eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
271 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
838 ویدیو
4 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (برادر خانم حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️اولین سالگرد فرمانده جبهه مقاومت ۸ بهمن ماه ۹۹ با حضور خانواده معزز شهید، همرزمان و مردم شهید پرور در فرهنگسرای بهمن سالن شهید آوینی برگزار شد. سخنران مراسم : سردار اشتری، استاد پناهیان مداح : مهدی رسولی سراینده ی اشعار : احمد بابایی مدیحه سرایی : صابر خراسانی @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
💐پدر و مادر در نخستین سالگرد شهادت 🔹۸ بهمن ۹۹، فرهنگسرای بهمن @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
💐فرزندان در نخستین سالگرد شهادت ، زهراخانم و آقامحمدحسین 🔹۸ بهمن ۹۹، فرهنگسرای بهمن @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🎙سخنرانی در نخستین سالگرد شهادت 🔹۸ بهمن ۹۹، فرهنگسرای بهمن @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
▪️روضه‌خوانی مهدی رسولی در نخستین مراسم سالگرد شهادت 🔹۸ بهمن ۹۹، فرهنگسرای بهمن 🎨طرح زیبای در کنار @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
✨حضور خادمین آستان قدس رضوی در نخستین مراسم سالگرد شهادت 🔹۸ بهمن ۹۹، فرهنگسرای بهمن @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
✨فرزند ارشد حاج اصغر، آقامهدی، در کنار شاعر و مداح عزیز احمد بابایی و مهدی رسولی در نخسین سالگرد شهادت 🔹۸ بهمن ۹۹، فرهنگسرای بهمن @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
✨حضور خادمین حرم شریف اهل بیت علیهم السلام در نخستین مراسم سالگرد شهادت 🔹۸ بهمن ۹۹، فرهنگسرای بهمن @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
✨حضور خانواده معزز شهیدان تیپ در نخستین مراسم سالگرد شهادت 🔹۸ بهمن ۹۹، فرهنگسرای بهمن @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
💠 | یک شخصیت بزرگ اسلامی در سوریه به دست تروریستهای ! حجر بن عدی که به گفته گوینده خبر، از اصحاب پیامبر (ص) و از اسلام بوده است. گرچه نامش را تا آن لحظه نشنیده بودم اما در هر حال نبش قبر، گناه و وحشتناکی بود و تنها از دست کسانی بر می آمد که به خدا و (ص) هیچ اعتقادی ندارند. پدر زودتر از همه نگاهش را برگرداند و به غذا خوردنش ادامه داد، اما چشمان گرد شده عبدالله همچنان به تلویزیون خیره مانده بود و مادر مثل اینکه درست متوجه نشده باشد، پرسید: "چی شده؟" شاید هم متوجه شده بود و باورش نمیشد که قبر یک آن هم کسی که یار پیامبر (ص) بوده، شکافته شده و به مدفنش اهانت شده باشد که عبدالله توضیح داد: "این تروریستهایی که تو هستن، به حرم حجر بن عدی حمله کردن و نبش قبرش کردن!" مادر لب گزید و با گفتن "استغفرالله!" از زشتی این عمل به وحشت افتاد. مجید هم نفس بلندی کشید و با سکوتی غمگین اوج تأسفش را نشان داد که با تمام شدن متن خبر، عبدالله صدای تلویزیون را کم کرد و گفت: "من نمیدونم اینا دیگه کی هستن؟!!! میگن ما مسلمونیم، ولی از هر کافر و مشرکی بدترن! تازه کردن که اگه دستشون به حرم برسه، تخریبش میکنن!" با شنیدن این جمله نگاهم به چشمان افتاد و دیدم که نگاهش آشکارا لرزید. مثل اینکه از عزیزانش را در خطر ببیند، برای چند ثانیه تنها به عبدالله نگاه کرد و بعد با