خودش میگفت:
در اتاقک نگهبانی ایستاده و مشغول پست بودم. گاهی قدم میزدم و گاه روی صندلیِ داخل اتاقک نگهبانی مینشستم.
یکبار وقتی صورتم را به طرف لودرهایی که در مقابل ساختمان مهندسی رزمی پارک شده بود برگرداندم، در بین دو ماشین سنگین و حدود صد قدمیام، شخصی با هیبت و چهره بسیار نورانی رؤیت شد؛ شخصی دلربا با عمامهای سبز و قامتی کشیده و رعنا.
ابتدا ترس به سراغم آمد و به گمان اینکه خواب بر من مستولی شده، زبان به ذکر خدا گشودم و نام او را چند بار زیر لب گفتم. دوباره دیدهام را به آن جهت منحرف کردم و همانجا را نگاه کردم. باز همان شخص بود و همان هیبت! به چهره نگاه کردم؛ متوجه لبخند زیبا و دلنشینش شدم و در عین حال، ترس دوباره غلبه کرد! اینبار به طرف شیر آبی که در آن نزدیکی بود رفتم و آبی به صورت زدم و وقتی برگشتم سر جای اول خودم، نه اثری از شخص نورانی بود و نه لبخند.. .
تا پایان وقت نگهبانی، فکرم مشغول آن صحنه و آن چهره دلربا بود.
میگفتم: خدایا! یعنی من چه دیدم؟!
هنگامی که کاظم در حال تعریف کردن این واقعه بود، بدنش میلرزید و آرام و قرار نداشت.
ما با خلوص نیتی که از او سراغ داشتیم و اوصاف آن نفر که گفته بود، شک نداشتیم که آن شخص، کسی جز #امام_زمان ارواحنا فداه نبوده است.
نشانهها خبر از کسی میداد که کَس عالم بود و کَسها بی او ناکس!
به حالش غبطه میخوردیم.
و البته این شک، بعد از خلسه عرفانیاش به یقین بدل شد و دل، قرار گرفت؛
کاظم چند شب بعد در #خلسه ، به گوشهای از این دیدار و شب نورانی اشاره میکند و آن را تجدید خاطره میکند.
#خاطرات
#کپی_با_ذکر_صلوات_برای_فرج_مجاز_است
@shahid_ketabi
شهید عباس داودی یکی از دوستانم بود. از کاظم[در حالی که در #خلسه بود] خواستم از شهید بپرسد که پیام یا حرفی برای ما ندارد؟
ارتباط با شهید برقرار شد و پیام هم گرفته شد. عجیبتر اینکه حتی کاظم در آن حالِ بخصوصش با برادر حسن حمزه که در عراق اسیر بود، ارتباط برقرار کرد و حرفهای[بردار او] را برایش گفت؛ حرفها و اوضاع و شرایط اسارتش را!
البته قضیه خلسه شاید در برابر چیزهایی که ما بعدها از کاظم دیدیم چیز کوچکی بود.
یک روز در بانه قرار گذاشتیم و با کاظم راه افتادیم و رفتیم به طرف کوه آربابای کوچک. خودش دو جای مسیر به ما گفت: «من آقا را الان دارم میبینم...»؛ منظورش امام عصر(ع) بود. میگفت: الان فلان جا ایستاده؛ و اشاره میکرد به یک نقطهای. دقیقا دو جا این حرف را زد؛ در یک جمع هفت هشت نفره. هیچکدام حتی این احتمال در ذهنمان ایجاد نشد که «یعنی راست میگوید؟»
یقین داشتیم بهش...
برشی از کتاب #سه_ماه_رویایی
خاطرات بینظیر #شهید_کاظم_عاملو
با اندکی تغییر
*عکس شهید در کنار سردار شهید کیومرث نوروزی
#خاطرات
#سوریه
#وعده_صادق
#امام_زمان
#کپی_با_صلوات_برای_فرج_مجاز_است
@shahid_ketabi
کاظم شب قبل از اعزامِ آخر توی پایگاه بسیج به من گفت: «میدونم شهید میشم.» قشنگ این جمله را یادم هست. انقدر پردهها برایش کنار رفته بود که حتی تاریخ شهادتش را در خواب(#خلسه) بهش گفته بودند؛ یعنی گفته بودند کِی و کجا به شهادت میرسد. فایل صوتی این خواب هنوز دست بچهها هست. توی خلسه درباره تاریخ شهادت خودش میگوید: «نزدیک عیدِ؟ جبهه غرب؟» بعد با حسرت ادامه میدهد که «فقط اون روز بیاد. بقیهش مهم نیست.»
