانه‌ای است. رسانه‌ها بیش از موشک و پهپاد و هواپیما در عقب راندن دشمن تاثیر می‌گذارند و دلها و ذهن‌ها را تحت تاثیر قرار می‌دهند. هر کس رسانه قوی‌تر داشته باشد در اهدافی که دارد موفق‌تر خواهد بود. 💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
39.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی زبان رسمی این سرزمین شعر است روایتی از دیدار شاعران با رهبر انقلاب @Afsaran_ir
برای آقا زاده ها: ای من به فدای غربت تو سعید سلیمان پور ارومی ای نوزده ساله قره العین ای گنده شده به طرفه العین آن روز که هفت ساله بودی فارغ ز چک و حواله بودی واکنون که به نوزده رسیدی در وجه زمانه چک کشیدی پس گوش به پندهای من کن آویزه ی گوش خویشتن کن آنجا که بزرگ بایدت بود از نام پدر تو را رسد سود با زور پدر سپه شکن باش فارغ ز خصال خویشتن باش یرخیز و بتاب بی مهابا بالا بنشین به لطف بابا تا از دم گردن کلفتت بارد شب و روز پول مفتت دولت طلبی نسب نگه دار با دولتیان ادب نگه دار با چهره ی ظاهر الصلاحت با لطف و مراحم جناحت تا رو نکند به تو کسادی رو کن به فساد اقتصادی پروا مکن از بی آبرویی این آب بزن به پول شویی غافل نشوی ز رانت باری عزت بطلب ز رانت خواری گر گفت کسی که آن حرام است القصه بدان که از عوام است کان گشته حلال ای برادر از بهر تو همچو شیر مادر هرچند که رانت را خواص است در خوردن آن شگرد خاص است خود را ز غذای بد نگه دار در خوردن رانت حد نگه دار رانت ار چه همه حلال خیزد از خوردن پر ملال خیزد دیدی به بهانه های واهی گشتی دو سه روز دادگاهی البته بدان در این مواقع کک هم نگزد تو را به واقع برجسته تویی به نزد یاران دیدم که به جمع رتبه داران صاحب تویی آن دگر غلامند سلطان تویی آن دگر کدامند ای صورت و سیرت تو مطلوب به به به به، به این ژن خوب من مانده ام از تو در تحیر میهن ز تو هم تهی و هم پر از عشق وطن شدی که مجنون سر بنهادی به دشت و هامون این دشت و دمن چو تنگت آمد عزمی به سوی فرنگت آمد اکنون سبز است جایت آری چون کارت اقامتی که داری دل سوخت از این مشقت تو ای من به فدای غربت تو شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403 @shaeranehowzavi
به انگشتان بریده سردار/ و اشاره اش به ماه حتی گنجشک ها در نطنز لانه دارند و مرغابیان با آب سنگین اراک همسایه اند اما کبوتران هیروشمیا هنوز لال به دنیا می آیند و درختان ناکازاکی میوه های تالاسمی می زایند ای مجسمه ی آزادی که با مشعل تو چهارگوشه ی جهان را به آتش کشیده اند و هنوز در کربلا خیمه ها و در غزه بیمارستان ها و در کرمان دخترکی با کاپشن صورتی و گوشواره ی قلبی دارد می سوزد اما به بی قراری باد و پرچمی که تکان می خورد در گلزار شهدا به صدای شهید باکری که از پشت بیسیم دعوتم می کند به آن سوی باغ به انگشتان بریده ی سردار و اشاره اش به ماه به تنهایی مولا و درد دلش با چاه سوگند می خورم که بر نمی گردم از این راه به امریکا بگویید که عصبای باش و از این عصبانیت دارد گره کراواتش را شل می کند اینجا دلی است اینجا دلی ست که دخیل بسته به دریا و پیاده راهی کربلاست اینجا ایران است که خورشید در نام احمدی روشن و ماه در مقنعه ی آرمیتا و خلیج فارس موج می زند در شناسنامه ی این ناخدای کنگی با بوی تند اسفند و زیتون زنگبار با بوی ادویه ی تند هند و زیتون زنگبار پدر لنج را دوباره به آب می اندازد شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403 @shaeranehowzavi