لحنی غیرتمندانه به خبری که شنیده بود، پاسخ داد: "هیچ نمیتونن بکنن!" و حالا این جواب مردانه او بود که توجه همراه با تعجب ما را به خودش جلب کرد. ما هم از اهانت به خاندان پیامبر (ص) ناراحت و نگران بودیم، اما خون غیرت به گونه ای دیگر در رگهای مجید جوشید، نگاهش برای از حرم تپید و نفسهایش به عشق حضرت زینب به شماره افتاد. گویی در همین لحظه حضرت زینبرا در دشمن میدید که اینگونه برای رهایی اش میکرد و این همان احساس غریبی بود که با همه ی نزدیکی قلبها و یکی بودن روحمان، باز هم من از درکش عاجز میماندم! ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💞🌱💞🌱💞 🌱💍 💞 (۳۵) 📚درسش نشده بود و جایی هم مشغول به کار نبود. در آن شرایط شاید از نظر مالی امکانات لازم برای شروع یک زندگی را نداشتند اما من این شرایط را پذیرفتم. 👌حتی در مدت آشنایی درباره مسائل مالی هیچ نکردیم و فرصتش هم پیش نیامد چون برای هردویمان مسئله دیگری بود. ✔️علاوه بر خودم ایشان هم میل زیادی برای همراهی من در داشت. قرار شد کار تدریس را در سوریه دنبال کنم و به بچه‌های سوری قرآن و زبان و یاد بدهم. 🌷من هم در این مدت تا جایی که توانستم با ایشان همراه شدم. قبل از اینکه به سوریه برود خوبی پیدا کرده بود و درآمد خوبی داشت. من هم به صورت پاره وقت در دانشگاه تدریس می‌کردم. 🔹بحث سوریه که پیش آمد، تمایل داشتم که همراه ایشان بروم ولی کوچک بودند و شرایطش پیش نیامد و مجبور شدیم بمانیم ولی دو ماه آخر حضورش در من و بچه ها در کنارش بودیم. ادامه دارد... 🦋روایت همسر | دفاع پرس @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊 💞🌱💍💞🌱💍💞🌱💍💞🌱
تنها ۳ روز مانده تا وصال جانان...💔😔 شاید شهادتنامه ات را در پارسال امضا کردند و... به دستان مبارک بی بی جان... مادرمان حضرت زهرا (س) خوش به حالت! التماس دعا آقای اصغر...🥀 @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا برگرد یا آن دل را برگردان یا بنشین یا این آتش را بنشان... 🥀تقدیم به @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
التماس دعا دارم🌹🍃 شبتون مهدوی🍎☕️🍬 اَللهُمَ لَیِّن قَلبی لِوَلیِّ اَمْرک🦋
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
‌❤️🍃 ڪمے طراوٺِ باران، ڪمے نسیم حرم سلام صبح من و فیض مستقیم حرم... @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🌱❤️🌱❤️🌱 ❤️🥀 🌱 (۳۳) 💔یک‌هو دلم برایش تنگ شد و اشک‌ها راه‌شان را پیدا کردند. 😭دلم می‌خواست همان اصغر کوچکی را که توی بیمارستان دادندش دستم، دوباره بغل کنم و آن‌قدر به تنم بچسبانمش که همه وجودم عطرش را بگیرد. 🍃منتظر بودم برگردد ایران و برای آخرین‌بار پسرم را ببینم. دوباره فیلم‌ها توی گوشی‌ها دست به دست شد. ديگر، صورت محوی که همیشه کنار می‌دیدمش روشن شده بود. اصغر من بود...😭 👌اصغری که بزرگ شده بود و شانه به شانه فرمانده‌اش قدم می‌زد و نگران جانش بود. تازه ‌فهمیدم آن ‌همه خانه نیامدن و ماموریت و خستگی، به‌خاطر فرماندهي‌اش بوده نه سربازی‌اش... ادامه دارد... ✍در محضر مادر معزز 🖥جنات فکه @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹 🌱❤️🥀🌱❤️🥀🌱❤️🥀🌱❤️🌱