و تاریخ شهادتش دقیقاً موقعی بود که به او وعده داده بودند؛ اسفند ۶۶ و در گوجار.
یک ماه بعد از شهادت خوابش را دیدم.
دیدم آمده توی محل. با هم رفتیم مسجد جهادیه و نماز خواندیم. خیلی سرحال و خوشحال بود. من با اینکه میدانستم شهید شده، عکسالعمل خاصی از خودم نشان ندادم.
با هم چرخی زدیم و یکهو بیدار شدم.
ولی تعبیرش را نپرسیدم.
برشی از کتاب #رویای_بانه
خاطرات بینظیر #شهید_کاظم_عاملو
با اندکی تغییر
#خاطرات
#کپی_با_صلوات_برای_فرج_مجاز_است
#سوریه
#وعده_صادق
@shahid_ketabi
سبک گفتگوی کاظم[در #خلسه] مثل #شهید_آوینی بود. بعدها خودم آنرا تطبیق دادم. لااقل کمتر از او نبود. مثلاً در خلسه با لحن زیبا و دلنشینی میگفت: «شهادت نوری است که مثل خورشید بر دلها میتابد... .» این را شهید «مُحبشاهدین» میگفت و او تکرار میکرد. ما هم فیالفور مینوشتم. یا وقتی از شهید سوال میکرد که انسان یعنی چه؟ تعریف انسان را از زبان او برایمان میگفت. میگفت: «انسان یعنی... .»
نوشتهها هنوز هست. این را کسی میگفت که نمیدانم آخر دیپلمش را توانست بگیرد یا نه! کاظم در خلسه، در حد یک انسان سطح بالا حرف میزد و برای ما جای شکّی باقی نمیمانْد که اینها سخنان خودش نیست؛ هر چه میشنود را میگوید. میدانستیم که او نه روحانی، نه فرمانده، و نه چیز دیگری است. حتی مسئولیت خاصی هم ندارد. فقط یک بسیجی عادی است و خیلی بعید بهنظر میرسد که اینها از خودش باشد.
جنس و مخاطب سخنان کاظم هم در جای خودش قابل تأمل بود؛ با خیلیها گفتگو میکرد. حتی با حضرات معصومین(ع) و امام عصر(عج) هم حرف میزد؛ زیاد. معدودی را هم برای ما میگفت.
البته همه اینها فقط برای همان سه ماهی است که ما در بانه بودیم و به هم نزدیک شده بودیم. اینکه بعداً چه شد را خدا عالم است. از آن به بعد ما دیگر نه چیزی فهمیدیم و نه چیزی دستگیرمان شد. دست کم نه به اندازه «بانه».
دیگر کاظم رفت برای خودش...
برشی از کتاب #رویای_بانه
خاطرات بینظیر #شهید_کاظم_عاملو
با اندکی تغییر
#خاطرات
#امام_زمان
#بصیرت
#وعده_صادق
#کپی_با_صلوات_برای_فرج_مجاز_است
@shahid_ketabi
یکبار صبحِ جمعه با وانت رفتم کوه آربابای کوچک و برگردم. روی کوه یک غار کوچکی داشت. وسط راه، رفتم داخلش و مدتی ماندم و برگشتم. به دلایلی حالم خوش نبود. از درون داغان بودم و اشکم دَم مشکم بود. ولی جلوی خودم را میگرفتم و گریه نمیکردم.
وقتی برگشتم و پا گذاشتم به اتاق دیدم کاظم دوباره چشمهایش را بسته و رفته. عجیب این که به محض وارد شدنم گفت: «اِ! هادی اومد؟ کجا بوده؟ آربابا کوچیک؟ اونجا گریه میکرده؟» مات شدم. ولی یک لحظه با خودم گفتم من که گریه نکردم! قبل از اینکه چرای دوم در ذهنم نقش ببندد، یکهو حرفش را کامل کرد و گفت: «توی دلش گریه میکرده؟ از درون.» زد وسط خال و موهای تنم سیخ شد.
یک هفته به پایان مأموریت مانده بود که بهمان گفتند باید بانه را ترک کنید و به جای دیگری بروید. قرار شد جمع کنیم و برویم نزدیک سردشت. انقدر به محیط عادت کرده بودیم و با آن خو گرفته بودیم که همه ریختیم بههم. ولی باید میرفتیم، چارهای نبود. دمغ و گرفته نشستیم پشت تویوتا و راه افتادیم؛ درست مثل اینکه بچهای را از مادرش جدا کنی. تکتکمان معتاد آنجا شده بودیم! تا نشستیم، کاظم باز رفت به #خلسه و نیم ساعتی حرف میزد. وسطهای راه یکهو گفتند جابجایی لغو شده و به همان بانه برگردید. تا این را شنیدیم دوباره گُل از گُلمان شِکُفت و شنگول شدیم.