قاتلش واردات چینی بود با غم روزگار سر می کرد پدرم مثل کوه محکم بود زندگی را برای ما می خواست سهمش از روزگار خوش کم بود می زد از خانه هر سحر بیرون تا سلامی به آفتاب کند ذکر می گفت تا دم حجره پیش از آنی که فتح باب کند چرخ ها را به راه می انداخت تا نماند ز چرخه ی تولید وضع ما بد نبود شکر خدا چرخ این خانه خوب می چرخید وصله ها را که منتظر بودند با کمی حوصله به هم می دوخت ته حجره بخاری فرتوت با تر و خشک هیزمش می سوخت نمره ی عینکش که بالا رفت تیره شد طاقه های رنگارنگ ماند پیراهنی برش خورده زیر آن چرخ های بی آهنگ دل به دریا که زد پدر فهمید دخل جزر است و خرج هایش مد چه کند با هزار خواهش ما چه کند با هزار پیشامد هر چه می کاشت بار کم می داد آخرش بار هم نشد بارش دل به رونق سپرده بود اما عاقبت شد کساد بازارش پدرم ذره دره گم می شد هر هیاهوی روزهای رکود بعد یک عمر تازه فهمیدیم قاتلش واردات چینی بود شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403 . @shaeranehowzavi
صدا اصالت محض است در زمانه ی تقلید عاطفه جوشقانیان صدا شکوه، صدا پر طنین، جوان، متفاوت صدا نجیب، صدا گرم، مهربان، متفاوت صدا اصالت محض است در زمانه تقلید در این جهان شباهت بمان بمان متفاوت صدای تو پر از آرامش است، زندگی من! چقدر لحن تو با لحن دیگران متفاوت گمان کنم که صدای تو بود و اسم من آمد مرا گرفته در آغوش ، بی‌گمان متفاوت صدا صدای تو بود اولین صدا در گوشم که بوسه ات وسط نغمه اذان متفاوت صدا زمینه‌ی شور است، دستگاه تو نور است تو روضه خواندی و می‌سوخت روضه‌خوان متفاوت پدر ببخش مرا _نوجوان سرکش خود را_ اگر که لحن من آن‌سال ناگهان متفاوت.. فقط صدای تو می‌شد مرا به خود بکشاند فقط صدای تو اینگونه پر توان متفاوت زلال و ساده و جاری، صدای توست قناری دلم چه تنگ شد آری! بخوان بخوان متفاوت شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403 . @shaeranehowzavi
۱۴۰۲۰۱۰۶_بیانات_رهبر_انقلاب_در_دیدار_شاعران.pdf
3.36M
🌷 | متن کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار شاعران. ۱۴۰۲/۱/۶ 💻 Farsi.Khamenei.ir
کدامین توبه خواهد برد از ما روسیاهی را جواد محمدزمانی غزلی از یک ترکیب بند: نداریم از سر خجلت، زبان عذرخواهی را کدامین توبه خواهد برد از ما روسیاهی را ندیدم غیر تلخی در زبان با شکوه وا کردن شکرها در دهان دیدم شکوه شکرخواهی را نمی‌خواهند خوبان جز فقیری نعمتی از او گدایان خوب می‌دانند قدر پادشاهی را کجا جز سادگی نقشی پذیرد چهرهٔ زردم قلم یار مرکب نیست کاغذهای کاهی را بهار آمد، جهان دست و ترنج از هم نمی‌داند گواهی می‌دهد هر حُسنِ یوسف بی‌گناهی را بهار آموزگار وعده «یُدرِککُمُ المَوت» است دلا آماده شو آن لحظهٔ خواهی، نخواهی را چه فهمد تیره‌روز از «یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّت»؟ چه داند شب‌پرست، ‌آهنگ باد صبحگاهی را؟ کجا در پیش خصم اظهار عجز از آبرومندی‌ست؟ دلا از لوح سینه پاک کن اوهام واهی را من از دریای شورانگیز معنی عذر می‌خواهم که در تُنگِ غزل محبوس کردم شوق ماهی را شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403. @shaeranehowzavi
هر دو اقلیم یک خراسان است ما درختان سرو یک باغیم یا دو تا گل که در دو گلدان است ما دو تا شعبه های یک رودیم ما دو تا را دو جسم و یک جان است کبک کال زری دری می خواند تو به بنگاله قند می بردی تو تعارف که کیک لاهیجان من تبسم که توت خنجان است تکه ها را دوباره وصله بزن هرچه درز است بخیه خواهم کرد پل بزن بین بلخ و نیشابور هر دو اقلیم یک خراسان است فرض کن چند سال آینده ست شاهراهی بزرگ ساخته اند یک سر شاهراه کابل جان یک سر شاهراه تهران است فرض کن چند سال آینده همدلی مثل سکه ضرب شود یک طرف روی سرخ افغان و یک طرف نام سبز ایران است آسمان حرف تازه ای دارد ابرها شاعران خوش نامند ابرها هم بهانه می خواهند نوبت شعر "باز باران" است شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب، فروردین 1403 . @shaeranehowzavi
تو معدن جود و صولت و تقوایی مانند علی و فاطمه ، زیبایی باید ز کدام وصف تو دم بزنیم از بس که شبیه مادرت زهرایی @shaeranehowzavi
. اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي تَحَبَّبَ إِلَيَّ وَهُوَ غَنيٌّ عَنّي صد شکر خدا را که بود بنده‌نواز کرده است به روی من در رحمت باز با بندۀ خویش دوستی می‌ورزد باآنکه به من ندارد او هیچ نیاز @shaeranehowzavi
شاید که برده ز خاطر قرار را دستان خالی چشم انتظار را امشب به کوچه ی ما سر نزد چرا؟ مردی که داشت به کولش بهار را او ساده بود ولی وقف کوچه کرد عمری تمامی دار و ندار را سر کرده ایم در آشوب و غصه ها با مهربانی او روزگار را امشب نیامد و از دست داده ایم یکباره طاقت و صبر و قرار را پیچیده بوی خزان باز هم محاق از ما گرفته تماشای یار را آورده اند ولی گریه های شهر پیغام حادثه ای ناگوار را تیغ جهالت و کینه، شکافته فرق سر یل شب زنده دار را از ما چه دیده که در سجده گفته است بعد از قسم به خدا، «رستگار» را آن کوچه گرد صمیمی همیشه داشت تصویر و عطر خداوندگار را مانند کوچه ی ما نیمه های شب می گشته کوچه به کوچه دیار را آن بی بدیل ابر مرد روزگار می بسته بر کمرش ذوالفقار را حق را گرفته اگر روزگار، باز ناحق نکرده لبِ روزه دار را با استخوان درون گلو ،به چشم یک عمر کرده تماشای خار را تنها علی است که در پادشاهی اش فهمانده معنی خدمتگزار را @shaeranehowzavi
فرصت دیدار... دوباره یک شبِ پرشورِ عاشقانه ی شعر دوباره فرصت دیدار با بهانه ی شعر دوباره این پدرِ مهربان به دلسوزی نهاده دست محبت به رویِ شانه ی شعر فراتر از همه ی شاعران و استادان نشسته است به تفسیرِ عارفانه ی شعر شبیه رهبری اش در جهان،در اینجا نیز مسلط است به هرخط و هر نشانه ی شعر چنین بیان سخن می کند در این موضوع بگوید از اثر گوهرِ یگانه ی شعر خوش است آنکه شکوهِ تمدن ایران رسد به گوشِ همه عالم از رسانه ی شعر خوش است اینکه شراری شود به جانِ ستم به عزم تان به همه عرصه ها زبانه ی شعر مباد آنکه به تیرِ کلامِ بیگانه نهند شعله ی ویرانگری به خانه ی شعر چه حیف حافظه ها خالی اند از این گوهر عجب که سر نزند در دلی جوانه ی شعر خوش است اینکه به لطفِ محافلِ ادبی وسیع تر بشود بیش از این کرانه ی شعر مباد مجلس شعری تجملی باشد مباد سرد شود شعله و زبانه ی شعر مباد رنجه کند مثل میخ گوشی را بیانِ پرغلط و سست و ناشیانه ی شعر همیشه بر سرِمان سایه ی شما باشد همیشه دست ِپر از لطف تان به شانه ی شعر @shaeranehowzavi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
. حاج‌قاسم برای ما نپسند که در این ماه ناامید شویم کاش سرباز راه حق باشیم کاش مثل تو روسپید شویم بازهم تا خدا ببر بالا، دست مجروح و مهربانت را شب پرفیض قدر نزدیک است تو دعا کن که ما شهید شویم ✍️، ۱۴۰۳/۰۱/۱۰ ساعت به وقت ۰۱:۲۰ 💔 هدیه به روح ملکوتی و بلندپرواز حاج‌قاسم سلیمانی صلوات @SharheAtasheDel
غرق گوهر شدند چشمانم محو دلبر شدند چشمانم از همان لحظه که تورا دیدم محترم تر شدند چشمانم @shaeranehowzavi
جوشن به جانم بپوشان در پشت ابر گناهان ماه تو گردیده پنهان تاریکم از دست عصیان مِهر تو اما درخشان دورم کن از لکه لوث الغوث الغوث الغوث در شعله های گناهم می سوزم و بی پناهم فواره زد دود آهم شرمنده ام رو سیاهم جانم رسیده ست بر لب خَلّص من النار یا رب چون گُل مرا پرواندی در هر گلستان نشاندی خارم ولی باز خواندی از آستانت نراندی برگشته ام اشک آلود یا ملجاَ کل مطرود شیطان بریده امانم تیری ندارد کمانم جوشن بپوشان به جانم در پیش او ناتوانم شیطان شود باز سرکوب یا غالباً کلِ مغلوب داریم با اشک، فانوس در نیمه شبهای مخصوص هر کس که شد با تو مانوس از لطف تو نیست مایوس یا فارج الهمّ الهی یا کاشف الغمّ الهی جبار و قهار هستی صبّار و غفار هستی هر چند مختار هستی بگذر که ستار هستی ما را نکن از خودت دور یا ناصراً غیرَ منصور بد کرده ام بارالها دارم ولیکن تمنا جرم فراوان ما را جان حسینت ببخشا با کربلا می شوم خوب یا کاشفَ کلِ مکروب @shaeranehowzavi