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر اگر زهرا رو دیدی با حسینش سفارش ما رَم بکن، ای جان مادر... 🎙محمودکریمی | التماس دعا💔🥀 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 | با آمدن ماه ، خورشید هم سرِ غیرت آمده و بر سر نخلها آتش میریخت، هرچند نخلهای صبور، از همیشه قد برافراشته و خم به ابرو نمی آوردند و البته من هم درست مثل نخلها، بیتوجه به تیز آفتاب بعد از ظهر، لبِ آبِ حوض نشسته و با سرانگشتانم آب را لمس میکردم. نگاهم به آبی حوض بود و خیالم در جای دیگری میگشت. از که از برنامه های تلویزیون متوجه شده بودم امشب چه مناسبتی دارد، اندیشه ای به ذهنم راه یافته و اشتیاق عملی کردنش در دلم میکرد. فردا سالروز ولادت (ع) بود و من برای امشب و مجید، خیالی در سر داشتم. خیالی که شاید میتوانست نه به شیوه مجادله چند پیش که به آیین مهر و محبت دل او را نرم کرده و ذهنش را متوجه مذهب اهل تسنن کند که صدای باز شدن در ساختمان مرا از اعماق هایم بیرون کشید و نگاهم را به پشت سر دوخت. مادر دمپایی لا انگشتی اش را پوشید و با حالی نه چندان مساعد قدم به گذاشت. به احترامش بلند شدم و همچنانکه به سمتش میرفتم، گفتم: "فکر کردم !" صورت مهربانش از چین و چروک پُر شد و با صدایی که بیشتر شبیه ناله بود، پاسخ داد: "خواب کجا بود مادرجون؟ از وقتی نهار خوردم دلم بدجوری درد گرفته! چند بارم به خورده!" خوب میدانستم که مادر تا جایی که بتواند و امانش دهد، از بیماری شکایت نمی کند، پس حالش آنقدر ناخوش بود که اینچنین لب به شکوه گشوده و ابراز ناراحتی میکرد. به سختی لب تخت گوشه نشست و من هم کنارش نشستم، دستش را گرفتم و با نگرانی سؤال کردم: "میخوای بریم ؟" سری به علامت منفی جنباند و من باز اصرار کردم: "آخه مامان! این دل درد شما الان ماهه که شروع شده! بیا بریم دکتر بلاخره یه دارویی میده بهتر میشی!" آه بلندی کشید و گفت: "الهه جان! من خودم درد خودم رو میدونم! هر وقت میشم این دل دردم شروع میشه!" و من با گفتن "مگه چی شده؟" سرِ درد دلش را باز کردم: "خیلی از دست بابات حرص میخورم! هیچ وقت خوبی نداشت! همیشه تند و تلخ بود! حالا هم که داره همه محصول خرما رو از الآن پیش فروش میکنه، اونم به یه تاجر که اصلاً معلوم نیس چه اصل و نسبی دارن! هر وقت هم میخوام باهاش حرف بزنم میگه به تو ربطی نداره، من خودم میرسه! می گم ابراهیم و محمد دلواپس نخلستون هستن، میگه غلط کردن، اونا فقط دلواپس جیب خودشون هستن!... یه عمر تو این شهر با زندگی کردیم، حالا سرِ پیری اگه همه سرمایه اش رو از دست بده..." نمیدانستم در جواب هایش چه بگویم که فقط گوش میکردم تا لااقل دلش قدری شود... ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃 همزاد کویرم تب باران دارم در سینه دلی شکسته پنهان دارم در دفتر خاطرات من بنویسید من هرچه که دارم از شهیدان دارم 🥀تنها دو روز مانده تا پرکشیدن @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کمترین کاری که وظیفه‌ی واجب شیعه، در زمان غیبت امام زمان‌شان، بود؛ است ... 💥 که همه ما در آن کوتاهی کرده‌ایم و باید برای این کوتاهی پاسخگو باشیم. ـ نسل مهدوی یعنی چه؟ باید چگونه به این هدف رسید؟ 🎤 @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
التماس دعا... برای حاجتمندان🌱 شبتون بخیر🦋☕️🍩
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
یڪی گفت : هنوز با این گرانی ها پایِ آرمانهای انقلاب و رهبرت هستی؟ گفتم : در مکتبِ امام حسین (ع) ممکن است زمانی  آب هم برای نوشیدن نداشته باشیم! 🇮🇷 گرامیباد🇮🇷 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