دور زدیم و برگشتیم.
شب توی خلسه کاظم به بچهها گفت این رفت وبرگشت یک امتحان بوده. میخواستند ببیند چه کسی راضی است و کی نه.
با شنیدنش شرمنده شدیم.
برشی از کتاب #رویای_بانه
خاطرات #شهید_کاظم_عاملو
#خاطرات
#ماه_رجب
#وعده_صادق
#کپی_با_صلوات_برای_فرج_مجاز_است
@shahid_ketabi
ای دوستانم
اگر رفتم، صبر داشته باشید
به زودیِ زود شما هم میآیید!
والسلام علیکم
از طرف رسول خدا(ص)
👆متنی که #شهید_کاظم_عاملو در #خلسه، آن را با چشمانی بسته(!) برای دوستانش نوشته است!
از طرف...😱
وقتی میگم کاظم را نشناختیم، یعنی دقیقاً همین!
ظاهراً باید بسیاری از حالتها(خصوصاً کیفیت خلسه شهید) برای امثال ما و آیندگان سر به مُهر باقی بماند... .
التماس دعا؛ همراهان و دلدادگان کاظم🥺
#صوت_خلسه
#سخن_و_سیره
#ماه_رجب
#جمعه
@shahid_ketabi
▫️علاوه بر اینکه خودش دائمالوضو بود، با بچهها هم قرار گذاشت کسی بیوضو نباشد.
اگر نیمهی شب از خواب بلند میشد، دوباره وضو میگرفت و میخوابید.
لابد روایات اهل بیت(ع) درباره وضو را دیده بود و اثرش را از بزرگان شنیده بود.
▫️یکبار در #خلسه یکی از بچهها وارد اتاق شد. کاظم بیمقدمه از او خواست برود وضو بگیرد و برگردد؛ با چشمان بسته و در حال صحبت با شهدا 😳
📚 بازنویسی کتاب #سه_ماه_رویایی | خاطرات بینظیر شهید کاظم عاملو
پ.ن:
🍁اگر میخواهے گناه و معصیت نکنے،
همیشهبا وضو باش! چون وضو انسان را پاک نگه مےدارد و جلوی معصیت را مےگیرد😱.(شهید عباسعلی کبیری)
#خاطرات
#سخن_و_سیره
@shahid_ketabi
مکاشفه شهید ابوالقاسم دهرویه.mp3
17.52M
مکاشفه #شهید_ابوالقاسم_دهرویه و دیدار با #امام_زمان(عج)😱😳
نکته مهم :
یک سالونیم بعد، کاظم در یکی از خلسهها(👈 این صوت)
به شهید دهرویه میگوید:
وقتی شهید شدی، آقا رو توی خواب دیدی؟ من توی بیداری....دیدم!
برایم شنیدن این خاطره از زبان نبیالله عبدوس(پدرشهید) بسی شیرین بود؛
اینهم تأییدی دیگر از حقایقی که کاظم در حال #خلسه میدیده است...
تو رو خدا شوخی نگیر!😖
*ابوالقاسم دهرویه بيستوششم فروردين ۱۳۶۱، در «بوكان» هنگام درگيري با گروههاي ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید.
وی از دوستان نزدیک شهید عاملو و اهل جهادیه بود.
این خاطره مربوط به یک روز قبل از شهادت دهرویه است! از گفتههای سایر راویان معلوم میشود که امام عصر(عج) به او گفته: فردا شهید میشوی...😭
#ماه_شعبان
#صوت
#صوت_خلسه
#سخن_و_سیره
@shahid_ketabi
هفت اسفند شد!
چی بنویسم؟!
چطوری بنویسم؟!
از کی؟
دیوونه شدم از بس دوِرت گشتم؛
توقعی نداشته باش که آدم دیوونه پرتوبلا ننویسه!
به یاد روزا و شبایی که دیوونهات میاومد تو کوچهای که قد کشیدی و الان زدن به نامت:
بی تو، مهتابشبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تَن چشم شدم خیره بدنبال تو گشتم...
میگفتم شاید این آتیش دوریت، تو جایی که خودت توش نفس کشیدی، تسکین پیدا کنه و زخم دوریت التیام!
چارهای نداشتم! درب امامزاده یحیی بسته بود! و الّا مثل همیشه میاومدم سر قربت؛ مثل همون شبی که سینه رو چسبوندم بهش تا یه قدری غم سنگین دوریت رو سبک کنی... .
حالا الان چی بنویسم از سالها پرسه زدن تو خاطرات و گشتن دور خودت و عکست و زیارتگاهت؟!
