eitaa logo
خاطرات و کرامات شهید عاملو
2هزار دنبال‌کننده
868 عکس
348 ویدیو
20 فایل
مؤلف: @alirezakalami صاحب ۱۲ عنوان کتاب ازخاطرات #شهدا نویسنده سه کتاب از شهید عاملو با عناوین #سه_ماه_رویایی و #رویای_بانه و #شهید_کاظم_عاملو 👈برای دسترسی سریع به #فهرست مطالب کانال، ابتدا پیام «سنجاق‌شده» را کلیک کنید، سپس به سراغ #هشتک‌ها بروید 🫡
مشاهده در ایتا
دانلود
: ❞ بسیاری از درجات [معنوی] را با اسراف از دست می‌دهیم. ❝ 📚 کتاب | ص: ۲۳ @shahid_ketabi
در دل اقتداء می‌کنم... ▫️کاظم معمولا در نماز جوراب پا نمی‌کرد؛ اعتقادش این بود که باید گدا در محضر یگانه هستی، پابرهنه برود و این نشانه حقارت و بندگی ما پیش خداست؛ از آن‌طرف هم خدا به بنده‌ای که خودش را خاضع و فقیر جلوه بدهد، بیشتر نظر می‌کند. ▫️لباس‌هایش معمولا تر و تمیز و آنکارد بود و با پیرهن کثیف نماز نمی‌خواند. ▫️همیشه آینه‌ی کوچک و شانه‌ای همراهش داشت و پیش از «تکبیرالاحرام»، محاسنش را شانه می‌زد. ▫️می‌گفت: «من توی نماز، اول از امام زمان(عج) اجازه می‌گیرم، بعد نماز رو شروع می‌کنم و در دلم اقتداء به آقا می‌کنم.» ادامه می‌داد: «اگه با ایشون بریم محضر خدا، نمازمون زودتر قبول میشه.» 📚 بازنویسی کتاب | خاطرات بی‌نظیر شهید کاظم عاملو @shahid_ketabi
▫️علاوه بر اینکه خودش دائم‌الوضو بود، با بچه‌ها هم قرار گذاشت کسی بی‌وضو نباشد. اگر نیمه‌ی شب از خواب بلند می‌شد، دوباره وضو می‌گرفت و می‌خوابید. لابد روایات اهل بیت(ع) درباره وضو را دیده بود و اثرش را از بزرگان شنیده بود. ▫️یکبار در یکی از بچه‌ها وارد اتاق شد. کاظم بی‌مقدمه از او خواست برود وضو بگیرد و برگردد؛ با چشمان بسته و در حال صحبت با شهدا 😳 📚 بازنویسی کتاب | خاطرات بی‌نظیر شهید کاظم عاملو پ.ن: 🍁اگر میخواهے گناه و معصیت نکنے، همیشه‌با وضو باش! چون وضو انسان را پاک نگه مےدارد و جلوی معصیت را مےگیرد😱.(شهید عباسعلی کبیری) @shahid_ketabi
کنترل از راه دور ! سه تا از نیروها برای گشت‌زنی رفته بودند ورودی شهر. کاظم فرمانده گروهان شده بود. در سپاه بانه با چند نفر نشسته بودیم که کاظم بی‌دلیل رفت توهَم و گفت : «همینکه برگشتن، بگید سه‌تاشون بیان پیش من!» وقتی رسیدند، آنها را صدا زد و پرسید : «چرا تیراندازی کردید؟!» اول، جا خوردند و زدند زیرش. ولی بالاخره مُقُر آمدند که قوطی کنسرو کاشته‌اند وسط و سه تایی مسابقه تیراندازی راه انداخته‌اند! کاظم هر سه را موظف کرد که تا قِران آخر را به بیت‌المال برگردانند؛ چند تنبیه دیگر هم برایشان در نظر گرفت. بیچاره‌ها اولش فکر می‌کردند یکی زیرآبشان را زده و دنبال مقصر می‌گشتند. ولی بعد فهمیدند کسی اسمی از آنها نبرده و کاظم خودش فهمیده؛ از چه طریقی؟ معلوم نبود! وقتی کاظم گفت هر کدام چند تیر شلیک کرده‌اند، کُپ کرده بودند... 📚 بازنویسی کتاب | خاطرات بی‌نظیر شهید کاظم عاملو @shahid_ketabi
در تاریخ ۲۴ آذر سال ۱۳۶۲، آن واقعه اتفاق می‌افتد. کاظم این تشرف را خودش برای یک یا دو نفر تعریف ‌می‌کند که یکی از آنها محمدحسن حمزه است. آن شب، کاظم حوالی ساعت ۱۰ تا ۱۱:۳۰ شب در پشت پایگاه، بخش عملیات و مقابل مهندسی رزمی مشغول نگهبانی‌ است. خودش شرح می‌دهد که : در اتاقک نگهبانی ایستاده بودم و گاهی قدم می‌زدم یا روی صندلی داخل اتاقک می‌نشستم. در یکی از لحظات، وقتی صورتم را به سمت لودرهای پارک‌شده در مقابل ساختمان مهندسی-رزمی برگرداندم، در فاصله حدود صد قدمی و بین دو ماشین سنگین، شخصی را با هیبتی نورانی و چهره‌ای دلربا دیدم. کسی با عمامه‌ای سبز و قامتی رعنا و کشیده... . کاظم ابتدا دچار ترس می‌شود و دلش هری می‌ریزد؛ گمان می‌کند که خواب به او چیره شده. زیر لب ذکر خدا را تکرار می‌کند و نام خالقش را چندین بار به زبان می‌آورد. مکث می‌کند و دوباره به همان سمت نگاهی می‌اندازد. باز همان چهره نورانی را مقابل چشمانش می‌بیند. این بار آن یار دلنشین لبخندی ملیح بر چهره دارد... ترس همچنان در وجودش موج می‌زند. به طرف شیر آبی که در همان نزدیکی است می‌رود. صورتش را که سرخ شده با آب شست‌وشو می‌دهد و بازمی‌گردد. دیگر اثری از آن هیبت نورانی و لبخند دلنشینش نیست! آن شب کاظم تا پایان شیفت نگهبانی، ذهنش درگیر آن صحنه و چهره دلبرا و بی‌نظیرش است. کم نمانده زار بزند. مدام زیر لب تکرار می‌کند: «خدایا! من چه دیدم؟!» هنگامی که کاظم این ماجرا را برای بچه‌ها تعریف می‌کند، بدنش می‌لرزد و آرامش ندارد. شنوندگان، با خلوصی که از او می‌شناسند و توصیفاتی که می‌دهد، می‌فهمند که جز حضرت بقیه‌الله(عج) کسی نبوده است. نشانه‌ها حاکی از حضور کسی می‌داد که «کس عالم بود و کس‌ها بی او ناکس!» ۱ @shahid_ketabi