امروز دیگه میزنم به سیم آخر؛ بذار سرزنشم کنن! بذار بگن این چرندیات چیه گفتم و نوشتم!
خب آخه تقصیر من چیه؟!
«دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید...»
👈اگه دیوونه امام(عج) نبودی که دیوونهات نبودن کاظمم!
👈اگه دلت برا حضرت صاحب(عج) پر نمیزد که دلمون برات نمیرفت کاظم جون!
👈اگه نفسهات تو #خلسه با دیدنش به شماره نمیافتاد که نفسمون با دیدن عکست بالا نمیاومد!
👈اگه دل نداده بودی که دلدادهات نمیشدن!
👈اگه پرواز نمیکردی که برات پرپر نمیزدن!
و
👈اگه زنده نبودی که نمیمُردن برات!
👈اگه
👈اگه
👈اگه...
ولش کن این حرفا رو!
الانه که بریزن سرم، بگن حیا کن دیوونه!😮💨
اینا چیه مینویسی!؟🤫
باشه 🤐
فقط
یادت نره چی ازت خواستما!
به اهلش قسم اگه اهلش نبودی نمیگفتم؛
از دستت برنمیاومد، به پات نمیافتادم!
همه حاجت دارن،
اینبار منم با حاجت نوشتم...🤲
شهادتت مبارک ابرمرد...
خاک پاتم...🥺
#دلگفته_یک_عاشق
#سالگرد_شهادت 🥀
@shahid_ketabi
👈شهید عاملو ـ درصورتی که اینجا اول گفتگو باشد البته ـ میگوید :
تصمیم گرفتم[کارهای من] برای[رضای] خدا باشه؛
ریا نباشه!
[از روی] حسودی، تکبر نباشه.🤲
[سپس به امام عصر(عج) میگوید:]
ای امام زمان(عج)! ای امام(عج)!
درباره مسائل جنگ صحبت کن.
ای امام(عج)!
چقدر زود میخوای بِری از پیشم؟!
کار داری؟
باز میآی پیشم؟ آخ جانم!🥺
باز میآی؟ چه موقعی؟
چهارشنبه شب پیشم میآی؟
میدونم!
کجا؟
چقدر خوشحالم ای امام(عج)!
رفتی؟[داری تشریف میبری؟]
سلاممو به یازده امام برسونید:
[به] علی(ع)، حسن(ع)، حسین(ع)، زینالعابدین(ع) و....
👈متن بخشی از #خلسه و گفتگوی صمیمی و معنوی #شهید_کاظم_عاملو با #امام_زمان(عج)
در تاریخ ۲ دی ۱۳۶۲
جمعه شب(شب شنبه)
در بانه 👌
به مناسبت #سالگرد_شهادت 🥀
#صوت_خلسه
#سخن_و_سیره
#انا_علی_العهد
کپی با ذکر نام کانال لطفا🙏
@shahid_ketabi
66787277eac8cc6479b97e1f_6242258014464714479.mp3
27.12M
سخنرانی کوتاه #حقیر
در روز شهادت شهید،
در مسجد «جهادیه» و محلهای که در آن قد کشید🥺
با عناوین زیر :
در نگارش کتاب شهید، ابتدا عقلم حاکم بود، نه دل!🤔
دیدار، بالاتر از ارتباط با امام زمان(عج) بوده. بحث، بحثِ رفاقت و گرفتن وقت ملاقات(در خلسه) هست.
تا حد امکان دیدار با امام عصر(عج) از طرف شهید را راستیآزمایی کردم. چگونه؟
چرا کتاب دوم را نوشتم؟ و چرا دومی را ندادم #نشر_شهید_ابراهیم_هادی چاپ کند؟
شهید زنده است یعنی چه؟ با ذکر یک عنایت شهید...
این که در کتاب نوشتم #خلسه، ««حالتهایی مثل دریافت وحی برای پیامبر(ص) به شکل خفیف بوده» منظور چیست؟!
#صوت
@shahid_ketabi
7.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مکاشفه و #خلسه شهید کاظم عاملو از زبان استاد #راجی 👌🤌
فقط تاریخ شهادت - علیرغم اینکه دفعه قبل به ادمین کانال استاد پیام دادم و ایشان منتقل کردند - اشتباه ذکر شده...
کاظم در ۷ اسفند ۱۳۶۶ در عملیات بیتالمقدس ۲ و در منطقه ماؤوت(سلیمانیه عراق) به شهادت رسید.
#کلیپ
#از_زبان_شخصیتها
#صوت_خلسه
#ماه_رمضان
➖➖➖➖➖➖
@shahid_ketabi